دکتر غلامعلی افروز
رویكرد سرفرانسیس گالتون و جیمز مك كین كتل به هوش و سنجش هوش
پس از اسكیرول كه در دههی سوم آزمونهای كلامی را مطرح كرده است و سگن كه در دههی چهارم قرن نوزدهم، آزمونهای حسی- حركتی را برای شناسایی ماهیت و اندازهگیری هوش ارائه كرده، میتوان دیدگاه سرفرانسیس گالتون و جیمز مك كین كتل (1) را بیان كرد و رویكرد آنها را در حیطهی شناسایی هوش مطرح ساخت.سر فرانسیس گالتون، كه شاید به حق بتوان آن را مهمترین فرد در ساختارسازی آزمونهای هوش در نظر گرفت، به عنوان چهرهی مهم قرن نوزدهم در حیطهی شناسایی ماهیت و اندازهگیری هوش مطرح میشود. عقاید گالتون تحت تأثیر چارلز داروین (2) پسر عموی خویش، قرار داشت كه دیدگاه تكاملی داروین را در ابعاد مهارتهای حسی- حركتی خویش منعكس كرد.
به واقع میتوان مطرح كرد نخستین كسی كه در حیطهی ساختن آزمونهای توانایی ذهنی و تفاوت های فردی گام برجستهای برداشت، سر فرانسیس گالتون بود. وی به عنوان طبیعیدان و ریاضیدان، علاقهی خاصی به تفاوتهای فردی داشت و معتقد بود كه برخی خانوادهها از نظر زیستی، برتر، یعنی قویتر یا زیركتر، از دیگرانند. به نظر گالتون، هوش عبارت بود از یك سلسله مهارتهای حركتی و ادراكی استثنایی كه نسل به نسل منتقل میشود. از آنجا كه تمام اطلاعات از طریق حواس كسب میشوند، بنابراین هر قدر دستگاه ادراكی فرد حساستر و دقیقتر باشد، به همان نسبت وی از هوش بیشتری برخوردار میشود. او، لقب باهوش را به افرادی اطلاق میكرد كه تیزی در حواس، به خصوص تیزی بینایی- شنیداری (3) دارند. گالتون با مجموعهی آزمونی (ویژهی اندازهگیری متغیرهایی مانند اندازهی سر، زمان واكنش، تیزی بینایی- شنیداری، یادآوری شكلها، ظرفیت تنفسی و قدرت پنجهی دست)، بیش از نه هزار نفر از بازدیدكنندگان نمایشگاه سال 1884 لندن را آزمود و برخلاف انتظار خود كشف كرد كه دانشمندان بزرگ انگلیسی براساس اندازهی سر قابل تشخیص از افراد دیگر نیستند و قدرت پنجه ارتباط مشخصی با سایر شاخصهای هوش ندارد. گرچه آزمونهای وی چشمگیر نبود، ولی وی ضریب همبستگی را ابداع كرد كه جایگاه ویژهای را در روانشناسی به خود اختصاص داده است (براهنی و همكاران، 1375).
به عبارتی دیگر، در میان عواملی كه مستقیماً در به وجود آمدن آزمونها تأثیر داشته، میتوان به كتاب سر فرانسیس گالتون اشاره كرد، زیرا این اثر در داخل اتاقهای در بستهی یك آزمایشگاه به وجود نیامده، بلكه براساس بررسی تفاوتهای خاص فردی به وجود آمده است. او درواقع زیست شناس محسوب میشود و تحقیقاتی نیز انجام داد كه وی را به اندازهگیری استعدادهای فردی هدایت كرد. تحقیقاتی كه گالتون در حیطهی توارث انجام داد، موجب شد تا او به اندازهگیری ویژگیهایی بپردازد كه كم و بیش میتوانستند افراد خویشاوند را از افراد غیرخویشاوند متمایز سازند. تنها از این طریق بود كه گالتون توانست اثر توارث بر صفات جسمانی و روانی را به طور صحیح تعیین كند (گنجی، 1367).
درواقع، میتوان مطرح كرد كه مباحث مرتبط با تفاوتهای فردی در نیمههای قرن نوزدهم با كارهای برجسته سر فرانسیس گالتون در انگلستان شروع شد. همان گونه كه مطرح شد، گالتون در اصل زیستشناس بوده و تحقیقات خود را به منظور بررسی وجوه مختلف وراثت در بین افراد خویشاوند به مرحلهی اجرا رساند. او برای گردآوری اطلاعات، آزمایشگاه «توانشهای اندامی» را در سال 1884 در شهر لندن تأسیس كرد كه در آن، افراد داوطلب را مورد سنجش قرار میداد. برای موفقیت در این كار، او به ابداع وسایلی دست زده بود كه هنوز هم در برخی از موارد استفاده میشوند. از جمله وسایل آزمایشگاه گالتون میتوان به این موارد اشاره كرد:
الف) میلهی گالتون برای اندازهگیری افتراق بینایی طول
ب)سوت گالتون برای اندازهگیری آخرین حد احساس صداهای زیر
پ) سلسلهی اوزان گالتون برای سنجش افتراق احساس وزن و لمس
گالتون كه تحت تأثیر جان لاك، فیلسوف انگلیسی (1704-1632) قرار داشت، معتقد بود تقویت حواس باعث تقویت هوش و به ویژه دقت میشود. او متوجه شد كه عقبماندگان ذهنی از لحاظ افتراق درجات گرما، سرما و درد نقصهایی دارند (بهرامی، 1381).
خود گالتون دربارهی آنچه انجام میداده است، چنین می نویسد: «من اولین كسی بودم كه مسئلهی توارث را با شیوههای آماری مطالعه كردم، به نتایج عددی دست یافتم و قانون توزیع تفاوتها در مورد یك میانگین را به بحث دربارهی پدیدهها وارد كردم»، البته مفهوم توزیع طبیعی یا معنی هنجار را گالتون از یك آمارگر بلژیكی به نام كوتله (4) اقتباس كرده بود كه او نیز از كارهای گاس ولاپلاس (5) بیتأثیر نبوده است. گالتون در سال 1883، كتابی با عنوان «تجربهی انسان و تحول تواناییها یا آزمایش فیزیك اجتماعی» (6) چاپ كرده و در آن استفادهی منظم از محاسبات آماری را برای تعیین «قوانین اجتماعی»، كه در عصر خود كاملاً تازگی داشت، یادآور شده بود. او بعدها مجبور شد كتاب دیگری، با عنوانی علمیتر، به نام «انسان سنجی یا اندازه گیری تواناییهای مختلف انسان» به رشتهی تحریر درآورد. گالتون در این باره مینویسد: «در زمینه علوم سیاسی و اخلاقی از روشی بهره بگیریم كه بر مشاهده و مصاحبه استوار است، روشی كه در حیطهی علوم طبیعی نتایج بسیار خوبی را به بار آورده است.» (كامكاری، 1383).
ارزشمندی گالتون، تنها در استفادهی وسیع و منظم از روشهای آماری برای طبقه بندی و تفسیر اطلاعاتی كه در جریان تحقیقات خود جمع آوری كرده بود، نیست؛ بلكه او ارزشهای دیگری را نیز به نمایش گذاشته است. وی از پرسشنامهها و مقیاسهای درجهبندی، كه امروزه نقش بسیار مهمی در ارزشیابی شخصیت دارند، برای تهیهی اطلاعات لازم در حد وسیع استفاده كرد. بنابراین، سنت آزمونهای روانی و به خصوص آزمونهای هوشی، قسمت اعظم موجودیت خود را مدیون این دانشمند انگلیسی هستند. اندیشههای بنیادی، از جمله تهیهی مقیاس درجه بندی شده برای ارزشیابی صفات فردی، مفهوم همبستگی بین استعدادها كه باید اهمیت خاصی را در روانشناسی پیدا كند و مفهوم تغییرپذیری، همه از این دانشمند برجسته به یادگار مانده است (گنجی، 1367).
با توجه به چهرهی برتر گالتون كه برخی از افراد آنرا پدر ژنتیك رفتاری (7) و علم اصلاح نژاد (8) می دانند و با تأكید بر كتابهای متفاوت وی در حیطهی هوش، همانند كتاب نبوغ ارثی (9) (1869)، آمارههای تصویرسازی ذهنی (10) (1880) و كاوشهایی در حیطهی توانمندی انسان و تحول آن (11)(1882)، میتوان واژهی توانایی طبیعی را از دستاوردهای وی در توصیف هوش مطرح كرد. گالتون اعتقاد داشت هوش یك سلسله مهارتهای حسی- حركتی و ادراكی ویژهای است كه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و به عنوان توانایی طبیعی در توانشهای اندامی قابل اندازه گیری است.
در زمینهی تأثیر سر فرانسیس گالتون در حیطهی پژوهشهای مرتبط با هوش، بورینگ (12) در معروفترین كتاب تاریخ روان شناسی این گونه مینویسد: «اولین پیشرو بزرگ در قلمرو روانآزمایی، فرانسیس گالتون انگلیسی بود كه تحت تأثیر مفاهیم نظریهی تكاملی پسر عموی خود، چارلز داروین قرار داشت». گالتون با تكیه بر این نظریه، با جزمیتهای نظری در باب ماهیت اصلی انسان به شدت مبارزه كرده و به مطالعهی علمی تفاوتهای فردی، به ویژه به بررسی استعدادهای هوشی مشغول شد. با به كارگیری و انطباق فعالیت چند نظریه پرداز ریاضیدان در مطالعهی روان شناسی تفاوتهای فردی، سنتی را پایه گذاری كرد كه تا امروز بدون كم و كاست دوام داشته است. این سنت، استفاده از روشهای آماری در پژوهشهای روانشناختی را شامل میشود. شهرت او، به سبب ابداع روش همبستگی است كه پس از وی كارل پیرسون (13) آن را تكمیل كرد.
گالتون كه دانشمند علم اصلاح نژاد بشر بود، اعتقاد داشت توانایی ذهنی، موروثی است و اولین كار بزرگ او كه با عنوان «نبوغ ارثی» در سال 1869، انتشار یافت، مطالعهی زندگی نامهی گستردهای است و نشان دهندهی جنبهی ارثی نبوغ در خانوادههاست. در طبقه بندی نبوغ، وی از كار ریاضیدان بلژیكی، آدولف كوتله، یعنی اولین فردی كه «قانون هنجار خطا» را در دادههای انسانی استفاده كرد، بهره گرفت. این قانون كه امروزه آن را مبنایی برای توزیع بهنجار میخوانیم، ناظر بر این واقعیت است، اندازههای بسیاری از متغیرها گرایش به تراكم و انباشته شدن در اطراف میانگین دارند و هرچه از آن منحرف شوند، به طور تصاعدی از شدت تراكم آن كاسته میشود. توزیع بهنجار، به معرفی منحنی زنگولهای شكل (14) منجر شد (گالتون، 1874). كوتله دریافت كه قد سربازان فرانسوی و محیط سینهی سربازان انگلیسی بر طبق قانون بهنجار توزیع شده است و گالتون نیز فرض كرد كه اندازههای هوش هم باید بر طبق همین قانون توزیع شده باشد.
برای آزمون این فرضیه، گالتون به مقیاس هوش یا چند شاخص عملكرد هوشی نیاز داشت، زیرا به اعتقاد او هوش، تابعی از صفات و استعدادهای بسیار است. به دلیل اینكه تا آن زمان چنین مقیاسهایی تدوین نشده بود، او خود به نگارش روش دقیق برای ساختن تعداد زیادی مقیاسهای روان سنجی (15) و مردم سنجی (16) پرداخت. گالتون در سال 1884، مجموعهی آزمونهای روانی خود را در نمایشگاه بین المللی بهداشت ارائه كرد و بعد آنها را به موزهای در لندن انتقال داد. او برای دستیابی به هدف خود، شش سال، به گردآوری دادههای مربوط به ده هزار داوطلب كه با آزمونهای قد، وزن، فراخنای حافظه، قدرت تنفس، شدت، كشش و فشار، سرعت دمیدن، شنیدن، دیدن، احساس رنگ و دیگر دادههای شخصی آزمون شده بودند، پرداخت. (بورینگ، 1950) هرچند كه گالتون به عنوان پدر روانشناسی فردی و مطالعهی تفاوتهای فردی در تواناییهای انسان شناخته شده است، هیچگاه موفق به ایجاد و خلق آزمون هوش معتبر و پایایی نشد.
در جمع بندی نهایی، با تأكید بر نقش سر فرانسیس گالتون در راستای شناسایی ماهیت، تحول و اندازه گیری هوش، مطرح میشود گالتون (1883) از نخستین كسانی بود كه تفاوتهای فردی و اندازه گیری آن را مورد توجه قرار داد و آزمونهای مختلفی را برای اندازهگیری قدرت تشخیص حسی و افتراق جنبشی ابداع كرد. او اعتقاد داشت كه با این گونه آزمونها، میتوان توانشهای ذهنی عمومی یا هوش افراد را اندازهگیری كرد. مهمترین كار گالتون، ابداع روشهای آماری برای تجزیه و تحلیل دادههای مربوط به تفاوتهای فردی و كمی ساختن نتایج آزمایشها بود. این قسمت از فعالیتهای او را، بعدها برخی از دانشجویان وی به ویژه كارل پیرسون دنبال كردند (افروز و هومن، 1380).
با توجه به اقدامات گالتون، موج جدیدی به وجود آمد كه آزمونهای توانایی بینایی، شنیداری و دیگر آزمونهای حسی به عنوان آزمونهای هوش شناخته شدند و گالتون نیز تلاش كرد تا آزمونهای هوش را در حیطهی آزمونهای حسی- حركتی و ادراكی طراحی كند. این گونه اقدامات باعث شد تا وی به تحقیقات فیزیولوژیكی روی آورده و مواردی از قبیل سرعت انتقال عصبی را به عنوان شاخصهای توانشهای اندامی- جسمانی در نظر گیرد، چرا كه وی این موارد را معرفهای دقیق از هوش میدانست (رید و جنسن (17)، به نقل از زوئیرز (18)، 2004).
پس از سر فرانسیس گالتون كه توسعهی آزمونهای حسی- حركتی و ادراكی را با تأكید بر توانشهای جسمانی توسعه داده بود، میتوان به اقدامات جیمز مك كین كتل توجه كرد كه تحت تأثیر عقاید گالتون قرار داشت. كتل به گونهای خاص در رسالهی دكترای تخصصی خود، كه با نظارت وونت آن را به پایان رسانده بود، برای اولین بار اصطلاح آزمون روانی را به كار برد و خود را به عنوان یكی از بانیان علم روان سنجی مطرح كرد. از آنجا كه موضوع رسالهی دكترای تخصصی جیمز مك كین كتل به «بررسی ارتباط بین زمان واكنش و مهارتهای حسی- حركتی در دختران و پسران» اختصاص یافته بود، تسلط كاملی را در توصیف و تبیین هوش از دیدگاه مهارتهای حسی- حركتی دارا بود.
به عبارتی دیگر، جیمز مك كین كتل، روان شناس آمریكایی، اصطلاح «آزمونهای روانی» را برای اولین مرتبه در سال 1890، در مقالهای كه با هدف سنجش تفاوتهای فردی نوشته شده بود، پیشنهاد كرد. كتل، شاگرد وونت بود و به مانند فرانسیس گالتون در انگلستان و وونت در لایپزیك، اقدام به تأسیس آزمایشگاه روان شناسی در آمریكا كرد. او در رسالهی دكتری خویش، مجموعهای آزمون برای سنجش تواناییهای مختلف افراد ابداع كرده و آنها را بر روی كودكان، دانشجویان و بزرگسالان آزمود. آزمونهای كتل، بیشتر به سنجش كاركرد حواس و كنشهای حركتی میپرداختند كه از این نظر تحت تأثیر كارهای فرانسیس گالتون قرار داشتند. بعدها كتل از این آزمونها در آمریكا بسیار استفاده كرد و اصلاحاتی در آنها به عمل آورد. مهمترین مواردی كه در آزمونهای كتل مورد سنجش قرار میگرفتند عبارت بودند از:
1-سنجش سرعت حركات، بهویژه دستها
2-اندازهگیری آستانهی حس لامسه
3-اندازهگیری حداقل فشار لازم برای ایجاد یك اثر دردآور
4-سنجش نیروی ماهیچهها
5-اندازهگیری آستانهی اختلافی حس وزن
6-اندازهگیری زمان واكنش
7-اندازهگیری میزان سرعت لازم برای تشخیص رنگها
8-اندازهگیری میزان دقت برای تقسیم یك خط 50 سانتیمتری به دو قسمت مساوی
9-اندازهگیری دقت در تولید یك فاصلهی زمانی ده ثانیهای
10-اندازهگیری حافظهی مكانیكی از طریق تكرار حفظی حروف بیمعنا (بهرامی، 1381).
كتل نیز مانند گالتون معتقد بود كه از طریق آزمونهای انسانسنجی، زمان واكنش و افتراق حسی، میتوان كنشهای ذهنی از جمله هوش را اندازهگیری كرد (كتل، 1887). همان طوری كه ملاحظه میشود، آزمونهای او پدیدههای سادهی فعالیتهای روانی را اندازهگیری میكردند و فاقد هنجاری برای مقایسه افراد بودند، البته چنین رویكردی منطبق با رویكرد آزمایشگاهی وونت بود كه تلاش میكرد روان شناسی را از بحثهای فلسفی آزاد سازد و آن را به شیوهی تحقیقات علوم زیستی- فیزیكی نزدیك كند. این آزمونها امروز به علت نداشتن روایی و اعتبار، به كار برده نمیشوند و جای خود را به آزمونهای دقیقتری دادهاند؛ به عبارت دیگر، آنها حد فاصل بین تحقیقات اولیهی روان شناسی آزمایشی با تحقیقات آزمونهای روانی بودند و تقریباً همان شیوههای تحقیق روان شناسی را دربارهی اندازهگیری تفاوتهای فردی به كار میبردند (كتل، 1889). با وجود این، وونت مخالف با اهداف این گونه تحقیقات بود، زیرا اعتقاد داشت كه هدف روان شناسی میباید همچون سایر رشتههای علوم، كشف قوانین كلی پدیدههای روانی باشد نه تفاوتهای موجود بین افراد.
جیمز مك كین كتل كه گالتون آمریكا نیز خوانده میشود، در سراسر زندگی علمی و طولانی خویش درصدد بود كه ماهیت انسان را در رابطه با حدود و تنوع تواناییهای او تفسیر كند (بورینگ، 1950). هرچند او شاگرد وونت، مؤسس اولین آزمایشگاه روان شناسی در لایپزیك آلمان به شمار میرفت و زیر نظر او عادات كنترل آزمایشی و دقت در كار را آموخته بود، اما در توجه و علاقه به تفاوتهای فردی به گالتون بیشتر شباهت داشت. كتل كه برای نخستین بار، اصطلاح «آزمون روانی» را مورد استفاده قرار داده بود و اولین آمریكایی بود كه از روان آزمایی دفاع كرده بود، مجموعهای متشكل از 50 ماده، كه اغلب تمیز حسی (19)را میسنجید، طرح و آن را بر روی شاگردانش اجرا كرد؛ سپس از بین آنها ده ماده را انتخاب كرده و به اعضای مجمع عمومی كه داوطلبانه خود را معرفی كرده بودند، عرضه كرد.
مقیاسهای كتل، كه ادامهی كار گالتون بود، درصدد كشف استعدادهای خاص ذهنی، از طریق نمونه گیری تواناییهای مقدماتی، به شیوهای ساده كنترل شده بود. برای مثال، مقیاس فشار نیروسنج (20)، تمیزپوستی دو نقطهای (21) و تخمین با فاصلهی ده ثانیه (22) را جزء مواد مجموعهی خود قرار داده بود، البته موفقیت كتل در طرح یك مقیاس مفید برای هوش، بیش از گالتون نبود، ولی وی پیشتاز جنبش روان آزمایی در ایالات متحدهی آمریكا بوده و منجر به ایجاد علاقه و انگیزه زیادی در بین روان شناسان روزگار خود شد.
هرچند آزمونهای كتل فاقد هنجار (نرم) بودند، ولی هدف نهایی آنها اندازهگیری توانایی ذهنی افراد نبود، بلكه ثبات فرایندهای ذهنی یا تغییر آنها برحسب موقعیتهای زمانی و روابط موجود بین كنشها مدنظر بود، مهم این است كه روان سنجی به وسیلهی كتل، از چهاردیواری آزمایشگاه فراتر رفته و به خدمت اجتماع درآمد. این روان شناس، به تأسیس مراكز مشاورهی روان شناختی در دانشگاه پنسیلوانیا نیز كمك شایان توجهی كرد.
علاوه بر آن، ادوارد ثرندایك و هیلی (23)، كه سهم غیرقابل انكاری در گسترش رویكرد رفتارگرایی و روان سنجی داشتند، از شاگردان او محسوب میشدند. لازم به ذكر است، هری لوی هولینگ ورث (24) و كلارك ویسلر (25) نیز كه از دانشجویان وی بودند، سهم بسیاری را در مفهوم سازی هوش به جای گذاشتند. براساس تحقیقات این دانشجویان بود كه دیدگاه وی پس از گسترش فعالیتهایش در آمریكا متحول شد، زیرا پس از عزیمت كتل به آمریكا، وی به برقراری ارتباطهای علمی توجه كرده و نشستهای فراوانی را با گرانویل استانلی هال (26) در راستای توسعه سنجش هوش صورت داد، از جمله این نشستهای علمی، تصویب رسالهی دكتری ویسلر دربارهی «اندازهگیری تواناییهای حسی- حركتی و شناسایی ارتباط آن با فرایندهای ذهنی» بوده است. پس از تحقیق ویسلر و نظارت كتل و هال، مشخص شد كه اندازهگیری هوش از طریق فرایندهای حسی، اعتبار چندانی ندارد و نمیتوان هوش را از طریق واكنشهای حسی- حركتی و ادراكی اندازهگیری نمود. در آن زمان بود كه روند جدیدی برای شناسایی دیدگاه بینه و آزمون هوشی در امریكا پایه ریزی شده و بستر مناسبی برای اقدامات بعدی كتل فراهم آمد.
هنری هربارت گودارد (27) و لوئیس مدیسون ترمن (28)
از جمله افرادی بودند كه توانستند آزمونهای هوش را در امریكا توسعه داده و گامهای مؤثری را در این مسیر طی كنند. پس از شكست دیدگاه نظری كتل، كه در پرتو عقاید گالتون شكل گرفته بود و معتقد بود هوش، مجموعهای از ظرفیتها و مهارتهای حسی- حركتی است، از سال 1902 تحولی عظیم در دیدگاه كتل ایجاد شد. بدون هیچ شبهه ای، میتوان تأثیر یافتههای ویسلر بر دیدگاه كتل را مشاهده كرد. یافتههای ویسلر دربارهی بیاساسی آزمونهای حسی- حركتی برای اندازه گیری هوش و رهنمودهای ارزندهی استانلی هال در حیطهی تحول هوش، باعث شد تا جیمز مك كین كتل به آلفرد بینه روی آورد و با استناد به آزمون بینه و سیمون، كه گودارد از اروپا به آمریكا آورده و ترجمه كرده بود، مسیر جدید و ویژهای برای اصلاح نظریهی كتل ایجاد شود.شاید بتوان در بررسی ویژگیهای یك محقق با عنوان بدون تعصب بودن، به دیدگاه علمی كتل توجه كرد و به وی به عنوان مثالی واضح و واقعی تأكید كرد. پس از اینكه كتل دریافت دیدگاه گالتون در حیطهی ماهیت حسی- حركتی هوش، چندان كارایی ندارد، با استناد به یافتههای تحقیقاتی به دنبال این بود تا به دیدگاه انتقادگران سرسخت گالتون یعنی آلفرد بینه توجه كرده و آنها را مورد بازبینی قرار دهد. در این زمان، او به شكست علمی خویش اعتراف كرد و پس از انتشار یافتههای تحقیق ویسلر، كتل به راحتی اشتباه خویش را پذیرفت و به دانشجویانش یاد داد كه میتوان در پرتو تحقیقات علمی، دیدگاه واقع گرایانهتری را اتخاذ كرد. این اقدام باعث شد كه كتل به صورت غیرمستقیم دانشجویان خویش را به سوی سنجش هوش هدایت كند.
علاوه بر ویسلر، كه در حیطهی مردم شناسی تحقیقات فراوانی را انجام داد، سایك كتل (29)، دختر جیمز مك كین كتل، دربارهی تهیهی آزمون استانفورد- بینه همكاریهای فراوانی كرده و در سال 1940، توانست آزمون هوش كتل خردسالان را به چاپ رساند. همچنین، ادوارد ثراندایك و هری لوی هالینگ ورث، نقش قابل توجهی را در ارتباط با ابعاد شناختی هوش با زمینههای شغلی آموزشگاهی و پیشرفت تحصیلی داشتند. ادوارد ثرندایك كه در حیطهی رفتارگرایی، عقاید جهانی بر جای گذاشته است، بستر مناسبی را برای برقراری ارتباط بین هوش و پیشرفت تحصیلی فراهم ساخت. وی در سال 1920 توانست با استناد به فعالیتهای پژوهشی در كمیسیون تخصصی سنجش هوش داوطلبان ارتش آمریكا، آزمونهای هوش را با تأكید بر تكمیل جملات، محاسبات، خزانهی لغت و جهتیابی ارائه كند. ترمن نیز همزمان با جیمز مك كین كتل این اقدام را انجام داد و باعث شد تا مك كین كتل، به پیشرفت تحصیلی و ارتباط آن باهوش توجه كند.
درنهایت، دیدگاه كتل پس از توسعهی آزمون هوشی بینه- سیمون و جنبش سنجش هوش متحول شده و با استناد به یافتههای پژوهشی، گرایش كتل به زمینههای كاربردی هوش در آموزش و پرورش افزایش یافت، اقدامی كه توسط ثرندایك توسعه یافت و در دیدگاههای بانیان رویكرد روانی- آموزشی در هوش مؤثر واقع شد. به صورت كلی میتوان اقدامات گالتون و كتل در زمینهی هوش را خلاصه كرده و به شرح زیر در جدول مرتبط با اقدامات آنها، كه فعالیتهای چشمگیری را در حیطهی هوش به نمایش گذاشتند، بیان كرد:
تاریخ تقریبی |
فرد پایه گذار |
اقدامات چشمگیر |
1870 |
گالتون |
بهره گیری از اصول ژنتیك، قوانین تكاملی در راستای ماهیت ارثی هوش و اندازه گیری هوش از طریق توانشهای اندامی در مهارتهای حسی- حركتی و ادراكی |
1880 |
گالتون |
تأسیس آزمایشگاه مجهز به اندازه گیری پاسخهای جسمانی و اندازه گیری دقیق مهارت های حسی- حركتی و ادراكی به عنوان معرفهای از هوش |
1890 |
جیمز مك كین كتل |
الگوبرداری از گالتون، توسعهی آزمایشگاه وی در كشور آمریكا و بهره گیری از آزمونهای حسی- حركتی و ادراكی دقیقتر در اندازه گیری هوش |
1901 |
جیمز مك كین كتل |
تغییر دیدگاه كتل دربارهی توصیف و تبیین هوش به وسیلهی مهارتهای ارثی حسی- حركتی |
1905 |
جیمز مك كین كتل |
گرایش كتل به دیدگاه بینه و علاقه مندی به استفاده از آزمون بینه –سیمون |
1910 |
جیمز مك كین كتل |
شناسایی ارتباط بین ابعاد گوناگون هوش در زمینههای شغلی-تحصیلی |
1920 |
جیمز مك كین كتل |
توسعهی آزمونهای هوشی با همكاری ترمن ، گودارد، بركز و... |
پینوشتها:
1.James Mc Keen Cattell
2.Charles Darwin
3.Visual-Hearing Acuity
4.Quetelet
5.Gauss & Laplace
6.Human Experience and Abilities Development or Social Physic Experimental
7.Behavioral Genetics
8.Eugenics
9.Hereditary Genius
10.Statistics Of Mental Imagery
11.Inquiries In to Human Faculty And Its Development
12.Booring
13.Karl Pearson
14.Bell-Shaped
15.Psychometric
16.Anthropometric
17.Reed & Jensen
18.Zwiers
19.Sensory Discrimination
20.Dynamometric Pressure
21.A Two-Point Dermal Discrimination
22. Estimation of Ten-Second Interval
23.E.L.Thorndike and Healy
24.Harry Levi Hollingworth
25.Clark Wissler
26.Granville Stanley Hall
27.Henry Herbert Goddard
28.Lewis Madison Terman
29.Psyche Cattell
كامكاری، كامبیز/افروز، غلامعلی، (1390)، مبانی روان شناختی هوش و خلاقیت: تاریخچه، نظریهها و رویكردها، تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ دوم