اجتماعی شدن

فرایندهایی که پذیرش معیارهای رفتار، هنجارها، قواعد و ارزش‌های دنیای اجتماعی را به آدمیان تلقین می‌کنند، اجتماعی شدن نامیده می‌شوند. این فرایندها از طفولیت آغاز می‌شوند و در سراسر زندگی ادامه می‌یابند. اجتماعی شدن نوعی
شنبه، 5 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اجتماعی شدن
 اجتماعی شدن

 

نویسنده: مَری جاهودا
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان

 

Socialization
فرایندهایی که پذیرش معیارهای رفتار، هنجارها، قواعد و ارزش‌های دنیای اجتماعی را به آدمیان تلقین می‌کنند، اجتماعی شدن نامیده می‌شوند. این فرایندها از طفولیت آغاز می‌شوند و در سراسر زندگی ادامه می‌یابند. اجتماعی شدن نوعی فرایند یادگیری است که تا حدی بر مبنای آموزش مستقیم و صریح انجام می‌گیرد و تا اندازه‌ای بر مبنای یادگیری پوشیده و پنهان و به عبارت دیگر جذب نادانسته‌ی شیوه‌های بدیهی‌انگاشته‌ی ارتباط با دیگران. با این‌ که همه در معرض تأثیر فرایندهای اجتماعی شدن قرار دارند، اما بین افراد تفاوت و تنوّع در خور توجهی از نظر میزان پذیرش و تن دادن تعمدی یا غیرارادی وجود دارد، از تغییر دم‌به‌دم در واکنش به هر وضعیت تازه گرفته تا انعطاف‌ناپذیری مطلق.
در اوایل قرن بیستم مطالعه‌ی نظام‌مند این فرایندها با تمرکز روی طفولیت و کودکی انجام می‌گرفت. روان‌شناسان، انسان‌شناسان اجتماعی و جامعه‌شناسان به واسطه‌ی ماهیت این فرایند مجبور می‌شدند مفاهیم و رهیافت‌های یکدیگر را از هم وام بگیرند، اما دیدگاه‌های مختص به خود را حفظ می‌کردند. روان‌شناسان بر فرایندهای کنش متقابل، خصوصاً در روابط میان مادر- کودک تأکید می‌کردند؛ انسان‌شناسان اجتماعی به انتقال فرهنگ در جوامع کوچک و نسبتاً متجانس توجه داشتند؛ و جامعه‌شناسان نهادها و خرده‌فرهنگ‌های جوامع پیچیده را به منزله‌ی کارگزاران اجتماعی شدن مورد مطالعه قرار می‌دادند. تفاوتی که میان سنت‌های فکری این رشته‌ها وجود دارد یکی از دلایل فقدان نظریه‌ی واحد برای اجتماعی شدن است، هرچند که بسیاری از مطالعاتی که در هریک از این رشته‌ها انجام گرفته است، تا حدود اواسط قرن بیستم، تأثیر شایانی از نظریه‌ی روان‌کاوی پذیرفته بود. در دوره‌های اخیرتر، مطالعات اجتماعی‌شدن گسترش یافته و فرایندهای دوران بزرگسالی را نیز در برگرفته است و همچنین کم‌تر به هدایت نظریه‌های عام و جهانشمول انجام می‌گیرد و در آن از رهیافت‌های گوناگون استفاده می‌شود. دلیل دیگری که می‌توان برای فقدان نظریه‌ی واحد ذکر کرد همین گستردگی و کلّی بودن این اصطلاح است که فرایندهای بسیار گوناگونی همچون تربیت کودک، درس و مدرسه، مأنوس شدن با خلق‌وخوی شغلی یا محلّ کار، تبلیغات و شست‌وشوی مغزی را شامل می‌شود.
سلطه و سیطره‌ی اولیه‌ی تفکر روان‌کاوی موجب توافق درباره‌ی قدرت عظیم خانواده برای اجتماعی شدن اولیه شده بود. در فرهنگ‌های کوچک و منزوی و در جوامع بزرگ و پیچیده الگوهای تربیت کودک مورد کندوکاو قرار می‌گرفت و به‌ مثابه تبیینی برای مشابهت‌های رفتار اجتماعی در میان مردمی که با الگوهای مشابهی بزرگ شده بودند، به کار می‌رفت. در دانشگاه ییل، پرونده‌ی اطلاعات فرهنگی‌ای وجود دارد که علاوه بر مطالب دیگر حاوی توصیف‌هایی درباره‌ی شیوه‌های بچه‌داری و تربیت کودک در میان نزدیک به 300 فرهنگ مختلف است. در مطالعاتی که بر مبنای این مطالب انجام گرفته (مانند Whiting and Child, 1953)، روابط منطقی‌ای میان این روش‌ها و نظام‌های فرافکن (دین، جهان‌بینی) در این فرهنگ‌ها یافته‌اند؛ در این مطالعات به مشابهت‌های ویژگی‌های روان‌شناسی (مانند تمایل به پذیرش مسئولیت) نیز اشاره کرده‌اند. در جوامع پیچیده تنوّع شایانی در اجتماعی شدن اولیه در خرده‌فرهنگ‌های گوناگون خصوصاً در طبقات اجتماعی گوناگون وجود دارد؛ این تفاوت‌ها به تفاوت‌های نظام‌مندی که، برای نمونه، از نظر تحمل ناکامی یا تفاوت در نگرش به زمان بین آن‌ها وجود دارد ربط داده شده است.
این مطالعات نشان می‌دهند که اجتماعی شدن اولیه به صورت تفکیک‌ناپذیری با شکل‌گیری شخصیت درهم تنیده است، هر چند که‌ این دو فرایند به لحاظ مفهومی متمایز از یکدیگرند: اجتماعی شدن اولیه به کسب الگوهای مشترک مربوط می‌شود و شکل‌گیری شخصیت به تفاوت‌های فردی مربوط است. جمع این دو فرایند، زمانی به پیدایش تبیین تفاوت‌های ملّی کاملاً بر اساس اجتماعی شدن اولیه انجامید که اکنون دیگر مورد قبول نیست.
در اواسط قرن بیستم، رهیافت پرنفوذ اما مناقشه‌برانگیز تالکوت پارسونز به اجتماعی شدن، با حفظ تمایز فوق، اجتماعی شدن را فرایندی تعریف می‌کرد که به وسیله‌ی آن مردم ایفای نقش‌هایی را می‌آموزند که نظام اجتماعی خواها آن‌هاست. در این تفکر مؤلفه‌ی هنجاری پنهانی وجود دارد: اجتماعی شدن موفق در یک نظام اجتماعی معین همیشه مثبت ارزیابی می‌شود (Parsons, et al,. 1955) از این جهت رابرت کی. مرتون (Merton, 1949) در تحلیل خویش از بی‌هنجاری/ آنومی فراتر از پارسونز رفت: اجتماعی شدن مطابق تصور غالب در جامعه از اهداف عالی برای آن بخش از جمعیت که ابزارهای نهادی تعقیب این اهداف از آن‌ها دریغ می‌شود، جنبه‌ی دژکارکردی دارد.
دشواری فرق گذاشتن میان شکل‌گیری شخصیت و اجتماعی شدن موجب می‌شود این پرسش بی‌جواب بماند که نتایج اجتماعی شدن اولیه را تا چه حد می‌توان بی‌اثر یا معکوس ساخت. هرجا که تأثیرات اولیه‌ی دوره‌ی کودکی به رفتارهای فردی یا اجتماعی مضر و ویرانگر منجر شده، در حرفه‌های یاری و کمک به ‌این افراد از روش‌های متنوّعی استفاده کرده‌اند و نتایج بسیار گوناگونی از تلاش برای خنثی یا معکوس کردن عادت‌های کسب شده‌ی پیشین حاصل شده است؛ این کار هرگز وظیفه‌ی آسانی نیست (جرم و کجروی). درهرحال شکی نیست که تأثیرهای بعدی نیز می‌توانند به گنجینه‌ی رفتارهای اجتماعی شخص چیزی بیفزایند.
در جوامع غربی، بعد از خانواده، عمده‌ترین کارگزاران اجتماعی‌شدن عبارت‌اند از: مدرسه و گروه‌های هسالان، ورود به زندگی اقتصادی، تماس با رسانه‌های جمعی، ازدواج و تشکیل خانواده، مشارکت در زندگی اجتماعی سازمان‌یافته، و سرانجام دوران بازنشستگی. در شمار زیادی از مطالعات به تأثیر هریک از این کارگزاران اجتماعی شدن پرداخته‌اند. در مطالعات دیگری نیز کار خود را از محصول نهایی فرایند اجتماعی شدن آغاز کرده‌اند، برای نمونه، انگیزه‌ی موفقیت (McClelland, 1961) یا هویت جنسی، و درباره‌ی کارگزارانی تحقیق کرده‌اند که ممکن است چنین محصولاتی ایجاد کرده باشند. اما بعضی مطالعات نیز دریافت‌کنندگان فشارهای اجتماعی شدن را عاملان فعالی دانسته‌اند که انتخاب‌هایی عامدانه انجام می‌دهند. برای مثال، ویلیس (Willis, 1977) نشان داده است که مقاومت فعال، هوشمندانه و عقلانی در برابر اهداف اجتماعی شدن در مدرسه موجب می‌شود که گروهی از پسربچه‌های محروم و فقیر مدرسه‌ای فعالانه در اجتماعی شدن خود در مشاغل غیرماهرانه و نامطلوب سهیم شوند.
این مطالعه و تفسیری که آنتونی گیدنز از آن می‌کند (Giddens, 1984) مثال اعلای گرایش‌های فعلی در مطالعات اجتماعی‌شدن است: این مطالعات عمدتاً با بزرگسالان سروکار دارند و معمولاً در محیط‌های کار انجام می‌گیرند. فکر وجود فرایند بسیار نیرومندی که به پیدایش شخصیتی به نام «انسان سازمانی» منجر می‌شود و زمانی کاملاً مورد پذیرش و رایج بود اکنون جای خود را به مطالعه‌ی فرایندهای تعامل و تضادهای میان نیازهای فردی و فشارهای بیرونی داده است؛ هدف این مطالعات شناسایی تغییرات ممکن در عالم اجتماعی شدن است و نه تغییر در افراد (Bailyn, 1989).
در بررسی اجتماعی شدن و کارگزاران آن، مسائل مناقشه‌برانگیز عمده‌ای را در علوم اجتماعی بررسی می‌کنند؛ مسائلی همچون ماهیت سرشت بشری، بحث و جدل مربوط به طبیعت/ تربیت و جایگاه ارزش‌ها در پژوهش اجتماعی. شواهد تجربی، هرقدر هم که زیاد باشد، نمی‌تواند این پرسش‌های ازلی را برای همیشه حل‌وفصل کند؛ اما شواهد تجربی می‌توانند تنوّع فرایندهایی را روشن کنند که به آدمیان القاء می‌کنند که با بعضی‌ها در قواعد و هنجارهایی شریک شوند، اما با بعضی دیگر شریک نشوند. اجتاعی شدن از مفاهیم راهگشاه برای درک تنوّع وسیع دنیای اجتماعی است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.