درآمدي بر مفهوم فرهنگ
ما در جامعه اسلامي و به خصوص جامعهاي فرهنگي زندگي ميكنيم. توجه به مديريت فرهنگ و ساماندهي اوضاع فرهنگي كشور دغدغه اصلي رهبر انقلاب، رئيس جمهور، شورايعالي انقلاب فرهنگي و بسياري از نهادهايي هست كه در اين عرصه خدمت ميكنند.
ساماندهي وضعيت فرهنگي كشور نياز به برنامه همه جانبه و به تعبيري به مهندسي دارد. مهندس كسي است كه ارتباط بين اجزاء يك سازه را با يكديگر و با كل سازه بررسي ميكند و همه را در نقشه سازه محاسبه مينمايد. اگر بپذيريم فرهنگ، يك سازه با اجزاء متنوع و متكثر ميباشد، طبيعتاَ بايد طي يك نقشه و محاسبات پيچيده ارتباط بين اجزا با هم و با كل سازه فرهنگ بررسي شود. شايد اين همان تعبيري است كه مقام معظم رهبري از آن تحت عنوان «نقشه مهندسي فرهنگي كشور» نام بردهاند.
به نظر ميرسد قدم اول براي تهيه اين نقشه شناخت اجزاء و مصالحي است كه در اين سازه به كار ميرود. پس بايد سعي كنيم فرهنگ را بشناسيم و تعريف نماييم و اجزاء مختلف آن را با هم و با كل فرهنگ به نحو جهتداري هماهنگ كنيم. پس مجبور خواهيم بود كه فرهنگ را تبيين نماييم.
ريموند ويليامز در كتاب «كليد واژهها» معتقد است كه مفاهيم فرهنگ در 3 نوع كاربرد رايج انعكاس يافته است.
ـ تعاريفي كه اشاره به رشد فكري، روحي و زيباشناختي فرد، گروه يا جامعه دارند.
ـ تعاريفي كه دربرگيرنده فعاليتهاي ذهني و هنري و محصولات آنها مثل فيلم، موسيقي و تئأتر است.
ـ تعاريفي كه بر مشخص كردن كل راه و رسم زندگي و فعاليتها، باورها و آداب و رسوم تداومي از مردم، يا يك جامعه تأكيد دارد.
كروبر و كلوكهون كه مردمشناس هستند در كتاب خود با عنوان تعريف استنادي از فرهنگ و معاني و مفاهيم آن، تعاريف زيادي از فرهنگ را گردآوري كردند و موفق شدند همه اين تعاريف را در 6 درك اصلي از فرهنگ دستهبندي نمايند.
1ـ تعايف توصيفي: در اين دسته از تعاريف، فرهنگ به مثابه يك مجموعه جامع كه زندگي اجتماعي را ميسازد در نظر گرفته ميشود. تعريف تيلور در سال 1871 شايد جزء مبناييترين تعاريف در اين درك ميباشد. تيلور معتقد است كه فرهنگ آن كل پيچيدهايي است كه دانش، باور، هنر، قوانين، اخلاقيات، رسوم و هرگونه قابليتها و عادات ديگري را كه انسان به عنوان عضوي از جامعه فرا ميگيرد، شامل ميشود.
2ـ تعاريف تاريخي: اين دسته از تعاريف فرهنگ را ميراث تاريخي نسلها ميداند كه در طول زمان و در فرآيند انتقال از نسلي به نسل ديگر اضافه و تكميل ميشود.
3ـ تعاريف هنجاري: اين تعاريف نيز خود 2 دستهاند. گروهي فرهنگ را شيوه زندگي ميدانند كه به الگوهاي رفتاري انسانها شكل ميدهد و گروه ديگر فرهنگ را ارزشهاي مادي و اجتماعي مردم ميدانند.
4ـ تعاريف روانشناختي: در اين تعاريف فرهنگ به مثابه حلال مشكلات مردم كه ارتباطات آنها را ميسر ميسازد و انسانها ميتوانند به دليل آن آموزش ببينند يا نيازهاي مادي و عاطفي خود را برآورده سازند تلقي ميگردد.
5ـ تعاريف ساختاري: اين تعاريف بيشتر به روابط سازمان يافته و جنبههاي تفكيك پذير فرهنگ اشاره دارد و فرهنگ را امري تجريدي ميداند كه با رفتار انضمامي فرق دارد. اين تعريف نقطه مقابل تعريف تيلور از فرهنگ است.
6ـ تعاريف ژنتيكي: اين تعاريف، فرهنگ را محصول كنش متقابل انسانها و محصول تحولات بين نسلي ميداند و به تعاريف تاريخي نزديك است.
مهندسي به طور كلي يعني اينكه يك سوژه را طرح كنيد و به آن شكل دهيد. منظمش كنيد، بعد آن را براي ساير موارد مشابه، تعميم بدهيد.
مهندسي هميشه بر مبناي اصول اثبات شدة قديمي پيش رفته است. آجرهاي نو، روي آجرهاي قبلي گذاشته ميشود. در يك سيستم مهندسي درست و اصولي نميتوان تمام اصول بديهي قبلي را زير پا گذاشت و خراب كرد و بعد همه چيز را از ابتدا ساخت.
اگر فرهنگ را سوژهاي بدانيم كه قابليت كار مهندسي دارد، پس بايد همة چيزهايي را كه در بالا به آن اشاره شد، دربارهاش قابل اجرا بدانيم. يعني قبول كنيم فرهنگ قابليت طراحي، تعميم، شكل گيري و نظم يافتن دارد.
همين طور بايد دانست مواردي در فرهنگ عميق ما مثل مذهب، وطن دوستي، كيان خانواده، امانتداري، احترام به بزرگترها، مهماننوازي و… پايه اثبات شده اين مهندسي است و آنچه قرار است به بهانة مهندسي فرهنگي انجام بگيرد، تلفيق مذهب و مليت با مقتضيات روز است.
ساماندهي وضعيت فرهنگي كشور نياز به برنامه همه جانبه و به تعبيري به مهندسي دارد. مهندس كسي است كه ارتباط بين اجزاء يك سازه را با يكديگر و با كل سازه بررسي ميكند و همه را در نقشه سازه محاسبه مينمايد. اگر بپذيريم فرهنگ، يك سازه با اجزاء متنوع و متكثر ميباشد، طبيعتاَ بايد طي يك نقشه و محاسبات پيچيده ارتباط بين اجزا با هم و با كل سازه فرهنگ بررسي شود. شايد اين همان تعبيري است كه مقام معظم رهبري از آن تحت عنوان «نقشه مهندسي فرهنگي كشور» نام بردهاند.
به نظر ميرسد قدم اول براي تهيه اين نقشه شناخت اجزاء و مصالحي است كه در اين سازه به كار ميرود. پس بايد سعي كنيم فرهنگ را بشناسيم و تعريف نماييم و اجزاء مختلف آن را با هم و با كل فرهنگ به نحو جهتداري هماهنگ كنيم. پس مجبور خواهيم بود كه فرهنگ را تبيين نماييم.
مفهوم فرهنگ:
ريموند ويليامز در كتاب «كليد واژهها» معتقد است كه مفاهيم فرهنگ در 3 نوع كاربرد رايج انعكاس يافته است.
ـ تعاريفي كه اشاره به رشد فكري، روحي و زيباشناختي فرد، گروه يا جامعه دارند.
ـ تعاريفي كه دربرگيرنده فعاليتهاي ذهني و هنري و محصولات آنها مثل فيلم، موسيقي و تئأتر است.
ـ تعاريفي كه بر مشخص كردن كل راه و رسم زندگي و فعاليتها، باورها و آداب و رسوم تداومي از مردم، يا يك جامعه تأكيد دارد.
كروبر و كلوكهون كه مردمشناس هستند در كتاب خود با عنوان تعريف استنادي از فرهنگ و معاني و مفاهيم آن، تعاريف زيادي از فرهنگ را گردآوري كردند و موفق شدند همه اين تعاريف را در 6 درك اصلي از فرهنگ دستهبندي نمايند.
1ـ تعايف توصيفي: در اين دسته از تعاريف، فرهنگ به مثابه يك مجموعه جامع كه زندگي اجتماعي را ميسازد در نظر گرفته ميشود. تعريف تيلور در سال 1871 شايد جزء مبناييترين تعاريف در اين درك ميباشد. تيلور معتقد است كه فرهنگ آن كل پيچيدهايي است كه دانش، باور، هنر، قوانين، اخلاقيات، رسوم و هرگونه قابليتها و عادات ديگري را كه انسان به عنوان عضوي از جامعه فرا ميگيرد، شامل ميشود.
2ـ تعاريف تاريخي: اين دسته از تعاريف فرهنگ را ميراث تاريخي نسلها ميداند كه در طول زمان و در فرآيند انتقال از نسلي به نسل ديگر اضافه و تكميل ميشود.
3ـ تعاريف هنجاري: اين تعاريف نيز خود 2 دستهاند. گروهي فرهنگ را شيوه زندگي ميدانند كه به الگوهاي رفتاري انسانها شكل ميدهد و گروه ديگر فرهنگ را ارزشهاي مادي و اجتماعي مردم ميدانند.
4ـ تعاريف روانشناختي: در اين تعاريف فرهنگ به مثابه حلال مشكلات مردم كه ارتباطات آنها را ميسر ميسازد و انسانها ميتوانند به دليل آن آموزش ببينند يا نيازهاي مادي و عاطفي خود را برآورده سازند تلقي ميگردد.
5ـ تعاريف ساختاري: اين تعاريف بيشتر به روابط سازمان يافته و جنبههاي تفكيك پذير فرهنگ اشاره دارد و فرهنگ را امري تجريدي ميداند كه با رفتار انضمامي فرق دارد. اين تعريف نقطه مقابل تعريف تيلور از فرهنگ است.
6ـ تعاريف ژنتيكي: اين تعاريف، فرهنگ را محصول كنش متقابل انسانها و محصول تحولات بين نسلي ميداند و به تعاريف تاريخي نزديك است.
خراب نكنيم، بسازيم و …
مهندسي به طور كلي يعني اينكه يك سوژه را طرح كنيد و به آن شكل دهيد. منظمش كنيد، بعد آن را براي ساير موارد مشابه، تعميم بدهيد.
مهندسي هميشه بر مبناي اصول اثبات شدة قديمي پيش رفته است. آجرهاي نو، روي آجرهاي قبلي گذاشته ميشود. در يك سيستم مهندسي درست و اصولي نميتوان تمام اصول بديهي قبلي را زير پا گذاشت و خراب كرد و بعد همه چيز را از ابتدا ساخت.
اگر فرهنگ را سوژهاي بدانيم كه قابليت كار مهندسي دارد، پس بايد همة چيزهايي را كه در بالا به آن اشاره شد، دربارهاش قابل اجرا بدانيم. يعني قبول كنيم فرهنگ قابليت طراحي، تعميم، شكل گيري و نظم يافتن دارد.
همين طور بايد دانست مواردي در فرهنگ عميق ما مثل مذهب، وطن دوستي، كيان خانواده، امانتداري، احترام به بزرگترها، مهماننوازي و… پايه اثبات شده اين مهندسي است و آنچه قرار است به بهانة مهندسي فرهنگي انجام بگيرد، تلفيق مذهب و مليت با مقتضيات روز است.