نظریات و تحلیلهای مختلفی در خصوص دلایل و روند فروپاشی شوروی در دهه پایانی قرن بیستم وجود دارد که هر یک از آنها با توجه به سطح تحلیل، علت یا عواملی برای این رویداد عظیم سیاسی و تاریخی ذکر میکنند. نقص بنیادین اقتصاد شوروی، (1) تغییر ساختار اقتصاد دستوری، (2) تمرکز بیش از حد روی رقابت نظامی با آمریکا، (3) شخص گورباچف و برنامه اصلاحات او (5) و حتی مخالفتها با اصلاحات گورباچف (6) از جمله عواملی است که تحلیلگران برای فروپاشی اتحاد شوروی بیان کردهاند.
سلاح سازمانی در جنگ سرد
در این میان، آنچه که همه تحلیلهای مختلف و گاه متناقض در خصوص آن توافق دارند، این است که فروپاشی شوروی از درون رقم خورده است. اگرچه، سیاستمداران آمریکایی نیز تمایل به تأِید این نظریه دارند و تأکید میکنند که فروپاشی شوروی ناشی از نقص عملکرد داخلی این اتحاد بوده، (7) اما نقش اساسی برنامههای آمریکا در دوران جنگ سرد برای نفوذ شوروی و تضعیف درونی آن، غیرقابل انکار است. در واقع، وقتی آمریکا دریافت که مقابله نظامی با شوروی راه به جایی نمیبرد، به اتخاذ قدرت نرم و اجرای برنامههای تبادل فرهنگی و نمایش رفاه اقتصاد آمریکایی روی آورد تا همانطور که کریستوفربرگس، مأمور ارشد سابق سیا در گفت و گو با « عصر اندیشه » میگوید: « فروپاشی اتحاد شوروی نتیجه ترکیبی از قدرت نرم و سخت بود. این قدرت نرم آمریکا و تأثیرگذاری بر مردم بود که موجب تضعیف اتحاد شوروی شد. » (8)تامبرادن، روزنامهنگار سابق و عامل تأسیس « واحد سازمانهای بینالمللی » سازمان سیا در دهه 1950 مینویسد: سازمان جاسوسی آمریکا بعد از شروع جنگ سرد با هدف مقابله با گسترش کمونیسم، با ایجاد یک واحد جدید، کوشید تا با بهرهگیری از سازمانها و نهادهای خصوصی و به ظاهر مردمی، ضمن نفوذ در جوامع کمونیستی، به تخریب افکار و ساختارهای کمونیستی از درون آن جوامع بپردازد. « انجمن بینالمللی وکلای دموکرات »، « شورای جهانی صلح »، « فدارسیون دموکراتیک بینالمللی زنان »، « اتحادیه بینالمللی دانشجویان »، « فدراسیون جهانی جوانان دموکرات »، « سازمان بینالمللی روزنامهنگاران » و « فدراسیون جهانی اتحادیههای بازرگانی » هفت سازمانی بودند که هسته اولیه « سلاح سازمانی » مورد نظر برادن را تشکیل دادند تا با حمایتهای واحد سازمانهای بینالمللی سیا، به اجرای برنامههای اجتماعی و فرهنگی این سازمان علیه کمونیسم بپردازند. (9)
فرانسیس استانر ساندرز نیز در کتاب « سیا و جنگ سرد فرهنگی » برای اولین بار در دوران بعد از جنگ سرد، ابعاد جدیدی از رویارویی آمریکا و شوروی را فراتر از مانورهای نظامی و سیاسی دو طرف آشکار کرد و به تشریح جزئیات برنامههای فرهنگی سازمان سیا در آن دوران پرداخت که با تشکیل نهادی با نام « کنگره آزادی فرهنگی » اجرایی میشد. این کنگره « در زمان اوج خود در 35 کشور جهان صاحب دفترهایی بود؛ بیش از 20 مجله پرآوازه منتشر میکرد؛ نمایشگاههای هنری برگزار میکرد؛ صاحب یک سرویس خبری و سینمایی بود؛ کنفرانسهای توجهبرانگیز بینالمللی را سازماندهی میکرد و با جوایز و اجراهای عمومی به موسیقیدانان و هنرمندان پاداش میداد. مأموریت انجمن این بود که علاقه دانشوران اروپای غربی را به آرامی از مارکسیسم و کمونیسم به سوی دیدی سازگارتر با روش آمریکایی سوق دهد. » (10)
مذاکره برای فروپاشی
در واقع، همان مواقعی که شوروی حس میکرد از خصومت آمریکا کاسته شده و این کشور با هدف تلطیف روابط به دنبال برقراری ارتباطات فرهنگی، ورزشی و اجتماعی میان دو کشور است، هدف برنامهریزیهای سری و دیپلماسی غیررسمی ایالات متحده قرار گرفته بود. برگس در این خصوص به عصر اندیشه میگوید: « یکی از مؤثرترین دیپلماسیهای آمریکا برای اعمال قدرت نرم، برنامههای تبادلات فرهنگی از قبیل اعزام و دعوت موسیقیدانها و ورزشکاران آمریکایی و شوروی بود. فعالان فرهنگی شوروی در جریان برنامه تبادل فرهنگی سرویس اطلاعات آمریکا به این کشور سفر میکردند و به آنها نشان داده میشد که آمریکا، برخلاف اتحاد شوروی، دنیای متفاوت و آزادی است ... همان فعالان فرهنگی که به آمریکا سفر میکردند، شرایط اقتصادی این کشور را میدیدند و پس از بازگشت، این داستانهای رفاه اقتصادی آمریکا و سیستم آمریکایی بود که دهان به دهان بین مردم منتقل میشد. » (11)دیپلماسی رسمی ابزار مکمل دیپلماسی نرم و راهبرد نفوذ آمریکا علیه اتحاد شوروی بود. دولت ریگان تلاش زیادی برای انجام مذاکره و برقراری تماسهای رسمی و غیرمستقیم با شوروی صورت داد، زیرا آمریکاییها معتقد بودند که با نزدیکشدن به شوروی نه تنها میتوانند از تنشهای مستقیم خود با آن بکاهند، بلکه بدینطریق نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکا در اتحاد شوروی نیز سادهتر و گستردهتر خواهد شد. الکساندر لنون و فرانسیس فوکویاما در کتاب « دموکراسی در راهبرد امنیتی آمریکا: از ترویج تا حمایت » مینویسند: « در ابتدای ریاستجمهوری ریگان، بسیاری از مشاوران نزدیک وی نمیخواستند که هیچ تماسی با شوروی برقرار شود. اما بعد از آنکه جورج شالتز به عنوان وزیر خارجه به تیم پیوست، سیاست عدم تماس را به چالش کشید و استدلال کرد که ایالات متحده نیاز دارد تا نه فقط با سران شوروی، بلکه با جامعه شوروی نیز وارد تماس و ارتباط شود ... شاتلز هیچگاه اجازه نداد که مذاکرات ( با شوروی ) تنها به کنترل تسلیحات محدود شود، بلکه وی به دنبال دستور کار وسیعتری بود که همواره شامل حقوق بشر و دموکراسی نیز میشد. شالتز هیچگاه مذاکرات یا افزایش تماسها را امتیازی برای مسکو یا مشروعیتبخشی به دیکتاتوری کمونیست نمیدانست. حتی در بحثها در خصوص بازگشایی کنسولگری دو کشور، که مخالفان تندرو آن را نشانه ضعف آمریکا میدیدند، شالتز با قوت از این ایده حمایت کرد. » (12)
شالتز که شباهت ناگزیری با جانکری دارد، حتی دیپلماسی و ارتباطات رسمی با شوروی را نیز راهی برای گسترش و تسهیل نفوذ داخلی در این کشور میدید. وی سال 1982 طی یادداشتی در خصوص اهدافش از گسترش روابط دیپلماتیک با شوروی نوشت: « معتقدم که گام بعدی از سوی ما باید پیشنهاد یک توافقنامه فرهنگی جدید میان آمریکا و شوروی و بازگشایی کنسولگریهای دو کشور در کی اف و نیویورک باشد ... هر دوی این پیشنهادات به نظر شورویها مناسب است، اما وقتی از نقطهنظر عملی و واقعبینانه به آنها نگاه کنیم، به روشنی به نفع ما هستند. » (13)
فرهنگِ نفوذ
اتحاد شوروی، یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، در آستانه دهه 1990 در حالی که بدون درگیری و به طور خودخواسته، قدرت را به آمریکا واگذار کرد که نه رئالیستها، نه لیبرالها و نه حتی پژوهشگران حوزه صلح و امنیت نیز قادر به پیشبینی چنین تحول حیرتانگیزی نبودند. (14) چرا که آمریکا در آن دوران، شیوه غیرمرسومی را برای مبارزه با شوروی برگزیده بود تا با بیاعتبارسازی کمونیسم (15) در افکار عمومی و تغییر نوع تفکر و محاسبات سران شوروی، ماهیت این نظام، و نه ظاهرش را متحول کند. در این روند، آمریکا نه تنها با ایحاد رقابتهای نظامی دروغین (16) و کاهش قیمت نفت با همکاری عربستان سعودی (17) بر اقتصادی شوروی فشار وارد میکرد، بلکه نهادهای متعددی را برای تغییر باورها و ایدئولوژیزدایی از اتحادشوروی ایجاد کرد. ریچارد نیکسون در کتاب « پیروزی بدون جنگ » درباره « استراتژی آمریکا برای تغییر مسالمتآمیز نظام شوروی » مینویسد: « باید سیاستهایی را اتخاذ کنیم که شورویها را به شکلی در رقابت بین نظامهایمان درگیر کند که به تغییر مسالمتآمیز در نظام منجر شود ... ما باید یک استراتژی برای رقابت مسالمتآمیز با مسکو در آن سوی پرده آهنین، نه تنها در اروپای شرقی، بلکه در داخل خود اتحاد شوروی به وجود آوریم. » (18) فروپاشی اتحاد شوروی از آنجا بود که دیگر حمایت درونی از آن وجود نداشت. ایده کمونیسم از اذهان مردم پاک شده بود و دیگر کسی آن را مفید نمیدانست. آنطور که فرانسیس فوکویاما میگوید: « دستکم آخرین نسل از شهروندان شوروی دیگر هیچ باوری به مارکسیسم- لنینیسم نداشتند و این مسأله در میان نخبگان شوروی بیش از سایرین بود. » (19) آمریکا هوشیارانه از فرصتهایی که تحولات شوروی ایجاد میکرد، بهره میبرد تا نه تنها جهتگیریها و سازوکار درونی شوروی را طبق اراده خود تغییر دهد، بلکه از نفوذ خارجی آن نیز بکاهد. وقتی گورباچف اصلاحات داخلی اتحاد شوروی را آغاز کرد و حمایت از انقلابیون کمونیست خارجی را متوقف ساخت، دولت ریگان مناسبات متفاوتی را نسبت به جنبشهای ملی آزادیخواه تحت حمایت شوروی، ( مثل سازمان خلق جنوب غرب آفریقا ) در نامیبیا و یا کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی اتخاذ کرد. (20)حتی در دورانی که روابط دیپلماتیک شوروی و آمریکا بسیار پرتنش و ضعیف بود، گروهها و نهادهای آمریکایی به ظاهر غیردولتی مثل « موهبت ملی برای دموکراسی » (NED)، (21) « مؤسسه ملی دموکراسی برای امور بینالملل » (NDI) (22) و ... به برقراری ارتباط با سران گروههای اپوزیسیون روسیه پرداخته و حتی به آنها کمکهای مالی ارائه میکردند. (23)
روشهای تکراری، بازیهای جدید
بعد از آنکه جنگافروزی و مداخلات نظامی و تحریمهای اقتصادی نتوانست جمهوری اسلامی را که بعد از فروپاشی شوروی تبدیل به چالش اصلی نظام سرمایهداری شده بود، از پای دربیاید، تجربه شیرین « پیروزی بدون جنگ » در قبال اتحاد شوروی، آمریکاییها را به فکر بکارگیری روشهای مشابه در مواجهه با ایران انداخت. ( 249 استفاده از ادبیات ایجاد « آزادی برای مردم ایران »، مشابه مواضع دوران جنگ سرد در قبال شوروی، (25) طرح پیشنهاد لغو تحریمهای اقتصادی، آزادسازی داراییهای مسدودشده، برقراری روابط دیپلماتیک و حمایت از پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی (26) از جمله راهکارهایی بود که آمریکاییها برای اصلاح و بهبود راهبرد مقابله با ایران مدنظر قرار دادند. اما همانطور که هماکنون استراتژیستهای قدرت نرم آمریکا از جمله جوزف نای و توماس پیکرینگ در گفتوگو با « عصر اندیشه » اعتراف میکنند، ایران، شوروی نیست (27) و شیوههای موفق نفوذ و سرنگونی درونی شوروی طی چنددهه گذشته در خصوص جمهوری اسلامی موفق نبودهاند. از همینرو در چند سال گذشته، آمریکاییها با بهرهگیری از مذاکرات هستهای، به دنبال راههای جدیدی برای اعمال نفوذ فرهنگی و سیاسی خود در ایران هستند. همانطور که « ایلان گلدنبرگ »، رئیس سابق تیم ایران در وزارت دفاع آمریکا در یادداشتی بعد از پایان مذاکرات هستهای ایران و گروه 5+1 تأکید کرد، بهترین نقطه شروع راهبرد نفوذ به ایران ایجاد ارتباطات بهتر » در سطوح سیاسی و اجتماعی با این کشور است. گلدنبرگ با استقبال از مذاکرات مستقیم وزرای خارجه ایران و آمریکا پیشنهاد میکند که کانال ارتباطی مستقیمی نیز میان سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا و همتای ایرانی وی، علی شمخانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، برقرار شود. (28) در واقع سه راهکار « افزایش روابط سیاسی »، « گسترش همکاری هستهای به مسائل منطقهای » و « برقراری ارتباطات مردمی از قبیل روابط ورزشی، تجاری و دانشگاهی » نقطه مشترک توصیفاتی است که استراتژیستهایی همچون جوزف نای، ایلان گلدنبرگ و توماس پیکرینگ برای ادامه سیاست مواجهه آمریکا با ایران و برای اعمال قدرت نرم ایالات متحده و نفوذ به جمهوری اسلامی مطرح میکنند. (29)نگاهی به ادبیات دانشگاهی و سیاسی آمریکاییها و تحرکات اولیه و شرکای اروپاییشان نشان میدهد که طرح نفوذ دشمن، آن طور که مقام معظم رهبری در خصوص آن هشدار دادند، از حوزه اقتصادی آغاز میشود. حوزهای که به واسطه سالها تحریم و فشار اقتصادی بر مردم ایران، این کشور را بیش از سایر حوزهها آماده حضور غربیها کرده است. آمریکاییها با لغو تحریمهای اقتصادی علیه ایران، تلاش برای حضور قدرتمند در ابزارهای ایران، از انرژی گرفته تا کالاهای مصرفی را آغاز میکنند، زیرا اعتقاد دارند که ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی، با تقویت اصلاحطلبان (30) در درون حاکمیت، زمینه را برای حضور غرب در سایر حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هموار خواهد کرد. اخباری که کمی بعد از اتمام مذاکرات هستهای ایران و 5+1 در خصوص تصمیم رستورانهای زنجیرهای « مکدونالدز » برای حضور در بازار ایران پخش شد، اگرچه نتیجه عینی درپی نداشت، اما یادآور افتتاح کنایهآمیز اولین شعبه مکدونالدز، نماد سرمایهداری آمریکا، در مسکوی کمونیست است که در سالهای پایانی جنگ سرد، به عنوان نشانهای از آغاز تحولات در اتحاد شوروی مطرح بود. (31) سوزان مالونی، عضو ارشد مرکز سابان در اندیشکده بروکینگز نیز سال 2010 میلادی و بعد از اعمال دور جدیدی از تحریمها علیه ایران، با تأکید بر آنکه این تحریمها و خروج سرمایهگذاران خارجی از ایران، فرصتهایی برای رشد شرکتهای داخلی ایجاد کرده، تأکید کرد که « اقتصاد عاملی مهم و محوری در شکلدهی تکامل سیاسی ایران بوده است. » (32)
نخبگان دانشگاهی، سیاسی و اطلاعاتی آمریکا در تحلیلهای خود از دوران بعد از توافق هستهای با ایران، اقتصاد را مسیر تحولات فرهنگی و سیاسی در این کشور میبینند و امیدوارند که بعد از بیش از سه دهه تجربههای شکست پی در پی، قادر به نفوذ به ایران شوند. همانطور که برگس نیز در گفتوگو با « عصر اندیشه » به روشنی بیان داشت: « توافق هستهای آغازی است بر عصر جدیدی از دیپلماسی که در آن گفتوگوها بر مسائلی، غیر از هستهای متمرکز میشوند. روابط دیپلماتیک و حتی سفارت آمریکا در حال حرکت به سمت تهران هستند و ما شاید بتوانیم در خصوص تبادل فرهنگی و حتی دینی و تاریخی نیز بحث کنیم. توافق هستهای راه را برای تعاملات فرهنگی ایران و آمریکا باز میکند. سقف این تعاملات نیز نامحدود است. در نتیجه این توافق، به زودی شاهد برگزاری سمینارهای فرهنگی خواهید بود که به دور از لفاظیهای سیاسی و مذهبی، هم در ایران و هم در آمریکا برگزار میشوند. » (33)
توماس پیکرینگ، دیپلمات ارشد و برجسته آمریکایی نیز در گفتوگو با « عصر اندیشه »، اگرچه کوشید هدف آمریکا از مذاکرات هستهای را، تنها حل مسأله هستهای ایران نشان دهد، اما در بخشهایی از گفتوگو اذعان کرد که ایالات متحده توافق هستهای را آغاز فرآیندی برای برقراری مجدد روابط ایران و آمریکا میداند و از آنجا که « این مذاکرات منجر به بازشدن درها میشود، دولت آمریکا از هماکنون به فکرگام بعدی است. » وی همچنین به امیدواری آمریکا برای دسترسی مستقیم به جامعه ایران در دوران بعد از توافق هستهای اشاره کرد و گفت: « دولت آمریکا تمایل دارد تا با افکار عمومی ایران هم در تماس باشد، اما ما به دلیل عدم برقراری روابط دیپلماتیک، در این کشور حضور نداریم و تماسهای ما تنها محدود به ملاقات با آن ایرانیانی است که به خارج کشور سفر میکنند. »(34)
ایران طی چند دهه گذشته نشان داده که با رصد و شناسایی شیوههای حمله دشمن، قادر به دفاع و مقابله با آنهاست. سخنان اخیر مقام معظم رهبری و هشدارهای ایشان نسبت به تلاش دشمن برای نفوذ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی (35) حاکی از هوشیاری نظام جمهوری اسلامی در قبال برنامههای دشمن، در بالاترین سطوح است. این همان هوشیاری و آمادگی است که موجب شده تا جوزف نای مغز متفکر قدرت نرم آمریکا با اعتراف به تفاوتهای ماهوی میان ایران و شوروی، اذعان کند که قادر به پیشبینی آینده ایران نیست و به رغم تلاش آمریکا برای استفاده از توافق هستهای برای تضعیف ایران، این رفتار ایران است که نتیجه نهایی را مشخص خواهد کرد. (36)
پینوشتها:
1. لئون ارون، آنچه از فروپاشی شوروی میپندارید، اشتباه است، مجله سیاست خارجی آمریکا، ژوئن 2012.
2. مارک هریسون، چرا اقتصاد شوروی فروپاشید، دانشگاه وارویک انگلیس.
3. چارلز دبلیو کگلی، چگونگی مرگ جنگ سرد، انتشارات بلکول، 2009.
4. ژانبیتیژاکوت، شرح فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مجله الکترونیک روابط بینالملل، ژوئن 2013.
5. هاروی استارو بروس راست، سیاست جهانی: محدودیتها و فرصتهای انتخاب، ترجمه علی امیدی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه
6. آناتولی چرنیائوف، شش سال من با گورباچف، انتشارات لایبرری بایندینگ، اوت 2000.
7. گفتوگوی نگارنده با توماس پیکرینگ، سفیر و دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا، عصر اندیشه، شماره9، آبان 1394.
8. گفتوگوی نگارنده با کریستوفر برگس، عضو ارشد سابق سیا.
9. وماس برادن، خوشحالم که سیا غیراخلاقی است، ستردی ایونینگ پست، مه 1967
10. فرانسیس استانرساندرز، سیا و جنگ سرد فرهنگی، نیوپرس، 2000
11. گفتوگوی نگارنده با کریستوفر برگس، عضو ارشد سابق سیا.
12. الکساندر لئون، دموکراسی در راهبرد امنیتی آمریکا: از ترویج تا حمایت، انتشارات مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل، 2009
13. جورج شالتز: آشفتگی و پیروزی، انتشارات سیمون اند شوستر، 2010، صفحه 275
14. ریچار لبووریس کاپن، نظریه روابط بینالملل و پایان جنگ سرد، انتشارات دانشگاه کارنل، 1993
15. آرتور جینزتو، فروپاشی خاموش اتحاد شوروی، مجله الکترونیک روابط بینالملل، مه 2014
16. چارلز دبلیو کگلی، همان
17. آرتور جینرتو، همان
18. ریچارد نیکسون، پیروزی بدون جنگ، ترجمه فریدون دولتشاهی، انتشارات اطلاعات، 1385
19. فرانسیس فوکویاما، پایان تاریخ ؟، نشنال اینترست، تابستان 1989
20. الکساندر لنون، همان
21. National Endowment for Democray
22. National Democratic: Institute for International Affairs
23. الکساندر لنون، همان، صفحه 88
24. آبراهام سوفائر، قدرت، دیپلماسی و تهدید ایران، انتشارات مؤسسه هوور، 2013
25. دورگلد، رشد ایران هستهای: چگونه تهران غرب را به چالش میکشد، انتشارات رگنری 2009
26. مایکل مکفول، عباس میلانی و لری دایاموند، راهبرد برد- برد آمریکا برای مواجهه با ایران، فصلنامه واشنگتن، زمستان 2006-2007
27. گفت و گوی نگارنده با جوزف نای و توماس پیکرینگ، عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394
28. ایلان گلدنبرگ، مدیر برنامه امنیت خاورمیانه در مرکز امنیت آمریکای نوین و رئیس سابق تیم ایران در وزارت دفاع آمریکا، نشنال اینترست، 24 سپتامبر 2015
29. گفتوگوی نگارنده با جوزف نای و توماس پیکرینگ همان، ایلان گلدنبرگ، همان
30. تاد گیتلین، استاد جامعهشناسی و روزنامهنگاری دانشگاه کلمبیا، ایران، آلمان نازی است یا اتحاد شوروی یا هیچیک؟، نشریه تبلت، ژوئن 2015
31. کونارد بلک و کلی مک پرالند، پیروزی سرمایهداری، نشنال پست
32. سوزان مالونی، اقتصاد انقلابی، مؤسسه بروکینگز، نوامبر 2010
33. گفتوگوی نگارنده با کریستوفر برگس، همان
34. گفتوگوی نگارنده با توماس پیکرینگ، همان
35. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران و خانوادههای آنان، 15 مهر 1394
36. گفتوگوی نگارنده با جوزف نای، عصر اندیشه، شماره 9
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394