نویسنده: Edythe Lutzker
مترجم: فریبرز مجیدی
مترجم: فریبرز مجیدی
[vāldemār mordekāy volf xāfkin]
Waldemar Mordecai Wolfe Haffkine
( ت. اودسا، روسیه، 24 اسفند 1238/15 مارس 1860؛ و. لوزان، سویس، 3 آبان1309 / 25 اکتبر 1930 ) ، باکتری شناسی.
خافکین سومین فرزند از شش فرزند روزالیه لانتسبرک و آرون خافکین بود. خانواده دین یهودی و وضع مالی متوسطی داشت. مادر خافکین در آستانهی پیش از هفتمین سالگرد تولد او درگذشت و پدرش به سبب کسب و کارش غالباً در خانه حضور نداشت؛ به این ترتیب دورهی کودکی خافکین در تنهایی گذشت. او خود هرگز ازدواج نکرد.
خافکین در بردیانسک به دبیرستان رفت و در آنجا به کتاب و علم و تناسب اندام علاقه مند شد و به بالاترین مدارج رسید. در دانشگاه اودسا درس خواند، و با مبلغ مختصری که از راه تدریس خصوصی بدست میآورد هزینهی تحصیلاتش را تأمین میکرد؛ در 1263 با درجهی دکتری علوم از تحصیل فراغت یافت. ایلیه مچنیکف یکی از معلمانش بود و تأثیر وی موجب شد تا خافکین زندگیش را وقف علم کند.
آنگاه شغل تدریس در دانشگاه به خافکین پیشنهاد شد به شرط آن که آیین کلیسای اورتودوکس روسی را بپذیرد، اما او از این کار خودداری کرد. به جای آن، شغل دستیاری در «موزهی جانورشناسی اودسا» را پذیرفت، و تا 1267 در آن سمت ماند. هنگامی که در آنجا بود دو مقاله نوشت که در Annales des sciences naturelles ( «سالنامهی علوم طبیعی» ) انتشار یافت و به عضویت «انجمن طبیعیدانان اودسا» درآمد. برای آن که به مدت یکسال در دانشگاه ژنو زیر نظر موریتس شیف تدریس کند، اودسا را ترک کرد. در 1268 مچنیکف، که در «بنگاه پاستور» کار میکرد، تنها شغل بی متصدی آنجا را که کتابداری بود به وی پیشنهاد کرد. خافکین مشتاقانه پذیرفت و در 1269 دستیار امیل رو، رئیس بنگاه شد. این واقعه تمامی مسیر زندگی خافکین را تغییر داد و او را به جریان اصلی پژوهش در رشتهی پزشکی پیشگیری کشانید.
پیشگیری از وبا قبلاً مچنیکف و روبرت کوخ را به خود مشغول داشته بود، و خافکین در دورهی همه گیری وبا در 1267 پژوهش در این باره را پیش گرفت. او با کشت دادن نوع بسیار خطرناک و کشندهی ویروس از طریق گرمای زیادی که خودش ایجاد کرده بود به آزمایش روی جانوران پرداخت. در اواسط تیرماه 1271 توانست توفیقش را به «انجمن زیست شناسی پاریس» گزارش دهد. او سپس مقدار داروئی به خود تزریق کرد که چهار بار قوی تر از آن چیزی بود که بعداً به کار برده شد؛ واکنشهایش را ثبت کرد، و معلوم ساخت که واکسن او برای مصارف انسانی بی خطر است. موفقیتش شادباشهای کوخ، رو، و پاستور را برایش به ارمغان آورد.
خافکین سپس درصدد برآمد که واکسن را در شرایط شیوع بیماری بیازماید و تصمیم گرفت که به سیام برود. لرد دافرین، سفیر انگلستان در فرانسه و نایب السلطنهی پیشین هند، هنگامی که از برنامهی خافکین با خبر شد، وی را متقاعد ساخت که به جای رفتن به سیام به هند، که وبا در آنجا بیداد میکرد، برود. خافکین در اسفند 1271 به کلکته رسید و بی درنگ در میان مردمی که کاملاً با او بیگانه بودند و میان خود اختلافهای شدید داشتند دست به کار شد. هرگاه که وبا یک روستا را از پس روستائی دیگر فرا میگرفت، خافکین همراه با دو پزشک، چند دستیار آزمایشگاه، و دو گاری اسب کش با وسایل مایه کوبی بدانجا میشتافت. به مدت دو سال، در حالی که بی دستمزد و مواجه با دشمنیهای روستاییان مشغول کار بود، داوطلبان را مایه کوبی میکرد. در یک موقعیت، سنگهائی که از جانب انبوه جمعیت پرتاب شد وسایل شیشهای را شکست و نزدیک بود وحشتی برپا شود. خافکین بسرعت پیراهنش را بالا زد و از پزشک دیگری خواست که سوزن تزریق را زیر پوست پهلوی او فرود ببرد. کنجکاوی روستاییان بدین سان تحریک شد و 116 تن از 200 تن دهقان گرد آمده داوطلب مایه کوبی شدند ( هیچ یک از آنان در دورهی همه گیری بیماری نمرد، اما نه تن از کسانی که از مایه کوبی خودداری کرده بودند جان باختند ) . خافکین سوابق دقیق آزمودنیهایش – از جمله جنسیت، وضع بدنی، سن، نژاد، دین، و طبقهی اجتماعی آنها – را نگهداری نمود. در عرض دو سال 45000 نفر، و اکثراً دوبار، مایه کوبی شدند، و میزان مرگ و میر از وبا تا 70 درصد کاهش یافت. اما خافکین هنوز نمی توانست درجهی مصونیت ایجاد شده یا مدت دوام آن را ارزیابی کند.
در 1274 خافکین به مالاریا مبتلا شد و برای آنکه سلامتش را بازیابد هند را به قصد انگلستان ترک کرد. در اسفند 1274 به کلکته بازگشت؛ شش ماه بعد به بمبئی، که طاعون در آن همه گیر شده بود، فراخوانده شد . – به رغم انکار روزنامهها، بر میزان تلفات افزوده میشد و بسیاری از مردم از شهر میگریختند. در راهروی از «کالج پزشکی گرانت» آزمایشگاهی سرهم بندی کرد و با کارکنانی متشکل از یک دفتردار و سه خدمتکار، آزمایشهائی را با واکسن ضد طاعون خود بر روی حیوانات آزمایشگاهی آغاز نمود.
تا آذرماه، خافکین به تأثیر مثبت آن واکسن بر جانوران متقاعد شد؛ در 20 دی 1275 یکی از پزشکان موافقت کرد که وی را مخفیانه مایه کوبی کند و مدیر کالج توافق کرد که یکی از شهود باشد. خافکین به تب شدید و درد زیاد در محل تزریق دچار شد؛ با این حال در جلسهی «خدمات پزشکی هند» شرکت کرد، بی آن که کسی از تزریقی که وی بدان مبادرت کرده بود اطلاعی داشته باشد. صبح روز بعد، هنگامی که ضمن اعتراف به درد نشانههای بیماریش را برای کارکنان، هیأت علمی، و دانشجویان کالج شرح داد و خوستار داوطلب شد، صدها تن دعوتش را اجابت کردند.
پیشنهادهای خافکین برای کارآموزی مأموران پزشکی مقیم حوزههای شیوع بیماری در زمینهی تهیه و تزریق واکسن با مخالفت دولت هند روبه رو شد. او بار دیگر بر اجرای برنامهای برای تعلیمات همگانی و مایه کوبی سربازان، زندانیان، و کارگران غیر ماهر اصرار ورزید، و باز هم دولت سر باز زد. سپس، چون شنید که مرگ و میر در اثر وبا و طاعون در روسیه به میزان بالایی رسیده بود، استفادهی رایگان از واکسن و خدماتش در زمینهی تربیت پزشکان به شیوههای مورد نظر خود را به حکومت تزاری پیشنهاد کرد، و باز دست رد به سینهی او خورد. با این حال، دانشمندان بسیاری از کشورها (از جمله روسیه ) به آزمایشگاه پژوهشی طاعون» در بمبئی، که خافکین بنیاد نهاده بود و بر آن سرپرستی میکرد، آمدند. او در آنجا روشهای تهیهی واکسن و شیوههای مایه کوبی را به آنان آموخت. تقاضاهای متعدد برای دریافت مقادیر هنگفتی واکسن از سراسر جهان به سوی او سرازیر شد. آزمایشگاه، پس از تحمل فشارها و اضطرابهای فراوان، به محل «دارالخلافهی قدیم» منتقل شد، و هنوز هم در آنجا دایر است. از خود خافکین دعوت شد که در برابر «انجمن سلطنتی لندن» و گروههای متخصص سخنرانی کند، و به افتخارات فراوان دیگری هم دست یافت. در 1276 ملکه ویکتوریا لقب اشرافی «ملازم رکاب امپراتوری هند» را به وی اعطا کرد؛ و در 1278 خافکین درخوسات نمود که به تابعیت انگلستان درآید، و درخواستش پذیرفته شد.
در 1281 طاعون در پنجاب همه گیر شد و مبارزهای بی امان و همه جانبهای برای مایه کوبی طراحی گردید. خافکین به منظور یاری رساندن به این تلاش تقاضای دوازده پزشک و پرستار و سی سرباز از انگلستان کرد تا در آزمایشگاه او ورزیده شوند، اما فقط تعداد انگشت شماری نیروی انسانی دریافت کرد. در پایان این تلاش، در اوایل آبان، از دهها هزار نفری که مایه کوبی شده بودند نوزده تن به کزاز مبتلا شدند و درگذشتند. به همهی آنها از واکسن یک ظرف واحد ( ظرف شمارهی N 53 ) تزریق شده بود؛ در مورد پنج ظرف واکسن دیگری که در همان روز به مصرف رسید هیچ نتیجهی غیر عادی پیش نیامد. مقامهای پزشکی بریتانیا خافکین و آزمایشگاهش را علناً متهم ساختند که واکسن آلوده به پنجاب ارسال کرده است، و حتی قبل از آن که تحقیقات لازم آغاز شود وی را با قطع حقوق از کار معلق کردند. یک «کمیسیون رسیدگی» ، به ریاست سر لورنس جنگیز، رئیس دیوان عالی بمبئی، انتخاب شد. هیچ یک از اعضای کمیسیون باکتری شناس نبود. کار کمیسیون، از جمله تهیه گزارش آن، تقریباً پنج سال به طول انجامید. خافکین چندین بار به کمیسیون احضار شد، و سپس در 1283 به انگلستان بازگشت. گزارش تا 1286 اعلام نشد، اما در این سال فشارهای علنی و غیر علنی – و از همه مهم تر ارسال نامهای به نشریهی Times ( لندن ) ، با پیشگامی سر رانلد راس و با امضای ده باکتری شناس نامدار، و برشمردن دلایل متعدد برای اعلام بطلان آنها علیه خافکین – موجب شدند که گزارش انتشار یابد. در پایان این نامه آمده بود که «شواهد بسیار نیرومندی برای اثبات این نکته وجود دارد که آلودگی هنگامی اتفاق افتاده است که ظرف در مولکووال [ روستایی که مرگ و میرها در آنجا روی داده بودند ] باز شده است، و علت آلودگی عبارت است از اقدام مقامهای مسئول رسیدگی به طاعون در الغای شیوهی مورد تجویز آزمایشگاه بمبئی، و در نتیجه، عدم توفیق در ضدعفوی کردن انبرکهائی که برای باز کردن در ظرف بکار برده شده اند، و در تمامی طول جریان کار روی زمین افتاده بودند.»
در این مدت مجلههای پزشکی و روزنامههای هند از هر دو سو موضع گرفتند، اما خافکین افتخارات چشمگیری از بخشهای دیگر جهان کسب کرد. خافکین تبرئه شد، و برای بازگشت به کارش در هند، که تصور میکرد ناتمام مانده است، مذاکراتی را آغاز کرد. روحیهی خرابی داشت اما، به رغم تنزل مقام و با دریافت حق الزحمهی اولیه، برخلاف وعدههای شاهزادگان محلی، ترجیح داد که بازگردد.
خافکین در آذر 1286 بار دیگر در کلکته بود و در آزمایشگاه «بیمارستان عمومی پرزیدنسی» کار میکرد. از جانب متصدیان انگلیسی امور پزشکی با سردی روبه رو شد – همان طور که در تمامی دورهی زندگی علمی خود با این نوع سردی روبه رو بود – اما از نعمت همکاری هندیان بهرهی وافر داشت. در 1288 «انستیتوی فرانسه» جایزهی بریان را، که عالی ترین نشان افتخار بود، به وی اعطا کرد، و «مؤسسهی علوم تاتا» در بنگالور وی را به عضویت «هیأت میهمانان» خود برگزید. در 1294 به سن بازنشستگی اجباری رسید و هند را ترک گفت تا مدتی در لندن و سپس پاریس بگذراند. بقیهی عمر خود را وقف امور یهودیان کرد. در 1308، برای پیشبرد آموزش دینی و علمی و شغلی در مدارس مذهبی یهودیان اروپای شرقی، «بنیاد خافکین» را ایجاد کرد، که هنوز هم وجود دارد – او 500000 دلار ثروت شخصی خود را برای «بنیاد» به ارث گذاشت. در 1304 «مؤسسهی پژوهش دربارهی طاعون» را که وی در بمبئی بنیاد نهاده بود، به افتخار او نامگذاری شد و هنوز هم نام او را بر خود دارد.
نوشتههائی که جداگانه انتشار یافته اند بدین قرارند: Health of the Population After Plague Inoculation ، سخنرانیای است که در 29 ژوئن 1901 در پونا ایراد شده است ( بمبئی، 1901 ) ؛ و On Prophylactic Inoculation Against Plague and Pneumonia ( کلکته، 1914 ) .
برخی از مقالههای خافکین که برای مجلههای عامه فهم نوشته شده اند بدین قرارند: Health of the Population After Plague Inoculation، سخنرانی است که در 29 ژوئن 1901 در پونا ایراد شده است ( بمبئی، 1901 ) ؛ و On Prophylactic Inoculation Against Plague and Pneumonia ( کلکته، 1914 ) .
برخی از مقالههای خافکین که برای مجلههای عامه فهم نوشته شده اند بدین قرارند: «Les nouvelles ecoles techniques en Russie» ، در JNMPI (1889) ؛ «Preventive Inoculation»، در PSM ( ژوئن – ژویهی 1900 ) ؛ و «A Plea for Orthodoxy»، در Men J، 2، شمارهی 2 (1916)، 67-77.
گزارشهای رسمی خافکین مرتباً به دولت هند تسلیم میشدند و مربوط بودند به تحقیقات خود او و کار «آزمایشگاه پژوهش دربارهی طاعون» . این گزارشها در بایگانی ملی هند، دهلی نو، و «ادارهی ثبت سوابق» ایالت مهار اشتره واقع در ساختمان کالج الفینستن، بمبئی، به امانت سپرده شده اند. گزارشهائی که پیش از سال 1900 برای حکومت بنگال نوشته شده اند در بهاوانی دوتا لین، کلکته، و نامههای مربوط به بعد از سال 1900 در «ساختمان نویسندگان» ، میدان دلهاوزی، کلکته، نگهداری میشوند.
دربارهی خافکین و آثارش، نیز «Waldemar M. Haffkine, His Contributions to Global Public Health»، از ادیت لوتسکر، در Actes du XI Congres International d’Historie des Sciences ( ورشو – کراکوف، 1965 ) ، 214-219، ترجمه به ایتالیایی به قلم س. ا. ناهون در La rassegna mensile di Israel ( رم – میلان، 1966 ) ، 532-533؛ «Report on the Biography of Waldemar Haffkine (1860-1930); Life and Contributions to Global Public Health»، در Yearbook of the American Philosophical Society (1967)، 577-580؛ «Some Missing Pages from the Histoires of Nineteenth Century Medicine: Waldemar Mordecai Haffkine, C.I.E., D.S.C. (1860-1930)» ، مندرج در Communicazione presentate al XX Congresso Internazionale di Storia della Medicina ( سیئنا، 1968)، 22-28، تجدید چاپ در Med J، 1، شمارهی (1970)، 32-35، و در JIMP، 17، شمارها 4 (1970)، 7591-7595؛ «More on Waldemar Haffkine»، همان، شمارهی 7 (1970)، 7711؛ «Waldemar M. Haffkine» در Encyclopedia Judaica ( اورشلیم – نیویورک، زیر چاپ ) ؛ و «In Honor of Waldemar Haffkine, C.I.E., on the 40th Anniversary of his Death XXLLe Congres International d’Histoire de Medecine ( بوخارست، زیر چاپ ) ؛ The Fate of Doctor Haffkine، از مارک پاپوفسکی، به روسی ( مسکو، 1963) ؛ و The Brilliant and Tragic Life of W.M.W. Haffkine, Bacteriologist، از سلمان واکسمان ( نیوبرانزویک، نیوجرزی، 1964) .
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی: احمد آرام ...]و دیگران[، زیر نظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Waldemar Mordecai Wolfe Haffkine
( ت. اودسا، روسیه، 24 اسفند 1238/15 مارس 1860؛ و. لوزان، سویس، 3 آبان1309 / 25 اکتبر 1930 ) ، باکتری شناسی.
خافکین سومین فرزند از شش فرزند روزالیه لانتسبرک و آرون خافکین بود. خانواده دین یهودی و وضع مالی متوسطی داشت. مادر خافکین در آستانهی پیش از هفتمین سالگرد تولد او درگذشت و پدرش به سبب کسب و کارش غالباً در خانه حضور نداشت؛ به این ترتیب دورهی کودکی خافکین در تنهایی گذشت. او خود هرگز ازدواج نکرد.
خافکین در بردیانسک به دبیرستان رفت و در آنجا به کتاب و علم و تناسب اندام علاقه مند شد و به بالاترین مدارج رسید. در دانشگاه اودسا درس خواند، و با مبلغ مختصری که از راه تدریس خصوصی بدست میآورد هزینهی تحصیلاتش را تأمین میکرد؛ در 1263 با درجهی دکتری علوم از تحصیل فراغت یافت. ایلیه مچنیکف یکی از معلمانش بود و تأثیر وی موجب شد تا خافکین زندگیش را وقف علم کند.
آنگاه شغل تدریس در دانشگاه به خافکین پیشنهاد شد به شرط آن که آیین کلیسای اورتودوکس روسی را بپذیرد، اما او از این کار خودداری کرد. به جای آن، شغل دستیاری در «موزهی جانورشناسی اودسا» را پذیرفت، و تا 1267 در آن سمت ماند. هنگامی که در آنجا بود دو مقاله نوشت که در Annales des sciences naturelles ( «سالنامهی علوم طبیعی» ) انتشار یافت و به عضویت «انجمن طبیعیدانان اودسا» درآمد. برای آن که به مدت یکسال در دانشگاه ژنو زیر نظر موریتس شیف تدریس کند، اودسا را ترک کرد. در 1268 مچنیکف، که در «بنگاه پاستور» کار میکرد، تنها شغل بی متصدی آنجا را که کتابداری بود به وی پیشنهاد کرد. خافکین مشتاقانه پذیرفت و در 1269 دستیار امیل رو، رئیس بنگاه شد. این واقعه تمامی مسیر زندگی خافکین را تغییر داد و او را به جریان اصلی پژوهش در رشتهی پزشکی پیشگیری کشانید.
پیشگیری از وبا قبلاً مچنیکف و روبرت کوخ را به خود مشغول داشته بود، و خافکین در دورهی همه گیری وبا در 1267 پژوهش در این باره را پیش گرفت. او با کشت دادن نوع بسیار خطرناک و کشندهی ویروس از طریق گرمای زیادی که خودش ایجاد کرده بود به آزمایش روی جانوران پرداخت. در اواسط تیرماه 1271 توانست توفیقش را به «انجمن زیست شناسی پاریس» گزارش دهد. او سپس مقدار داروئی به خود تزریق کرد که چهار بار قوی تر از آن چیزی بود که بعداً به کار برده شد؛ واکنشهایش را ثبت کرد، و معلوم ساخت که واکسن او برای مصارف انسانی بی خطر است. موفقیتش شادباشهای کوخ، رو، و پاستور را برایش به ارمغان آورد.
خافکین سپس درصدد برآمد که واکسن را در شرایط شیوع بیماری بیازماید و تصمیم گرفت که به سیام برود. لرد دافرین، سفیر انگلستان در فرانسه و نایب السلطنهی پیشین هند، هنگامی که از برنامهی خافکین با خبر شد، وی را متقاعد ساخت که به جای رفتن به سیام به هند، که وبا در آنجا بیداد میکرد، برود. خافکین در اسفند 1271 به کلکته رسید و بی درنگ در میان مردمی که کاملاً با او بیگانه بودند و میان خود اختلافهای شدید داشتند دست به کار شد. هرگاه که وبا یک روستا را از پس روستائی دیگر فرا میگرفت، خافکین همراه با دو پزشک، چند دستیار آزمایشگاه، و دو گاری اسب کش با وسایل مایه کوبی بدانجا میشتافت. به مدت دو سال، در حالی که بی دستمزد و مواجه با دشمنیهای روستاییان مشغول کار بود، داوطلبان را مایه کوبی میکرد. در یک موقعیت، سنگهائی که از جانب انبوه جمعیت پرتاب شد وسایل شیشهای را شکست و نزدیک بود وحشتی برپا شود. خافکین بسرعت پیراهنش را بالا زد و از پزشک دیگری خواست که سوزن تزریق را زیر پوست پهلوی او فرود ببرد. کنجکاوی روستاییان بدین سان تحریک شد و 116 تن از 200 تن دهقان گرد آمده داوطلب مایه کوبی شدند ( هیچ یک از آنان در دورهی همه گیری بیماری نمرد، اما نه تن از کسانی که از مایه کوبی خودداری کرده بودند جان باختند ) . خافکین سوابق دقیق آزمودنیهایش – از جمله جنسیت، وضع بدنی، سن، نژاد، دین، و طبقهی اجتماعی آنها – را نگهداری نمود. در عرض دو سال 45000 نفر، و اکثراً دوبار، مایه کوبی شدند، و میزان مرگ و میر از وبا تا 70 درصد کاهش یافت. اما خافکین هنوز نمی توانست درجهی مصونیت ایجاد شده یا مدت دوام آن را ارزیابی کند.
در 1274 خافکین به مالاریا مبتلا شد و برای آنکه سلامتش را بازیابد هند را به قصد انگلستان ترک کرد. در اسفند 1274 به کلکته بازگشت؛ شش ماه بعد به بمبئی، که طاعون در آن همه گیر شده بود، فراخوانده شد . – به رغم انکار روزنامهها، بر میزان تلفات افزوده میشد و بسیاری از مردم از شهر میگریختند. در راهروی از «کالج پزشکی گرانت» آزمایشگاهی سرهم بندی کرد و با کارکنانی متشکل از یک دفتردار و سه خدمتکار، آزمایشهائی را با واکسن ضد طاعون خود بر روی حیوانات آزمایشگاهی آغاز نمود.
تا آذرماه، خافکین به تأثیر مثبت آن واکسن بر جانوران متقاعد شد؛ در 20 دی 1275 یکی از پزشکان موافقت کرد که وی را مخفیانه مایه کوبی کند و مدیر کالج توافق کرد که یکی از شهود باشد. خافکین به تب شدید و درد زیاد در محل تزریق دچار شد؛ با این حال در جلسهی «خدمات پزشکی هند» شرکت کرد، بی آن که کسی از تزریقی که وی بدان مبادرت کرده بود اطلاعی داشته باشد. صبح روز بعد، هنگامی که ضمن اعتراف به درد نشانههای بیماریش را برای کارکنان، هیأت علمی، و دانشجویان کالج شرح داد و خوستار داوطلب شد، صدها تن دعوتش را اجابت کردند.
پیشنهادهای خافکین برای کارآموزی مأموران پزشکی مقیم حوزههای شیوع بیماری در زمینهی تهیه و تزریق واکسن با مخالفت دولت هند روبه رو شد. او بار دیگر بر اجرای برنامهای برای تعلیمات همگانی و مایه کوبی سربازان، زندانیان، و کارگران غیر ماهر اصرار ورزید، و باز هم دولت سر باز زد. سپس، چون شنید که مرگ و میر در اثر وبا و طاعون در روسیه به میزان بالایی رسیده بود، استفادهی رایگان از واکسن و خدماتش در زمینهی تربیت پزشکان به شیوههای مورد نظر خود را به حکومت تزاری پیشنهاد کرد، و باز دست رد به سینهی او خورد. با این حال، دانشمندان بسیاری از کشورها (از جمله روسیه ) به آزمایشگاه پژوهشی طاعون» در بمبئی، که خافکین بنیاد نهاده بود و بر آن سرپرستی میکرد، آمدند. او در آنجا روشهای تهیهی واکسن و شیوههای مایه کوبی را به آنان آموخت. تقاضاهای متعدد برای دریافت مقادیر هنگفتی واکسن از سراسر جهان به سوی او سرازیر شد. آزمایشگاه، پس از تحمل فشارها و اضطرابهای فراوان، به محل «دارالخلافهی قدیم» منتقل شد، و هنوز هم در آنجا دایر است. از خود خافکین دعوت شد که در برابر «انجمن سلطنتی لندن» و گروههای متخصص سخنرانی کند، و به افتخارات فراوان دیگری هم دست یافت. در 1276 ملکه ویکتوریا لقب اشرافی «ملازم رکاب امپراتوری هند» را به وی اعطا کرد؛ و در 1278 خافکین درخوسات نمود که به تابعیت انگلستان درآید، و درخواستش پذیرفته شد.
در 1281 طاعون در پنجاب همه گیر شد و مبارزهای بی امان و همه جانبهای برای مایه کوبی طراحی گردید. خافکین به منظور یاری رساندن به این تلاش تقاضای دوازده پزشک و پرستار و سی سرباز از انگلستان کرد تا در آزمایشگاه او ورزیده شوند، اما فقط تعداد انگشت شماری نیروی انسانی دریافت کرد. در پایان این تلاش، در اوایل آبان، از دهها هزار نفری که مایه کوبی شده بودند نوزده تن به کزاز مبتلا شدند و درگذشتند. به همهی آنها از واکسن یک ظرف واحد ( ظرف شمارهی N 53 ) تزریق شده بود؛ در مورد پنج ظرف واکسن دیگری که در همان روز به مصرف رسید هیچ نتیجهی غیر عادی پیش نیامد. مقامهای پزشکی بریتانیا خافکین و آزمایشگاهش را علناً متهم ساختند که واکسن آلوده به پنجاب ارسال کرده است، و حتی قبل از آن که تحقیقات لازم آغاز شود وی را با قطع حقوق از کار معلق کردند. یک «کمیسیون رسیدگی» ، به ریاست سر لورنس جنگیز، رئیس دیوان عالی بمبئی، انتخاب شد. هیچ یک از اعضای کمیسیون باکتری شناس نبود. کار کمیسیون، از جمله تهیه گزارش آن، تقریباً پنج سال به طول انجامید. خافکین چندین بار به کمیسیون احضار شد، و سپس در 1283 به انگلستان بازگشت. گزارش تا 1286 اعلام نشد، اما در این سال فشارهای علنی و غیر علنی – و از همه مهم تر ارسال نامهای به نشریهی Times ( لندن ) ، با پیشگامی سر رانلد راس و با امضای ده باکتری شناس نامدار، و برشمردن دلایل متعدد برای اعلام بطلان آنها علیه خافکین – موجب شدند که گزارش انتشار یابد. در پایان این نامه آمده بود که «شواهد بسیار نیرومندی برای اثبات این نکته وجود دارد که آلودگی هنگامی اتفاق افتاده است که ظرف در مولکووال [ روستایی که مرگ و میرها در آنجا روی داده بودند ] باز شده است، و علت آلودگی عبارت است از اقدام مقامهای مسئول رسیدگی به طاعون در الغای شیوهی مورد تجویز آزمایشگاه بمبئی، و در نتیجه، عدم توفیق در ضدعفوی کردن انبرکهائی که برای باز کردن در ظرف بکار برده شده اند، و در تمامی طول جریان کار روی زمین افتاده بودند.»
در این مدت مجلههای پزشکی و روزنامههای هند از هر دو سو موضع گرفتند، اما خافکین افتخارات چشمگیری از بخشهای دیگر جهان کسب کرد. خافکین تبرئه شد، و برای بازگشت به کارش در هند، که تصور میکرد ناتمام مانده است، مذاکراتی را آغاز کرد. روحیهی خرابی داشت اما، به رغم تنزل مقام و با دریافت حق الزحمهی اولیه، برخلاف وعدههای شاهزادگان محلی، ترجیح داد که بازگردد.
خافکین در آذر 1286 بار دیگر در کلکته بود و در آزمایشگاه «بیمارستان عمومی پرزیدنسی» کار میکرد. از جانب متصدیان انگلیسی امور پزشکی با سردی روبه رو شد – همان طور که در تمامی دورهی زندگی علمی خود با این نوع سردی روبه رو بود – اما از نعمت همکاری هندیان بهرهی وافر داشت. در 1288 «انستیتوی فرانسه» جایزهی بریان را، که عالی ترین نشان افتخار بود، به وی اعطا کرد، و «مؤسسهی علوم تاتا» در بنگالور وی را به عضویت «هیأت میهمانان» خود برگزید. در 1294 به سن بازنشستگی اجباری رسید و هند را ترک گفت تا مدتی در لندن و سپس پاریس بگذراند. بقیهی عمر خود را وقف امور یهودیان کرد. در 1308، برای پیشبرد آموزش دینی و علمی و شغلی در مدارس مذهبی یهودیان اروپای شرقی، «بنیاد خافکین» را ایجاد کرد، که هنوز هم وجود دارد – او 500000 دلار ثروت شخصی خود را برای «بنیاد» به ارث گذاشت. در 1304 «مؤسسهی پژوهش دربارهی طاعون» را که وی در بمبئی بنیاد نهاده بود، به افتخار او نامگذاری شد و هنوز هم نام او را بر خود دارد.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی :
برخی از مقالههای خافکین که در مجلههای تخصصی انتشار یافته اند بدین قرارند: «Recherches biologiques sur I’Astasia Ocellata, n. s.»، در ASNa(1885)؛ «Recherches biologiques sur I’Euglena viridus, Her.»، همان (1886)؛ «Vaccination Against Asiatic Cholera»، سخنرانیای که در 24 مارس 1893 در کالج پزشکی کلکته ایراد شد و در IMG، جلد 28 (1893) به چاپ رسید؛ «A Lecture on Vaccination Against Cholera»، در BMJ ( 21 دسامبر 1895 ) ؛ «An Inoculation of Coolies»، در IMG، جلد 31، شمارهی 7 (1896)؛ و «The Inoculation accident in Manila in 1906: Contamination of Cholera Vaccine With Plague Virus»، در JAMA، جلد 52 (1909).نوشتههائی که جداگانه انتشار یافته اند بدین قرارند: Health of the Population After Plague Inoculation ، سخنرانیای است که در 29 ژوئن 1901 در پونا ایراد شده است ( بمبئی، 1901 ) ؛ و On Prophylactic Inoculation Against Plague and Pneumonia ( کلکته، 1914 ) .
برخی از مقالههای خافکین که برای مجلههای عامه فهم نوشته شده اند بدین قرارند: Health of the Population After Plague Inoculation، سخنرانی است که در 29 ژوئن 1901 در پونا ایراد شده است ( بمبئی، 1901 ) ؛ و On Prophylactic Inoculation Against Plague and Pneumonia ( کلکته، 1914 ) .
برخی از مقالههای خافکین که برای مجلههای عامه فهم نوشته شده اند بدین قرارند: «Les nouvelles ecoles techniques en Russie» ، در JNMPI (1889) ؛ «Preventive Inoculation»، در PSM ( ژوئن – ژویهی 1900 ) ؛ و «A Plea for Orthodoxy»، در Men J، 2، شمارهی 2 (1916)، 67-77.
گزارشهای رسمی خافکین مرتباً به دولت هند تسلیم میشدند و مربوط بودند به تحقیقات خود او و کار «آزمایشگاه پژوهش دربارهی طاعون» . این گزارشها در بایگانی ملی هند، دهلی نو، و «ادارهی ثبت سوابق» ایالت مهار اشتره واقع در ساختمان کالج الفینستن، بمبئی، به امانت سپرده شده اند. گزارشهائی که پیش از سال 1900 برای حکومت بنگال نوشته شده اند در بهاوانی دوتا لین، کلکته، و نامههای مربوط به بعد از سال 1900 در «ساختمان نویسندگان» ، میدان دلهاوزی، کلکته، نگهداری میشوند.
دوم. خواندنیهای فرعی :
بحثی راجع به گفتار خافکین دربارهی مایه کوبی برای پیشگیری که در 8 ژوئن 1899 در «انجمن سلطنتی لندن» ، به ریاست لرد لیستر، ایراد شد، در BMJ ( اول ژویهی 1899 ) مندرج است.دربارهی خافکین و آثارش، نیز «Waldemar M. Haffkine, His Contributions to Global Public Health»، از ادیت لوتسکر، در Actes du XI Congres International d’Historie des Sciences ( ورشو – کراکوف، 1965 ) ، 214-219، ترجمه به ایتالیایی به قلم س. ا. ناهون در La rassegna mensile di Israel ( رم – میلان، 1966 ) ، 532-533؛ «Report on the Biography of Waldemar Haffkine (1860-1930); Life and Contributions to Global Public Health»، در Yearbook of the American Philosophical Society (1967)، 577-580؛ «Some Missing Pages from the Histoires of Nineteenth Century Medicine: Waldemar Mordecai Haffkine, C.I.E., D.S.C. (1860-1930)» ، مندرج در Communicazione presentate al XX Congresso Internazionale di Storia della Medicina ( سیئنا، 1968)، 22-28، تجدید چاپ در Med J، 1، شمارهی (1970)، 32-35، و در JIMP، 17، شمارها 4 (1970)، 7591-7595؛ «More on Waldemar Haffkine»، همان، شمارهی 7 (1970)، 7711؛ «Waldemar M. Haffkine» در Encyclopedia Judaica ( اورشلیم – نیویورک، زیر چاپ ) ؛ و «In Honor of Waldemar Haffkine, C.I.E., on the 40th Anniversary of his Death XXLLe Congres International d’Histoire de Medecine ( بوخارست، زیر چاپ ) ؛ The Fate of Doctor Haffkine، از مارک پاپوفسکی، به روسی ( مسکو، 1963) ؛ و The Brilliant and Tragic Life of W.M.W. Haffkine, Bacteriologist، از سلمان واکسمان ( نیوبرانزویک، نیوجرزی، 1964) .
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی: احمد آرام ...]و دیگران[، زیر نظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول