نویسنده: چارلز آر.ام. ویلسن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Police
معنای واژهی پلیس چه ناظر به نقش و کارکرد حفظ کنترل اجتماعی در جامعه باشد (پاسبانی و حراست) و چه بنگاهی که برای انجام این کار تأسیس میشود (ادارهی پلیس)، در هر حال برای پرداختن به آن با مسئلهی پیچیده، پرمناقشه و پرتنشی سروکار داریم. در حالیکه همهی ما به طریقی پاییده و کنترل میشویم (جامعه نیازمند حداقل سازمان و همنوایی است تا تداوم یابد)، این پرسش که چه کسی پاییده و کنترل میشود، توسط چه کسی، به چه طریقی و با چه توجیهی، به بطن بحث و جدلهای مربوط به فرایندهای سیاسی و اجتماعی راه میبرد. پاسبانی یا حراست میتواند: مستقیم یا غیر مستقیم؛ دولتی یا خصوصی؛ آشکار یا مخفی؛ محلی یا مرکزی؛ واکنشی یا پیشگیرانه؛ صلحآمیز یا خشونتآمیز؛ اجتماع بنیاد یا شبهنظامی؛ با رضایت و وفاق همگانی یا به رغم مخالفت و مقاومت باشد. به طور سنتی، پاسبانی و حرارت براساس نیاز به کنترل جرم و دستگیر کردن قانونشکنان مشروعیت مییابد و با این حال، بسیاری از کارهای پلیس ربطی به جرم ندارد و پلیس نقش اصلی را در حفظ نظم عمومی و کنترل مخالفتهای سیاسی نیز دارد.
ساختارها، قدرت و عملکرد پلیس هم به لحاظ تاریخی و هم در فرهنگهای مختلف، تنوع و گوناگونی دارد. در جوامع پیشا صنعتی کنترل جرم را معمولاً کل اجتماع و بدون نیروی پلیس سازمان یافته انجام میدادند. همراه با تمایزیابی فزاینده متصدیان خاصی به کار گمارده شدند تا نظم را حفظ کنند این امر سرانجام به تکثیر و تزاید نیروهای متخصص انجامید. مانند هر گروه دیگری که از قدرت درخور توجهی برخوردار است، در اینجا نیز خطر همیشگی فساد، خشونت و نژادپرستی وجود دارد و این مسئله یکی از کانونهای اصلی و بحث و جدل دربارهی پاسبانی و حراست است. پاسبانی معمولاً فرهنگهای واکنشی، تدافعی و دروننگر ایجاد میکند که در برابر انتقاد و اصلاح مقاومت میکنند. نیروی پلیس نوعاً مسلح، متحدالشکل و مذکر است.
جای شگفتی نیست که نظریههای مربوط به پلیس رابطهی تنگاتنگ با ایدئولوژیهای سیاسی کلیتر دارد. سه رهیافت را میتوان از هم تمیز داد: (الف) دیدگاه محافظه کار که پلیس را قهرمان مبارزه با جرم میبیند و بر نقش انسجامبخش آن در حفظ هماهنگی اجتماعی تأکید و (تلوحیاً) از آن حمایت میکند؛ (ب) دیدگاه رادیکال (مانند مارکسیسم) که پلیس را بازوی سرکوبگر دولت میداند که ضرورتاً به نفع طبقهی حاکم و برای کنترل مقاومت طبقهی کارگر در برابر استثمار تلاش میکند، یعنی پلیس دشمنی است که باید از میان برود؛ (پ) رهیافت معطوف به خطمشی (که اخیراً پدید آمده است) و نیاز به حراست و پاسبانی را به شیوهی تجربیتری بررسی میکند و از معیارهایی همچون بهرهوری، اثربخشی و وجههی عمومی استفاده میکند (Morgan and Smith, 1989).
در دو تحولی که فعلاً در جریان است، منابع ممکن برای ایجاد تغییر مشخص میشود. اول، ارزشهای رایج مذکرمدار در کار پلیسی را که بر صلابت، پرخاشجویی، قدرتنمایی، مشروبخواری، حفظ آبرو و از این قبیل تأکید دارند، اکنون فمینیستهایی به چالش میکشند که خاطر نشان میسازند که علایق و دغدغههای زنان در کار پلیسی به صورت شرمآوری نادیده گرفته میشود. اما با ملحق شدن تعداد بیشتری از زنان به نیروهای پلیس این سؤال همچنان مطرح است که «آیا تصویر سنتی پلیس در حال تغییر بنیادی است» (Chessyne, 1989, p. 20) یا اینکه زنان فقط در «فرهنگ پلیس» مردانهای جذب و هضم میشوند که در سراسر جهان ریشه دوانیده است. دوم، تغییرات فاحش اخیر در سازمان اجتماعی و سیاسی اروپای شرقی میتواند راه را برای شیوهی پاسبانی دموکراتیکتر و قابل اعتمادتری در کشورهایی که تحت سلطهی نظام سرکوب بودهاند، هموار کند. این تحول شاید مفروضات مرسوم دربارهی باز و گشوده بودن نسبی نظام پلیس در غرب را به چالش بکشد و جنبهی تازه و جالبی به بحثهای مربوط به قدرت، مسئولیتپذیری و مقبولیت و وجههی پلیس بدهد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول