نویسنده: موریس دبس
ترجمه: دکتر علی محمد کاردان
ترجمه: دکتر علی محمد کاردان
(دورهی پرستاری) (1)
الف- خصائص عمدهی بدنی و روانی
مرحله ای که تا سه سالگی ادامه دارد واقعاً مرحلهی پرورش (به معنی حیوانی آن) است. در این دوره تربیت همان پرورش تن کودک است. تربیت کودک شیرخوار همان تغذیه بدن و فعالیتهای اوست که دائماً رو به تزاید میرود.
این امر مستلزم مواظبتهائی است که شرح جزئیات آن برای بعضی دلچسب نیست ولی سزاوار آن است که مورد توجه مربی قرار گیرد. این دوره، دورهی تعیین سرنوشت کودک نیست لکن مقدمات این کار فراهم میگردد.
در این دوره کار مربی تابع اطلاعات زیست شناسی و روان شناسی است که لازم و ملزوم یکدیگرند به نحوی که آموزش و پرورش دورهی نخستین همان زیست شناسی و روان شناسی عملی به نظر میرسد هر چند حقیقت امر چنین نیست.
دورهی پرستاری از لحاظ رشد به دو دوره تقسیم میشود: دورهی اول قریب به دوازده ماه طول میکشد و دوره بیداری یا دوره صباوت یعنی دورهی گنگی (2) است. دورهی دوم که شامل سال دوم و سوم است، دورهی پیشرفتهای مهمی مانند از شیر بازگرفتن (فطام) و راه رفتن و سخن گفتن است.
به عقیدهی زیست شناسان، تولد همان عبور کالبد زنده از محیط جفت (3) به محیط هوائی است. اما به نظر مربی این واقعه بسی مهمتر است. همین که طفل چنان که در زبان ما با زیبائی و قوت تمام گفته میشود، به دنیا میآید همه چیز تغییر میکند یا بزودی تغییر خواهد کرد. رفتار طفل در شکم مادر که آدمی را به یاد موجودی بخواب رفته میاندازد، به سرعت جای خود را به فعالیت بسیار متفاوتی میدهد که ناشی از سازگاری با شرایط زندگانی خارج است.
فعالیت کودلد نوزاد یا به قول ویرشو (4) «این موجود نخاعی»(5) غیر ارادی است. این فعالیت شامل حرکات انعکاسی است که به طرق مختلف صورت میگیرد؛ از جمله میتوان انعکاسی تنفسی را نام برد که سبب نخستین فریاد کودک میشود. در دنبال این انعکاس عطسه و انعکاس گرفتن و فشردن و مانند آن ظاهر میشود. عمل مکیدن فعالیتی پیچیده تر است و غالباً آن را یکی از غرائز میشمارند. این عمل با این که تقریباً بدون یاد گرفتن صورت میگیرد، مستلزم مقدمات سازگاری با پستان یا پستانک شیردان است. دهان یا به قول دوهامل (6) این «زالوی عضلانی»، مدتی مرکز بخش مهمی از هستی نوزاد است. به عبارت دیگر، زندگانی نوزاد روی لبهای اوست.
کارهای عمدهی کودک شیرخوار بسیار ساده و عبارت از خوابیدن و خوردن و خود جنبانیدن است. طفل در ماه اول 88% ساعت شبانه روز و در پایان سال اول زندگانی 55% آن را، در خواب میگذراند. هنگام بیداری نیز شیر خوردن و غذا خوردن در آغاز نیمی از ساعات زندگانی کودک را شامل است. بقیهی وقت وی مصروف فعالیتهای عضلانی میگردد که پیوسته رو به تزاید است و در پی محرکهائی مانند صدا و نور حاصل میشود. از همان ماههای اول نیز امر مهمی پدیدار میشود و آن حرکات خود بخودی جستن و اکتشاف است که محرک معین و روشنی ندارد و رفته رفته به صورت حرکاتی در میآید که سبب گرفتن و لمس کردن و مکیدن میشود.
براثر رشد درونی اعصاب و مخصوصاً میلینی شدن رشتههای عصبی، کودک شیرخوار به ترقیاتی نائل میگردد که روان شناسانی مانند گزل (7) با دقت تمام از آنها فیلمبرداری کردهاند. حساسیت نسبت به نور و صداها رفته رفته دقیق تر میشود. جنبهی حرکتی که نخست پراکنده و گسیخته است سازمان مییابد.
از ماه چهارم، مقدمات سخن گفتن نخست به صورت تکرار صدا و به نحو یک هجائی (8) آغاز میگردد و رفته رفته متنوع تر میشود. جنبهی انفعالی نیز دقت و صراحت مییابد. یعنی حالت انفعالی که نخست تنها صورت اظهار حالات آسایش و عدم آسایش دارد، بزودی به صورت عواطف شخصی و گوناگون در میآید. واتسون (9) انواع این عواطف را به تفصیل مورد مطالعه قرار داده است. باری، نخست ترس- سپس خشم و سرانجام همدردی (10) و رفتار خاص آن که لبخند زدن است ظاهر میگردد.
در این که آیا همدردی که هنوز پراکنده و مبهم است مقدمهی میل جنسی یا نشانهی بیداری حیات اجتماعی است یا نه، چندان اطلاعی در دست نیست. در هر حال، چنان که والون (11) خاطر نشان ساخته است، ظاهر امر این است که کودک قبل از اشیاء به جانداران متوجه میشود. تقلید که در پایان سال اول پیدا میشود نیز دال بر پیش رسی تأثیرات اجتماعی است. از این دوره، هوش نیز از خلال فعالیت حسی و حرکتی کودک ظاهر میشود. نخستین آثار وجود خاطرات نیز در رفتار طفل به چشم میخورد.
این رشد چند گونه که میتوان از این پس آن را رشد روانی نامید، در یک سلسله از فعالیتهای متوالی ظاهر میشود. دوام و دقت و قدرت این فعالیتها در زندگی کودک توجه پژوهندگان را به خود معطوف داشته است. سی ژیس موند (12) این فعالیتها را با اسامی زیبای مرحلهی مکیدن و نگریستن و گرفتن و لمس کردن و تقلید کردن و خزیدن توصیف کرده است.
در یک سالگی، کودک سالم و طبیعی نخستین مرحلهی دورهی طفولیت را پیموده است. مادرش با سربلندی تمام میگوید: «بچه ام همه چیز را میفهمد.» اما دو سال آینده از سال اول هم مهمتر است. از شیر بازگرفتن کودک و به راه افتادن و مخصوصاً سخن گفتن او که نتیجهی پیشرفت فعالیتها در طی سال اول است رفتار او را تغییر میدهد.
از شیر بازگرفتن و عادت دادن کودک به خوراکها نشانهی جدا شدن کامل وی از بدن مادر است. کودک از این پس زندگانی آزادانه تری دارد؛ با این همه، هنوز به محیط خود بسیار وابسته است. در واقع پس از این مرحله، طفیل بودن اجتماعی جانشین طفیل بودن بدنی میشود و این وابستگی مدتها به طول میانجامد. از شیر بازگرفتن کودک شیرخوار، در واقع، نخستین مرحلهی پدیدهی مهمی است که میتوان آن را فطام روانی نامید. این فطام در تمام دورهی رشد ادامه دارد و از لحاظ تربیت مسائل بسیار دقیقی را پیش میآورد.
از شیر بازگرفتن عملی است که به کودک تحمیل میشود. اما راه رفتن برعکس مستلزم آن است که کودک خود در این پیشرفت شرکت فعال داشته باشد. البته راه رفتن واقعاً آموختنی نیست: کودک طبعاً راه میرود و براین کار تواناست. معمولاً دختر بچهها اندکی زودتر از پسر بچهها به راه میافتند. تجلی این عمل حیاتی در آدمی زاده دیرتر از انواع دیگر حیوانات صورت میگیرد. راه رفتن از یک سلسله مراحل میگذرد و در این مرحله پدیدهی فردیت (13) کودک ظاهر میشود. به گروهی از کودکان خردسال یک ساله در شیرخوارگاه نگاه کنید؛ منظره ای بسی دیدنی است: زیرا بچهها هر یک راه رفتن را به شیوه ای تمرین میکنند که با شیوهی کودک دیگر آشکارا فرق دارد.
کودک با راه رفتن به دیگران نزدیک میشود و همین امر تحول روانی او را تسریع میکند. راه رفتن گذشته از این که به علت راست ایستادن کودک، سبب میشود که او وضع و شیوههائی شبیه به ما به خود بگیرد، در ساختن واقعیات نیز دخالت بسیار دارد.
سخن گفتن نیز یادگیری بسیار مهمتری است و کیفیات این یادگیری براثر تحقیقات روانشناسی کاملاً بر ما معلوم است. سخن گفتن کودک شیرخوار نخست از فریاد آغاز میشود و سپس به صورت هجاهای معینی در میآید. و پر است از واجها (14) و نام آواها (15) و این کار آشکارا صورت بازی دارد. اما بی شک از لحاظ زبان بیش از آنچه تصور میرود معنی دار است.
کودک از دو سالگی سخن گفتن را یاد میگیرد. این «پیشرفت به سوی تکلم» کههانری دولاکروا (16) را به شگفتی آورده، به تقلید بزرگتران و براثر استعداد خاص دیگری که مربوط به تقلید است صورت میگیرد. کودک نخست هجائی را تکرار میکند بی آنکه از این کار خسته شود. سپس کلمه را به جای جمله به کار میبرد. آنگاه به عبارت که بر روابط و اوضاع و احوال خاصی دلالت دارد میرسد. راستی، چه یادگیری شگفت انگیزی است!
در حالی که کودک بر اثر راه رفتن به فضای حرکتی دست مییابد، سخن که وسیله تفهم و تفهیم است دسترسی به فضای اجتماعی را میسر میسازد. اما اهمیت سخن گفتن از جهتی دیگر است یعنی زبان پرورش اندیشهی کودک و دست یافتن او به عالم نمودارها را موجب میگردد. الفاظ به هم پیوسته ظهور حیات ذهنی را بشارت میدهد. طفل بر اثر نطق از منطقهی لغزان و هیجان انگیز حیات جانوران عالی که موجودات با هوشی هستند اما حرف نمیزنند و خلاصه در حالت گنگی بسر میبرند، جدا میشود. من غالباً فکر کرده ام که اگر بتوان به دوره ای از رشد آدمی نام «تولد دوم» داد (که از زمان روسو اندکی از روی بی دقتی به دورهی بلوغ اطلاق شده) این عنوان سزاوار همین مرحله، یعنی مرحله سخن آموزی است. اما در واقع تولد دومی وجود ندارد یعنی تمام دورهی رشد تولد و دنبالهی آن است.
با پدید آمدن امکانات جدید، ترقیات دورهی پیش در همهی زمینهها ادامه مییابد: تغییر احساسهای گوناگون و فراوان ضعیف میماند اما رفتار براثر معرفت دقیق تر کودک از اوضاعی که در آنها قرار گرفته است جنبهی انتخابی به خود میگیرد.
از سال دوم از لحاظ انفعالی و اجتماعی جذبها و دفعها (خوشایندیها و ناخوشایندیها) هویدا میشود. از این پس به نظر طفل اشیاء از این جهت لذت بخشی نیستند که میشود به آنها دست زد بلکه تعلق خاطر او به اشیاء برای خود اشیاء است. خاطرات او ادامه مییابد و صراحت پیدا میکند. مفهوم عدد در ذهن طفل طرح میشود.
از سه سالگی میتوان از فکر کودکانه سخن گفت. البته این فکر، فکری مقدماتی است که هنوز درست متنوع نشده است؛ اما رفتار را از دلالات و معانی پیچیده ای پر میسازد و با وجود ترقیات خود هنوز آن قدر مجهز نشده است که بتواند به دیگران منتقل گردد.
نیمی از این فکر هنوز نشکفته است. همین امر سبب شده است که بعضی از روی تمثیل گیرا ولی سفسطه آمیزی آن را به خودبینی بیمار روان گسیخته (اسکیزوفرن) نزدیک بدانند. البته نمیتوان در دوران کودکی اول، فکر را که سرشار از امکانات این است خودبینی جنون آمیزی که رو به تباهی میرود شمرد زیرا این کار مثل آن است که شکوفه را با برگ، پژمرده یکسان بدانیم.
فکر میکنم برای کسی که به مطالعهی کودکان میپردازد هیچ خشنودی از این بزرگتر نباشد که- به ویژه در طی سال دوم زندگانی کودک به شکفتن فکر او برخورد و ساختهای متغیر و لرزانی را به بیند که فکر کودل از خلال آنها پیچیده و غنی میشود؛ یا ترقیات سریع این فکر را در جهت فهم و بیان حالات ذهن پا بپا دنبال کند. تنها خطر این است که شخصی به کلی مجذوب این منظرهی شورانگیز گردد و وظائف تربیتی دورهی اول کودکی را از یاد برد. زیرا از همین دورهی شکفتگی باید به تربیت کودک پرداخت. اینک به شرح اصول این تربیت میپردازیم.
ب- اصول تربیت در دورهی پرستاری
1- محیط مساعد
در هر دوره از رشد، نخستین مأموریت مربی اینست که محیط مساعدی برای کودک فراهم کند. حتی بعضی میگویند که تنها وظیفهی تربیت همین است و بس. در هر حال وظیفهی تربیت هیچ گاه مهمتر از آغاز زندگی نیست مخصوصاً وقتی منظور از محیط تربیت، محیط قبل از تولد و دورهی شیرخوارگی و خلاصه طفولیت باشد.
گویند ناپلئون گفته بود که تربیت بیست سال پیش از تولد و از طریق تربیت مادر آغاز میشود. اگر تا این حد مبالغه نکنیم لااقل میتوانیم به جرات بگوئیم که تربیت کودک، چند ماه پیش از تولد او آغاز میشود. باید از طریق تغذیهی سالم مادر که مانع خطر مسمومیت چنین میشود و نیز زندگانی آرام و منظم یعنی زندگانی که از خستگیهای ممتد و تلاشهای شدید مبری باشد شرایط حیاتی مساعدی برای کودک فراهم آورد.
بهداشت مادر شیرده دنبالهی بهداشت مادر آبستن است. وقتی طناب ناف بریده شد، رابطهی میان بدن مادر و کودلد نوزاد قطع نمیشود. از بارداری تا لااقل دورهی باز گرفتن کودک از شیر، مادر برای کودک محیط واقعی رشد به شمار میرود که من آن را محیط مادرانه مینامیم. کودک از راه حرکت انظباق طبیعی که تربیت او را تسهیل میکند. با این محیط ارتباط نزدیک دارد.
آدمی از همان دورهی انعقاد نطفه بالقوه فردیتی خاص خود دارد. میراثی که از پدر و مادر به او رسیده است سرشت خاصی به او میبخشد. میدانیم که حرکات غیر عادی جنین و نحوهی غیر طبیعی به دنیا آمدن آن، ممکن است علت طبیعت عصبی کودک باشد. تکامل فن زایمان به نوبهی خود زمینه را برای تربیت آماده کرده است. اگر وسائلی فراهم کنند که طفل دست نخورده به دنیا بیاید و او را از ضربات و صدمات وضع حمل طولانی و دشوار مصون دارند، از جراحات هنگام تولد که پس از لوکرس (17) روانکاوان آن را مملو از انفعال نیرومند و پایدار میدانند و منشاء برخی از امراض عصبی در بزرگی میشمارند، کاسته میگردد.
همین که کودک به دنیا آمد نخستین اعمال تربیتی حمایت از اوست. هدف این اعمال تسهیل سازگاری او با شرایط جدید زندگانی است. باید برای او محیط زندگانی یکدست و آرامی فراهم آورد که با محیط پیش از تولد تفاوت چندانی نداشته باشد. میدانیم که مسألهی مهم اینست که از تغییرات ناگهانی اقلیمی اجتناب شود. سرما و گرمای شدید و نیز رطوبت و باد برای نوزاد خطرناک است. واقعاً جای تعجب و تأثر است که مردم هر نوع احتیاط به عمل میآورند تا کودک از محیط رحمی به محیط هوائی به آسانی منتقل گردد، و حال آن که بعداً در طی رشد و تحولات دیگر و انتقال دشوار از محیط زندگانی به محیط دیگر بی احتیاطی و بی مبالاتی به خرج میدهند؛
کودک شیرخوار چنان که از اسمش نیز بر میآید در وهلهی اول لوله گوارشی بیش نیست. بعد از آن که شکم مادر را ترک کرد، کار مهم، تغذیهی اوست. طبیعت از راه شیر مقدمات انتقال لازم از تغذیهی پیش از تولد به تغذیهی بعد از تولد را آماده کرده است. اگرچه این نکته پیش پا افتاده است که شیر مادر بی شک بهترین غذاست و هر چه طفل بزرگ تر میشود ترکیب آن فرق میکند، ولی شاید تذکر این نکته بی مورد نباشد که شیر مصنوعی دادن ممکن است به طرق مختلف به پرورش کودک لطمه بزند. درست است که براثر فنون جدید سترون کردن، خطر گوارش بد مرتفع شده است لکن شیر مصنوعی دادن سبب فطام انفعالی پیشرسی میشود که آثار روحی آن برخلاف گفتهی بعضی انکارناپذیر است.
چون کودک شیرخوار بیشتر از شیر خوردن میخوابد پس احتیاج دارد آسوده بخوابد. مادران این نکته را بخوبی میدانند چه پیش از تولد قسمتی از وقت خود را صرف آماده کردن خوابگاه کودک میکنند. آری، آماده کردن گهواره لازم است، چه گهواره قدیم که دست زنان با نوای نوازش دهنده موسیقی فوره (18) یا با آهنگ لالائی که در خاطرهها مانده است آن را تکان میداد و چه گهوارههای چرخ دار یا تختخواب کوچک یا وسیلهی دیگری که امروز متداول است. مهم اینست که کودک در جای گرم و نظیف و در برابر نور ملایم آرمیده باشد زیرا بزودی یعنی بیش از آن که همگرائی دو چشم صورت گیرد، کودک دیدگان خود را به سوی روشنائی میدوزد. میتوان گفت خوب خوابیدن نود درصد دلیل بر آن است که کودک تندرست و سالم است. وانگهی، گهواره باید طوری ساخته شده باشد که کودک بتواند بقدر کافی حرکت کند و برای این کار بازوها و پاها باید آزادی داشته باشد. این نکته امروز در همه جا رعایت میشود و روح ژان ژاک روسو که دشمن سرسخت قنداق پیچیدن کودک بود از این بابت خشنود است؛ امروز دیگر کسی کودکان را مانند بقچه به میخ تیرک سقف آویزان نمیکند؛ در گذشته که با کودک چنین رفتاری میکردند خشم چنان او را به تب و تاب میانداخت که نفس او قطع میشد. اما امروز این رفتار دیده نمیشود. روان شناسانی که خواستهاند رفتار کودکان قنداقی را با اطفال ما مقایسه کنند ناچار شدهاند در آلبانی به مشاهده و مطالعه بپردازند، اما شاید برای پیدا کردن کودکانی که هنوز از حرکات طبیعی محرومند به چنین سفر درازی احتیاج نباشد؛ برخی از پزشکان کودک معتقدند که باید برای مدتی اعضای سافلهی کودک را که دیرتر از بازوان رشد مییابد در پارچه پیچید اما منظورشان از این عمل این است که کودک سرما نخورد. در هر حال، این کار نباید مانع حرکات پاهای کودک گردد. آزادی کامل بازوها نیز گاهی معایبی به بار میآورد زیرا چون هنوز کودک نوزاد با شدت و قوت بسیار اعضاء خود را حرکت میدهد، گاهی دست او به صورتش میخورد و آن را خراش میدهد. بهداشت و مخصوصاً علاقهی خاص مادران به زیبا ماندن کودکش خود آنان را به آسانی وادار میکند از این خطر بپرهیزند. در هر حال باید گذاشت کودک هر روز لحظه ای چند دست و پا بزند. مثلاً موقعی که شست و شویش تمام شده باید او را در این کار آزاد گذاشت. این حرکات، برای کودک نخستین ورزش به شمار میرود. بعد از چند ماه باید به کار عضلات کودک یاری کرد: مثلاً به او کمک کرد از زمین برخیزد و خود را به چرخاند و کارهائی مانند اینها را انجام دهد.
باری، در صورت امکان باید محیطی برای کودک فراهم کرد که مناسب حالش باشد. شیرخوارگاه بهترین محیط به نظر میرسد. اطاق کوچکی که برای کودک فراهم شده و در آنجا یکی از اشخاص نزدیک کودک مواظب او باشد آرامش و ایمنی و امکانات کافی را برای او فراهم میکند. هرگاه فراهم کردن این شرایط میسر نباشد میتوان در گوشه ای از منزل، محوطهی کوچکی برای طفل فراهم کرد و این محیط تا مدتی کافی است. شیرخوارگاه میهن کودک به شمار میرود. موجودات اصلی ساکن این وطن مادر یا دایه و اسباب بازی (اثاث لیلی پوت (19)) است.
خلاصه، محیط کودک باید محیطی ساده و تمیز و شاداب و از هر نوع ازدحام دور باشد.
2- تنظیم اعمال کودک
ارضاء دو احتیاج عمده ، یعنی احتیاج به خوروخواب فرصتی برای نخستین نظم بخشی (20) تربیتی است. شیر خوردن و خوابیدن و شست و شو شدن و گردش رفتن در ساعات معین عاداتی است که بسیار زود در حرکات و سکنات بدن کودک سالم نقش میبندد. این عادات کار پدر و مادر و در عین حال پرورش کودک را بسیار آسان میکند. از این راه فعالیت مشروط یعنی فعالیتی مرکب از واکنشهائی مربوط به علامات رفته رفته ایجاد میشود و رفتار کودک را نخستین سازمان میبخشد. حرکات و صدا و شیوههای رفتار دیگران به صورت علامتی در میآید که میتواند در کودک واکنشهای معینی برانگیزد. یکی از ساده ترین واکنشهائی که از روی علامت حاصل میشود اینست که طفل از دیدن شیردان آغاز مکیدن میکند. باید خاطر نشان ساخت که بسیار زود واکنشهای کودک از صورت ماشینی حرکات انعکاسی مشروط خارج میشود به طوری که دیگر نمیتوان آنها را حرکات انعکاسی مشروط دانست، یعنی رفته رفته و بیش از پیش در برابر کل اوضاع مشخصی که برای او معنی خاصی پیدا کرده است، واکنش از خود نشان میدهد (نه در برابر علامت جزئی و خاص). این اوضاع حالت انتظاری را موجب میگردد که در دنبال آن احتیاج ارضاء میشود یا نمیشود. مثلاً وقتی کلاه خود را به سر میگذارید کودک خیال میکند میخواهید او را به گردش ببرید یعنی کلاه به سر گذاشتن برای او علامت به گردش بردن میشود و وقتی اثری در پی علامت ظاهر نمیشود کودک به فریاد و گریه دست میزند و از این راه نومیدی خود را نشان میدهد.
مهمترین نظام بخشی حیاتی شاید خودداری در عمل تخلیه یعنی ادرار و دفع باشد. این خودداری پیش از پایان سال اول آغاز میشود و سپس رفته رفته کامل تر میگردد. به دشواری میتوان در این مورد اثر تربیت و رشد ذاتی یا طبیعی (21) را از هم تشخیص داد. این نظم بخشی که به شدت توجه کودک شیرخوار را به خود جلب میکند، جنبهی انفعالی مسلمی دارد. و روانکاوی برای این جنبهی انفعالی اهمیت بسیار قائل است. مثلاً پیشون (22) این موفقیت دشوار را مقدمهی نخستین نذر کودک به مادر خود میداند. قبول این نظام نخستین، فرمانبرداری از حکم قانون اخلاقی نیز به شمار میرود. یاد دادن نظافت به کودک کاری طولانی و مستلزم شکیبائی فراوان خانوادهی اوست. آنچه باید از آن اجتناب کرد اینست که وقتی کودک خودداری نمیکند (یا چنان که باید خودداری نمیکند) نباید به تنبیه بدنی پرداخت و نباید بی بند و باری و یا کوتاهی در این کار را با تنبیه بدنی که سبب خشم و عصیان کودک میشود متداعی ساخت زیرا این کار ممکن است تحول انفعالی کودک را شدیداً مختل سازد.
نظام بخشیهای نخستین بسیار مهم است و سرسری شمردن آنها بی خطر نیست. ایجاد این نظمها در وهلهی اول دشوار مینماید اما مربی دانا بر آن فائق میآید. در مورد کودکی که تندرست است این نظم بخشی میسر و نسبتاً آسان است. اما پیشداوریها و ناشکیبائی ما آن را به صورت مسأله ای در میآورد که گاهی حل آن دشوار است. باری، باید این نکته را پیوسته در خاطر داشت که تربیت اجباری که خواه ناخواه در این نظم بخشی وجود دارد به هیچ رو با تربیتی که بیش از همه برای آزادی دلسوزی میکند ناسازگار نیست. حتی میتوان گفت هر چه این نظم بخشیها بهتر صورت گیرد بعداً روشهای تربیتی مؤثرتر واقع خواهد شد. کودکی که در اعمال خود درست به نظم خونگرفته است برای آزادی داوطلب بدی خواهد بود.
3- محبت و مصاحبت
کار تربیتی در دورهی کودکی اول به همین احتیاطها و نظم بخشیها محدود نمیشود. باید کودک را در فعالیتهای خود که روز بروز متنوع تر میشود نیز یاری کرد و آزمایشهای نخستین کودک در طریق کسب استقلال را مختل نساخت.
روان شناسان نشان دادهاند که از پایان سال اول حضور کسی که همدم کودک باشد و در بازی او شرکت فعال داشته باشد به رشد روانی او مدد میکند.
وقتی اغلب اوقات کودک را تنها و دور از تماس اجتماعی و برخورد محبت آمیز کافی میگذارند، چنان که در برخی از شیرخوارگاهها دیده میشود، - رشد او کندتر انجام میگیرد. و این همان مطالبی است که براثر تحقیقات اشپیتز (23) آثار شوم پرستار به جای مادر (24) نامیده میشود. جدا کردن نابهنگام طفل از مادر و نتیجهی آن یعنی احساس کمبود محبت، تحول رفتار را به عقب میاندازد یا مختل میسازد. کودک خردسال دلش میخواهد او را در آغوش گرفته این سو و آن سو ببرند. وی مایل است با کسی بازی کند و کسی او را دوست بدارد و با او حرف بزند. اینها همه نیازهائی است که باید ارضاء شود. اما حضور فعالانه و محبت آمیز کسی نباید باعث «لوس» کردن کودک شیرخوار گردد. هر لحظه کودک را از گهواره برداشتن و بی سبب او را در آغوش گرفتن و با نوازشهای خود خسته کردن و به جای سرگرم کردن، او را وسیله سرگرمی خود قرار دادن، کارهائی است که غالباً میکنند ولی عواقب بدی دارد. بسیاری از مادران فراموش میکنند که تا طفل خود شروع به خزیدن نکند بهتر است بگذارند به پشت بخوابد. جنباندن بی دلیل او را خسته میکند. این که دائماً هر کسی پیدا میشود طفل را میبوسد از لحاظ بهداشت بسیار بد است. این کار ممکن است برای کسان کودک لذت بخش باشد اما برای کودک خوشایند نیست. کودک به مواظبت و تحریض و تشویق معتدل و عطوفت آمیخته به دقت احتیاج دارد نه به مزاحمت و لاس بازی؛ همچنین گاهگاه به مصاحبت کودکان دیگر نیازمند است اما به شرط این که در نهان و دور از چشم وی مراقب این برخورد باشیم. کودک تنها با کودکان دیگر احساس آزادی میکند و عواطفی شبیه به عواطف آنان به او دست میدهد زیرا میتواند در همان فعالیتهای کودکانه شرکت کند.
4- فعالیت اعصاب حسی و حرکتی
فعالیت اعصاب حسی و حرکتی در سراسر این مرحله مهمترین فعالیت به شمار میرود. در ماههای اول، این فعالیت مسائل تربیتی مهمی پیش نمیآورد زیرا کودک معمولاً در پیرامون خود محرکهای بصری و سمعی و لمسی لازم را پیدا میکند. در این دوره غالباً وسائلی که در اختیار وی گذاشته میشود به جای این که ناکافی باشد زائد است. اما از سال دوم، جستجوی بدن و گهواره جای خود را به جستجوی محیط شیرخوارگاه یا خانه و باغ میدهد و از این پس وسایل متنوع تری ضرورت پیدا میکند. در این مورد نیز اشیاء ساده و محکم که در بازیهای «فونکسیونی» مفید باشد کافی است. غالباً ما بزرگسالان وقتی میبینیم که کودک عروسک بی ریخت جلی یا اسب چوبی رنگ رفته و کهنه را میپسندد، این به نظر ما عجیب و نامفهوم میآید اما باید این کار کودک برای ما درسی باشد. اسباب بازیهای گرانبها و پر زرق و برق تنها خودستائی و خودنمائی کسی را ارضاء میکند که آنها را به کودک هدیه کرده است.
5- راه رفتن
گرچه راه رفتن طبعاً و بدون آموختن انجام میگیرد، اما مربی در این یادگیری نیز تأثیر بسزا دارد. البته منظور این نیست که مربی بخواهد بسیار زود کودک را به راه رفتن وادار کند زیرا نتیجهی این کار خمیده کردن لنگهای کودک است. اما با تمرین دادن عضلات بچه، میتوان به شروع راه رفتن او کمک کرد (25) همچنین وقتی کودک آغاز راه رفتن میکند- میتوان نقاط اتکائی برای او فراهم کرد؛ یا وقتی سعی میکند از جا برخیزد خود را حامی او ساخت. بعداً نیز باید شور و شوق کودک را به جنب و جوش و رفت و آمد اعتدال بخشید. زیرا غالباً کودک آن قدر راه میرود که بی حال میشود. اما چنان که په گی (26) با زیبائی تمام گفته است: «کودک با پاهای خود به جائی نمیرود بلکه بزرگسالند که جابجا میشوند». کودکان به رفتن و آمدن و جستن و خلاصه جاده را با پاهای خود فرسودن اکتفا میکنند و زود به یورتمه رفتن میپردازند. به زمین خوردن نیز مسلماً پیش میآید اما معمولاً خطری در آن نیست زیرا هنوز بدن کودک به زمین و کف اطاق نزدیک است. مربی باید بتواند حرکات خود را با رفتار و حرکات و گامهای کوچک کودک سازگار کند نه این که کودک را مجبور سازد تا هر وقت او خواست پا به پای او بدود. هرگاه مربی نمیتواند هر جا که کودک خواست بایستد اجازه توقف بدهد، لااقل باید هر وقت خواست بگذارد بنشیند و خستگی خود را رفع کند وگرنه گردش برای کودک خستگی آور خواهد شد. مخصوصاً باید تا حدی کودک را آزاد گذاشت تا به میل خود این سو و آن سو برود. براثر راه رفتن کودک نخستین بار در خود احساس آزادی خوشایندی میکند. وی از این پس مایل نیست هر جا ما میخواهیم او را ببریم، برود بلکه هر تل سنگ ریزه ای که در راه پیدا میشود برای او فرصت بالا رفتن به شمار میرود و او با این کار قدرت خود را نشان میدهد.
6- غذا خوردن
غذا خوردن نیز عمل دقیق دیگری است و آموختن آن باید پیش از منع کودک از شیرخوردن آغاز شود و پس از این مرحله قوت بگیرد. منظور از غذا خوردن ظاهراً اینست که کودک بتواند حرکات جدیدی را جانشین مکیدن کند. بردن قاشق به دهان بی آنکه محتوای قاشق بریزد، آن را میان دو لب نهادن و جویدن غذا پیش از بلعیدن آن وقتی غذا آبگوشت نباشد، همه حرکاتی اصولاً مشکل است. مخصوصاً هماهنگ کردن و به هم پیوستن این حرکات کار آسانی نیست. آدم بزرگ هم وقتی خسته باشد این اعمال را همیشه درست انجام نمیدهد. از این رو، وقتی کودکان خردسالی که رشد طبیعی اعصاب و رشد اندامهای آنان هنوز کافی نیست در غذا خوردن نازرنگی از خود نشان میدهند نباید نابردباری و سختگیری نشان داد. وانگهی، کودک از تنها غذا خوردن و با دست خوردن لذت میبرد. پس همان طور که دلش میخواهد به میل خود راه برود باید وقتی قاشق را مثل چوبدستی حرکت میدهد و مقداری آبگوشت یا زردهی تخم مرغ را به زنخ و انگشتها و پیش بند خود میریزد این میل به آزادی را محترم شمرد. انسان در گامهای نخستین به سوی آزادی و استقلال راههای عجیبی را میپیماید. به شیوهی پاکیزه و سالم غذا خوردن کار پیچیده ای است که رفته رفته از روی سرمشق آموخته میشود. طفل از تقلید دیگران لذت میبرد. وقتی به کاری خوب عادت کرد، به نوبهی خود مواظب است که بزرگسالان نیز قاعده ای را که بارها برای او تکرار کردهاند به کار بندند. و این امر غالباً سبب تعجب اینان میشود. شاهد این مطلب، اظهارات مادر بزرگی است که نوهی سه سالهی او یکروز هنگامی که با هم ناهار میخورند جداً به او گفت: «نه نه جان، درست بجو جانم؛ درست بجو؛»
پرورش کودک از لحاظ غذا خوردن مانند جنبههای دیگر تربیت و شاید بیشتر از آنها در حساسیت او اثر میکند. زیرا غذا خوردن قسمتی از فطام یا باز گرفتن از شیر است که خود به علت قهر و آشتیهائی که به بار میآورد، از لحظات دشوار زندگانی کودک به شمار میرود. پس باید پله پله کودک را بالا برد یعنی در صورت احتیاج با ملایمت او را عادت داد از شیر و پستان مادر چشم بپوشد.
همچنین باید بی میلی کودک نسبت به غذاهای جدید را که غالباً دیده میشود به نرمی از میان برد. نباید کاری کرد که کودک از برخی از غذاها رم کند. این کارها در واقع از آموختن فن غذا خوردن به مراتب دقیق تر و مهمتر است.
7- سخن گفتن
آموزش سخن گفتن چندین سال طول میکشد اما از یک تا سه سالگی مخصوصاً باید در این زمینه از کودک مراقبت کرد. و چون در این زمینه، کودک از بزرگسالان شدیداً تقلید میکند پس باید با کمال احتیاط رفتار کرد. باید با او شمرده و روشن سخن گفت و کلمات را با دقت به هم پیوند داد و کلمات و عبارت ساده به کار برد و خطاهای او را اصلاح کرد. بعداً نیز وقتی کودک; به شکار لغات میرود او را در به چنگ آوردن لغات یاری کرد.
نباید زیاده از حد توقع داشت: کودک بناچار برخی از حروف را از صورت اصلی خود میاندازد و برخی اصوات را جویده ادا میکند. سرودهای زیبائی که در پرورشگاهها معمول است شاهد بر این مدعاست. در همین لحظه که مشغول نوشتن این سطور هستم، دختر بچهی 29 ماهه ای را آزمایش میکنم که رشد او از حد متوسط هم بیشتر است: کودک مزبور «ر»ها را «ل» تلفظ میکند و «د»ها را بر طبق قوانین صوتی معروف و برای خاطر لذت پدر و مادر تغییر میدهد.
یکی از مسائل مهم و دشوار اینست که بدانیم آیا باید و میتوان با کودکان خردسال زبان شکسته و پر از نام آوائیها که خود کودکان به کار میبرند سخن گفت یا نه؟ به عقیدهی اومبردان (27) این کار زیانی ندارد و من نیز با عقیدهی وی که حجت است موافقم. وانگهی، وقتی بزرگتران که خود عامیانه سخن میگویند با کودکی که تازه به زبان آمده است چنین حرف- میزند چگونه میتوان از به کار بردن این شیوه اجتناب کرد؟ با این همه، میتوان خاطرنشان ساخت که وقتی زبان عامه بدون ملاحظه به کار رود انتقال از زبان کودکانهی دورهی شیرخوارگی به زبان بزرگسالان تا حدی به کندی صورت میگیرد و گاهی نیز به دوگانگی موقت و دلپسند زبان منتهی میگردد. من پسر بچه ای را میشناسم که وقتی شیرخوار بود بزغاله را «بع» و سگ را «اوآ اوآ» مینامید- و وقتی به چهارسالگی رسید به بزغاله «بع بزغاله» و به سگ، «اوآسگ» میگفت.
چنان که میدانیم سرعت یادگیری لغات برحسب فراوانی و کیفیت محرکها، فرق میکند. این سرعت در میان کودکان طبقهی توانگر بیشتر از کودکان تودهی مردم و در شهرها بیشتر از روستاهاست اما در افراد مختلف نیز فرق میکند. یکی از احتیاطهای مهم این است که به کودکان تنها کلماتی را یاد دهند که برای آنان مفهوم باشد. در مرحله ای که کودک کلمه را به جای عبارت به کار میبرد و این کلمه به تنهائی بر یک تصور و حتی بر چندین تصور مختلف دلالت دارد، مدتی این یادگیری با اطمینان صورت نمیگیرد. وقتی مرحله «شکار لغات» که خود بازی «فونکسیونی» و طبیعی است و سبب غنای سریعتر لغات میشود فرا میرسد، دوره پرگوئی و زبان بازی نزدیک میگردد.
ج - تربیت عقلی و اخلاقی
در دورهی شیرخوارگی، بحث از تربیت عقلی و اخلاقی کودک ممکن است مبالغه آمیز به نظر برسد. اما چون در این دوره در هر یک از فعالیتهائی که بررسی شد اثری از هوش و نیز منشی کودک دیده میشود، پس باید به اختصار و در پایان این مبحث، کیفیت تربیت هوش در این دوره را روشن ساخت.
1- تربیت عقلی
در دورهی شیرخوارگی، دو نوع هوش یکی پس از دیگری بیدار میشود: یکی هوش عملی یا هوش حسی- حرکتی است که از طریق یافتن راه حلهای خاصی که به خودی خود اختراعات کوچکی است، انطباق مستقیم رفتار طفل با اوضاع جدید را میسر میسازد. دیگر هوش زبانی (28) است که به علامات یعنی کلمات مربوط است.
برای پرورش این دو هوش، مربی از این پس چندین وسیله در دست دارد: یکی از آنها کنجکاوی کودک و قدرت تقلید و محرکهای انفعالی و حافظه و مانند آن است. بدیهی است که در تربیت عقلی کودک شیرخوار به هیچ گونه تعلیمی نیاز نیست اما تکرار این حقیقت به عنوان احتیاط بد نیست؛ چه برخی از اطفال را از دو سالگی به مدرسه میفرستند. واقع این است که در این دوره، پرورش عقلی از راه فعالیتهائی صورت میگیرد که کودک طبعاً به آنها علاقه نشان میدهد. مثلاً مسائل عملی کوچکی از قبیل بر روی پاها چرخیدن یا وسیله ای را برای ارضای میلی به کار بردن و باز کردن و بستن جعبه و اشیائی را در جعبه ای قراردادن و راه حل معمای تصویر ساده ای را پیدا کردن، همهی اینها به پرورش هوش مدد میکند. کنجکاوی و جستجو در محیط خود فرصتی برای کسب مقدمهی تجربهی شخصی است که بر اثر اوضاع مکرر و مشابه، استدلال را به اجمال به طفل القاء میکند. باری، بازیهای تربیتی نیز سود بسیار دارد. از جمله باعث تمرین حواس میشود و به یاد گرفتن لغات مدد میکند و قدرت حرکت را منظم میسازد و نیز زمینه را برای دخالت هوش در حل مسائلی که به تدریج مشکل میشود فراهم میکند. با این همه، اثر این بازیها در دورهی بعد حائز اهمیت خواهد شد. صفت عمده تربیت عقلی سال اول بی شک عاری بودن از هر گونه منظومه یا هیات تالیفی (29) است. این تربیت نوعی ابتکار رهبری شده است. یعنی مستلزم استفاده از اوضاع و احوالی است که در آن کودک باید به عمل طبیعی انطباق بپردازد. استفاده از امکانات فهم نیز که رو به تزاید میرود با توجه به ارضاء رغبتهای متعدد کودک، خود تربیت محسوب میشود.
2- پرورش اخلاقی
مجموعهی شیوهی عادی هرکس در تماس با دیگران و برخورد با خود، منش نامیده میشود و چون منش بر پایهی طبع یا مزاج فردی و طبیعی قرار دارد پس از همان سال اول براساس یک عده تمایلات عمده رفته رفته تشکیل میگردد.
هر کودک شیرخوار در واکنشهای خود، شیوهی مخصوص به خود دارد. یعنی رفته رفته مهربان یا بی اعتنا، سرزنده و شاد یا پژمرده و دلمرده و سپس زبان دار یا تودار خواهد شد. هر کودک همدردیها یا ناهمدردیهائی از خود نشان میدهد. محیط اجتماعی در شیوههای واکنش کودک تأثیر فراوان دارد: از روی این تأثیر میتوان میزان تربیت پذیری منش را اندازه گیری کرد. تأثیر محیط اجتماعی در تربیت منش در عین حال نشان میدهد که باید در این تربیت مراقبت کامل به عمل آورد. هیچ چیز زیان آورتر از این نیست که در دورهی شیرخوارگی به تسهیل اعمال مهم بدنی و نیز بیداری هوش اکتفا کنیم و به بهانه این که هنوز منش ظاهر و مشخص نشده است، تربیت این امر را به بعد موکول سازیم؛ زیرا درست در این دوره است که تا حدی بدون اطلاع ما منش تشکیل میشود. حالات انفعالی یکی از اجزاء مهم منش به شمار میرود؛ در کودک نمیتوان تربیت انفعالی را از تربیت منش جدا دانست؛ یعنی این دو امر سخت به هم پیوستهاند و در تربیت هر دو ممکن است خطاهای واحدی صورت گیرد. به همین جهت است که اصرار و مبالغهی پدر و مادر در این که کودك را از هر نوع احساس نامطبوع دور نگهدارند از لحاظ منش به نتایج زیان آوری منتهی میشود. مثلاً کودکی که زیاده از حد ناز بار آید بسیار زود به موجودی هوسباز تبدیل میشود. ترس نیز فرصتی برای لغزشهای بزرگ تربیتی است و از عواطف بسیار مهم دورهی کودکی نخستین به شمار میرود. ترس از تاریکی و از تنهائی مخصوصاً در این دوره ظاهر میشود و معلول انفعالات آمیخته به حالت انتظاری است که والون توصیف کرده و پایه و مایهی نخستین تداعیهای ذهنی کودک است.
بیدار بودن و پیوسته کسی را در کنار خود دیدن یا بیدار بودن و دیدن نور دو وضعی است که نباید کودک را بیش از اندازه به آن عادت داد، وگرنه دیگر تحمل نخواهد کرد که در تاریکی یا تنهائی بیدار بماند. هرگاه برعکس، از همان هفته اول، غالباً کودک را تنها بگذاریم و شب نیز گاهگاه و پیش از آن که این اوضاع را تشخیص دهد او را در تاریکی قرار دهیم چه بسا این حرکات و سکنات ناشی از ترس که فکر بسیاری از پدران و مادران جوان را به خود مشغول داشته است پیش نخواهد آمد. البته ممکن است مادربزرگها از این دستور عملی که باید و میتواند با مراقبت پنهانی همراه باشد برآشفته شوند اما ایشان تنها کسانی هستند که از این دستور رنج خواهند برد؛
به طور کلی، برای تربیت منش باید به ظهور دو گرایش عمدهی آدمی توجه داشت: یکی میل به قدرت و دیگری میل جنسی به صورت قبل از تناسلی خود. میل به قدرت در صورتی که از روی نادانی و با شیوهی مستبدانه سرکوفته شود بسیار زود حسی ناآرامی و ناامنی و حقارتی را که ممکن است در آینده موجد امراض عصبی گردد به وجود میآورد. میل جنسی در این دوره منشاء کنجکاوی و لذت است و به صورت دلبستگیهای شدیدی ظاهر میشود و اگر با خشنونت سرکوب گردد طفل را به واکنشهائی وا میدارد که دال بر ناکامی و احساس تنهائی و همین امر یکی از علل عمدهی خطاهای تربیتی در این دوره است. رفتار آرام و محبت آمیز پدر و مادر بهترین ضامن تعادل انفعالی کودک است. این شیوه از واکنشهای پرخاشجویانهی کودک جلوگیری میکند و مانع حسادت میان برادران و خواهران میشود و احتیاج کودك به همدلی را تحریک میکند و بدین ترتیب منش برای مواجهه با مشکلات سالهای بعد شرایط مساعدی پیدا میکند.
باری ، در طی سه سال نخست، اخلاق و رفتار کودک در برابر مادر و پدر و براداران و خواهران خود و اشخاص بیگانه هنوز به صورت ثابت در نیامده است، اما پس از این دوره رفته رفته صورت مخصوصی به خود میگیرد و به مسیر معینی میافتد. بنابراین، باید مراقبت کرد که روابط کودک با اشخاص پیرامونش بر اثر نادانی و غرضهای خاص و توقعات بیش از اندازه تیره نشود و به راه کژ نیفتد.
***
3- مبارزه با عادات بد
با وجود مراقبت مربی هر عمل حیاتی (یا روانی) که پدیدار میشود ممکن است دچار اختلال یا نقصان یا انحراف گردد. گاهی نیز عادات بدی در کودک به وجود میآید که صبر و نیز عقل ما را به محلی تجربه میزند: مثلاً یکی از این عادات، عادت شست مکیدن است. این اعمال غیر طبیعی نخستین، مخصوصاً در زمینه قدرت حرکتی و تکلم و بویژه روابط انفعالی به صورت بسیار دقیق و حساسی جلوه میکند. درمان کردن این نابسامانیها مانند بیماریهای کودکی ، کار پزشک است. بهترین وسیله ای که خانوادهها در اختیار دارند برای آن که ببینند آیا رشد کودک به طور طبیعی صورت میگیرد یا نه، این است که در سال اول، هر سه ماه یک بار و بعداً هر شش ماه یک بار بچه را با تست رفتار آزمایش کنند. اغلب پدران و مادران وقتی در کودک خود به رفتاری غیر طبیعی برمی خورند گمان میکنند که با گذشت زمان خود بخود بهبود خواهد یافت و حال آن که غالباً با یک بار مراجعه به پزشک و اندکی زودتر میتوان به نحو بسیار مؤثر به بهبود آن کمک کرد. امروز یک رشته آزمایشهائی در دست است که گزل (30) و شارلوت بوهلر (31) براساس مقیاس رشد تهیه کردهاند. اما در فرانسه این آزمایشها تا کنون فقط در شیرخوارگاهها معمول است و مؤسسات دیگر به آنها توجه ندارند. باید استعمال این آزمایشها را همگانی کرد. زیرا این کار مانند وزن کردن کودک که خوشبختانه در همه جا معمول شده است ضروری است. روزی که استعمال تستهای مخصوص کودکان (32) مانند وزن کردن کودک رایج گردد، میتوان گفت که روان شناسی تربیتی دورهی اول کودکی، واقعا پیشرفت کرده است.
***
باری، تربیت در سنین شیرخوارگی رویهمرفته دارای صفات کاملاً مشخص است. این دوره، دورهی پرورش تن و دورهی حمایت از کودک است. در این دوره تحریک و تشویق دو وسیلهی عمدهی تربیتی است و ترقیات طبیعی کودک را تسهیل میکند. اما چون پرورش در این مرحله، پرورش آدمیزاده است؛ پس باید به نخستین پیروزیهای هوش و حساسیت و قدرت حرکتی توجه داشت. درست است که تربیت کودک در این دوره با بهداشت او عملاً یکی است اما در اینجا علاوه بر بهداشت جسمانی با بهداشت روانی نیز سروکار داریم.
در این دوره، تربیت روحی از لحاظ موضوع به نظر ناچیز و نقش آن مخصوصاً منفی به نظر میرسد. زیرا در اینجا عامل اصلی پرورش و بالیدن و رشد طبیعی بدن است.
یادگیری (33) که نمودار اثر محیط تربیتی است تحت الشعاع حرکت طبیعی قرار میگیرد که بر اثر آن صورت نوعی انسان (34) در کودک تکرار میشود و بر اثر بازی سادهی رشد، موجب ترقیات دائم میگردد. در واقع رشد طبیعی و یادگیری به هم پیوسته و هر دو ضروری است و هرکدام به نوبهی خود اعمال دیگری را تسهیل میکند. تمام هنر مربی در این دوره عبارت از این است که قدم به قدم با ترقیات رشد طبیعی بدن پیش برود و از راه تمرین به حداکثر نتیجه برسد. البته این هنری دشوار است خاصه که این مرحله خود نیز به مراحل کوچکتر رشد تقسیم میشود و هر کدام از این مراحل رشد با مراحلی از رفتار مطابقت دارد. در هیچ دوره مانند این دوره مراحل رشد این چنین سریع و یکنواخت و کامل در پی هم ظاهر نمیشوند. ولی باید این مراحل را خوب شناخت تا عمل خود را بر هر یک از آنها منطبق ساخت. باری، در نخستین مرحله تربیت، محیط خانوادگی و مخصوصاً محیط محبت آمیز حائز نهایت اهمیت است. در دورهی شیرخوارگی و در مواقعی که محیط خانواده خطرناک یا مضر جلوه میکند، شیرخوارگاه و سپس مدرسهی مادرانه از هر جای دیگر بهتر است. مادر و خانه خدایگان نگاهبان کودک شیرخوارند.
می توان گفت در صورتی تربیت کودک شیرخوار به ثمر میرسد که وسایل زندگانی مخصوص این سن در اختیار او باشد. کودک زیبا و خوب کودکی است که مانند گیاهی شاداب خوب بروید و پرستارش پشتیبان او باشد؛ یعنی کودکی که تشنهی شناختن دنیای کوچک پیرامون خود باشد و بازی و فعالیت را دوست بدارد و بهاشخاص پیرامون و مخصوصاً مادر خود دلبستگی داشته باشد، خلاصه کودکی که از راه زبان بستهی خود بتواند حالات خود را تا حدی به دیگران به فهماند. کودکی که نخستین نظم اعمال بدنی و نخستین یادگیریهای او در راه مناسبی افتاده باشد، کودک «بسیار عاقلی» که غالباً از آن دم میزنند نیست زیرا لحظات ناآرامی و خشمهای شدید و فریادهای گوشخراش مانند خواب بعد از غذا و بازی و خنده جزء لاینفک طبیعت اوست. با این همه، رشد خوب و تعادل انفعالی کودک آئینهی حکمت است. گذشته از این، نحوهی زندگانی کودکان یکسان نیست؛ مثلاً شیوهی زندگانی دختر بچه مانند پسر بچه نیست و کمال در کودکان به یک درجه دیده نمیشود. اما با وجود این تفاوتها، در کودکان سراسر دنیا یک حالت صفا و پاکی دیده میشود. به نظر من دورهی شیرخوارگی وقتی وظیفهی اساسی خود را انجام داده است که بتوان اصطلاح ملی سرشار از ستایش و عطوفت را به کار برده گفت: «کودک ما از خواب کودکی بیدار شده است.»
پینوشتها:
1- یا به تعبیر قدیم آن، دوره غذا دادن یا Nourriture.
2- Infans.
3- Placentaire.
4- Virchow.
5- Spinal.
6- G.Duhamel.
7- Gesell.
8- Lallation.
9- Watson.
10- Sympathie.
11- H. Wallon.
12- Sigismund.
13- Individualité.
14- Phonème.
15- Onomatopée.
16- H.Delacroix.
17- Lucrèce.
18- Fauré.
19- Liliput.
20- Régulation.
21- Maturation.
22- Pichon.
23- Spitz.
24- Hospitalisme.
25- دستم بگرفت و پا به پا برد *** تا شیوهی راه رفتن آموخت
«ایرج میرزا».
26- Péguy.
27- Ombredane.
28- Intelligence verbale.
29- Système.
30- Gesell.
31- Ch. Buhler.
32- Baby test.
33- Learning.
34- .Biotype.
دبس، موریس؛ (1388)، مراحل تربیت، مترجم: علیمحمد کاردان، تهران: مؤسسهی انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم.
/ج