نویسنده: Morris H. Saffron
مترجم: مرتضی شمشیری
مترجم: مرتضی شمشیری
[henri Herbert dānәldsәn]
Henry Herbert Donaldson
(ت. یانکرز، نیویورک، 22 اردیبهشت 1236 / 12 مهی 1857؛ و. فیلادلفیا، پنسیلوینیا، 3 بهمن 1216 / 23 ژانویهی 1938)، عصبشناسی.
دانلدسن، نوباوهی خانوادهای صراف، علاقهی خود به علوم را بسرعت نشان داد، و پس از تحصیلات در فیلیپس اَندوْوِر و ییل یک سال دیگر در نیوهیون ماند تا برای شناختن مرگ موش (آرسنیک) در آموزشگاه علمی شفیلد (1258-1259) تحت نظر راسل ه. چتیندن به تحقیق پردازد. وی بعداً موافقت تقریباً اکراهآمیز والدینش را برای تحصیل پزشکی در «کالج پزشکان و جراحان نیویورک» (1259-1260) کسب کرد، ولی پس از یک سال متقاعد گردید که تمایل حقیقی وی بیشتر در تحقیق است تا طبابت. کمک هزینهای تحصیلی در دانشگاه جانزهاپکینز به دانلدسن پیشنهاد شد، و او هم آن را پذیرفت، و در آنجا به مدت دو سال (1260-1262) تأثیرات دیژیتالین را بر قلب و کوْکائین را بر اعصاب تنظیم کنندهی دما مطالعه نمود. کار اخیر، که تحت نظارت گ. استنلی هال صورت پذیرفت، موضوع پایاننامه دکتری وی شد (1274). دانلدسن بعداً حدود دو سال (1265-1266) در اروپا در مراکز بزرگ عصبشناسی گذراند و تحتنظر استادانی نظیر ـــ فورل، گودِن، تئودور ماینرت، و گولجی به پژوهش پرداخت. برای مدت کوتاهی به عنوان دانشیار روانشناسی به جانزهاپکینز مراجعت کرد، اما اندک زمانی بعد در پی هال، که رئیس دانشگاه کلارک شده بود، به ووستر، مَسَچوسیتس، رهسپار شد. در اینجا، هنگام استادیاری رشتهی عصبشناسی (1268-1271)، مطالعهای علمی در مورد مغز لورا بریجمن، نابینائی کر و لال، انجام داد. این مطالعه، که به عنوان «احتمالاً کاملترین بررسی مغز یک انسان که تاکنون صورت پذیرفته است» توصیف شد، به صورت مضمونی درآمد که بتدریج همهی تحقیقات بعدی دانلدسن بر پایهی آن قرار گرفت: رشد و تکامل مغز انسان از نوزاد تا بلوغ. مقالات اولیهی وی با یکدیگر تلفیق شدند و به صورت تکنگاشتی درآمدند با عنوان The Growth of the Brain: A Study of the Nervous System in Relation to Education («رشد مغز: بررسی سلسله اعصاب در رابطه با آموزش و پرورش»، 1895).
در 1271 دانلدسن به شیکاگو منتقل شد و به هیأت علمی دانشگاه تازه تأسیس پیوست. در اینجا وی در مقام استاد عصبشناسی و رئیس «مدرسهی علوم آگدن» تا 1278 خدمت کرد، و از این تاریخ به سبب فلج ناشی از عفونت سل زانو، که مستلزم صرف زمان طولانی برای بهبود در کالورادو بود، در کار تدریس وی وقفه افتاد. از 1270 تا 1289 یک رشتهی متوالی از مقالاتی در خصوص میزان رشد مغز و نخاع، و ارتباط وزن و طول آنها با وزن و طول کل بدن انتشار یافت.
در 1284، پس از تأمل زیاد، دانلدسن بالاخره تصمیم گرفت که منصب مهم ریاست «مؤسسهی کالبدشناسی و زیستشناسی ویستار» در فیلادلفیا را بپذیرد، منصبی که تا هنگام مرگ آن را برعهده داشت. در 1285 اولین بخش از مجموعه مقالاتی که در آنها از موش سفید یا آلبینو (به جای قورباغه) به عنوان ابزار تحقیق استفاده شده بود انتشار یافت. دانلدسن حتی از سال 1272 از این حیوان در کارش با آدولف مایر در بالتیمور استفاده میکرد، ولی مزیت موش بر قورباغه از مدتها پیش از طرف شینکیشی هاتائی، که در فیلادلفیا به دانلدسن پیوسته بود، بیان شده بود. وی سپس به مطالعه در شباهت سن بین انسان و جونده پرداخت، و در نتیجهی مطالعات طولانی در علم وراثت توانست مجموعهای از موشهای سفید برای «مؤسسهی ویستار» فراهم نماید، که از آن پس در برنامههای تحقیقاتی بیشماری بکار برده شدهاند. مطالعات بنیادی دربارهی رشد، هر چند ابتدا معطوف به مغز و سلسلهی اعصاب مرکزی بود، بعداً به ماهیچهها، استخوانها، دندانها و احشا تسری یافت.
در بین افراد نامداری که با دانلدسن در شیکاگو و فیلادلفیا همکاری میکردند الیس همیلتن، جان ب. واتسن، و. رنسن، و فردریک هامت بودند. دانشجویان خارجی فراوان وی حداقل شامل بیست ژاپونی بودند. دانلدسن، که از 1285 عضو «انجمن فلسفی امریکا» بود، تا آخر عمر در مشاغل مهم مختلفی در آن سازمان خدمت کرد. افتخار ریاست «مجمع کالبدشناسان امریکا» (1295-1297)، «انجمن طبیعیدانان امریکا» (1306)، و «انجمن عصبشناسی امریکا» (1316) نیز با او بود. دانشگاههای ییل و کلارک، هر دو، درجهی دکتری افتخاری علوم به او دادند. دانلدسن مردی با فرهنگ والا و انساندوستی واقعی بود. به موسیقی، هنرها، و ادبیات عشق میورزید، اما از اینکه فعالانه به مشکلات اجتماعی روز بپردازد نیز غفلت نمیکرد. از 1267، هنگامی که وی به تأسیس «آزمایشگاه زیستشناسی دریایی» در وودز هوْل کمک نمود، هر تابستان از انبوه دوستان و ستایشگران خویش پذیرایی میکرد. در هفتاد و پنجمین جشن تولدش یک شمارهی اختصاصی از Journal of Comparative Neurology («مجلهی عصبشناسی تطبیقی») به معرفی او اختصاص یافت و به وی اهدا شد (1311)؛ این شماره حاوی بیست مقاله و نیز یک ستایشنامهی محبتآمیز بود. از اولین ازدواجش، با جولیا دزبرا واکس اهل نیویورک، صاحب دو پسر شد، که یکی از آنها، جان دانلدسن، در مقام استاد کالبدشناسی در مدرسهی پزشکی دانشگاه پیتسبرگ خدمت کرد.
زندگینامهی او مندرج در مقالهای است با عنوان «Henry Herbert Donaldson (1857-1938)»، از ادورد کانکلین، در BMNAS (1939)، 229-243، همراه با فهرستی از آثار و تصویری از دانشمند.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Henry Herbert Donaldson
(ت. یانکرز، نیویورک، 22 اردیبهشت 1236 / 12 مهی 1857؛ و. فیلادلفیا، پنسیلوینیا، 3 بهمن 1216 / 23 ژانویهی 1938)، عصبشناسی.
دانلدسن، نوباوهی خانوادهای صراف، علاقهی خود به علوم را بسرعت نشان داد، و پس از تحصیلات در فیلیپس اَندوْوِر و ییل یک سال دیگر در نیوهیون ماند تا برای شناختن مرگ موش (آرسنیک) در آموزشگاه علمی شفیلد (1258-1259) تحت نظر راسل ه. چتیندن به تحقیق پردازد. وی بعداً موافقت تقریباً اکراهآمیز والدینش را برای تحصیل پزشکی در «کالج پزشکان و جراحان نیویورک» (1259-1260) کسب کرد، ولی پس از یک سال متقاعد گردید که تمایل حقیقی وی بیشتر در تحقیق است تا طبابت. کمک هزینهای تحصیلی در دانشگاه جانزهاپکینز به دانلدسن پیشنهاد شد، و او هم آن را پذیرفت، و در آنجا به مدت دو سال (1260-1262) تأثیرات دیژیتالین را بر قلب و کوْکائین را بر اعصاب تنظیم کنندهی دما مطالعه نمود. کار اخیر، که تحت نظارت گ. استنلی هال صورت پذیرفت، موضوع پایاننامه دکتری وی شد (1274). دانلدسن بعداً حدود دو سال (1265-1266) در اروپا در مراکز بزرگ عصبشناسی گذراند و تحتنظر استادانی نظیر ـــ فورل، گودِن، تئودور ماینرت، و گولجی به پژوهش پرداخت. برای مدت کوتاهی به عنوان دانشیار روانشناسی به جانزهاپکینز مراجعت کرد، اما اندک زمانی بعد در پی هال، که رئیس دانشگاه کلارک شده بود، به ووستر، مَسَچوسیتس، رهسپار شد. در اینجا، هنگام استادیاری رشتهی عصبشناسی (1268-1271)، مطالعهای علمی در مورد مغز لورا بریجمن، نابینائی کر و لال، انجام داد. این مطالعه، که به عنوان «احتمالاً کاملترین بررسی مغز یک انسان که تاکنون صورت پذیرفته است» توصیف شد، به صورت مضمونی درآمد که بتدریج همهی تحقیقات بعدی دانلدسن بر پایهی آن قرار گرفت: رشد و تکامل مغز انسان از نوزاد تا بلوغ. مقالات اولیهی وی با یکدیگر تلفیق شدند و به صورت تکنگاشتی درآمدند با عنوان The Growth of the Brain: A Study of the Nervous System in Relation to Education («رشد مغز: بررسی سلسله اعصاب در رابطه با آموزش و پرورش»، 1895).
در 1271 دانلدسن به شیکاگو منتقل شد و به هیأت علمی دانشگاه تازه تأسیس پیوست. در اینجا وی در مقام استاد عصبشناسی و رئیس «مدرسهی علوم آگدن» تا 1278 خدمت کرد، و از این تاریخ به سبب فلج ناشی از عفونت سل زانو، که مستلزم صرف زمان طولانی برای بهبود در کالورادو بود، در کار تدریس وی وقفه افتاد. از 1270 تا 1289 یک رشتهی متوالی از مقالاتی در خصوص میزان رشد مغز و نخاع، و ارتباط وزن و طول آنها با وزن و طول کل بدن انتشار یافت.
در 1284، پس از تأمل زیاد، دانلدسن بالاخره تصمیم گرفت که منصب مهم ریاست «مؤسسهی کالبدشناسی و زیستشناسی ویستار» در فیلادلفیا را بپذیرد، منصبی که تا هنگام مرگ آن را برعهده داشت. در 1285 اولین بخش از مجموعه مقالاتی که در آنها از موش سفید یا آلبینو (به جای قورباغه) به عنوان ابزار تحقیق استفاده شده بود انتشار یافت. دانلدسن حتی از سال 1272 از این حیوان در کارش با آدولف مایر در بالتیمور استفاده میکرد، ولی مزیت موش بر قورباغه از مدتها پیش از طرف شینکیشی هاتائی، که در فیلادلفیا به دانلدسن پیوسته بود، بیان شده بود. وی سپس به مطالعه در شباهت سن بین انسان و جونده پرداخت، و در نتیجهی مطالعات طولانی در علم وراثت توانست مجموعهای از موشهای سفید برای «مؤسسهی ویستار» فراهم نماید، که از آن پس در برنامههای تحقیقاتی بیشماری بکار برده شدهاند. مطالعات بنیادی دربارهی رشد، هر چند ابتدا معطوف به مغز و سلسلهی اعصاب مرکزی بود، بعداً به ماهیچهها، استخوانها، دندانها و احشا تسری یافت.
در بین افراد نامداری که با دانلدسن در شیکاگو و فیلادلفیا همکاری میکردند الیس همیلتن، جان ب. واتسن، و. رنسن، و فردریک هامت بودند. دانشجویان خارجی فراوان وی حداقل شامل بیست ژاپونی بودند. دانلدسن، که از 1285 عضو «انجمن فلسفی امریکا» بود، تا آخر عمر در مشاغل مهم مختلفی در آن سازمان خدمت کرد. افتخار ریاست «مجمع کالبدشناسان امریکا» (1295-1297)، «انجمن طبیعیدانان امریکا» (1306)، و «انجمن عصبشناسی امریکا» (1316) نیز با او بود. دانشگاههای ییل و کلارک، هر دو، درجهی دکتری افتخاری علوم به او دادند. دانلدسن مردی با فرهنگ والا و انساندوستی واقعی بود. به موسیقی، هنرها، و ادبیات عشق میورزید، اما از اینکه فعالانه به مشکلات اجتماعی روز بپردازد نیز غفلت نمیکرد. از 1267، هنگامی که وی به تأسیس «آزمایشگاه زیستشناسی دریایی» در وودز هوْل کمک نمود، هر تابستان از انبوه دوستان و ستایشگران خویش پذیرایی میکرد. در هفتاد و پنجمین جشن تولدش یک شمارهی اختصاصی از Journal of Comparative Neurology («مجلهی عصبشناسی تطبیقی») به معرفی او اختصاص یافت و به وی اهدا شد (1311)؛ این شماره حاوی بیست مقاله و نیز یک ستایشنامهی محبتآمیز بود. از اولین ازدواجش، با جولیا دزبرا واکس اهل نیویورک، صاحب دو پسر شد، که یکی از آنها، جان دانلدسن، در مقام استاد کالبدشناسی در مدرسهی پزشکی دانشگاه پیتسبرگ خدمت کرد.
کتابشناسی
«The Physiology of the Central Nervous System»؛ در An American Textbook of Physiology (1898)؛ و The Rat (1924). دفترهای یادداشت او (1890-1936)، در 49 جلد دستنویس، در کتابخانهی انجمن فلسفی امریکا موجودند.زندگینامهی او مندرج در مقالهای است با عنوان «Henry Herbert Donaldson (1857-1938)»، از ادورد کانکلین، در BMNAS (1939)، 229-243، همراه با فهرستی از آثار و تصویری از دانشمند.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول