پيروزي انقلاب ثمره بازگشت روحانيت به سياست
حاج آقا روح ا... خميني، همان كسي است كه پس از استخاره آية ا... حائري براي آمدن به قم، به عنوان اهل و همراه او به قم آمد و تمام سختي و خوشيهاي اين شهر را لمس كرد و در همين شهر نيز به مرجعيت رسيد. نخستين فريادهاي اعتراض آميزش درلابه لاي گفته هايش در كشف اسرار(1323) شنيده مي شود. امام خميني(ره) از جمله كساني بود كه در تشويق حضور آية ا... بروجردي در قم نقش مهمي داشت و به منظور ترويج مرجعيتش به برخي شهرستانها رفت و با افراد موجه تماس برقرار كرد.
وي با وجود مقام تدريس، به همراه شاگردانش در درس خارج فقه آية ا... بروجردي شركت مي كرد و تقويت او را تقويت حوزه علميه مي دانست.(1) مقام آية ا... خميني در بيت آية ا... بروجردي چنان بود كه برخي او را وزير خارجه بروجردي خوانده اند.(2) با رحلت آية ا... بروجردي در دهم فروردين 1340، رياست شانزده ساله اش بر مذهب (13241340) به پايان رسيد و مرجعيت عامه از قم رخت بربست و آينده مرجعيت درقم به مخاطره افتاد.
محمدرضا شاه، مرگ او را به آية ا... حكيم تسليت گفت تا به روحانيت قم بفهماند علاقه اي به تداوم مرجعيت در ايران ندارد.با اينكه آية ا... سيدعبدالهادي شيرازي، مرجع ايراني الاصل، نيز همچون آية ا... حكيم، شهرت داشت اما شاه مرگ بروجردي را به او تسليت نگفت. به گفته مرحوم صالحي نجف آبادي: «حكيم هم عرب بود وهم دروس خود را به عربي مي گفت و بيشتر در كشورهاي عربي نفوذ داشت. هرچه مرجعيت در او متمركزتر مي شد، به نفع تهران بود.»(3)
اين در حالي بود كه در حوزه علميه قم، كساني كه در مظان مرجعيت بودند، كسي صلاحيت مرجعيت عامه را نداشت و همگان در عرض هم، شأنيت دستيابي به آن را دارا بودند. با اين همه، بيت آية ا... بروجردي، علاقه مند به انتقال مرجعيت به آية ا... گلپايگاني بود. گلپايگاني، فقيهي محتاط بود و سابقا آية ا... بروجردي نيز احتياطهاي خود را به وي ارجاع مي داد. نگراني از آينده زعامت حوزه علميه، سبب شد تا مرحوم بهبهاني بزرگ از تهران به قم سفر و در هفتمين روز درگذشت آية ا... بروجردي تمام كساني كه در مظان مرجعيت بودند را جمع و درباره آينده حوزه با آنان مشورت كند. درباره آنچه در اين جلسه رخ داده اطلاعات كاملي در دست نيست، اما برآيند آن، نوعي تقسيم كار بين افراد شاخص آن جلسه بود. قرار شد آية ا... گلپايگاني و شريعتمداري، هر كدام نيمي از شهريه آية ا... بروجردي را پرداخت كنند و آية ا... نجفي مرعشي نيز نان حوزه را تأمين نمايد و آية ا... خميني نيز با تاكيد بر اينكه او تنها تدريس در حوزه را مي پذيرد، عملاً از پرداختن به شؤون مرجعيت پرهيز كرد(4) و براي دستيابي به وحدت در مرجعيت، آية ا... سيد احمد خوانساري كه قبلا از قم به تهران مهاجرت كرده بود را معرفي نمود. اما پيشنهاد سيد روح ا...، مورد استقبال قرار نگرفت و تقدير چنين بود كه مرجعيت در ميان همين چهار نفر تجزيه شود. از ميان آنان، آية ا... گلپايگاني و شريعتمداري از شهرت بيشتري برخوردار بودند.
آية ا... گلپايگاني، عالمي محتاط و غير سياسي بود و مرجعيت او تداوم بخش مرجعيت بروجردي به شمار مي آمد. شريعتمداري شناخته تر از همه، و در مسايل سياسي تبحر خاصي داشت و مي توانست به راحتي براي گروههاي مذهبي سياسي آن دوره مثل نهضت آزادي، مرجع ديني شود. برخلاف آن دو، سيد روح ا...، معروفيت عامه نداشت(5) و جز روحانيون در حوزه، كسي او را نمي شناخت و بيشتر در سايه تلاش شاگردانش كه بخشي از آنها در محفل درسي علامه طباطبايي حاضر مي شدند و نيز جنبشي كه خود او عليه شاه به راه انداخت، مشهور شد.
با پذيرش و گسترش مرجعيت آية ا... خميني، هم اينك او مي توانست در ذيل اقتدار و مصونيت حاصل از آن، به برخي از دغدغه هاي اجتماعي و سياسي اش جامه عمل بپوشاند و حوزه را برخلاف ميل سنتي ها، بيش از گذشته به سرنوشت عمومي كشور پيوند دهد. او با مسلح شدن به تجارب سياسي مشروطه(6) به اين سو، دريافته بود كه همواره از موضع مرجعيت و يا در پناه آن در يك رشته اقدامهاي سياسي شركت كند و به جاي آنكه خود را با نهاد دولت درگير نمايد، مرجعيت و نهاد روحانيت را با آن مواجه نمايد.
از نظر امام خميني(ره) حركت سياسي برخي از روحانيون، به دليل نبود عنصر حمايتي مرجعيت، با شكست روبه رو شده بود. نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام، طلبه اي نوآموز بود و هرگز نتوانست روحانيت سنتي و مقام مرجعيت را حتي به ممانعت از اعدامش فعال كند.
آية ا... كاشاني نيز با وجود صلاحيتهاي علمي اش، هرگز به مرجعيت نرسيد و هيچگاه نتوانست حمايتي را به طور علني جلب نمايد. اينكه بنابر روايتي مسموع، امام خميني در قبال تهديد شاه مبني بر تكرار سناريوي نواب و كاشاني، گفته بود: خميني به جاي اينكه خود را با او درگير كند، حوزه و مرجعيت را بر سرش خراب مي كند، گوياي درك عميق او از جايگاه مرجعيت بود.
به همين دليل، در نخستين حادثه اي كه امام خميني در قبال آن موضع رسمي گرفت، قبل از آنكه خود واكنشي منفردانه بگيرد، بلافاصله مراجع طراز اول قم را دعوت و درباره لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (مصوب 16 مهرماه 1341) به مشورت نشست و از آنها خواست تا مشتركاً طي تلگرافي به شاه مخالفت خود با لايحه را اعلام و لغو فوري آن را درخواست كنند. گذشته از مطالبات آمده در متن تلگراف، آنچه بيش از همه اهميت داشت، درگير شدن بدنه حوزه، پس از چهار دهه انزوا و سكوت با حوزه سياست بود. و اين آغازي بود كه هيچ گاه پاياني نيافت. دروس حوزه علميه قم به مناسبت تصويب لايحه مذكور دو ماه تعطيل شد و سرانجام، اسدا... علم، نخست وزير وقت در روز شنبه 10 آذرماه، در مصاحبه اي لغو آن را اعلام و آن را غير قابل اجرا دانست. چند ماه بعد در 19 دي ماه 1341، شاه رسماً اعلام كرد كه قصد دارد اصول شش گانه اي را تحت عنوان انقلاب سفيد به رفراندوم گذارد، اما ابهام در اين اصول و نيز پيشگامي شخص شاه در اجراي آن، بتدريج موجب تشتت مراجع شد و از اين هنگام به بعد، تداوم مبارزه با مشكلات جديدي مواجه گرديد. از آن هنگام بود كه خط مشي امام خميني در مقابل شاه مورد تاءييد قرار نگرفت.
حتي عده اي از سنتي ها با تمسك به آيه شريفه: «ولا تلقوا بايديكم الي التهلكه»(7) مخالفت با شاه را تهلكه اي دانستند كه اسباب هلاكت آنان را فراهم خواهد كرد(8) و اين نشان مي داد كه امام خميني به آساني نمي توانست حوزه اي را كه چهل سال به انزواي از سياست خو گرفته، با شاه درگير كند. البته، خود او نيز به اين نتيجه رسيده و به شهيد محلاتي گفته بود او در برخورد با انقلاب سفيد بايد به تنهايي ادامه مسير دهد.(9) با وجود بروز مخالفتهايي با ورود آية ا... خميني به عرصه مخالفت با شاه، وي در روز 2 بهمن ماه 1341طي اعلاميه اي موارد غير قانوني رفراندوم را برشمرد و آن را رفراندوم اجباري ناميد و در مقابل حكم اسلام و قانون اساسي بي ارزش دانست.(10) با اين همه، علما در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفتند و طي اعلاميه هايي رفراندوم را تحريم كردند.
شاه نيز براي متقاعد كردن مراجع قم در روز 4 بهمن به قم آمد تا با آنان درباره رفراندوم گفتگو كند، اما با بي اعتنايي و عدم استقبال مردم قم مواجه شد و در سخنراني خود، روحانيت را ارتجاع سياه و بدتر از ارتجاع سرخ و صدبرابر خائن تر از حزب توده و مخالف اصلاحات ناميد. و اين نقطه آغاز يك ستيز دامنه دار شاه با روحانيت شد. از اين زمان به بعد، برخوردهاي طرفين از عرف تلگراف نويسي و نامه نگاري، خارج و به بحثهاي علني كشانده شد. اما آنچه تخاصم بين حوزه و شاه را غليظ تر كرد، فاجعه مدرسه فيضيه بود كه درست دو ماه پس از برگزاري رفراندوم اتفاق افتاد.
در اين حادثه، تعدادي از طلاب و روحانيون مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. گرچه اين حادثه از سوي بسياري از مراجع قم محكوم شد،اما تهديدهاي بعدي شهرباني قم، مانع از واكنشهاي ديگري شد و عملاً آنان را به سكوت وادار كرد. آية ا... خميني به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه فيضيه، طي اعلاميه اي سلطنت پهلوي را دستگاه جبّار خواند و حادثه فيضيه را فاجعه بزرگ اسلام دانست(11) و به مناسبت شروع دروس حوزه كه به مدت چهل روز تعطيل شده بود گفت: اي علما ساكت ننشينيد... امروز سكوت، همراهي با دستگاه جبّار است.(12) با اين همه سكوت ديگران از يك سو و صراحت و شجاعت آية ا... خميني از سوي ديگر، سبب محبوبيت روز افزون او در جامعه شد. نظرسنجي هاي ساواك حاكي از آن بود كه:
«اقدامات مخالفت آميز چند ماه اخير آية ا... خميني و پيشقدمي وي در مخالفت با عمليات اصلاحي شاه و دولت، موجب تمركز قدرتهاي روحاني در اطراف وي گرديده و به خاطر همين مركزيت، هم اكنون حوزه هاي علمي و مذهبي خارج از ايران نيز نامبرده را مشخص ترين ركن جامعه روحانيت مي شناسند. تلگراف تسلي آميز واقعه اخير از جانب آية ا... حكيم خطاب به وي، نتيجه همين شاخصيت اوست».(13)
رويارويي ميان شاه و آية ا... خميني كه بتدريج پس از حادثه فيضيه به بعد، جاي رويارويي ميان دولت و مراجع قم را گرفته بود، با نزديك شدن ماه محرم حتمي مي نمود. آية ا... خميني در 13 خرداد 1342 در ظهر عاشوراي 1383 قمري، عليه شاه موضعي تند گرفت و به نصيحت تواءم با تحقير شاه پرداخت و اين شايد نخستين باري بود كه اصل سلطنت پهلوي در ميان حوزويان به دستگاه يزيد تشبيه و اين چنين به باد انتقاد قرار گرفته مي شد.(14) به دنبال اين سخنراني، آية ا... خميني در سحرگاه 15خرداد دستگير و قيام معروف 15خرداد به وقوع پيوست.
وقوع اين قيام و كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم، بازتابهاي متفاوتي در بين روحانيون داشت، از جمله اينكه برخي از مراجع و علما كشتار مردم در قيام 15خرداد را محكوم و خواستار آزادي امام شدند. امام خميني پس از گذشت ده ماه حبس، در 15فرودين ماه 1343 آزاد شد و در نخستين سخنراني اش پس از آزاد شدن تاكيد كرد «تا زندان نباشد پيروزي به دست نمي آيد، خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد». (15)تغيير لحن ناصحانه آية ا... خميني به گفتاري عتاب آلود در كنار حملات مكررش به دولت اسرائيل، حاكي از آن بود كه روند مخالفت او با شاه وارد مرحله جدي تري شده است. گرچه با گذشت قريب به پنج ماه از آزادي امام، حادثه تشنج آميزي بين تهران و قم رخ نداد، اما تصويب لايحه كاپيتولاسيون (21 مهرماه 1343) مبارزه سياسي آية ا... خميني با رژيم پهلوي را گداخته تر كرد.
او به محض اطلاع از اين لايحه، بلافاصله مراجع و علماي قم را در جريان امر قرار داد و در سخنراني اي كه ايراد نمود، تصويب لايحه مذكور را سند بردگي ملت ايران و اقرار به مستعمره بودن ناميد و تاكيد كرد: «وا... گناهكار است كسي كه داد نزند، و ا... مرتكب گناه كبيره است كسي كه فرياد نزند». با اين همه تا نه روز پس از اين سخنراني، هيچ اعلاميه اي در محكوميت كاپيتولاسيون صادر نشد. گرچه آية ا... خميني در 13 آبان 1343 به تركيه تبعيد شد، اما براي او مسجل شده بود(16) كه بايد بقيه مسير را يكه و تنها بپيمايد و همچنان كه يك سال و چند ماه پيش از آن خواب ديده بود آتشي را كه سراسر ايران را فرا گرفته، بايد به تنهايي خاموش سازد:
«بي حركتي عظماي روحانيت در مورد حضرت خميني، رهبر روحاني وقت، چنان شديد بود كه حتي جامعه اصلي روحانيت از دلبستگي به او سرباز زد... گويا هميشه در ايران همين طورها بوده است؛ يعني در مقابل سكون و سكوت مسلط بر موسسات و آدمها و مغزها، ناگهان يكي به قصد ايجاد تحرك سر برمي دارد و اين سر برداشتن چنان تند و ناگهاني مي شود يا مي نمايد كه شرايط وجودي آن كه جنبيده از دست مي رود و زير پايش خالي مي شود... اما عاقبت ها: اعدام، تبعيد....»(17)
از اين دوره به بعد، عملاً روحانيت از يكدست بودن خارج و در درون متكثر شد. درگير شدن امام خميني در بافت و هرم مرجعيت، كل روحانيت را به سياست حساس كرد و آنان را در موقعيتي قرار داد كه هرگز قادر به بازگشت شرايط دهه 30 نبودند. اگر تا قبل از قيام پانزده خرداد، مشكل خاصي بين قم و سلطنت پهلوي وجود نداشت، مخالفتهاي امام خميني و نيز اقدامهاي دولت، اين تصور را برهم زد و فصل جديدي در روابط دولت و روحانيت گشود. گرچه درغياب امام خميني(ره)، تب سياسي در قم فرو كش كرد و در ظاهر حوزه علميه اين شهر، آرام و يكنواخت به نظر مي رسيد، اما از درون، مرز بنديهاي متعددي بر اساس آنچه آية ا... خميني در نجف مي گفت، صورت مي گرفت و آنان را ناخواسته از درون متكثر مي كرد و اين مي توانست حوزه را از اقتدار سنت گرايان خارج كند. آنچه اهميت داشت، آن بود كه صورت بنديهاي اين دوره در حوزه علميه قم، نمادي از آرايش كل روحانيت در ايران و حتي در عراق بود.
بسياري از علما و مراجع نجف و مشهد كه در حوادث سياسي منتهي به تبعيد امام خميني با سرنوشت روحانيت قم پيوند خورده بودند، متأثر و يا متمايل از آن نيز در قبال مسايل سياسي موضع مي گرفتند و در امتداد جريانهاي عمومي اين حوزه، آرايش مي يافتند. از اين رو، در اين دوره، سه جريان متغير و متداخل ولي قابل تشخيص در بين روحانيت به وجود آمد:
1) جريان نخست كه پرنفوذترين جريان بود از علما و روحانيون محتاط و غير سياسي تشكيل مي شد. آنان اعتقاد داشتند روحانيت بايد از كار سياسي دوري گزيند و به مسايل معنوي تبليغ كلام خدا، تحصيل در حوزه ها و آموزش علماي نسل آينده بپردازد. اينان تنها در برخي از اوقات و بنا به دلايلي براي پا در مياني يا چيزي شبيه آن، ممكن بود به نوعي حركت سياسي دست زنند.
در اين ميان، رهبران انجمن حجتيه به لحاظ فكري و يا از روي تقيه، بر اين باور بودند كه حكومت را اساساً نمي توان به غير معصوم سپرد و بايد با دولت كنوني مماشات نصيحت گرايانه داشت. البته رويكرد تاريخي مرجعيت در روزگار پس از مشروطه نيز چنين اقتضايي داشت.(18)
2) جريان دوم از آن روحانيون ميانه رو بود كه در عين مخالفت با برخي اقدامات و مظاهر فساد دولت پهلوي، حاضر به ورود به يك مبارزه تند نبودند. مهم ترين ويژگي ميانه روها، آن بود كه آنها خواستار سرنگوني سلطنت نبودند و بر اجراي كامل قانون اساسي مشروطه تاكيد مي ورزيدند.
3) سومين جريان را مي توان روحانيون مبارز ناميد كه پس از تبعيد امام خميني، شبكه اي مخفي و غير رسمي در ايران به راه انداختند. اعضاي اين جريان برخلاف جريان دوم، هيچ گونه ارتباطي با حكومت نداشتند. رهبر اين جريان، آشكارا از رژيم پهلوي انتقاد مي كرد و روحانيون و مومنان را به سرنگوني آن فرا مي خواند و در قبال ايرادات جريان دوم اذعان مي كرد:
«وقتي موفق شديد دستگاه حاكم جائر را سرنگون كنيد، يقينا از عهده اداره حكومت و رهبري توده هاي مردم بر خواهيد آمد، طرح حكومت و اداره و قوانين لازم براي آن آماده است... احتياجي نيست بعد از تشكيل حكومت بنشيند قانون وضع كنيد... همه چيز آماده و مهياست».
اعضاي مؤثر اين جريان عبارت بودند از هاشمي رفسنجاني و شهيد باهنر (مكتب تشيع) آية ا... بهشتي (مدرسه دين و دانش قم)، شهيد مفتح، مطهري ، گلزاي غفوري (شاخه دانشگاه) و گروه يازده نفر استادان قم (آية ا... مشكيني، آذري قمي، رباني شيرازي، خامنه اي و...) كه تحت رهبري امام خميني فعاليتهاي سياسي و انقلابي داشتند.
پي نوشت ها:
1- مصاحبه با آية ا... يزدي
2- خاطرات آية ا... يزدي/ ص 144
3- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي /ص 14
4- گفتگو با آية ا... طاهري خرم آبادي
5- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي / ص 21
6- حميد عنايت/ انقلاب در ايران سال 1979/ مجله فرهنگ توسعه/ شماره 4/ ص 8
7- بقره/ 195
8- بينات/ شماره 23-22
9- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي/ص45
10- صحيفه نور/ ج1/ صص 53-51
11- كوثر/ ج1 / صص 82-67
12- زندگينامه سياسي امام خميني(ره) ص 259
13- همان
14- صحيفه نور/ ج 1/ صص 94-91
15- همان / ص 198
16- آية ا... سعيدي به نقل از امام(ره) مي گويد: امام خميني(ره) خوابي را براي من نقل كرد كه آتشي روشن شده و همه ايران را كه به صورت يك نقشه جغرافيايي مي ديدم در برگرفته، هر چه فرياد كشيدم بياييد و كمك كنيد كسي نيامد. خودم عبا را درآوردم و قدري به آتش زدم و با زحمت توانستم آن را خاموش كنم. بعد خود سيد روح ا... در تعبير آن گفته بود: من اين خواب را اين طور تعبير مي كنم كه اين بلوا ادامه دارد و به آساني پايان نمي پذيرد. شعله آتش روشن شده و همه كشور را فرا مي گيرد و من تنها هستم كه بايد اين آتش را خاموش كنم... (رك: امام خميني(ره) در آيينه خاطره ها صص 135 و 136)
17- در خدمت و خيانت روشنفكران/ ص 57-56
18- رسول جعفريان/ سازمان ها و جريانهاي سياسي مذهبي ايران تا پيروزي انقلاب