نویسنده: حنانه کیهاندوست
مردی از یاران خاص امام علی(علیه السلام) که خونش به پای همین عشق ریخته شد
وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضربت خورد و در بستر افتاد حجر بن عدی به ملاقاتش رفت. آن حضرت خطاب به او فرمود: «چه خواهی کرد اگر روزی تو را بگیرند و بزنند و از تو بخواهند مرا لعن کنی؟» حجر گفت نمیدانم. امام فرمود: «اگر مجبورت کردند، من را لعن کن ولی از من بیزاری و برائت مجو چون من در دین و آئین خدا هستم». حجر تا آخر عمر پای این محبت ایستاد و کوتاه نیامد. حتی وقتی او را تهدید و تبعید کردند حاضر نشد کوچکترین جسارتی به ساحت مولایش بکند. او چنان ایمانی داشت که بسیاری از مخالفان شیعه دربارهاش گفتهاند او مستجابالدعوة بوده. این مطلب دربارهی مردی است از یاران خاص امیرالمؤمنین(علیه السلام) که بسیاری از ما او را نمیشناسیم.برداشت اول
دو برادر مسلمان
«کنده» قبیلهای بود در کوفه به حجر میگفتند حجر بن عدی کندی چون اهل این قبیله بود. چون اهل خیر بود، به او «حجرالخیر» میگفتند. از قرار معلوم او بیش از اسلام به دنیا آمد و اواخر عمر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مسلمان شد. به کسانی که به صورت گروهی به ملاقات پیامبر میرفتند و به اسلام ایمان میآوردند، «وفود» میگفتند این گروهها به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول بزرگانی بودند که اعتبار سیاسی یا قبیلهای داشتند و در رأس گروهی از طرفدارانشان به مدینه میآمدند و خیلی از آنها با شنیدن حرفهای نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) مسلمان میشدند. گروه دوم کسانی بودند که در پی کشف حقایق و خارجشدن از سنتها و عقیدههای غلط خودشان خدمت پیامبر میرسیدند و به دور از گرایشهای قومی و سیاسی به اسلام میپیوستند. حجر بن عدی از دسته دوم بود. سال دقیق ایمانآوردن او معلوم نیست ولی در تاریخ آمده که حجر همراه برادرش هانی به حضور پیغمبر رفت و مسلمان شد. او از دوران حیات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) چیز زیادی درک نکرد و پس از مدت کمی که از مسلمانی او میگذشت، پیامبر از دنیا رفت. در جنگهای زمان آن حضرت اسم حجر بن عدی به چشم نمیخورد ولی در فتح شام یکی از سربازان فاتح بود و او «مرجالعذرا» را فتح کرد. در جنگ قادسیه هم شرکت داشت و در جریان فتح مدائن به رود دجله زد و از آن عبور کرد.برداشت دوم
ما با جنگ بزرگ شدهایم
حجر بن عدی در دوران خلافت عثمان در کوفه زندگی میکرد. در آن روزگار خلافکاریهای عثمان بیشتر از همیشه شده بود و 12 نفر از چهرههای برجسته و پارسای کوفه به خلیفه نامه نوشتند و از عملکرد اشتباه او در امور مسلمانان انتقاد کردند و راه اصلاح امور را به او گفتند. حجر بن عدی یکی از نویسندگان این نامه اعتراضآمیز بود. چون همیشه از رفتار عثمان خون دل میخورد. از کشتهشدن عثمان، حجر به یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیوست. میگویند در آن دوران حجر فقط از آن حضرت حدیث نقل میکرد، نه از دیگران او در مدت خلافت امام علی (علیه السلام) در سه جنگ صفین، جمل و نهروان در رکاب آن حضرت شمشیر زد. در تاریخ آوردهاند که او پیش از شروع جنگ صفین روزی پشتیبانی خود از امیرالمؤمنین (علیه السلام) را چنین اعلام کرد: «ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم. میدانیم جنگ از کجا شروع کنیم و چگونه از آن بهرهبرداری نماییم. ما با جنگ بزرگ شدیم و آن را آزمودیم و زود شناختیم. ما دارای یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأی آزموده و نیروی پسندیدهای هستیم. اینک اختیار ما در دست توست. اگر به شرق یا غرب جهان بروی، در رکاب تو هستیم و هرچه دستور دهی اطاعت میکنیم». حضرت امیر از این وفاداری خوشحال شد و برایش دعا کرد. در یکی از صحنههای اول جنگ صفین، حجر در لشکر امام بود و پسرعمویش که نام او هم حجر بود، در سپاه معاویه حجر بن عدی به «حجرالخیر» معروف بود و پسرعمویش به «حجرالشر». در همان جنگ آن دو با هم جنگیدند و یارانی از هر دو سمت به کمکشان آمدند و در نهایت حجرالشر کشته شد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای هلاکت او خدا را شکر کرد. یکی دیگر از افتخارات حجر بن عدی مقابله با ضحاک از فرماندهان مشهور شام بود که در این جنگ حجر پیروز شد. حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی سمت چپ لشکر امام را برعهده داشت.برداشت سوم
همه مثل تو آماده شهادت نیستند حجر!
پس از صلح امام حسن(علیه السلام) در سال 41 هجری، وقتی معاویه به نخیله در نزدیکی کوفه آمد. در خطبه پس از نماز علنی اعلام کرد که همه شروط و مواد صلحنامه زیر پای من است و به هیچکدام وفا نخواهم کرد. معاویه، مغیرةبن شعبه را امیر کوفه کرد؛ کسی که هرقدر حجر بن عدی شیفته امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود، او از آن حضرت کینه داشت و بر منبر کوفه امام را لعن میکرد. امیرشدن مغیره برای یاران امام حسن (علیه السلام) سنگین و غیرقابل تحمل بود. به خاطر همین لحن اعتراضآمیزی نسبت به صلح داشت. یکبار حجر به امام حسن (علیه السلام) گفت: «کاش ما همه مرده بودیم و چنین روزی را نمیدیدیم که از صحنه جنگ سرشکسته و ناخرسند برگردیم و دشمن خوشحال و پیروز باشد». میگویند در چهره امام حسن آثار ناخرسندی از حرف حجر پیدا شد. امام حسین (علیه السلام) به او اشاره کرد و ساکت شد. امام حسن (علیه السلام) فرمود: «ای حجر! همه همفکر تو نیستند و مثل تو آمادگی برای جهاد و شهادت ندارند. صلح من برای حفظ شماها بود!» مغیره هفت سال و چند ماه حاکم کوفه بود و در این مدت در حال بدگویی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و یاران آن حضرت را به مناطق مختلفی تبعید میکرد. حجر در هر فرصتی که پیش میآمد در مقابل او میایستاد و مردم را علیه او تحریک میکرد. مغیره او را تهدید کرد اما حجر در برابر بازی با بیتالمال مسلمانان، ندادن سهم شیعیان و اجبار مردم به ناسزاگویی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) کوتاه نمیآمد. درگیری بین حجر و مغیره تا اواخر عمر مغیره ادامه داشت تا اینکه با مرگ مغیره در سال 51 هجری، «زیادبن ابیه» برادرخوانده بدنام و ظالم معاویه به عنوان حکمران بصره و کوفه منصوب شد. اما با اعتراض سخت و مبارزه بیپایان حجر مواجه شد. زیادبن ابیه بالای منبر میرفت و میگفت اگر نتوانم این قریه ناچیز (کوفه) را از شر تحریکات حجر حفظ کنم، مرد نیستم! بلایی بر سر حجر بیاورم که برای آیندگان عبرت باشد. اما حجر و یارانش کوتاه نیامدند و در نهایت با بیوفایی و خیانت کوفیان، چندی بعد حجر مجبور شد در عوض دادن امان نامه خودش را تسلیم کند. چون یاران حجر بازداشت و سرکوب شدند. با این حال زیادبن ابیه برای اینکه معاویه را به کشتن حجر راضی کند، شروع به جمعآوری شهادتهای دروغ و طوماری بیاساس علیه حجر و همرزمانش کرد. در نهایت حجر و 11 نفر از یارانش را به سمت شام فرستاد. 7 نفر از همراهان حجر آزاد و بقیه از جمله خود حجر به مرگ محکوم شدند.برداشت چهارم
قیام سرخ
وقتی حجر را دستبسته به بازداشتگاه او و یارانش (مرجالعذرا) آوردند، گفت: «من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم. اینک دستبسته و اسیر من را به اینجا آوردهاند». وقتی نوبت کشتن حجر رسید، از جلاد خواست دو رکعت نماز بخواند حجر بن عدی به نماز ایستاد و نماز را طول داد. پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادی، که گفت: «به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفتهام، دو رکعت نماز خواندم و هرگز نمازی به این کوتاهی نخواندهام و برای اینکه خیال نکنید من از مرگ میترسم به این کوتاهی خواندم. پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشویید. چون میخواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبه رو شوم!» حجر بن عدی با تیغ «هدبه یک چشم» به شهادت رسید. وقتی داشتند او را به شهادت میرساندند، گفت: «پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) چنین روزی را به من خبر داده بود. آن روز، مرجالعذرا به خون شش شهید رنگین شد: «حجر بن عدی، شریک بن شداد حضرمی، صیفیبن فضیل شیبانی، قبیصهبن ضبیعه عبسی، محرزبن شهاب تمیمی و کدامبن حیان عنزی». شهادت حجر و یارانش در سال 51 هجری بود. شهادت حجر تأثیر زیادی بر روحیه مردم گذاشت و مردم از خاندان اموی نفرت پیدا کردند گفتهاند عایشه زمانی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسولالله شنیدم که فرمود در مرجالعذرا جماعتی کشته میشوند که فرشتگان آسمان از کشتهشدن آنها خشمگین خواهند شد». معاویه برای اینکه عمل خودش را توجیه کند، گفت: «در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا من را از این کار باز دارد». پیکر حجر و یارانش را در همان مرجالعذرا دفن کردند که تا دو سال پیش ضریحی هم داشت. متأسفانه دو سال پیش تروریستهای تکفیری داعش این مقبره را تخریب و قبر حجر را نبش کردند و در باره رسیدن تا نرسیدن به پیکر شریف او اخبار ضد و نقیضی منتشر شد.منبع مقاله :
همشهری آیه، شماره 42