سرنوشت انقلابهای بزرگ دنیا (2)
وقتی به مرور بیانان رهبر معظم انقلاب درباره چرایی و چگونگی و سرنوشت انقلابهای جهان میپردازیم، در وهله نخست این حقیقت هویدا میشود که ایشان تسلط و اشراف خاصی بر تاریخ انقلابهای جهان دارند. نقل ظرایف و جزییاتی از سوابق انقلابها که تنها برای یک اهل فن ممکن است، نشان از این دارد که این شناخت حاصل یک مطالعه دقیق و عمیق در طول سالیان است، که خود این امر، اهمیت این موضوع را هویدا میسازد.
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
انقلاب فرانسه - قسمت دوم
وقتی در دوم ماه می 1789، مجلس افتتاح شد، طبق سنت ابتدا روحانیون، سپس اشراف و بعد نمایندگان طبقه سوم از جلوی پادشاه رد شدند. منتهی شاه بعد از وقفهای چند ساعته طبقه سوم را به حضور پذیرفت تا به آنها تاکید کند که هیچ چیز عوض نشده و تمایزات سنتی بر جای خود باقی مانده است. همین باعث شد که در اولین گام، طبقه سوم از پادشاه دلچرکین شود.
بازگشایی مجلس طبقاتی
موضوع دیگری که موجب ناراحتی طبقه سوم شد (نجیبزادگان طبقه اول و روحانیون طبقه دوم بودند؛ غیر از آن در طبقه سوم قرار میگرفتند و از حداقلها هم محروم بودند. نحوه رایگیری در مجلس طبقاتی بود. باز طبق سنت قدیمی، اعضای مجلس به تعداد مساوی از هر سه طبقه انتخاب میشدند، در حالی که مسلما جمعیت طبقه سه بسیار بیشتر از مجموع جمعیت اشراف و روحانیت بود. طبق روش رایگیری، ابتدا در بین نمایندگان هر سه طبقه جداگانه رایگیری میشد، سپس همه نمایندگان در یک جا جمع میشدند تا رای هر طبقه اعلام شود. این جا بود که روحانیت و اشراف با اتحاد میتوانستند رای طبقه سوم را بیاثر کنند.
التهاب سیاسی در بین عامه مردم بالا رفت و همه جا بحثهای سیاسی در گرفت. این جا بود که یک رسانه جدید پا به عرصه گذاشت: جزوات انقلابی. نویسندگان و اندیشمندان متعلق به طبقه سه با نوشتن جزوات و پخش آن میان مردم، نسبت به شیوههای رایگیری در مجلس انتقاد میکردند. معروفترین این جزوات، جزوه «طبقه سوم چیست»، متعلق به یک کشیش طبقه سومی به نام «آبه سی یس» بود که استدلال میکرد که طبقه سوم باید به اندازه مجموع دو طبقه دیگر رای داشته باشد و به علاوه رایگیری نه به صورت مجزا، که به صورت یکباره و یک کل واحد صورت گیرد.
آبه سی یس
طبقه سوم که از حمایت و دلگرمی مردم برخوردار بود، با شروع جلسات مجلس کم کم به این موضع رسید که باید نمایندگان دو طبقه دیگر هم به نمایندگان طبقه سوم بپیوندند و رایگیریها به صورت واحد صورت بگیرد. در میان اشراف این ایده چندان خریدار نداشت ولی در میان روحانیون، نمایندگانی که از روستاها و شهرهای کوچک انتخاب شده بودند، با طبقه سوم همدلی میکردند. در نهایت آبه سی یس پیشنهاد داد که نمایندگان طبقه سوم جلسات خود را تشکیل دهند و از دو طبقه دیگر برای حضور، دعوت نمایند. آنها تهدید کردند که به هر صورت جلسه خود را تشکیل میدهند و کاری به حضور یا عدم حضور روحانیون یا اشراف ندارند. این تهدید موجب شد که شماری از روحانیون به آنها بپیوندند. در همین اوضاع، باز سی یس پیشنهاد داد از آنجا که مجلس طبقاتی کارکرد خود را از دست داده است، نام مجلس تغییر یابد. در آخر، از میان پیشنهاد ها نام «مجمع ملی» برگزیده شد.
از سوی دیگر، اشراف با این رویه مخالف بودند و به شاه فشار آوردند که زیر بار نرود. شاه هم که از حمایت دوباره اشراف دلگرم شده بود، به زور متوسل شد و سالن جلسات طبقه سوم را بست.
این جا بود که یک حقوقدان از طبقه اشراف، به نام «گابریل ریکتی دو میرابو»، که به دلیل محبوبیت مردمی به نمایندگی طبقه سوم برگزیده شده بود، رهبری نمایندگان این طبقه را به عهده گرفت و پیشنهاد داد نمایندگان در تالاری مشهور به تالار تنیس، جمع شوند و سوگند یاد کنند که تا تصویب قانون اساسی جدید، متفرق نشوند.
میرابو؛ رهبر نمایندگان طبقه سوم
همه نمایندگان به پیشنهاد میرابو (که علی رغم ظاهر بسیار زشت، جذابیت و انرژی و قدرت سخنوری فوق العادهای داشت) گوش دادند و سوگند خوردند.
سوگند نمایندگان در تالار تنیس
شاه سه روز بعد نمایندگان طبقات را فراخواند و از آنها خواست که به صورت مجزا تشکیل جلسه دهند. نمایندگان روحانیت و اشراف قبول کردند و پراکنده شدند، ولی طبقه سومیها بر جای ماندند. میرابو به مسوول تشریفات تالار که برای متفرق کردن آنها آمده بود، جملهای تاریخی گفت: «برو به آقایت بگو ما به اراده مردم اینجا هستیم و از جای خود تکان نمیخوریم، مگر این که به زور سرنیزه وادارمان کنند.» این جمله تاریخی آغاز افول پادشاهی بود. شاه در واکنش متوسل به زور نشد و کوتاه آمد.
چند روز بعد، شاه به برگزاری جلسات مشترک رضایت داد. مجلس طبقاتی منحل و مجمع ملی جای آن را گرفت. این آغاز انقلاب بود.
مجمع ملی در 1789
با وجود تشکیل مجمع ملی، اوضاع اقتصادی همچنان رو به وخامت می رفت. نزدیک به نیمی از نیروی کار در پاریس بیکار شده بودند و کارگران هم با دستمزد یک روز خود نمیتوانستند نان کافی برای سیر کردن شکم خود بخرند.
در این میان، درباریان و اشراف شاه را برای برکناری ژوزف نکر (که بعد از برکناری دوباره به وزارت مالیه برگشته بود) تحت فشار گذاشتند. شاه به خواسته آنان تن داد. ژوزف نکر در میان مردم فرانسه نماد اصلاحات بود و کناررفتن او از سوی پادشاه، یک دهنکجی به مردم تفسیر میشد. همزمان، شاه که نمیخواست بیشتر از این در برابر مردم کوتاه بیاید، دستور بازگشت بیشتر سربازان را از مرزها به حومه پاریس صادر کرد.
این دو اقدام، به خشم عمومی دامن زد. نمایندگان مجمع ملی از حضور سربازان احساس خطر میکردند، و نگرانی آنها هم چندان بیجهت نبود.
کامی دمولِن، «پاله رویال» و انفجار
در آن دوران، محله «پاله رویال» مرکز تفریحی پاریس بود که در آن رستورانها، نوشگاهها، تئاترها و روسپیخانهها و همچنین نوازندگان و معرکهگیران، محلی برای تفریح قاطبه مردم پاریس (از هر طبقهای) فراهم کرده بودند. کارکرد دیگر پاله رویال در این برهه مورد ذکر، گردهمایی گروههای مردم و سخنرانیهای رهبران طبقه سوم بود.
با برکناری دوباره ژوزف نکر، یک حقوقدان جوان و ناموفق پاریسی از طبقه سوم به نام «کامی دِمولن»، که پاتوقش میخانههای پاله رویال بود، از فرصت استفاده کرد و روی میز کافهای رفت و با صدای بلند برکناری نکر را «شروع توطئه برای قتل عام وطن پرستان» خواند:
«مسلح شوید! مسلح شوید! بییید همگی یک روبان سبز، که رنگ امید است به کلاهمان بزنیم.»
کامی دمولن؛ حقوقدان فقیر و شکست خورده ای که نقش مهمی در تاریخ فرانسه بازی کرد
و خود روبانی سبز به کلاهش زد. مردم که از سخنرانی او به جوشش آمده بودند پیرو درخواست او با برگ درختان و هر چیز سبزی که پیدا کردند کلاه خود را سبز کردند. این جمعیت از کافه بیرون آمد و لحظه به لحظه بر تعداد آن افزوده شد.
سخنرانی معروف کامی دمولن
ساعاتی بعد، جمعیتی انبوه و خشمگین در خیابانها میغرید و با تفنگ، تپانچه، شمشیر و چاقو یا هر اسلحهای دیگری که به دستش میرسید، مسلح میشد. نانواییها غارت و به خانههای ثروتمندان سنگ پرانده شد.
گروهی از نمایندگان پاریس در مجمع ملی، در 13 ژوئیه شورایی تشکیل دادند (موسوم به کمون پاریس) و تصمیم گرفتند تا یک میلیشیا (گروه شبه نظامی) از غیرنظامیان تشکیل دهند که هدف آن دفاع از اموال صاحبان ثروت در برابر شورشیان و همچنین سربازان بود.
صبح روز 14 ژوئیه، این شایعه میان شورشیان پیچید که سربازان سلطنتی قصد حمله به شهر را دارند. بخشی از سربازان به شورشیان پیوستند. طی یکی دوساعت هزاران نفر از مردم جلوی هتل «آنوالید» تجمع کردند که محل نگهداری سلاح ارتش فرانسه بود. آنها وارد زرادخانه شدند و هزاران تفنگ و چندین توپ به دست آوردند، ولی مهمات زیادی پیدا نکردند.
هتل آنوالید؛ اولین فتح بزرگ انقلابیون
مسوول زرادخانه که ساعاتی پیش متوجه شورش شده بود، مهمات را به زندان اصلی پاریس، زندان «باستی» فرستاده بود که ساختمان مستحکمی داشت. با آشکار شدن محل نگهداری مهمات، جمعیت با شعار «به سوی باستی!» به طرف زندان هجوم بردند و بعد از دادن حدود صد کشته زندان را تصرف کردند. فرمانده زندان که تسلیم شده بود، توسط جمعیت خشمگین کشته شد و سرش را بر یک تیرک کردند. این آغاز خشونت و خونریزی انقلاب بود.
فتح زندان باستی توسط انقلابیون
دستپاچگی ورسای، سلطه انقلابیون بر پاریس
با پیچیدن خبر فتح باستی، کمون پاریس، هتل «دو ویل» در پاریس را به عنوان شهرداری پاریس تعیین کرد و اداره شهر را به عهده گرفت. «ژان سیلوَن بایلی» یکی از نمایندگان پاریس به عنوان شهردار، و «مارکی دولافایت» انقلابی معروفی که در نبردهای استقلال آمریکا جنگیده بود، به عنوان فرمانده میلیشیا (گارد ملی یا گارد ناسیونال) انتخاب شدند.
سربازان گارد ناسیونال انقلابیون
ژنرال مارکی دو لافایت، فرمانده گارد ناسیونال
لوئی شانزدهم وقتی در 16 ژوئیه از ورسای به پاریس میآمد، وصیتنامه نوشت، چرا که گمان میبرد با خشم انقلابیون جان سالم به در نمیبرد. ولی وقتی به پاریس رسید با استقبال گرم شهردار پاریس مواجه شد که به او نشان سه رنگ انقلاب (قرمز و سفید و آبی) اهدا کرد تا بر کلاهش نصب کند. وقتی شاه به تالار مجمع ملی رفت، نمایندگان با هلهله و اشک شوق از او استقبال کردند و او را «پدر ملت» نامیدند. وقتی شاه برای مواجهه با مردم بر بالکن مجمع ظاهر شد، و مردم نشان سه رنگ انقلاب را بر کلاهش دیدند، فریاد «زنده باد پادشاه!» از همه سو برخاست. به نظر انقلاب با کمترین خونریزی و آشتی شاه و ملت به سرانجام رسیده بود، اما...
ادامه دارد...
وقتی به مرور بیانان رهبر معظم انقلاب درباره چرایی و چگونگی و سرنوشت انقلابهای جهان میپردازیم، در وهله نخست این حقیقت هویدا میشود که ایشان تسلط و اشراف خاصی بر تاریخ انقلابهای جهان دارند. نقل ظرایف و جزییاتی از سوابق انقلابها که تنها برای یک اهل فن ممکن است، نشان از این دارد که این شناخت حاصل یک مطالعه دقیق و عمیق در طول سالیان است، که خود این امر، اهمیت این موضوع را هویدا میسازد.
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
انقلاب فرانسه - قسمت دوم
وقتی در دوم ماه می 1789، مجلس افتتاح شد، طبق سنت ابتدا روحانیون، سپس اشراف و بعد نمایندگان طبقه سوم از جلوی پادشاه رد شدند. منتهی شاه بعد از وقفهای چند ساعته طبقه سوم را به حضور پذیرفت تا به آنها تاکید کند که هیچ چیز عوض نشده و تمایزات سنتی بر جای خود باقی مانده است. همین باعث شد که در اولین گام، طبقه سوم از پادشاه دلچرکین شود.
بازگشایی مجلس طبقاتی
التهاب سیاسی در بین عامه مردم بالا رفت و همه جا بحثهای سیاسی در گرفت. این جا بود که یک رسانه جدید پا به عرصه گذاشت: جزوات انقلابی. نویسندگان و اندیشمندان متعلق به طبقه سه با نوشتن جزوات و پخش آن میان مردم، نسبت به شیوههای رایگیری در مجلس انتقاد میکردند. معروفترین این جزوات، جزوه «طبقه سوم چیست»، متعلق به یک کشیش طبقه سومی به نام «آبه سی یس» بود که استدلال میکرد که طبقه سوم باید به اندازه مجموع دو طبقه دیگر رای داشته باشد و به علاوه رایگیری نه به صورت مجزا، که به صورت یکباره و یک کل واحد صورت گیرد.
آبه سی یس
از سوی دیگر، اشراف با این رویه مخالف بودند و به شاه فشار آوردند که زیر بار نرود. شاه هم که از حمایت دوباره اشراف دلگرم شده بود، به زور متوسل شد و سالن جلسات طبقه سوم را بست.
این جا بود که یک حقوقدان از طبقه اشراف، به نام «گابریل ریکتی دو میرابو»، که به دلیل محبوبیت مردمی به نمایندگی طبقه سوم برگزیده شده بود، رهبری نمایندگان این طبقه را به عهده گرفت و پیشنهاد داد نمایندگان در تالاری مشهور به تالار تنیس، جمع شوند و سوگند یاد کنند که تا تصویب قانون اساسی جدید، متفرق نشوند.
میرابو؛ رهبر نمایندگان طبقه سوم
سوگند نمایندگان در تالار تنیس
چند روز بعد، شاه به برگزاری جلسات مشترک رضایت داد. مجلس طبقاتی منحل و مجمع ملی جای آن را گرفت. این آغاز انقلاب بود.
مجمع ملی در 1789
در این میان، درباریان و اشراف شاه را برای برکناری ژوزف نکر (که بعد از برکناری دوباره به وزارت مالیه برگشته بود) تحت فشار گذاشتند. شاه به خواسته آنان تن داد. ژوزف نکر در میان مردم فرانسه نماد اصلاحات بود و کناررفتن او از سوی پادشاه، یک دهنکجی به مردم تفسیر میشد. همزمان، شاه که نمیخواست بیشتر از این در برابر مردم کوتاه بیاید، دستور بازگشت بیشتر سربازان را از مرزها به حومه پاریس صادر کرد.
این دو اقدام، به خشم عمومی دامن زد. نمایندگان مجمع ملی از حضور سربازان احساس خطر میکردند، و نگرانی آنها هم چندان بیجهت نبود.
کامی دمولِن، «پاله رویال» و انفجار
در آن دوران، محله «پاله رویال» مرکز تفریحی پاریس بود که در آن رستورانها، نوشگاهها، تئاترها و روسپیخانهها و همچنین نوازندگان و معرکهگیران، محلی برای تفریح قاطبه مردم پاریس (از هر طبقهای) فراهم کرده بودند. کارکرد دیگر پاله رویال در این برهه مورد ذکر، گردهمایی گروههای مردم و سخنرانیهای رهبران طبقه سوم بود.
با برکناری دوباره ژوزف نکر، یک حقوقدان جوان و ناموفق پاریسی از طبقه سوم به نام «کامی دِمولن»، که پاتوقش میخانههای پاله رویال بود، از فرصت استفاده کرد و روی میز کافهای رفت و با صدای بلند برکناری نکر را «شروع توطئه برای قتل عام وطن پرستان» خواند:
«مسلح شوید! مسلح شوید! بییید همگی یک روبان سبز، که رنگ امید است به کلاهمان بزنیم.»
کامی دمولن؛ حقوقدان فقیر و شکست خورده ای که نقش مهمی در تاریخ فرانسه بازی کرد
سخنرانی معروف کامی دمولن
گروهی از نمایندگان پاریس در مجمع ملی، در 13 ژوئیه شورایی تشکیل دادند (موسوم به کمون پاریس) و تصمیم گرفتند تا یک میلیشیا (گروه شبه نظامی) از غیرنظامیان تشکیل دهند که هدف آن دفاع از اموال صاحبان ثروت در برابر شورشیان و همچنین سربازان بود.
صبح روز 14 ژوئیه، این شایعه میان شورشیان پیچید که سربازان سلطنتی قصد حمله به شهر را دارند. بخشی از سربازان به شورشیان پیوستند. طی یکی دوساعت هزاران نفر از مردم جلوی هتل «آنوالید» تجمع کردند که محل نگهداری سلاح ارتش فرانسه بود. آنها وارد زرادخانه شدند و هزاران تفنگ و چندین توپ به دست آوردند، ولی مهمات زیادی پیدا نکردند.
هتل آنوالید؛ اولین فتح بزرگ انقلابیون
فتح زندان باستی توسط انقلابیون
با پیچیدن خبر فتح باستی، کمون پاریس، هتل «دو ویل» در پاریس را به عنوان شهرداری پاریس تعیین کرد و اداره شهر را به عهده گرفت. «ژان سیلوَن بایلی» یکی از نمایندگان پاریس به عنوان شهردار، و «مارکی دولافایت» انقلابی معروفی که در نبردهای استقلال آمریکا جنگیده بود، به عنوان فرمانده میلیشیا (گارد ملی یا گارد ناسیونال) انتخاب شدند.
سربازان گارد ناسیونال انقلابیون
ژنرال مارکی دو لافایت، فرمانده گارد ناسیونال
ادامه دارد...
/ج