ضرورت انس با موعود(علیه السلام)
منبع:ماهنامه موعود
انتظار در بينش مترقي شيعي دقيقاً حاصل درك صحيح از انسان و هستي است. انسان منتظر به قدر و ارزش و پيچيدگي وجود خويش و نظم و زيبايي جهان پيبرده و براي اين اساس به دنبال راهبري است كه توانايي رهبري او را داشته باشد. آدمي كه قدر و ارزش خود را نميداند جاهل است گرچه مسلح به دانش روز باشد. چنانكه امير مؤمنان علي(ع) فرمود:
كفي بالمرء جهلاً أن لا يعرف قدره. 3
براي ناداني شخص همين بس كه قدر و ارزش خود را نشناسد.
چنين انساني به دنبال آداب و نظمي بر رفتار خويش نيست در حاليكه انسان خودآگاه منتظر كه نظام هستي و تناسب و زيبايي آن 4 را يافته ميداند كه نميتوان بدون هماهنگي با نظم هستي زيست.
از همينجاست كه منتظران به حالت «اشفاق» 5 توصيف شدهاند. اشفاق حالتي مركب از ترس و بيم و احساس نياز است. 6
نتيجه اين حالت همان دغدغهاي است كه براي رهبري صحيح پيدا ميشود و او كسي جز امام نيست. امام(ع) بنا بر مباني شيعي داراي مقام عصمت است. عصمت تركيبي از دو خصلت آگاهي و آزادي است. آگاهي امام(ع) و آزادي او به ويژگي ارجمندي ميپيوندد كه دلسوزي تمام نام دارد. او به شدت حتي بيش از خود ما با ما مهربان و شفيق است. چنانكه امام صادق(ع) خطاب به «زيد شحّام» ميفرمايد:
والله يا زيد إنّي أرحم بكم من أنفسكم . 7
به خدا قسم من از شما به خودتان مهربانترم.
نشاني از آگاهي
مردي به نام رميله ميگويد:
در زمان خلافت امير مؤمنان علي(ع) دچار بيماري شديدي شدم، اما در روز جمعهاي احساس بهبويد نموده و گفتم بهتر است به نماز امام(ع) حاضر شوم، اما هنگامي كه نماز خواندم و براي سخنراني امام(ع) نشستم ناگهان دوباره احساس ناراحتي نمودم، اما صبر كردم تا سخن امام(ع) پايان يافت. هنگام خروج از مسجد، اميرالمؤمنان فرمود: «تو را ديدم كه از درد به خود ميپيچيدي». من داستان خود را باز گفتم. امام(ع) فرمودند: «اي رميله! هر مؤمني كه بيمار ميشود، ما با بيمارياش رنجور ميگرديم و با غم او غمگين ميشويم و دعايي نميكند مگر برايش آمين ميگوييم و هنگامي كه ساكت باشد برايش دعا ميكنيم». من به ايشان گفتم: «اي اميرمؤمنان! خدا مرا فدايت كند، آيا اين توجهات شما براي كساني است كه در حيطه حكومت و نظر شما هستند؟» پاسخ داد: «اي رميله! هيچ مؤمني، چه در شرق زمين و چه در غرب زمين از نگاه ما غايب نيست.» 8
و امام زمان(ع) ميفرمايد:
فإنّا يحيط علمنا بأنبائكم.
دانش ما به اوضاع و احوال شما احاطه دارد. 9
چرا چنين نباشد و حال آنكه موعود(ع) به علم ريزان و سرشار توصيف شده است:
ألسلام عليك أيّها العلم المنصوب و العلم المصبوب. 10
سلام بر تو اي پرچم افراشته و علم ريزان و سرشار.
نشاني از رهايي و آزادي
امام(ع) وابستگي ندارد، وجودي مطهر است 11 كه از آدمها پلي براي خود نميسازد. او دست آدمي را گرفته و از خاك به افلاك ميكشاند. اميرالمؤمنان(ع) به هنگام بيعت مردم با ايشان فرمودند:
ليس أمري و أمركم واحد إنّي أريدكم لله وأنتم تريدونني لانفسكم. 12
هدف شما با من هماهنگ نيست من شما را براي خدا ميخواهم و شما مرا براي خود (اهداف حقير) ميخواهيد.
بنا بر آنچه گذشت امام موعود(ع) احياگر هويت حقيقي انسان است و چنين است كه گسترش عقل انسان كه به انتخاب صحيح ميانجامد از برنامههاي اصلي امام موعود(ع) است. او دست مهر بر سر انسانها كشيده و عقول را به كمال ميرساند و انضباط روحي در انسان شكل ميگيرد. 13 در نتيجه هويت واقعي خويش را مييابد و آن وقتي است كه از تنزل و تنوع رهيده به تحرك ميرسد و آن ويژگي انسان منتظر است كه به برترين هدف (سبحان ربيالاعلي) روي آورده و در انتظار ابرمردي مينشيند كه يادآور اين مقصد و برپا كننده حاكميتي در اين حد است. در دعاي ندبه ميخوانيم:
المذكّر بك و بنبيك.
او يادآور تو و پيامبر توست.
آري فاتح دروازة عبوديت و رهايي انسان از عبوديتهاي حقير و ذلتبار اوست.
أين باب الله الذي منه يوتي.
كجاست آن در خدايي كه از او وارد ميشوند. 14
برخي ويژگيهاي شوق برانگيز او عبارتند از:
عزيز كنندة دوستان و خوار كنندة دشمنان خدا؛
وسيلة پيوند زمين و آسمان (پيوند انسان با خدا)؛
جويندة خون شهيد كربلا؛
صدرنشين قلّة نيكي و پرهيزكاري؛
هماهنگ كنندة انسانها براساس تقوي؛
زادة بدرهاي درخشان؛
زادة ستارههاي نوراني؛
زادة دانشهاي كامل؛
زادة دليلهاي آشكار. 15
اين است كه همة انسانها، نه فقط شيعيان به انتظار اويند بلكه او آرمان هر دل باورمند از مرد و زن است كه در فراقش مينالند كه:
بنفسي أنت أمنية شايق يتمنّي من مؤمن و مؤمنة ذكرا فحنّا. 16
جانم فداي آنكه آرمان هر مرد و زن مؤمن است كه فريادش ميكنند.
فقط اسمها فرق ميكند يكي او را «مسيح» و ديگري او را «مهدي» مينامد.
اما همه جان به كف گرفته و برايش فدا ميكنند. به او كه با همة غيبت بيرون از ما نيست (مغيّب لم يخل منّا) آن دور از وطني كه كناره از ما نگرفته (من نازح ما نزح عنّا).
پس جانم فداي آن بنياد اصيل كه همطرازي ندارد:
أثيل مجد لايجاري. 17
نمونههايي كوچك از پاسخ آن مير مهر
1. آيتالله بدلا(ره) از علماي متقي و مدرسان راحل حوزه ميگويد:
روزي با اتوبوس عازم مسجد جمكران شدم، عدة زيادي از جوانها در ماشين بودند، با هم به مسجد جمكران ميرفتيم. بعد از نماز و دعا موقع برگشتن باز با هم همراه شديم. يكي از جوانها كه از نظر اخلاق و ادب و لباس خوب نبود به جوان ديگري گفت: من چهل شب چهارشنبه آمدم چيزي نديدم. من خيلي ناراحت شدم. گريهام گرفت، گفتم: يا صاحبالزمان به من كمك كن يك حرفي بزنم كه به دل اين جوان اثر كند، يك مرتبه اين شعر به دلم افتاد:
پاك كن ديده و آنگاه سوي آن پاكنگر چشم ناپاك كجا ديدن آن پاك كجا
بعد از مدتي آن جوان آمد و گفت: چشمم را پاك كردم و آن عادت را ترك نمودم و باز چهل شب چهارشنبه به مسجد جمكران رفتم و نتيجه نگرفتم. سؤال كردم: براي چه رفته بودي؟ در پاسخ يك حاجت مبتذلي را ذكر كرد. گفتم دلت را پاك كن و اخلاص داشته باش تا نتيجه بگيري. بعد از مدتي دوباره آمد و گفت: چهل شب ديگر رفتم همانطور كه فرموده بوديد عمل كردم، با قلب پاك و اخلاص عمل تا الحمدلله از مسجد و عنايت آقا امام زمان(ع) حاجتم را گرفتم.
اين موارد نشان ميدهد كه دادن حاجت هم بهانهاي است. مقصد رشد و هدايت است كه با هدف آفرينش هماهنگ است. 18
2. نگارنده در اتومبيلي كه به سوي جمكران ميرفت سوار شدم راننده برايم چنين گفت:
شبي مسافري پيشنهاد دربستي داد و من او را سوار نمودم. هنگام طي مسير، مسافران كنار خيابان صدا ميزدند جمكران! و مسافر من ميگفت سوار كن. چند نفري را سوار كردم ولي به عنوان گلايه گفتم: شما گفتيد دربست! پاسخ داد نگران نباش كرايه دربست را هم بگير. مسأله مهمي نيست، من آنقدر به اين آقا مديونم كه اين خرجها ارزشي ندارد. وجودم پرسش شد كه ميشود به ما هم بگوييد. نفسي تازه كرد و گفت: مثل هميشه در محل كسب خود كه جاذبة تجاري خوبي هم دارد نشسته بودم و گاه با مشتريان به ويژه زنان و دختران خوش و بش ميكردم. ناگاه دوستي قديمي وارد شد و با هم مشغول گفتوگو شديم. او از برخوردهاي من ناراحت بود؛ حق هم داشت. من تا گلو در فساد و تباهي فرو رفته بودم دوستم با لحني همراه شماتت و دلسوزي گفت: تا كجا ميخواهي بروي؟ آخر نميداني ما امام زمان(ع) داريم و او از حال ما باخبر است؟ گفتم: من معتاد گناهم! اگر ميتواند نجات دهد. گفت: آخر تو خودت هم بايد كاري كني... گفتم: مثلاً... . گفت: به جمكران بيا. گفتم: اگر كار به يك جمكران درست است خوب، برويم.
آن شب چهارشنبه به سوي قم حركت كرديم. حس غريبي داشتم از يك طرف كشش گناهان و لذتها مرا وسوسه مينمود، از طرفي احساس ميكردم چيزي در حال وقوع است. اما حالا آمده بودم به مسجد رسيديم وضويي گرفتم. بعد از مدتها غفلت چه حس شادمانهاي داشت. به مسجد پا نهادم. مثل جنيني بودم كه حركتهاي روز تولد را انجام ميدهد. نمازها را خواندم و از سجدهاي كه صد صلوات ميفرستند فارغ شدم ديگر گفتوگويي نكردم. دعايي نداشتم؛ زيرا چنان در نشئه شيريني و لذت اين نماز و توسل بودم كه خواستهام به نتيجه رسيده بود. دوباره متولد شده بودم اكنون پنجمين هفته است كه ميآيم. يكي از شبها كه دوباره به همان بزمها دعوتم كردند. گفتم ديگر نميآيم من لذتي چشيدهام كه با هيچ چيز عوض نميكنم. آري امام موعود(ع) آن شب همة سلولهاي وجودم را تسخير كرده بود. او ابديت مرا امضا نمود حالا اين خرجهاي كوچك ارزشي دارد؟
شايان ذكر است كه اين جذبهها از كارهاي مقام امامت و به ويژه امام موعود(ع) است چنانكه در قرآن آمده است:
و جعلناهم أئمّة يهدون بامرنا. 19
ما آنها را امام قرار داديم كه به وسيلة امر ما مردم را هدايت ميكنند.
علامه طباطبايي(ره) در ويژگي اين نوع هدايت ميفرمايند:
از اينگونه آيات استفاده ميشود كه: امام علاوه بر ارشاد و هدايت ظاهري، داراي يك نوع هدايت و جذبة معنوي است كه از سنخ عالم امر و تجرد ميباشد و به وسيله حقيقت و نورانيت باطن ذاتش در قلوب شايستة مردم تأثير و تصرف مينمايد و آنها را به سوي مرتبة كمال و غايت ايجاد جذب ميكند. 20
تحول روحي كساني چون يولي دختر چيني و دكتر صائب اسير عراقي و... به وسيله حضرت حجت(ع) از اين مقولهاند و اين درخت سبز هر روز ميوه ميدهد.
3. يكي از دوستان طلبه كه داراي صفات خوبي چون تقوي و صداقت و اخلاص نيت است براي نگارنده تعريف نمود:
براي مسأله ازدواج اقدام كردم و به نتيجه رسيد و روز خريد عروسي تعيين شد. آن روز مدرسه بودم و پولي هم نداشتم كه به خانه بروم. دلم گواهي ميداد كه اگر بر سر تكليف و وظيفه باشيم مولايمان امام مهدي(ع) ما را تنها نميگذارد.
بعد از تعطيلي درسها به خانه رفتم. هنگام ورود خواهرم با شتاب پيش آمد فكر كردم ميخواهد اعتراض كند كه چقدر بيفكري! اما با آرامش گفت: خوب كردي پول فرستادي بايد تا بعد ازظهر خريد ميكرديم. گفتم پول رسيد؟ گفت: آري! دوستتان آمد و گفت اين پول مال فلاني است. روي آن نوشته بود هديه امام زمان!
دوستمان ميگويد بعد از چند سال هنوز ندانستهام كه چه كسي آن پول را آورد.
«دل ميرود ز دستم صاحب زمان خدا را» بيرون خرام از غيب طاقت نمانده ما را
اي كشتي هدايت از غرق ده نجاتم شايد دوباره بينم ديدار آشنا را
«ده روز چرخ گردون افسانه است و افسون» يك لحظه خدمت تو بهتر ز ملك دارا 21
پينوشتها :
1 .جيپي وسواني، با خالق هستي، ترجمه مقدم.
2 .علي صفايي، درسهايي از انقلاب، ج اول.
3 .خطبه 16، نهجالبلاغه.
4 .ر.ك: سوره نمل(27) آيه88: «و تري الجبال جامدة و هي تمرّ مرّ السحاب صنع الله الذي أتقن كلّ شيء إنّه خبير بما تفعلون»؛ و كوهها را ميبيني [ و ] ميپنداري كه آنها بيحركتند و حال آنكه ابرآسا در حركتند، [ اين ] صنع خدايي است كه هر چيزي را در كمال استواري پديد آورده است. در حقيقت او به آنچه انجام ميدهيد آگاه است.
5 .ر.ك: سوره شوري(42) آيه18: «يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها والذين امنوا مشفقون منها و يعلمون أنها الحق...»؛ كساني كه به آن ايمان ندارند شتابزده آن را ميخواهند و كساني كه ايمان آوردهاند، از آن هراسناكند و ميدانند كه آن حق است.
6 .فرهنگ عربي، فارسي، ماده شفق.
7 .محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج47، ص143، ج197.
8 .شيخ عباس قمي، سفينةالبحار، ج3، ص408.
9 .بحارالانوار، ج53، ص175.
10 .زيارت آل ياسين.
11.سوره احزاب(33) آيه(33): «إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهلالبيت و يطهّركم تطهيرا»؛ خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [ پيامبر ] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
12.نهجالبلاغه، صبحي صالح، خطبه 136.
13.لطفالله صافي گلپايگاني، منتخبالاثر، ص607، به نقل از امام باقر(ع): «إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها أحلامهم»؛ هنگامي كه قائم ما بهپا خيزد، خداوند دستش را بر سر بندگان ميگذارد و بدينوسيله عقلهاي آنها افزايش يافته و خردهاي آنها به كمال ميرسد.
14.دعاي ندبه.
15.همان.
16.همان.
17.همان.
18.مير عظيمي، مسجد جمكران تجليگاه صاحبالزمان(ع)، ص80.
19.سورة انبياء(21) آيه73.
20.سيدمحمد حسيني طباطبائي، شيعه در اسلام، ص260.
21.فيض كاشاني.