اصفهان پس از شاه عباس اول

شاه عباس پس از چهل و سه سال سلطنت،در سن هفتاد سالگی در قصر فرح آباد مازندران در گذشت(سرجان ملکم،1380،ص382). انحطاط و انقراض صفویان که از پایان عهد (شاه عباس اول) آغاز شده بود،در زمان (شاه صفی) شتاب گرفت و با این که شاه عباس دوم تا حدی جلوی سقوط را گرفت اما در دوران (شاه سلیمان) و (شاه سلطان حسین) همه چیز از دست رفت (صلواتی،1380،ص391) شاه عباس دوم،تا حدودی به ایجاد،اتمام و تعمیر ابنیه علاقه داشت.
يکشنبه، 15 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصفهان پس از شاه عباس اول
اصفهان پس از شاه عباس اول
اصفهان پس از شاه عباس اول

نويسنده:فاطمه دهقان نژاد
منبع:کتاب بافت قدیم نصف جهان
بسمه تعالی
شاه عباس پس از چهل و سه سال سلطنت،در سن هفتاد سالگی در قصر فرح آباد مازندران در گذشت(سرجان ملکم،1380،ص382).
انحطاط و انقراض صفویان که از پایان عهد (شاه عباس اول) آغاز شده بود،در زمان (شاه صفی) شتاب گرفت و با این که شاه عباس دوم تا حدی جلوی سقوط را گرفت اما در دوران (شاه سلیمان) و (شاه سلطان حسین) همه چیز از دست رفت (صلواتی،1380،ص391)
شاه عباس دوم،تا حدودی به ایجاد،اتمام و تعمیر ابنیه علاقه داشت.باغ سعادت را در کنار زاینده رود و عمارت چهل ستون را در اصفهان تجدید بنا کرد.هم چنین پل زاینده رود و نیز مسجد جامع قدیم اصفهان را تعمیر و ترسیم کرد،اما در سالهای آخر عمرش به دلیل افراط در شرابخواری،از انجام هرگونه فعالیت مفید بازماند (زرین کوب،1380،ص705)
شاه سلطان حسین برای فرمانروایی تربیت نشده بود در مورد او گفته شده که تا زمان تاج گذاری (1105ه ق) حتی اسب سواری هم نیاموخته بود (سرجان ملکم،1380،ص730).مردم ایران و بویژه اصفهان نمی توانند خاطره ی خوشی از سلطنت او به یاد آورند،چرا که بی لیاقتی او همیشه موجبات دردسر را فراهم کرده است.در سال 1120 ه ق/1707 م. که شاه برای زیارت به مشهد رفته بود،مالکان بزرگ از بی سر و سامانی شهر استفاده کردند و از ورود غلات به شهر،جلوگیری نمودند تا قیمت غلات خود را بالا ببرند.بنابراین مردم اصفهان دچار قحطی شدیدی شدند و اعتراض خود را با پرتاب سنگ به عمارت عالی قاپو نشان دادند (راوندی،1364،ص430).
از آثار عهد سلطان حسین،تنها مدرسه ی چهارباغ و سرای سلطانی و بازارچه ی بلند را می توان نام برد (جابری انصاری،1378،ص25).

حمله ی افغانان به اصفهان

سلطان حسین صفوی،مردی رئوف و سست عنصر بود،بی سیاستی و بها دادن به خواجگان درباری،موجبات نفوذ آنها را به دربار به جهت ارتباط نزدیک با درباریان فراهم نمود و از آن پس هر گونه اقدام سود جویانه ای از طرف ایشان نیز بلامانع بود.هرج و مرج اداری عمومی مملکت ایران،بر کسی پوشیده نبود 1 و دشمنان فرقه ای ایران که پی به ضعف و بی لیاقتی شاه برده بودندتصمیم گرفتند به ایران حمله کنند و سرانجام،لشکر افغان به رهبری محمود در سال 1135 ه ق/1722م. از راه کرمان و یزد روانه ی اصفهان شدند.
در مورد تعداد سپاهیان افغان،اختلاف بسیاری وجود دارد.بعضی،آنها را قریب به چهل هزار نفر می دانند و بعضی دیگر معتقدند تعداد ایشان،از بیست هزار نفر(سرپرسی سایکس،1366،ص323). نفر بیشتر نبود،بویژه آن که تعدادی از آنها در بیابانهای بایر شرق ایران،تلف شده بودند. اما معدودی از زرتشتیان به امید برخورداری از مواهب پیروزی محمود به لشکر او پیوستند.
محمود افغان،در چهار فرسنگی شهر اصفهان،در محل گلون آباد بر سپاه ایران غلبه یافت (پیرنیا،بی تا،ص705). دو نفر از طرف سلطان حسین،نزد محمود آمده پانزده هزار تومان به وی عرضه کردند مشروط بر آن که دست از تاخت و تاراج کوتاه کنند و به قندهار بر گردند.محمود از این عمل،پی به ترس و ضعف ایرانیان برد و به حرکت خود ادامه داد.
اصفهان آن زمان حدود ششصد هزار نفر،جمعیت داشت و زمان حمله ی محمود،فصل بهار بود که آب رودخانه ی زاینده رود آن- قدر زیاد می شود که گذشتن از آن ممکن نیست.این بدان معناست که مقابله با لشکریان افغان کار خیلی سختی نبود،اما بی لیاقتی شاه که خالی از هر گونه تدبیر بود و خود را تسلیم قضا و قدر و اعتقادات خرافی و سحر و جادو نموده بود سبب شد افاغنه باتسلط بر جلفا،برای تسلیم اصفهان عازم شهر شوند.
تنها راههای ارتباطی شمال و جنوب رودخاته،پلهای آن بود که با تسلط بر یکی از آنها،سمت شمال رود یعنی عباس آباد،نیز به دست افغانها افتاد.عمارت شاهی و باغهای بهشت آیین که شاه عباس و سلاطین صفویه در آن سمت ساخته بودند،کاروانسرای افغان و اصطبل چهارپایان ایشان شده بود.زحمت قرنها،به خرابی یک روز بر باد رفت.مرکز لشگر افغان در این وقت،خیابان چهارباغ بود؛منتهی با مقاومت ایرانیان،دوبار حمله ی افغانها،ناکام ماند و مجبور به عقب نشینی شدند.همین موضوع محمود را به فکر انداخت که ضربه ای دیگر بر شهر بزند و آن چیزی نبود جز آن که با سوزاندن مزارع در قریه های اطراف،که همه سرسبز و خرم و آباد بودند،روستاییان را نیز وادارد که به شهر پناه برند. این کار سبب افزایش جمعیت شهر شد و با مسدود شدن راههای ورود غله به شهر قحطی وحشتناکی بر شهر سایه افکند (سرجان ملکم،1380،صص418-426).
این قحطی دمار از روزگار مردم اصفهان درآورد.قیمت گوشت آن قدر گران شده بود که کسی جز پادشاه و اعیان دولت و متمولین ملک نمی توانست بخرد یا بخورد.مردم گوشت سگ و هر جانور دیگر،اگر چه در شریعت ممنوع یا ذایقه،از آن متنفر بود،می- خوردند.کار به جایی رسید که هم دیگر را می کشتند و می خوردند و حتی پدران و مادران هم در مورد فرزندان خود رحم نکردند.آب زاینده رود از کثرت مردار،متعفن شده بود (همان،ص431).
محاصره ی اصفهان 6 ماه 2 به طول انجامید. به درستی نمی توان گفت چند هزار تن از گرسنگی و بیماری تلف شدند.ظاهرا بیش از بیست هزار نفر در جنگ هلاک شدند،ولی لااقل چهار برابر آن،از گرسنگی و طاعون جان سپردند (مرتضی راوندی،1364،ص431).
بالاخره در روز بیست و یکم اکتبر سال 1722م./آبان 1135 ه ق. سلطان حسین لباس سیاه پوشیده و در کوچه و بازار اصفهان گردش کرد و بر مصایب مردم گریست و اعلام کرد که همه ی این مصیبت ها به سبب خیانت ناصحان و عدم دیانت مشیران بود و اکنون قصد استعفا کرده و ملک را به افغان وا می گذارد (سرجان ملکم،1380،ص431).

حکومت افغانها

با تسلیم تاج و تخت شاهی،به محمود افغان و حبس هفت ساله ی سلطان حسین،حکومت صفویه با خفت و خواری تمام شد و ایران به دست افغانها افتاد.محمود در ابتدای حکومت برای به دست آوردن دل مردم قدی با آنها مدارا کرد ولی با شورش قزوین و خوانسار علیه افغانها و کشت و کشتار آنها،سیصد نفر از امرا و اعیان مملکت را دعوت نمود و یک نفر از آنها را زنده باقی نگذاشت و در میدان عالی قاپو،اجساد آنها را روی هم ریخت تا موجب وحشت دیگران شود.روز بعد دویست طفل آنان را در بیرون شهر به قتل رسانید و سه هزار نفر از قراولان سلطان حسین را که در خدمت او بودند دعوت نمود و هنوز نشسته بودند که جمعی از افغانان بر سر ایشان ریختند و یکی را باقی نگذاشتند.دیگر کسی در اصفهان،جز بعضی از مردم کهن سال باقی نماند (سرجان ملکم،1380،صص438-444).
با مرگ محمود،اشرف افغان،پسر عموی محمود که نزد افغانها محبوب بود به حکومت رسید و سه سال سلطنت پر رنج محمود به پایان رسید.فضای پر هرج و مرج ایران و درخواست کمک تهماسب میرزا (پسر سلطان حسین) سبب ورود لشکر روس و عثمانی به داخل ایران شد.
سال اول حکومت اشراف به استحکام امور داخلی حکومت او صرف شد و قلعه ی مستحکمی در وسط اصفهان به جهت حفظ عیال خود و سایر افغانان بنا کرد،و چون شنید که سپاهی عظیم،از ترکها،عازم اصفهان هستند،دستور داد تا همه ی دهاتی که در عرض راه ایشان بود،خراب کردند.
نادر،به یاری تهماسب میرزا شتافت و بر افاغنه غلبه یافت و هنگامی که اصفهان فتح شد،شاه تهماسب به اصفهان آمد و چون به سرای پادشاهی رسید و چشمش بر خرابیهایی که افاغنه کرده بودند افتاد،به گریه درآمد.سرانجام اشرف افغان به قتل رسید و حکومت هفت ساله ی ایشان در ایران که منجر به تلف شدن چهار کرور 3 از خلق ایران و ویران شدن بهترین ممالک آن شد و نیکوترین عمارات آن با خاک یکسان گشت به پایان رسید (سرجان ملکم،1380،صص462-465).

پی نوشت:

1. جهت اطلاع بیشتر ر.ک:محمد حسن گنجی،32 مقاله جغرافیایی،مقاله ی (گوشه ای از تاریخ صفوی)،انتشارات سحاب،تهران 1353،صص25-33.
2. محاصره،از اوایل بهار شروع شد اما تا خرداد اوضاع مردم خیلی وخیم نبود و از ذخایر شهر استفاده می شد.از اوایل خرداد گرانی گوشت و مایحتاج عمومی،بیداد می کرد و از اواخر مرداد و شهریور تا آبان که سلطان تسلیم شد مرگ و میر بر اثر گرسنگی و بیماری به حداکثر رسید و به دربار هم سرایت کرد.برای حضور شاه نزد محمود در فرح آباد،حتی یک اسب هم نبود که شاه سوار شود و از طرف محمود برای او اسب آوردند(محمدحسن گنجی،1352،ص31)
3. یک کرور نزد ایرانیان،معادل نیم میلیون یا پانصد هزار تومان است(فرهنگ معین،ج3) .





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط