آمده سر شکستۀ محنت
آمده اشکریز بت شکنت
السلام ای مرملٌ بدماء
چه خبر از هزار زخم تنت
از دو تا لالههای من چه خبر
چه خبر از سپاه بیکفنت
حال شش ماهه حرم خوب است؟
چه خبر از دو حیدر حسنت؟
خیز و بنگر به حال و اوضاع
اولین کاروان سینه زنت
علم ما شکسته گهواره
پرچم ماست کهنه پیرهنت
جمع ما روضه خوان نمیخواهد
نوحه ماست نام دل شکنت
تن هشتاد و چند عزادارت
وضع بهتر ندارد از بدنت
خیز و بنگر به مو سفیدانت
بر سپاه کبود و گریانت
یاس بودم که پرپرت شدهام
قد کمانی حنجرت شدهام
قتلگاهت عجب حرایی شد
وحی آمد پیمبرت شدهام
اقراء اقراء رسید و حس کردم
آخرین تیر لشکرت شدهام
پیکر و موی من سیاه و سفید
چهقدر شکل مادرت شدهام
یار بی سر، سرت سلامت باد
من عزادار دخترت شدهام
چشمهایم نشد شبی بسته
بس که دلواپس سرت شدهام
بانی اشک خون صبح و شب
طالب خون حنجرت شدهام
در میان محلههای یهود
حیدر جنگ خیبرت شدهام
آب رفتم کمان شدم اما
پس گرفتم سرت ز خولیها
آسمان سر به زیر شد ای وای
خواهر تو اسیر شد ای وای
قسمت پارههای پیکر تو
تکههای حصیر شد ای وای
نگران رباب هستم من
در چهل شب چه پیر شد ای وای
رفت عباس و هر کس و ناکس
سر طفل تو شیر شد ای وای
شکم خالی سه ساله تو
لگدی خورد و سیر شد ای وای
حوریت در خرابه ملعبهی
عقدهها از غدیر شد ای وای
سهم طفلان وحی خیرات و
لقمههای پنیر شد ای وای
اشکهامان بساط تفریح
مردمانی حقیر شد ای وای
رفتی و شعله گشت یاور من
معجرم را ببین برادر من