نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
در مورد افرادی گفته میشود كه به آنچه دارند قانع هستند و از تلاش و كوشش واهمه دارند.در روزگاران قدیم، مرد جوانی بود كه به دنبال كار میگشت و چند روزی را در كارگاه آهنگری كار كرد. سپس با خود گفت: من نمیتوانم روزانه این همه وقت دم كوره سوزان كار كنم و به فولاد گداخته پتك بكوبم. او چند روزی را با مزد این چند روز كار در خانه خورد و خوابید و بعد دوباره به دنبال كار گشت. پسرك این بار از كارگاه كفاشی سردرآورد و چند روزی آنجا كار كرد. بعد از چند روز با خود گفت: من نمیتوانم مدت طولانی اینجا كار كنم. هر روز میخ و سوزن در انگشتم فرو میرود و دستم را زخمی میكند در ثانی بوی چرم تازه حال من را بد میكند پس دوباره بعد از چند روز مزدش را گرفت و به خانه رفت. چند روزی را فقط خورد و خوابید تا پولهایش تمام شد و دوباره این كار را ادامه داد تا جایی كه همهی مشاغل را امتحان كرد. ولی در هیچ شغلی زیاد دوام نیاورد و چون پول نیاز داشت به دنبال كارهای خلاف و دزدی كه زحمت كمتری داشت كشیده شد. مدتی با پول دزدی روزگار گذراند تا اینكه عاقبت دستگیر شد و قاضی حكم به زندانی شدن او داد. روزهای اول ماندن در زندان برایش سخت بود ولی مدتی كه گذشت از زندان خوشش آمد. خیلی برایش خوب بود میتوانست راحت بخورد و بخوابد بدون اینكه لازم باشد كار كند و زحمت بكشد تازه در زندان سرپناهی داشت كه لازم نبود كرایهاش را بپردازد. با خود گفت: اینجا بهترین جا برای من است. باید كاری كنم كه من را مدت بیشتری در زندان نگه دارند.
پسر جوان همین كار را هم كرد و چند روز پایانی محكومیتش با یكی از زندانبانها درگیر شد و او را كتك زد، این كار باعث شد او را دوباره پیش قاضی بردند و باز قاضی مدتی او را به زندان محكوم كرد. بعد از مدتی این كار به عادت این مرد تنبل تبدیل شد.
زندانبانها و كاركنان دادگاه كم كم متوجه شدند كه مرد زندانی این كار را با هدف ماندن در زندان انجام میدهد و این خبر را به ریاست زندان رساندند. رئیس زندان، زندانی را صدا كرد و به او گفت ما متوجه شدیم كه تو چندین سال است، وقتی مدت كمی تا آزادیت باقی مانده كار خلافی انجام میدهی تا دورهی حبس تو تمام نشده مدتی به آن اضافه شود. این كار تو یعنی چه؟ تمام متهمان به دادگاه میآیند و از قاضی میخواهند دورهی حبس آنها را در زندان كاهش دهد تا بتوانند با آزادی زندگی كنند ولی تو برخلاف همهی مردم عمل میكنی؟
مرد تنبل لبخندی زد و گفت: دیگران را نمیدانم ولی برای من آب اینجا و نان اینجاست كجا بروم بهتر از اینجا؟ این بار قاضی برای اینكه واقعاً او را تنبیه كند دستور داد او را آزاد كنند و به او گفت: اگر یكبار دیگر كار خلاف از تو سر بزند این بار تو را برای بیگاری و راه سازی به جای دوری میفرستم.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول