نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
وقتی كسی چیزی را كه از بین رفته و یا ارزش خود را از دست داده را ببخشد.روزی روزگاری در روستایی كوچك كه در میان كوهها قرار داشت مردم روستا با مردی ثروتمند ولی گداصفت زندگی میكردند اكثر مردم روستا زندگی سادهای داشتند و تمام روز را به كشاورزی و گله داری سپری میكردند و شبها هم در امامزادهی ده برای نماز جمع میشدند. امامزاده برای مردم آن روستا خیلی مقدس بود ولی در طی سالیان دراز سقفش خراب شده بود و دیوارهایش هم در حال فرو ریختن بود.
مردم روستا به همراه متولی امامزاده تصمیم گرفتند، زمانی كه محصولات خود را برداشت كردند و پول بیشتری در دست دارند هركدام پولی برای تعمیر امامزاده بدهند، عدهای كه كارگر بودند و پول چندانی نداشتند هم قبول كردند كه برای تعمیر امامزاده رایگان كار كنند. تمام اهالی روستا سهمی در این كار پذیرفتند به جز مرد ثروتمند روستا كه از همه پول دارتر بود ولی هیچ پولی برای تعمیر امامزاده نداد. مردم روستا متولی امامزاده را به سراغ مرد ثروتمند فرستادند با او صحبت كند تا سهمش را برای تعمیر امامزاده بپردازد: مرد ثروتمند قبول كرد ولی هرچه زمان گذشت در عمل كاری نكرد.
مرد ثروتمند كه گاو و گوسفند فراوانی داشت روغن این حیوانات را سالی چند بار به شهر میبرد تا بفروشد. مرد ثروتمند یك روز از نزدیكی امامزادهای كه همه در حال تعمیر آن بودند میگذشت كه پای الاغش به چالهای رفت و سر خورد و كیسهی پوستی كه روغنها را در آن ریخته بود، بر روی زمین پخش شد. مرد به سرعت شروع كرد تا روغن ها را از روی خاك جمع كند، ولی بیشتر روغنها به زمین خشك فرو رفت. مردمی كه در حال كار بودند از دور این صحنهها را میدیدند. مرد ثروتمند از اینكه روغنهایش به زمین ریخت و از بین رفت خیلی عصبانی بود كه ناگهان فكر پلیدی به ذهنش رسید و با دست به متولی امامزاده اشاره كرد كه نزدیك من بیا. متولی از دور این صحنهها را میدید فكر كرد مشكلی برای مرد یا الاغش پیش آمده و نیاز به كمك دارد. به همین دلیل به سرعت خود را به مرد ثروتمند رساند. مرد كه دیگر آمادهی رفتن میشد با خونسردی گفت: بیا، بیا این روغنها را جمع كن، ببر بفروش، با پول آن میتوانید امامزاده را درست كنید. متولی كه نمیدانست چه پاسخ دهد سكوت كرد و به امامزاده بازگشت. مردمی كه در امامزاده بودند و آن صحنهها را میدیدند از او پرسیدند چه شد؟ گفت: هیچی روغن ریخته را نذر امامزاده میكرد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول