مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب
مدتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) با وضع سختی زندگی کرد و تمام تلاش خود را به کار برد تا قوم خود را به راه راست هدایت کند، اما تمام تلاشهای او با شکست مواجه شد. لذا او تصمیم گرفت از بابل برود، اما پیش از رفتن ترجیح داد که ازدواج کند. ساره، دخترخالهاش، که به وی ایمان آورده بود و بسیاردوستش میداشت، مناسبترین دختر بود. وقتی حضرت ابراهیم موضوع ازدواج را با ساره در میان گذاشت، ساره ضمن پذیرفتن آن پیشنهاد، تمام دارایی خود را در اختیار همسرش، حضرت ابراهیم (علیه السلام)، قرار داد. گویا ساره چهارپایان بسیار و کشتزارهای گستردهای داشته است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از قوم خود کناره گرفت و تمام وقت خود را به دعا و نیایش میگذراند. مدتی بعد، موضوع مهاجرت را با همسرش در میان گذاشت و چنین گفت:
(من به سوی پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمایی خواهد کرد.) (1)
گروه کوچکی که به ابراهیم ایمان آورده بودند، از تصمیم او برای هجرت آگاه و آماده شدند تا او را همراهی کنند. اولین مهاجر «لوط» بود که عزم خود را بر مهاجرت چنین بیان کرد:
(من به سوی پروردگار خویش روی میآوردم که او ارجمند و حکیم است.) (2)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در یک شب تاریک از زادگاه خود، بابل، به همراه همسرش، ساره، برادر زادهاش، لوط، و تعداد اندکی از مؤمنان خارج شد.
آنها از سرزمینی مهاجرت کردند که درخت ایمان در آن خشک شده و دوگانهپرستی بر آن چنان حاکم شده بود که کسی نمیتوانست هیچ امیدی بدان داشته باشد.
هجرت حضرت ابراهیم و مؤمنان به سرزمینی بود که مردم دیگری در آن زندگی میکردند؛ مردمی که احتمال داشت دعوت پیامبر خدا را بپذیرند و سرزمین آنها کشتزار دعوت به توحید شود.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مسیر خود از سرزمین «اُور» کلدانیها گذاشت و به «حاران» در فلسطین رسید که کنعانیها بر قسمتی از آن حاکمیت داشتند.ابراهیم نخست در شهرکی به نام «شکین» که امروز به «نابلس» معروف است، اقامت کرد. اما اقامت او در آنجا کوتاه بود و به سمت جنوب ادامهی مسیر داد تا کار تبلیغ و دعوت را آغاز کند. او همراه برادرزادهاش، حضرت لوط (علیه السلام)، از دست ستمکاران نجات یافته بودند تا به سرزمینی مقدس برسند و مردم را به حق دعوت کنند:
(او و لوط را رهانیدیم و به سرزمینی که آن را برکت جهانیان قرار دادهایم، بردیم.) (3)
آن هجرت تجربهای جدید برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود و او در طول سفر جایی اتراق نمیکرد، مگر اینکه مردم را به ایمان دعوت مینمود، اما ذهنهای باز و گوشهای شنوا و دلهای پاکی وجود نداشت که این دعوت را قبول کنند. لذا آن حضرت به سفر خود ادامه داد تا به فلسطین رسید و رحل اقامت افکند.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آن سرزمین جدید از ادامهی دعوت باز نماند، لیکن در آنجا علاوه بر غم غربت، با امتناع مردم از پذیرش دعوت نیز مواجه شد، اما ابراهیم ناامید نشد و کماکان به تلاش خود ادامه داد.
ابراهیم روزهای خیلی سختی را پشت سر میگذاشت و اهل فلسطین دعوت او را اجابت نمیکردند و آن مشکل دیگری بود که مهم هم بود و ذهن ابراهیم را به خود مشغول میداشت و او از زمانی که در بابل اقامت داشت، راه حلی برای آن نیافته بود.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) آگاهانه و صادقانه به خداوند متعال ایمان داشت؛ خدایی که خالق همه چیز بود، خدایی که صانع و مدبّر بود، خدایی که حیات را در وجود تمام مخلوقات قرار داده بود. خدایی که مرگ مخلوقات را در یدِ قدرت خویش داشت و هر کسی اجلی از پیش تعیین شده داشت.
آن چیزی که قلب آن پیامبر بزرگ را به خود مشغول داشته بود، مسئلهی حیات و مرگ بود و اینکه چگونه خداوند مردگان را زنده میکند.
حضرت ابراهیم یقین داشت که اگر صانع عالم بر وجود آمدن چیزی اراده کند، کافی است اشاره کند و بگوید (باش) تا آن چیز (به وجود آید) (4)؛ اما ابراهیم میخواست قلباً این راز را بداند.
آری، ابراهیم میخواست بداند که چگونه پروردگار عالم موجودات را زنده میکند و میمیراند. او به صحراها و قلهی کوهها میرفت و به تفکر میپرداخت تا با کشف این حقیقت، درون معرفت طلب خود را سیراب کند. روزی ابراهیم (علیه السلام) به بالای یکی از کوههای فلسطین میرود و از خداوند میخواهد تا بر دلش نور علم و اطمینان بیشتری نازل کند و عرض میکند:
(پروردگار من! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی؟) (5)
وحی بر ابراهیم نازل شد که آیا ایمان نیاوردهای؟ ابراهیم گفت:
(بلی، اما میخواهم اطمینان قلبی حاصل کنم.) (6)
خداوند متعال اراده میفرماید که خواستهی ابراهیم (علیه السلام) را اجابت کند، لذا به او فرمان میدهد که چهار پرندهی مختلف را چنان قطعه قطعه کند که اندامهایشان از هم باز شناخته نشود. سپس هر یک از آن قطعهها را بر روی کوهی قرار دهد و خود پایین برود و آنان را به سوی خویش فرا خواند.
ابراهیم (علیه السلام) فرمان الهی را اجابت کرد و قطعههای بدن پرندگان را بر روی کوهها نهاد و آنان را صدا زد. ناگاه اجزای هر پرنده به پرواز درآمدند تا اینکه به هم پیوستند و نزد ابراهیم حاضر شدند.
با این آزمایش، حضرت ابراهیم یقین کرد که تنها ذات اقدس باری تعالی است که قدرت برانگیختن مردگان و گردآوری آنها را دارد و دلیل آن یقین، چیزی بود که با چشم خود میدید. خداوند متعال با این حکمت درسی به ابراهیم داد تا به خود آید و در طول تاریخ شاهد صادقی برای حقیقت مرگ و زندگی باشد و بشر دیگر هیچ تردیدی در اینکه خداوند زنده میکند و میمیراند، نداشته باشد و یقین کند که پس از مرگ، مرده از قبر برانگیخته میشود.
بدون شک، قضیهای که دل ابراهیم را ناراحت میکرد، بیهوده نبود. امروزه، ما شاهد هستیم که مرگ اقسام فراوانی دارد. یکی از آسمان به زمین میافتد و بدنش متلاشی میشود، یکی در آتش میسوزد و خاکستر میشود و یکی در آب غرق میشود و بدنش طعمهی ماهیان کوچک و بزرگ میشود و عدهای نیز پس از مرگ در گور به خاک مبدل میشوند و حشرات بدن آنها را میخورند. پس چگونه خداوند در روز قیامت هر انسانی را به همان شکلی که بوده است بر میانگیزد؟ این مسئلهای بود که ابراهیم (علیه السلام) میخواست آن را بداند، آن هم از طریق یک الهام ربانی و محسوس. قرآن آن واقعه را برای آیندگان ثبت کرده است تا پاسخی برای هر دل مشکوکی باشد:(آیا انسان میپندارد که ما استخوانهای او گرد نمیآوریم؟ آری، ما قادریم خطوط سرانگشت او را نیز برابر کنیم.) (7)
و باز میفرماید:
(هرجا که باشید، خدا شما را گرد میآورد که او بر هر کاری تواناست.) (8)
خداوند متعال ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم (علیه السلام) نشان داد تا یقین او به کمال رسد و به راستی که حضرت ابراهیم از ایمان و یقینی چون کوه برخوردار بود که حوادث قادر به جا به جا کردن آن نبود. ابراهیم هیچگاه برای خداوند متعال شریکی قایل نشد و او به تنهایی یک امّت بود. قرآن کریم میفرماید:
(ابراهیم بزرگوار مردی بود. به فرمان خدا بر پای ایستاد و صاحب دین حنیف بود و از مشرکان نبود و سپاسگزار نعمتهای خدا بود، خداوند او را برگزید و به راه راست هدایت کرد.) (9)
پینوشتها:
1- قرآن، صافات/99.
2- قرآن، عنکبوت/26.
3- قرآن، انبیاء/71.
4- قرآن، یس/82.
5- قرآن، بقره/260.
6- همان.
7- قرآن، قیامت/3-4.
8- قرآن، بقره/148.
9- قرآن، نحل/120-121.
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران ...]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم