الگوهای تحصیلی در آموزش کودکان

الگوهای تحصیلی بسیارند امّا شاید الگوهایی که ذکرشان خواهد آمد امروزه بیش از همه مورد توجه باشند. گرچه طرفداران این الگوها اغلب بطور آشکار به بیان اهداف آن نمی‌پردازند ولی این هدفها قابل شناخت هستند. در بعضی موارد
جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوهای تحصیلی در آموزش کودکان
 الگوهای تحصیلی در آموزش کودکان

 

نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

الگوهای تحصیلی بسیارند امّا شاید الگوهایی که ذکرشان خواهد آمد امروزه بیش از همه مورد توجه باشند. گرچه طرفداران این الگوها اغلب بطور آشکار به بیان اهداف آن نمی‌پردازند ولی این هدفها قابل شناخت هستند. در بعضی موارد مدرسه‌ای رسمی از یک الگوی واحد پیروی نمی‌کند بلکه از چند الگوی متفاوت ترکیبی می‌سازد.

1- مدرسه به عنوان مرکزی برای انتقال فرهنگ

این الگو در آغاز قرن اخیر در نهضت خدمت به کودکستانها (Mission Kindergarten Movement) و نیز در قانون آموزش دولتی اجباری 1922 اوره گان (Oregon) و در بسیاری از برنامه‌های جاری آموزش جبرانی منعکس شد. در این الگو مدارس موظفند طرحی واحد و قابل قبول در زمینه رفتار و ارزشها را به تمام کودکان بیاموزند. این طرح اغلب به «روش آمریکایی» مشهور است. در نهضت خدمت به کودکستانها، به کودکان مهاجر آن زمان، علاوه بر زبان انگلیسی، ارزشها و الگوهای زندگی آمریکایی آموخته می‌شد. مدرسه به وسیله‌ای تبدیل شد که کارش قرار دادن کودکان و خانواده‌هایشان در «بوته» جامعه امریکایی بود.
قانون اوره گان در سال 1922 عملاً تمام مدارس خصوصی را غیرقانونی اعلام کرد. چنین به نظر می‌رسید که مدارس دولتی بدون توجه به سابقه کودکان وسیله‌ای برای آموزش «رسوم امریکایی» شده‌اند و آن را به عنوان مجموعه‌ای واحد از عقاید و ارزشها تلقی می‌کنند. بسیاری از طرفداران این قانون اجرای این امر را راهی برای کاستن نفوذ گروه‌‎هایی می‌دانستند که به لحاظ مذهبی، فرهنگی و سیاسی در اقلیت بودند. بسیاری از برنامه‌های آموزش جبرانی تذکرات و راهنماییهایی را ارائه می‌دهند که نمونه امروزی‌تری از الگوی تحصیلی فوق است و شامل تعلیم زبان انگلیسی «استاندارد» به کودکان، از بین بردن لهجه محلی کودکان و تأکید بر آموزش ارزشها و نظامهای رفتاری طبقه متوسط است.
اجرای چنین الگویی در مقطع آموزش خردسالان نیازمند این است که همه کودکان بویژه کودکان گروههای اقلیت و دور از فرهنگ امریکایی را زودتر روانه مدرسه سازند تا تحت آموزشی خاص قرار گیرند. این آموزش را می‌توان برنامه درسی پروتستانهای سفید پوست آنگلوساکسون (White Anglo-Saxon Protestant) نامید. با توجه به این امر که آموزش دوران اولیه کودکی، به دلیل امکانات بسیار خوب کودک از نظر زبان آموزی در این مرحله از رشد و نیز با نظر داشتن این حقیقت که معلمان در مراحل ابتدایی تأثیر زیادتری بر ارزشها و الگوهای رفتاری کودکان دارند، حائز اهمیتی ویژه خواهد بود. تحصیل در دوران اوّلیّه‌ی کودکی بدین معناست که کودکان از همان آغاز بتوانند از الگوهای رفتاری و نظامهای ارزشی تأثیر پذیرند و آن را جزئی از فرهنگ خویش سازند. باید توجه داشت این الگوهای رفتاری و نظامهای ارزشی در رأس امور مدرسه قرار خواهند داشت. در مدارسی که چنین الگوهای تربیتی را ارائه می‌دهند معلمان مراقبند تا سوابق و تجارب قبلی هیچ کودکی به کلاس راه نیابد، چرا که ممکن است این مسأله آنان را از رسیدن به تحصیلات مطلوب بازدارد.

2- مدرسه به عنوان موسّسه‌ای برای آماده سازی حرفه‌ای (1)

در این الگوی تحصیلی بیشتر به بهره مستقیمی که تحصیل در زندگی افراد دارد ارج داده می‌شود نه بر اثرات فرهنگ پذیری آن. مدرسه جایی است برای آموزش مهارتهای لازم به افرادی که وارد بازار کار می‌شوند و نیز مکانی است که در آن به خواسته‌های حرفه‌ای آنان در سطحی مناسب و شایسته جامه عمل پوشانده می‌شود. بسیاری از برنامه‌های جاری آموزش جبرانی با این الگوی تحصیلی هماهنگی دارد. این برنامه‌ها به آموزش مهارتهای زبانی و مباحث فنی به دانش آموزان محروم - نیز توجه دارد و اگر این دانش آموزان بخواهند - قادر به رقابت در بازار کار امروز باشند ناگزیر از آموختن این مهارتها و مواد درسی هستند. در این برنامه‌ها درسهایی که مهارتهای قابل عرضه در بازار را ارائه نمی‌دهند، در درجه دوم اهمیت قرار دارند. از این رو گاهی درسهایی مانند هنر یا تاریخ از ارزش و اهمیت می‌افتند یا حتی از برنامه‌ای سنگین حذف می‌شوند.
در مقطع خردسالان، در برنامه‌هایی که بر اساس انتخاب حرفه تنظیم می‌شوند، بر فعالیتهایی تأکید می‌شود که در کودکان نوعی آمادگی برای آموختن مهارتهای قابل عرضه در بازار و شغل یابی به وجود می‌آورد.

3- مدرسه به عنوان آماده سازی برای ورود به کالج

مدارس منطبق بر این الگو وظیفه آماده سازی دانش آموزان را برای کسب تحصیلاتی بالاتر دارند. هدف اصلی این قبیل مدارس ابتدایی و متوسطه آماده کردن افراد برای ورود به کالج‌ها می‌باشد. (از آن جا که بسیاری از این کالج‌ها در جهت انتخاب شغل می‌باشند در بعضی از موارد ممکن است این الگوی تحصیلی همان الگوی تحصیلی آماده سازی حرفه‌ای ولی در شکل و قالبی گسترده و از لحاظ خواسته‌های شغلی در سطوحی بالاتر باشد. این تفاوت از آن جا ناشی می‌شود که مدارس دانش آموزان را بیشتر برای انتخاب «پست و مقام» آماده می‌کنند نه برای انتخاب «شغل».) در این الگو دروس ابتدایی با دوره متوسطه ارتباط دارد زیرا این دروس در ورود به کالج مورد نیاز است. به همین ترتیب در یک مرحله جلوتر، مطالب مربوط به مدارس ابتدایی و نیز آموزش دوران اولیه کودکی به مرحله بالاتر ارتباط دارند زیرا هریک پیش نیازی (2) برای مقاطع بعدی محسوب می‌شوند.
گاه به محتوای کلاس یا مدرسه به اندازه‌ی اعتبار و حیثیت مدرسه اهمیت داده نمی‌شود. این امر بویژه هنگامی مصداق دارد که رسیدن به کالج «مناسب» در مد نظر باشد. در شهرهای بزرگ والدین برای فرستادن فرزندانشان به مهد کودکهای ممتاز، که اولین قدم به سوی تحصیلات دانشگاهی مورد نظر به حساب می‌آید، به رقابت می‌پردازند و این امر خود دالّ بر حمایت والدین از این الگوی تحصیلی می‌باشد.

4 - مدرسه به عنوان دانشگاهی در مقایس کوچک

مدارس در چهارچوب این نمونه به عنوان انتقال دهنده‌ی دانش پذیرفته شده بشری تلقی می‌شوند. دانش خاصّ بشر، بر اساس ترتیبی خاصّ، که شباهت زیادی به ترتیب بخشهای علمی دانشگاهها دارد، تنظیم شده‌اند. در مدرسه فقط جنبه‌هایی از تجربیات بشری مورد توجه قرار می‌گیرند که به شکل «بخشهای آموزشی » (scholarly disciplines) تنظیم شوند. شاید مطالب دیگری نیز در محتوای درسی این مدارس قرار گیرند که حالت ضمیمه دارند و از اولویت چندانی برخوردار نمی‌باشند. از ویژگیهای این مدارس تأکید آنها بر زبان و ادبیات، علوم، علوم اجتماعی و ریاضیات است در حالی که به آموزش مهارتهای اجتماعی، مهارتهای بیانی، ارزشها یا زیبایی شناسی کمتر توجه می‌شود.
گاه در مقطع خردسالان، مدارسی از این نمونه بر اساس روش برونر (Bruner) سازماندهی می‌شوند. بر طبق نظر وی می‌توان به هر کودکی، در هر مرحله از رشد، هرمطلبی را آموزش داد که این امر سبب پیشرفت مرحله‌ای او در یک برنامه علمی و صحیح می‌گردد. (3)

5 - مدرسه به عنوان یک «نظام»

دیوانسالاری حاکم بر مدارس همانند دیوانسالاریهای دیگر، بدون ارتباط با هدفی آشکار به حضور خود ادامه می‌دهد و پایه‌های خویش را محکم‌تر می‌کند. بعضی از منتقدان آموزش آمریکایی عصر حاضر بر این نظرند که در آموزش امریکایی می‌توان مدارس بسیاری را یافت که با این الگو، یعنی مدرسه به عنوان یک نظام، منطبق هستند. محتوای تحصیلی این مدارس در درجه اول بر پایه این طرح استوار است که کودکان را یاری نماید تا با کمترین برخورد خود را با نظام وفق دهند و بتوانند در راه پایداری آن تلاش کنند.
«نویز» (Noyes) و «مک اندروز» ( McAndrews) در مقاله‌ای که اخیراً نوشته‌اند، گزارشی نقل می‌کنند که توضیحات چند تن از معلمان دبیرستان را درباره مدرسه ارائه می‌دهد:
"«این یک نظام است. شما باید این مساله را درک کنید. به گمان من این بدان علّت است که در مدارس بچّه‌های بسیار زیادی هستند و تمام این کودکان ناچارند در هر سال ساعتها و حتی روزهای بسیار زیادی را در مدرسه باشند.» (4)
«مدارس مثل گردونه پا چیزی شبیه آن هستند، شما نمی‌توانید به یکباره بپرسید: خوب، نوک آن کجاست؟... اما شما باید تصوری از سیستم آن داشته باشید، در غیر این صورت نمی‌توانید موفق شوید.»"(5)
جکسون در کتاب زندگی در کلاسها فعالیتهای مربوط به مدارس ابتدایی را که جزو ویژگیهای ذاتی این الگوی تحصیلی است، شرح می‌دهد. او در توصیف خود از آموختن رفتار کلاسی مناسب نیز ذکری به میان آورده است.(6)
«گریسی» در مطالعاتش در باره کودکستانها اظهار می‌دارد که حتی در مقطع پیش دبستانی نیز کلاسهایی وجود دارد که در آن هماهنگ سازی کودکان با نظام را در درجه اول اهمیت قرار می‌دهند.

جانشینهایی برای الگوهای سنتی

وجود علائم و نشانه‌هایی در جامعه انتقاد شدید از مدارس آمریکایی را افزایش داده است. مثلاً چارلز سیلبرمن (Charles silberman) مدارس امریکایی را مؤسساتی راکد و بی روح خوانده، جایی که کودکان را تحت فشار قرار می‌دهند. (7)
گواه دیگری نیز دلالت بر وجود نارساییهایی در مدارس دولتی دارد. برنامه‌ای که اخیراً تحت عنوان «حق خواندن» Right to Read مطرح شده است، با ارائه مدارکی اثبات می‌کند که مدارس در راه کمک رساندن به افراد برای کسب مهارتهای اصلی سوادآموزی ناموفق بوده‌اند. فشار موجود برای ایجاد برنامه‌های آموزش «جبرانی» و برنامه‌های مخصوص کودکان محروم نیز نشان از این دارد که مدارس هنوز بخش عظیمی از جامعه ما را زیر پوشش تعلیم و تربیتی خویش درنیاورده‌اند.
عدّه‌ای بحرانهای مدارس آمریکایی را جدّی انگاشته در مورد جایگزینی تحصیلی پیشنهادهایی ارائه می‌دهند. بعضی از این پیشنهادها، به امر سرپرستی، و برخی دیگر به محتوای تحصیلی مدارس مربوط می‌شود.

جایگزینهای سرپرستی مدارس

گروهی از منتقدان بر این نظرند که مشکلات مدارس در درجه اول از نوع سرپرستی آنها ناشی می‌شود. علاوه بر آن، مدارسی که توسط اعضایی از اکثریت جامعه ایجاد شده‌اند هرگز از حساسیت کافی برخوردار نیستند و هیچ گاه نمی‌توانند در حد خود پاسخگوی نیازهای اعضای گروههای اقلیت باشند. برخی از طرفداران این نظریه که اکثر آنها را سیاهپوستان، سرخپوستان یا شهروندان اسپانیولی زبان تشکیل می‌دهند، غالباً از تأسیس مدارس محلی جانبداری می‌کنند، مدارسی که توسط گروههای کوچکی از یک جامعه بزرگتر و برای استفاده خود آنها ایجاد می‌شود. از آنجا که مدارس بازتابی از جامعه خود هستند، وجود تبعیض در مدارس دولتی همواره مشهود است زیرا این مدارس از حمایت کسانی برخوردارند که خود قائل به تبعیض می‌باشند. چنین احساس می‌شود که دادن قدرت به آن دسته که حقی پایمال شده دارند باعث می‌شود که آنها خود اداره امور تحصیلشان را بر عهده گیرند.
حامیان مدارس محلی یک حالت را برای ایجاد مدارس مطلوب قائل می‌شوند. عده‌ای دیگر تعیین هیأتهای سرپرستی از خارج از محیط آموزشی را راه مناسبی برای افزایش میزان مطلوبیت مدارس می‌دانند. این روزها مؤسسات خصوصی اغلب تحت یک «قرارداد اجرائی» به تأمین خدمات آموزشی می‌پردازند. پیمان کار باید نشان دهد که خدمات اجرایی وی از کیفیت خوبی برخوردار می‌باشد. این کار از طریق نمرات آزمونهای موفقیت تحصیلی استاندارد شده صورت می‌گیرد. پیمانکارانی که نشان دهند کودکانی که از خدمات آنان بهره مند شده‌اند نمراتی بالاتر از سطح تعیین شده دارند ممکن است علاوه بر هزینه توافق شده در مورد خدمات آموزشی پاداشی نیز دریافت کنند. در مقابل، گاهی بخشی از هزینه کودکانی را که نمراتشان پایین‌تر از سطح تعیین شده است به عنوان جریمه می‌پردازند.
ایجاد «مدارس آزاد» سومین جایگزین سرپرستی مدارس رسمی محسوب شده است که خارج از نظام مدارس دولتی توسط والدین و افراد دیگر سازماندهی می‌شوند. اگر چه محتوا، سازماندهی و روشهای آموزش این مدارس به گونه‌ای متفاوت و تا حد زیادی فردگرایانه می‌باشد، ولی همه آنها مایلند، همسو و در جهت خواسته‌های کودکان حرکت کنند. کار آنها تهیه نوعی برنامه درسی است که در مقایسه با برنامه‌های موجود در مدارس دولتی جنبه تجویزی کمتری دارد.
مدارس آزاد، در بسیاری از موارد، بر مهد کودکهای نیمه وقت شباهت دارد، با این تفاوت که مدارس آزاد برای کودکان بزرگسالتر طرح ریزی شده‌اند. سرپرستی توسط افراد محلی و غیرمتخصص و نظارت دائم والدین و معلمان راه را برای تعیین خط مشی اصولی در هر مدرسه باز می‌کند و علاوه بر آن به افراد این امکان را می‌دهد تا در برخورد با مشکلات انعطاف پذیر باشند.
چهارمین جایگزین پیشنهادی برای مدارس رسمی حذف مدارس موجود کنونی است. مثلاً ایلیچ (Illieh) ندای تعطیل کردن مدارس در جامعه یا «مدرسه زدایی» (deschooling) از فرهنگ را سر داده است. به نظر وی مدارس امروزی آموزش را در انحصار واقعی خود گرفته اند. ایلیچ معتقد است راههای بسیار مطلوبتری برای آموزش کودکان و جوانان در خارج از محدوده‌ی مدارس رسمی وجود دارد. پیشنهاد «مدرسه زدایی» جامعه منجر به ظهور یک سری جایگزینهای آموزشی می‌گردد که بیشتر آنها مناسب کودکان بزرگسالتر می‌باشد و باید گفت تاکنون جایگزین قابل دوام و مناسبی برای شکلهای تحصیلی موجود در آموزش خردسالان تکوین نیافته است.

جایگزینهای محتوای آموزش

به علّت توجه به امر نارسایی مدارس جایگزینهایی نیز برای محتوای سنتی آموزش در نظر گرفته شده است. عده‌ای از مربّیان علوم تربیتی پیشنهاد می‌کنند که راه حل مشکلات مدارس این است که تعریفی دقیق‌تر از هدفهای آموزش ارائه دهند و بطور مستقیم بیشتر به اجرای این هدفها بپردازند.
حمایت از کاربرد آموزش برنامه ریزی شده در کلاس یک نمونه از آن است. آموزش تجویز شده برای هر فرد (Individually Prescribed Instruction) که در دانشگاه پتیس بورگ (Pittsburg) آمریکا پا گرفته و اکنون در موارد متعددی تحت آزمایش است نمونه خوبی از این روش می‌باشد. اگر چه در نظام نامبرده در حال حاضر خواندن و ریاضیات بیشتر متداول است، ولی طرفداران آن معتقدند این نظام می‌تواند به همین اندازه در آموزش علوم و علوم اجتماعی نیز مؤثر باشد.
در نظام آموزش تجویزی فردی مهارتهای خواندن و حساب با هم تلفیق شده، هدفهای آموزش در قالب رفتار بیان می‌شود. این هدفها از روی سلسله مراتب تنظیم شده‌اند، در نتیجه اول مهارتهای ساده‌تر را که برای یادگیری مهارتهای پیچیده‌تر مورد نیاز است تعلیم می‌دهند. بعد از انجام آزمون تشخیصی کودکان، به کمک تحلیلی که از نتایج این آزمونها به دست می‌آید «تجویزهای» فردی برای هر یک از کودکان تهیه می‌شود. این تجویزها در قلب کار برگه‌هایی است که کودکان باید آن را پر کنند. یک کارآموز این کار برگها را کنترل می‌کند.
بر اساس تحلیلی که از پاسخهای کودکان به دست می‌آید، گاهی آنان به سطح یادگیری بعدی ارتقاء می‌یابند یا تمرینات اضافی و تقویتی (remedial) انجام می‌دهند. وظیفه معلم اداره این نظام و کمک به فرد فرد کودکان است. در صورت احساس عدم کارآیی در این روش، معلمان می‌توانند به فعالیتهایی در زمینه هنر و موسیقی بپردازند، بچه‌ها را به گفتگوی جمعی بکشانند و به فعالیتهای آموزشی دیگری که بیشتر جنبه اجتماعی دارد سرگرم کنند.
نظام آموزش تجویز شده برای فرد با فنونی که امروزه در نحوه ارزشیابی آموزشی متداول است کاملاً مطابقت دارد. اگر تداوم در آموزش رعایت شود، پیشرفت کودکان به آسانی قابل تشخیص است. به واسطه همین سهولت در امر ارزشیابی، پیمانکاران اجرایی اغلب از اشکال مختلف آموزشی خاص استفاده می‌کنند.
عده‌ای از پرورشکاران که نارسایی مدارس را نیز در مدّنظر دارند، این سبک اصلاح آموزش را رد می‌کنند. به نظر آنان نارسایی روش فوق به این علت است که این روش، با نظام بیشتر، چیزی در حد روش قبلی عرضه می‌کند. آنها معتقدند که اگر بخواهیم مدارس موفقی داشته باشیم لازم است ساختار تجارب آموزشی را تغییر دهیم.
هرچند ممکن است، هیچ روش آموزشی خاصی را نتوان یافت که مناسب تمام کودکان باشد، اما فراهم آوردن مجموعه‌ای از الگوهای آموزشی ضروری به نظر می‌رسد، هیچ دلیلی وجود ندارد که یک نظام آموزشگاهی نتواند وجود یک رشته جایگزینها را در داخل محدوده خود بپذیرد. یکی از این جایگزینها، که برای اکثریت ما مفهوم است، بر اساس پیشرفتهای اخیر چند مدرسه آمادگی در انگلیس، آموزش غیر رسمی یا آموزش آزاد (open education) نام گرفته است.
نخستین چیزی که در بازدید از یک مدرسه انگلیسی ترجه هر فرد را به خود جلب می‌کند، سازماندهی آن است. بسیاری از کلاسهای این با دسته بندی خانواده‌ای (family grouped) می‌باشند و کودکان در دو یا سه رده سنّی مختلف در یک کلاس حاضر می‌شوند. جدول زمانی این مدارس نیز با جدول مربوط به مدارس آمریکایی تفاوت دارد، و جُز ساعات مخصوص صرف ناهار و استفاده از «سالن» یا اتاقهای همگانی، زمان ویژه دیگری در برنامه منظور نمی‌شود. به جای آن یک فعالیت روزانه «آزاد» یا «دسته جمعی» برایشان در نظر گرفته شده است. ضمن آنکه کودکان بصورت انفرادی یا بشکل گروههای کوچک مشغول کار هستند، درسها و فعالیتهای مختلف بسیاری را نیز بطور همزمان انجام می‌دهند. معلم بندرت سخنرانی می‌کند، اغلب میان گروهها در حرکت است و آنان را در آموختن، به طریقی که خود انتخاب می‌کنند، یاری می‌دهد.
اگر ساختار کلاس بر اساس زمان نباشد بر پایه مکان است. بسیاری از کلاسها، برحسب علاقه کودکان به مراکز جالب (interest centers) تقسیم می‌شوند و مواد، لوازم و تجهیزات آموزشی در گوشه و کنار هر کلاس آماده است تا کودکان بطور مستقل و آزاد از آنها استفاده کنند. یک کلاس مرکزی برای خواندن در نظر گرفته شده که گاهی چند کتاب مبادی اولیه و نیز کتابهای لذت بخش مختلف کودکان را می‌توان در آنجا دید. در بخش «ریاضیات» علاوه بر چوبهای اندازه گیری( Cuisenaire rods) اجسام یونی فیکس (Unifix materials) یا اجسام دست ساز دیگر، وسایلی برای وزن کردن و اندازه گیری اشیاء نیز بچشم می‌خورد. وسائل بازی و سرگرمی و لوازم خانه داری نیز هست. وسایل دیگری از قبیل مکعبهای مختلف و کامیون وجود دارد. هر اتاق با نمایش سبک و علاقه معلمان و کودکان حاضر در آن به شکل خاصی درآمده است.
یادگیری بصورتی فعّال جریان دارد. مطالب علمی آموزش داده می‌شود ولی کودکان پیش از آنکه به آنها چیزی بیاموزند خود سؤال می‌کنند. استفاده از بازی روشی مناسب برای یادگیری است و در طرح ریزی آموزشی خواسته‌های کودکان نیز مطرح است.
هر کودک یک فرد شمرده می‌شود. اگر کودکی پنج ساله آمادگی خواندن را داشته باشد، معلم خواندن را به او تعلیم می‌دهد. اگر آمادگی نداشته باشد، ایرادی بر او نیست، باید یک یا دو سال دیگر در کلاس به یادگیری بپردازد که ضمن آن معلم او را به فعالیتهایی وا دارد تا آمادگی لازم و ضروری را در وی پدید آورد. یادگیری در نتیجه بیان به وجود می‌آید و برای این منظور کودکان را پیوسته به نوشتن، رنگ کردن، نقاشی، اجرای نمایش یا رقصیدن- یعنی وجوهی از بیان که سطح درک کودک را بالا می‌برند- تشویق می‌کنند. آموزش در کلاس تنها بر عهده معلم نیست. او همراه با چهل کودک تحت سرپرستی راه استفاده از منابع دیگر را فرا می‌گیرد. اوراق تکالیف درسی و چیزهایی از این قبیل معلّم را در ارائه وظیفه آموزشی‌اش یاری می‌دهند، اما علاوه بر آن کودکان نیز در کلاس خود را در نقش معلم حس می‌کنند چرا که آنها یک مطلب را براحتی از کودکان دیگر فرا می‌گیرند و آموزش آن مطلب به دیگران به درک و فهم آنان کمک می‌کند.
این شکل آموزش نظر عدّه‌ی زیادی از مربّیان علوم تربیتی آمریکا را به خود جلب کرده است. روش یاد شده با نظریاتی که در گذشته از جانب مربّیان مترقی آموزش خردسالان آمریکا منتشر گردیده است تفاوت چندانی ندارد و نوشته‌های پیشگامان کودکستانهای آمریکا یعنی کارولین پرت و پتی اسمیت هیل با نوشته‌های مربیان کودک انگلیسی هماهنگی دارند.
هرچند تلاشی برای تحمیل یک روش انگلیسی بر جامعه آمریکایی کاری ابلهانه است، ولی نمونه‌های آمریکایی کلاسهای آزاد باید رشد و گسترش یابند. این امر محتاج درهم شکستن موانع و سدهای مصنوعی بسیاری خواهد بود که در سر راه کودکان قرار گرفته‌اند- موانعی که به زمان، فعالیتها یا نوع مطالب، انتظارات و رسم و عرف معمول مربوط می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Vocational Preparation
2- Prerequisite
3- Kathryn Johmston Noyes and Gordon L. McAndrews, ''Is This What Schools Are For?'' Saturday Review, December 21, 1968, p. 58.
4- Ibid., p. 59.
5- Philip Jackson, Life in Classrooms (New York: Holt, Rinehart & Winston, 1968).
6- Charles Silberman, Crisis in the Classroom (New York: Random House, 1970).
7- Ivan Illich, '' The Alternative to Schooling,'' Saturday Review, June 19, 1971, pp. 44-48 ff.

منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رساله‌ای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.