نویسنده: G. Ledyard Stebbins
مترجم: فریبرز مجیدی
مترجم: فریبرز مجیدی
[[yote vilhelm tureson
Göte Wilhelm Turesson
(ت. مالمو، سوئد، 18 فروردین 1271/ 6 آوریل 1892؛ و. اوپسالا، سوئد، 9 دی 1349/ 30 دسامبر 1970)، رده بندی گیاهی، علم وراثت.
گیاه شناسان از تورسون به عنوان فرد پیشاهنگی یاد میکنند که برای آشکارساختن تفاوتهای ارثی میان نژادهای مختلفی گونههای گیاهانی که خود را با زیستگاههای مختلف سازش میدهند از روشهای تجربی استفاده میکرد. او دو اصطلاح ecotype (نوع سازشگر با محیط) و agamospecies(گونهی بیگانهزاد) را وضع کرد، که اکنون مورد استفادهی وسیع متخصصان علم وراثت بوم شناختی و گیاه شناسان تکاملی قرار دارند.
یوته، فرزند یونس و سوفی نیلسون تورسون، که هر دو معلم بودند، علاقهی شدیدش به تاریخ طبیعی را از والدینش کسب کرد، والدینی که او را غالباً به گشت و گذارهائی میبردند که در آنها به گردآوری گیاهان و پروانگان میپرداختند. نگرش جهانی او در زمینهی زادبومشناسی (genecology) از 1291، یعنی در بیست سالگی، و در زمانی آغاز شد که برای زیستن با عمهاش آنا به اسپو کَن-واقع در واشینگتن- رفت و در دانشگاه واشینگتن در سیئتل نام نوشت. در رشتههای فیزیولوژی و رده بندی گیاهی در سال 1293 مدرک لیسانس و در 1294 مدرک فوق لیسانس گرفت.
تورسون سپس به سوئد بازگشت و در دانشگاه لوند دانشجو شد. در 1299 امتحان مربوط به داوطلبیِ دکتری را با موفقیت گذرانید و سال بعد در رشتههای گیاهشناسی و علم وراثت مربی دانشگاه گردید.
علاقهی تورسون به بومشناسی فیزیولوژیک هنگامی آغاز شد که وی دانشجوئی در واشینگتن بود؛ او در آنجا مقالههائی در مورد توزیع گیاهان منتشر ساخت و در آنها بر صنوبر داگلاس تأکیدی خاص نهاد و دربارهی کلمِ راسو (Lysichiton camstschatcense) پژوهش زیست شناختی-بوم شناختی جامعی بعمل آورد. علاقهی دوم او، که در واشینگتن شروع شد و در لوند ادامه یافت، کشت قارچ و بخصوص جنس (پنیسیلیومِ) آن بود. این کار به دانش تخصصی او در مورد بیماریهای قارچی زنبوران عسل انجامید.
تورسون در 1295 پژوهشهایش دربارهی نژادهای بر زمین پهن شدهی گیاهان لیفی را با این هدف آغاز کرد که دریابد که آیا طرز رشد متمایز آنها صرفاً واکنشی است فیزیولوژیک یا بر پایه تفاوتهای وراثتی استوار است. او دریافت که در گونهای واحد، یعنی اسفناج معمولی (Atriplex patulum)، طرز رشد بر روی زمین ممکن است - بسته به نژاد خاصِ آنگونه - یا از تأثیر محیط ناشی شود یا از کنش ژنها. این کشف موجب شد که تورسون به اجرای آزمایشهای وسیعی در زمینه پیوند گیاهان بپردازد، آزمایشهائی که به نظریه «واکنش زادمونیِ (genotypical) گونه به زیستگاه، انجامید. این نظریه، که در 1301 انتشار یافت، در بهبود درک گیاه شناسان از سازش گونهها با محیط هایشان نقطه عطفی بود و، نه فقط بر پایهی پژوهش خود تورسون بلکه همچنین براساس مرور دقیق وی بر اطلاعات انتشار یافته، مایهی استحکام این اصل شد که همه گونههای رایج گیاهی شامل جمعیتهای متنوعی هستند که هر یک از آنها خواصِ ارثیای دارد که آن گونه را با منطقه اقلیمی و نوع خاکی که اشغال کرده است سازگار میکنند. با پژوهش او رشتهی زادبومشناسی گیاهی، یا علم وراثت بوم شناختی، بوجود آمد. تورسون، از این نظر که هم گیاه واحدی را به بخشهای هم گروه تقسیم میکرد و هم هر بخش را، در شرایط کنترل شده، در زیستگاههای مختلف میکاشت، و از این حیث که نتیجههای بدست آمده را پس از تحلیلی جامع تعبیر و تفسیر میکرد، بیشک فرد پیشگامی بود که سمت و سوی تازهای به گیاهشناسی تکاملی بخشید.
نخستین تلاش از این تلاشهای پژوهشی، که نتیجهاش در 1301 انتشار یافت، درجه دکتری از دانشگاه لوند را نصیب تورسون کرد. او در پنج سال بعد برنامهاش را وسعت داد و به تحقیق مداوم و متمرکزی پرداخت که گردآوری گیاهان زنده برای پژوهشهای زادبوم شناختی از نوروژ، جزایر فَرو، التای سیبریا، بریتانیا، هلند، ایالات متحد، و کانادا را شامل میشد.
تورسون در 1306 دانشگاه لوند را ترک گفت و رهسپار مرکز پرورش گیاه در ویبوِلسهولم شد؛ در آنجا، با استفاده از روشهای خویش، برنامهای برای اصلاح جوِ دوسر، چاودار، و سیب زمینی ترتیب داد. چهار سال بعد به لوند بازگشت و امید داشت که به مقام استادیای که کرسی آن خالی شده بود منصوب شود. او و گیاهشناسی از اوپسالا، به نام نیلس هریبرت-نیلسون، به مدت سه سال بر سر این مقام با یکدیگر رقابت کردند. سرانجام هریبرت-نیلسون منصوب شد، و تورسون ناگزیر گردید که به مقام بسیار کم اعتبارتری در کالج کشاورزی دانشگاه اوپسالا، که در اثر رفتن رقیبش خالی مانده بود، تن در دهد.
این نقل مکان موجب وقفهای جدّی در پژوهش تورسون شد، زیرا وی ناچار بود که از نو باغهای لازم را برای پیوند گیاهان بنیاد نهد و هیأت دیگری از همکاران گرد آورد. وانگهی، از آنجا که روحی سخت رقابت طلب و ستیزه جو داشت، از کف رفتن مقام استادی مورد انتظار برایش همچون ضربهای بود که او از آسیب آن هرگز به طور کامل رهایی نیافت. در خلال سالهای بعد تورسون توجهش را به ساختار ارثی گونههای ناآمیزشی (apomictic) معطوف کرد، یعنی به گونههائی که بیآمیزش جنسی تخم و گرده - و صرفاً در نتیجه ساز و کارهای متعددی که تقسیم کاهشی (meiosis) را از چرخههای زندگی آنها حذف میکند دانه بوجود میآورند. وی پی برد که همه گونههای اصلی پژوهیده شده فستوک گوسفندی (Festuca ovina)، پای شیرکوهی (Alchemilla alpina)، و زاغک کرکی (Hieracium pilosella) - همانند گونههای جنسی، متشکلّند از گروهی از نژادها یا «انواع سازشگر با محیط» که از لحاظ ارثی با هم متفاوتند. این تحقیق، اگرچه کاملاً بینقص بود، بر دانشهای قبلاً کسب شده دربارهی گیاهان گلداری که بیآمیزش جنسی تولید مثل میکنند چندان چیزی نیفزود. با توجه به همهی مقاصد و نیّتهائی که وجود داشت، تحقیق پیشگامانهی تورسون به طور فشرده در هشت سال میان 1298 و 1306 صورت پذیرفت.
تورسون در 1303 با بندیکته لِمان، رفیق همیشگیش در کار پژوهش، پیوند زناشویی بست؛ این زن، برای آن که گیاه شناسان به ارزش و قدر کارهای تورسون بیشتر پی ببرند، پس از مرگ او کارهای فراوان کرد. یگانه فرزند آنان پسری بود که پِر یوردان نام داشت.
تورسون مردی بود پویا، نیرومند، پرخاشگر، و ستیزه جو. بعلاوه، در رشتهای که قبلاً تنها به عنوان رشتهای توصیفی شناخته شده بود عمیقا پایبند تجربه و آزمایش بود. این ویژگیها نه تنها پیشگامی او را در کار آزمایش و تجزیه و تحلیل نظریه امکان پذیر ساختند بلکه مایه ایجاد نقطه ضعیفی برای او نیز شدند. از آنجا که آزمایشهایش سبب گردیدند که وی گونهها را به منزله دستههائی از «انواع سازشگر با محیط»، یا نژادهائی مجزا، بینگارد، به طرد نتیجه گیریهای گیاه شناسان دیگری پرداخت که در همان دوره نشان میدادند که گونههائی چون کاج اسکاتلندی (یا کاج صنوبری، Pinus SylveStris) ردههائی از جمعیتهائی هستند با طبقه بندی بینابینیِ متفاوت، که انواع مورد نظر تورسون فقط بر وجه تنوعاتی دلالت دارند که به آسانی تشخیص داده میشوند. او همچنین به طور جدی مخالف نتایج نظری آنها بود. اگرچه میتوان او را به پاس پیمودن راهی به سوی رشتهی (علم وراثت بوم شناختی گیاهی»، که اکنون در اوج شکوفایی است، گرامی داشت، به هیچ روی نمیتوان افتخار حل مشکلات عمدهی این رشته را به او بخشید.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Göte Wilhelm Turesson
(ت. مالمو، سوئد، 18 فروردین 1271/ 6 آوریل 1892؛ و. اوپسالا، سوئد، 9 دی 1349/ 30 دسامبر 1970)، رده بندی گیاهی، علم وراثت.
گیاه شناسان از تورسون به عنوان فرد پیشاهنگی یاد میکنند که برای آشکارساختن تفاوتهای ارثی میان نژادهای مختلفی گونههای گیاهانی که خود را با زیستگاههای مختلف سازش میدهند از روشهای تجربی استفاده میکرد. او دو اصطلاح ecotype (نوع سازشگر با محیط) و agamospecies(گونهی بیگانهزاد) را وضع کرد، که اکنون مورد استفادهی وسیع متخصصان علم وراثت بوم شناختی و گیاه شناسان تکاملی قرار دارند.
یوته، فرزند یونس و سوفی نیلسون تورسون، که هر دو معلم بودند، علاقهی شدیدش به تاریخ طبیعی را از والدینش کسب کرد، والدینی که او را غالباً به گشت و گذارهائی میبردند که در آنها به گردآوری گیاهان و پروانگان میپرداختند. نگرش جهانی او در زمینهی زادبومشناسی (genecology) از 1291، یعنی در بیست سالگی، و در زمانی آغاز شد که برای زیستن با عمهاش آنا به اسپو کَن-واقع در واشینگتن- رفت و در دانشگاه واشینگتن در سیئتل نام نوشت. در رشتههای فیزیولوژی و رده بندی گیاهی در سال 1293 مدرک لیسانس و در 1294 مدرک فوق لیسانس گرفت.
تورسون سپس به سوئد بازگشت و در دانشگاه لوند دانشجو شد. در 1299 امتحان مربوط به داوطلبیِ دکتری را با موفقیت گذرانید و سال بعد در رشتههای گیاهشناسی و علم وراثت مربی دانشگاه گردید.
علاقهی تورسون به بومشناسی فیزیولوژیک هنگامی آغاز شد که وی دانشجوئی در واشینگتن بود؛ او در آنجا مقالههائی در مورد توزیع گیاهان منتشر ساخت و در آنها بر صنوبر داگلاس تأکیدی خاص نهاد و دربارهی کلمِ راسو (Lysichiton camstschatcense) پژوهش زیست شناختی-بوم شناختی جامعی بعمل آورد. علاقهی دوم او، که در واشینگتن شروع شد و در لوند ادامه یافت، کشت قارچ و بخصوص جنس (پنیسیلیومِ) آن بود. این کار به دانش تخصصی او در مورد بیماریهای قارچی زنبوران عسل انجامید.
تورسون در 1295 پژوهشهایش دربارهی نژادهای بر زمین پهن شدهی گیاهان لیفی را با این هدف آغاز کرد که دریابد که آیا طرز رشد متمایز آنها صرفاً واکنشی است فیزیولوژیک یا بر پایه تفاوتهای وراثتی استوار است. او دریافت که در گونهای واحد، یعنی اسفناج معمولی (Atriplex patulum)، طرز رشد بر روی زمین ممکن است - بسته به نژاد خاصِ آنگونه - یا از تأثیر محیط ناشی شود یا از کنش ژنها. این کشف موجب شد که تورسون به اجرای آزمایشهای وسیعی در زمینه پیوند گیاهان بپردازد، آزمایشهائی که به نظریه «واکنش زادمونیِ (genotypical) گونه به زیستگاه، انجامید. این نظریه، که در 1301 انتشار یافت، در بهبود درک گیاه شناسان از سازش گونهها با محیط هایشان نقطه عطفی بود و، نه فقط بر پایهی پژوهش خود تورسون بلکه همچنین براساس مرور دقیق وی بر اطلاعات انتشار یافته، مایهی استحکام این اصل شد که همه گونههای رایج گیاهی شامل جمعیتهای متنوعی هستند که هر یک از آنها خواصِ ارثیای دارد که آن گونه را با منطقه اقلیمی و نوع خاکی که اشغال کرده است سازگار میکنند. با پژوهش او رشتهی زادبومشناسی گیاهی، یا علم وراثت بوم شناختی، بوجود آمد. تورسون، از این نظر که هم گیاه واحدی را به بخشهای هم گروه تقسیم میکرد و هم هر بخش را، در شرایط کنترل شده، در زیستگاههای مختلف میکاشت، و از این حیث که نتیجههای بدست آمده را پس از تحلیلی جامع تعبیر و تفسیر میکرد، بیشک فرد پیشگامی بود که سمت و سوی تازهای به گیاهشناسی تکاملی بخشید.
نخستین تلاش از این تلاشهای پژوهشی، که نتیجهاش در 1301 انتشار یافت، درجه دکتری از دانشگاه لوند را نصیب تورسون کرد. او در پنج سال بعد برنامهاش را وسعت داد و به تحقیق مداوم و متمرکزی پرداخت که گردآوری گیاهان زنده برای پژوهشهای زادبوم شناختی از نوروژ، جزایر فَرو، التای سیبریا، بریتانیا، هلند، ایالات متحد، و کانادا را شامل میشد.
تورسون در 1306 دانشگاه لوند را ترک گفت و رهسپار مرکز پرورش گیاه در ویبوِلسهولم شد؛ در آنجا، با استفاده از روشهای خویش، برنامهای برای اصلاح جوِ دوسر، چاودار، و سیب زمینی ترتیب داد. چهار سال بعد به لوند بازگشت و امید داشت که به مقام استادیای که کرسی آن خالی شده بود منصوب شود. او و گیاهشناسی از اوپسالا، به نام نیلس هریبرت-نیلسون، به مدت سه سال بر سر این مقام با یکدیگر رقابت کردند. سرانجام هریبرت-نیلسون منصوب شد، و تورسون ناگزیر گردید که به مقام بسیار کم اعتبارتری در کالج کشاورزی دانشگاه اوپسالا، که در اثر رفتن رقیبش خالی مانده بود، تن در دهد.
این نقل مکان موجب وقفهای جدّی در پژوهش تورسون شد، زیرا وی ناچار بود که از نو باغهای لازم را برای پیوند گیاهان بنیاد نهد و هیأت دیگری از همکاران گرد آورد. وانگهی، از آنجا که روحی سخت رقابت طلب و ستیزه جو داشت، از کف رفتن مقام استادی مورد انتظار برایش همچون ضربهای بود که او از آسیب آن هرگز به طور کامل رهایی نیافت. در خلال سالهای بعد تورسون توجهش را به ساختار ارثی گونههای ناآمیزشی (apomictic) معطوف کرد، یعنی به گونههائی که بیآمیزش جنسی تخم و گرده - و صرفاً در نتیجه ساز و کارهای متعددی که تقسیم کاهشی (meiosis) را از چرخههای زندگی آنها حذف میکند دانه بوجود میآورند. وی پی برد که همه گونههای اصلی پژوهیده شده فستوک گوسفندی (Festuca ovina)، پای شیرکوهی (Alchemilla alpina)، و زاغک کرکی (Hieracium pilosella) - همانند گونههای جنسی، متشکلّند از گروهی از نژادها یا «انواع سازشگر با محیط» که از لحاظ ارثی با هم متفاوتند. این تحقیق، اگرچه کاملاً بینقص بود، بر دانشهای قبلاً کسب شده دربارهی گیاهان گلداری که بیآمیزش جنسی تولید مثل میکنند چندان چیزی نیفزود. با توجه به همهی مقاصد و نیّتهائی که وجود داشت، تحقیق پیشگامانهی تورسون به طور فشرده در هشت سال میان 1298 و 1306 صورت پذیرفت.
تورسون در 1303 با بندیکته لِمان، رفیق همیشگیش در کار پژوهش، پیوند زناشویی بست؛ این زن، برای آن که گیاه شناسان به ارزش و قدر کارهای تورسون بیشتر پی ببرند، پس از مرگ او کارهای فراوان کرد. یگانه فرزند آنان پسری بود که پِر یوردان نام داشت.
تورسون مردی بود پویا، نیرومند، پرخاشگر، و ستیزه جو. بعلاوه، در رشتهای که قبلاً تنها به عنوان رشتهای توصیفی شناخته شده بود عمیقا پایبند تجربه و آزمایش بود. این ویژگیها نه تنها پیشگامی او را در کار آزمایش و تجزیه و تحلیل نظریه امکان پذیر ساختند بلکه مایه ایجاد نقطه ضعیفی برای او نیز شدند. از آنجا که آزمایشهایش سبب گردیدند که وی گونهها را به منزله دستههائی از «انواع سازشگر با محیط»، یا نژادهائی مجزا، بینگارد، به طرد نتیجه گیریهای گیاه شناسان دیگری پرداخت که در همان دوره نشان میدادند که گونههائی چون کاج اسکاتلندی (یا کاج صنوبری، Pinus SylveStris) ردههائی از جمعیتهائی هستند با طبقه بندی بینابینیِ متفاوت، که انواع مورد نظر تورسون فقط بر وجه تنوعاتی دلالت دارند که به آسانی تشخیص داده میشوند. او همچنین به طور جدی مخالف نتایج نظری آنها بود. اگرچه میتوان او را به پاس پیمودن راهی به سوی رشتهی (علم وراثت بوم شناختی گیاهی»، که اکنون در اوج شکوفایی است، گرامی داشت، به هیچ روی نمیتوان افتخار حل مشکلات عمدهی این رشته را به او بخشید.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی.
«The Genotypical Response of the Plant Species to the Habitat»، در Her، 3 (1922)، 211-350؛ «The Species and the Variety as Ecological Units»، همان، 100-113؛ «The Plant Species in Relation to Habitat and Climate. Contributions to the Knowledge of Genecological Units»، همان، 6 (1925)، 147-236؛ «Contributions to the Genecology of Glacial Relics»، همان، 9 (1927)، 81-101؛ «Zur Natur und Begrenzung der Arteinheiten»، همان، 12 (1929)، 323-333؛ «Studien über Festuca ovina. L. II. Chromosomenzahl und Viviparie»، همان، 13 (1930) 184-177؛ «The Selective Effect of Climate upon the Plant Species»، همان، 14 (1931)، 152-99؛ «Studien über Festuca ovina L. III. Weitere Beiträge zur Kenntins der Chromosomenzahlen viviparer Formen»، همان، 15 (1931)، 13-16؛ «Die Genezentrumtheorie und das Entwicklungszentrum der Pflanzenart»، در KFSLF، 2، شمارهی 6 (1932)، 1-11؛ و «Variation in the Apomictic Microspecies of Alchemilla vulgaris L. (لوند، 1943)، 413-427.دوم. خواندنیهای فرعی.
«Göte Wilhelm Turesson» از آ. مونتسینگ، در Fisiografiska sällskapets arsbok (1972)، 62-70؛ و «Turesson, Göte Wilhelm»، از همو، در کتاب Nordisk familjebok، از کالا (مالمو، 1955)، 483.منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول