نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
نتیجه كار را به پایان كار محول میكنند.در روزگاران گذشته، مرد كشاورزی كنار جالیزی یك نهال جوان چنار را كاشت. مرد كشاورز هر فصل سبزی یا میوهای در این جالیز میكاشت و بعد از چند ماه محصول آن به دست میآمد. بعد مرد كشاورز آنها را میچید و به بازار میبرد تا بفروشد.
سالیان سال این كار مرد كشاورز بود. در تمام این سالها میوهها و سبزیجات مختلفی آنجا كاشته میشد، رشد میكرد و وقتی میوهی رسیدهای میشد چیده میشد. ولی فقط این چنار بود كه در تمام این سالها رشد كرد و بالاتر رفت و مرد كشاورز را تنها نگذاشت.
یك سال كشاورز كنار درخت چنار دانه كدویی را كاشت بعد از چند روز دانهی كدو شروع كرد به رشد كردن هر روز شاخ و برگ بیشتری میداد و نسبت به روز قبل بیشتر قد میكشید. دانهی كدو كه میدید نسبت به بقیهی سبزیجات دیگر آن جالیز بیشتر قد كشیده خیلی خوشحال بود. یك روز نگاهی به درخت چنار انداخت و گفت: چقدر این درخت بلند است؟ شاید توانستم به اندازه آن رشد كنم.
از فردای آن روز كدو به دور درخت چنار پیچید و روز به روز بالاتر رفت. تا اینكه یك روز درخت چنار به او گفت: آفرین، خوب داری رشد میكنی؟
كدوی مغرور به جای اینكه از این محبت چنار تشكر كند با غرور گفت: كجاش رو دیدی؟ چند وقت دیگر میبینی كه از تو هم بلندتر میشوم.
چنار كه سنی از عمرش گذشته بود وقتی جواب كدوی جوان را شنید به جای اینكه از دستش ناراحت شود، با خونسردی گفت: انشاءالله آن طوری كه دلت می خواهد رشد كنی ولی عزیزم من پانزده سال است اینجا هستم تا اینقدر رشد كردهام. هر گیاهی به دلیلی كاشته میشود، بعضی گیاهان برای سرسبزی و سایهشان كاشته میشوند، بعضی از گیاهان مثل تو برای میوه دادن رشد میكنند تو باید سعی كنی مسئولیتت را به درستی انجام دهی.
حرفهای چنار برای دانهی كدو هیچ مفهومی نداشت. دانهی كدو با خود گفت: خودش مدتها از جوانیاش گذشته به جوانی و طراوت من حسودی می كند. این حرفها را میزند تا من به قد و اندازهی او نرسم.
چنار به او گفت: دوست عزیز سعی كن به جای اینكه فقط قد بكشی به فكر محصولت هم باشی تا كدویی بزرگ و شیرین داشته باشی وگرنه كارت را به خوبی انجام ندادی. كدو گفت: دیدی گفتم تو به من حسودی میكنی؟ تو میخواهی من به فكر میوهام باشم و انرژی و توانم را صرف قد كشیدن و بلندتر شدن نكنم. چنار كه دید حرفهایش نتیجهی برعكس دارد گفت: باشه، فقط یادت باشد تو باید تا آخر پاییز تمام سعیات را بكنی، قبل از اینكه زمستان برسد. دانهی كدو گفت: باشه جوجه را آخر پاییز میشمارند. هستیم و نتیجه را میبینیم.
چنار كه نمیدانست چه جوری میتواند گیاه جوان را متوجهی اشتباهش كند، فقط گفت كاش معنی واقعی حرفهایت را میدانستی. خیلی از مرغها هم مثل تو خوش خیالند، آنها اول پاییز فكر میكنند میتوانند چندین جوجه به دنیا بیاورند ولی آخر پاییز كه جوجههایشان را میشمرند میبینند دو الی سه جوجه بیشتر ندارند و بقیه جوجههایش مرده است.
از آن روز كدو تصمیم گرفت تا میتواند رشد كند تا جواب قاطعی به درخت چنار بدهد غافل از اینكه كشاورز چندین بار آمده بود و دیده بود كه دانهی كدو فقط قد كشیده و هیچ میوهای نداده است. كشاورز تصمیم داشت كدو را از جا بكند و به دور بیندازد ولی باز گفت: باشه تا آخر پاییز صبر میكنم اگر تا آن وقت میوهای نداد آن را از ریشه میكنم و به دور میاندازمش.
دانهی كدو همینطور قد میكشید و دیگر كم كم به شاخههای اصلی چنار میرسید كدو آنقدر در فكر رشد شاخههایش بود كه نفهمید از مسئولیت اصلیاش غافل است و هیچ میوهای نداده. تا اینكه یك روز سرد پاییزی كه كشاورز دید دانهی كدو هیچ میوهای نداده عصبانی شد و او را از ریشه درآورد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول