منبع:راسخون
برای هر سازمانی یک ساختار سازمانی مناسب لازم است که بدون آن انجام امور به درستی امکان پذیر نمیباشد. اما هیچ ساختار سازمانی مشخصی وجود ندارد که بتواند مانع از وجود هرگونه هرج و مرج و بینظمی باشد، لذا ساختارهای سازمانی گوناگونی توسعه یافتهاند.
هدف از این ساختارهای سازمانی متنوع، فرمول بندی یا ترتیب دادن به جریان امور در سازمان میباشد. برای تحقق اهداف سازمانی در بستر جریان بهینه امور مختلف، وجود این ساختارهای سازمانی امر لازم و حیاتی میباشد.
در مقاله پیش رو به نوع خاصی از این ساختار ای سازمانی، بنام ساختار سازمانی مسطح میپردازیم.
تعریف
این ساختار سازمانی نوعی ساختار منحصر به فرد در سازمان دادن به انجام امور و در نهایت تحقق اهداف سازمانی میباشد. طراحی این نوع ساختار به گونهای است که حداقل فاصله میان مدیران و کارکنان بوجود آید، درست برخلاف ساختارهای سازمانی دیگر که چندین لایه فاصله طبقاتی میان مدیریت و کارکنان بوجود میآورند. این مشخصه از ساختار سازمانی مسطح به دنبال تحقق هدف مشارک فعالانه کارکنان در تصمیمات سازمانی میباشد که به دنبال چنین هدفی دستیابی به اهداف سازمان به طور کل نیز تسهیل میگردد.با وجود مدیران ارشد و سوپروایزرها و دیگر اشکال اختیارات سازمانی، باز هم لایه های طبقاتی کمی مابین آنها و کارکنان وجود دارد و لذا مفهوم رهبری در این ساختار به حداقل میرسد. چنین شرایطی به کارمندان اجازه میدهد که تا نسبت به مسئولیت های خود در تصمیمات سازمان و درآمدها، احساس برابری نمایند. این ساختار سازمانی خاص دارای شاخص های سازمانی خاصی میباشد.
مزایا:
• از آن جایی که هیچ پست سازمانی میانهای برای پاسخگویی وجود ندارد، اتلاف زمانی کمتری برای اجرای تصمیمات وجود دارد، این مزیت تاثیر بسزایی در سوددهی سازمان در بلند مدت خواهد داشت.
• کارکنان در تمامی فرآیندهای تصمیمگیری مسئولیت دارند و لذا بهرهوری، کارایی و پاسخگویی در آنها افزایش مییابد.
• هزینههای ادارهی امور سازمان کاهش مییابد چرا که سطوح میانی حذف شدهاند، و لذا هزینههای مربوط به حقوق آنها به امور مهمتر تخصیص مییابد.
• به دلیل کاهش موانع ارتباطی، ارتباطات سازمانی میان کارمندان بهبود میبخشد، و این موجب ایجاد محیط کاری مطلوب و کاراتر ، بهبود روحیه تیمی و ریشهکن کردن بوروکراسی خواهد شد.
معایب:
• این ساختار تنها در سازمانهای کوچک میتواند به امید موفقیت پیادهسازی شود. در سازمانهایی با مقیاس بزرگتر، به سختی میشود امیدوار بود که قدرت تصمیمگیری را به کارکنان تفویض کرد و کلیه امور به سهولت انجام گیرند.
• از آن جایی که یه مدیر واحد وجود ندارد، ممکن است گزارش دهی کارکنان به 2 یا 3 نفر به فرآیندی گیج کننده تبدیل شود و پتانسیل بروز اختلافات میان کارکنان سازمانی بالا رود.
• سردرگمی های حاصل شده ممکن است روند رشد سازمانی را با کندی مواجه سازند.
• ممکن است جنگ قدرت مابین مدیران به وجود آید، و کارکنان سردرگم شوند که باید به چه کسی گزارش کار دهند.
• حد و مرز میان قدرت های تصمیم گیرنده و عمل کننده ممکن است غیرقابل تفکیک شوند و این میتواند منجر به تنش، جنگ قدرت و در نهایت شکست، ختم شود.
/ج