نویسنده: کریس شور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Community
اجتماع از مبهمترین و نامشخصترین مفاهیم علوم اجتماعی است که هنوز هم به هیچ تعریف دقیقی تن نمیدهد. این مسئله تا حدّی ناشی از تنوع معناهای مختلفی است که به این اصطلاح داده میشود و همچنین ناشی از بار عاطفیای که معمولاً با آن همراه است. اجتماع تبدیل به واژهای همهکاره شده است که برای تصیف واحدهای اجتماعی از روستاها و محلّهها گرفته تا گروههای قومی، ملّتها و سازمانهای بینالمللی به کار میرود. در حالت حداقلی، اجتماع معمولاً دالّ بر گروهی از افراد در یک محدودهی بستهی جغرافیایی است که در نهادهای مشترکی با یکدیگر تعامل و درک مشترکی از وابستگی و تعلّق متقابل به یکدیگر دارند. با این حال، جمع افرادی که در سرزمین واحدی زندگی میکنند و با هم تعامل دارند به خودی خود اجتماع را تشکیل نمیدهد؛ خصوصاً اگر این افراد خود را یک اجتماع تصور نکنند. چیزی که اجتماع را به وجود میآورد ساختار آن نیست بلکه حالتی از ذهن است؛ یعنی احساس اجتماع. این جنبهی ذهنی باعث میشود که اجتماع به منزلهی ابزار تحلیل جامعهشناختی مسئلهساز شود چون حدود و ثغور هر گروه دارای هویت واحد، از دیدگاه اعضای گروه، معمولاً سیال و نامحسوس است نه ثابت و معین.
در مطالعات تجربی دربارهی اجتماع غالباً توصیف با مفروضات پیشانگاشتهی جامعهشناس دربارهی آنچه اجتماع باید باشد، درهم آمیخته میشود (Bell and Newby, 1971, p. 21). خلط بعدی ناشی از آمیختن معنای اجتماع به عنوان واحد اجتماعی یا جمع (باشگاه، آبادی، حومهی شهر، شهرک) است با اجتماع به معنای نوعی رابطهی اجتماعی (براساس پیوندهای عاطفی یا اقتصادی). این خلط و ابهام را میتوان به تونیس (Tönnies, 1887) و مفهوم مهم او یعنی گماینشافت (اجتماع) نسبت داد که تصویری است از اجتماع یکپارچه و کوچک پیشاصنعتیِ مبتنی بر خویشاوندی، دوستی و همسایگی با روابط اجتماعی نزدیک و صمیمانه و پایدار و همهجانبه. مطابق صورتبندی تونیس، اجتماع در برابر نقطهی مقابلش گزلشافت (جمع یا جامعه) قرار میگیرد که نمادی از پیوندهای غیرشخصی، گمنام، قراردادی و غیرعاطفی مختص جامعهی مدرن صنعتی است.
جامعهشناسان آمریکایی، خصوصاً تالکوت پارسونز، رابرت پارک، لوئیس ورث و رابرت ردفیلد، به پیروی از وبر و تونیس همچنان از واژهی اجتماع به مثابه یک سنخ آرمانی بر روی پیوستاری میان دوقطب از قبیل سنت - مدرنیته، روستایی- شهری و مقدس- عرفی استفاده کردند. در این رهیافت نوعی نوستالژی و دیدگاه رمانتیک به گذشته مستتر بود: پیوستگی عاطفی و «زندگی سالم» مفروض در اجتماع سنتی برای انجام مقایسههای حسرتبرانگیز با گمنامی، انزوا و بیگانگی جامعهی تودهای مدرن مورد استفاده قرار میگرفت.
به رغم کثرت مطالعات مربوط به اجتماع در جامعهشناسی، این رهیافت تجربی «در سطح نظری کاملاً بیثمر و سترون مانده است» (Elias, 1974, p. xvi). در دههی 1960، تلاشهایی برای پروراندن رهیافت پویاتری صورت گرفت که کارکلاید میچل و جرمی بواسوان نظرگیرتر از بقیه بود. در این آثار نقطهی تأکید شبکههای اجتماعی، محافل، دستهها و ناگروهها بود. با این حال، در رهیافتهای انسانشناختی جدید که رهیافت کوهن نمونهی مثالی آنهاست (Cohen, 1985)، مسئلهی تعریف و تلاش برای تنظیم مدل ساختاری اجتماع را کنار گذاشته و توجه خود را روی معنا متمرکز ساختهاند. از نظر کوهن اجتماع امری است نمادین که هیچ مشخصهی ثابتی ندارد چون فقط در نسبت و در تضاد با سایر اجتماعات موجودیت پیدا میکند؛ نظامی از ارزشها و قوانین اخلاقی که به اعضای خود حس هویت میبخشد. ایدهی اجتماع به مثابه امری «خیالی» و «نیرو- ایدهی» نمادین، در کار آندرسن (Anderson, 1983) دربارهی ریشههای ملّیگرایی مدرن با موفقیت به کار رفته است. اجتماع، با تداعی رفاقت و زندگی اشتراکی، از دیرباز مفهومی کلیدی در تفکر دینی و سیاسی بوده است. در سنتهای سوسیالیستی و آنارشیستی بر این مفهوم تأکید خاصی میشود. دو بخشی اجتماع - جمع را میتوان به انگارههای متعارض سیاسی دربارهی جامعه نسبت داد- به مثابه جمع ناپایداری از افرادی که رقیب یکدیگرند (دیدگاه لیبرالی/ هابزی)؛ یا به مثابه جمعی که بیش از مجموع اجزای خود است، عاملیتی اخلاقی که ازطریق آن شهروندی راستین میتواند محقق شود (دیدگاه سوسیالیستی/ روسویی).
اجتماع به رغم اهمیت مستمر آن به مثابه واقعیت زندگی اکثر مردم، به عنوان مفهومی تحلیلی ارزش چندانی ندارد. این مفهوم به اسم رمزی آکنده از تداعیهای عاطفی کلیت، انسجام، اشتراک، منافع همگانی و همهی چیزهای خوب تبدیل شده است. همانطور که ریموند ویلیامز (Williams, 1976, p. 76) میگفت «برخلاف تمامی اصطلاحات دیگری که به معنای سازمان اجتماعیاند (دولت، ملّت، جامعه و غیره) ظاهراً اصطلاح اجتماع هرگز به معنای منفی و نامطلوب به کار نمیرود.» در نتیجه به نظر میرسد که اجتماع مترادف است با همهی نهادهایی که در آنها دوستی و رفاقت طبیعی، افقی و ژرف مستتر باشد (مراقبت اجتماعی، مراکز اجتماعی، اجتماع محلّی، اجتماع اروپایی)، هر قدر هم پیوند میان این معناها سست و ناپایدار باشد فرقی نمیکند. این اصطلاح را سیاستمداران و برنامهریزان و معماران نیز برای توجیه خط مشیهای خود تحت لوای منافع عمومی، به رغم واقعیات ناخوشایند، به کار گرفتهاند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول