22
برای اینکه بدانیم لوکی و فنریر، چه نقشی ایفا میکنند، ابتدا بهتر است کمی درباره اُدین سخن بگوییم و بدانیم که آسگارد و اُدین در اینجا چه نقشی دارند.اُدین (40) خدای خدایان خیالی و افسانهای در منطقه اسکاندیناوی است. اگر امروز که شما این متن را میخوانید، «چهارشنبه» است، بدانید که طبق این افسانهها چهارشنبهها، روز اُدین است.
اُدین، پسر بور و بستلا، خدای جنگ، مرگ، خرد و دانایی است. اُدین کسی است که جنگجویان کُشته شده در میدان جنگ را به تالار خود به نام «والهالا» خوش آمد میگوید؛ فقط جنگجویانی به این مقام- یعنی ورود به والهالا که معادل بهشت است - میرسند که با افتخار، خودشان را فدای اُدین کنند. «والکیری»ها، دوشیزگان زیبایی بودند که جنگجویان کُشته شده را به تالار والهالا راهنمایی میکردند. آرزوی همه جنگجویان، دیدار با والکیریها (معادل فرشتگان) بود.
اُدین، شاخصههای ویژهای دارد: «نیزه» آدین به نام گونگنیر(41) که به هر طرف که گرفته میشد، پیروزی پدید میآورد، «حلقه» اُدین که یک حرکت نمادین بود؛ پیش از آنکه جنگ میان دو گروه آغاز شود، هر گروه عدّهای از جنگجویان خودشان را بدون زره و سلاح به نبرد میفرستادند تا کُشته شوند و خونشان را برای آدین بریزند. این عدّه، حلقهای بر گردن میآویختند که حلقه اُدین بود. البته اُدین، حلقههای دیگری هم داشت؛ از جمله دروپنر(42)، حلقههای زاینده و جاوید که هر نه شب، یکبار حلقه زرین جدیدی از آنها زاده میشود. «اسب» اُدین به نام اسلیپنر(43) که سوار بر آن، آسمانها را در مینوردد و مردگان را به قلمرو خودشان میبرد.
اُدین گاهی به شکل عقاب است. عقابی که بر «درخت جهان» مینشیند و از آنجا به عالم نظاره میکند. البته اُدین گاهی هم مجبور میشد زجر زیادی را تحمل کند. همانند زمانی که نه شب و نه روز خود را قربانی کرد و در حالی که به زخم نیزه مجروح بود، دست و پا بسته بر درخت جهان آویخته شد تا بتواند الفبای جادویی را که دانش جهان را برای همه به ارمغان میآورد، به چنگ آورد. البته روایت دیگری هم میگوید که اُدین، یک چشم خود را فدیه میدهد و یک جرعه از چشمه میمیر(44) مینوشد که در زیر یکی از ریشههای درخت جهان قرار دارد تا بتواند به این دانش دست پیدا کند.
23
لوکی چهره دوگانهای در افسانهها ی اسکاندیناوی دارد. در بعضی موارد، لوکی به صورت شیطان هولناکی که قصد برهم زدن جهان را دارد، ظاهر میشود. امّا در بعضی از موارد، لوکی چهره خیرخواهی به خود میگیرد که حتّی گاهی به نظم جهان کمک هم میکند و به همین دلیل، باور کنید که لوکی، خود شیطان است که گاهی چهره خیر به خود میگیرد و گاهی شرّ.لوکی فرزند فاریائونی و لاتوفی است و میتواند تغییر شکل دهد و به صورت اسب، شاهین و... درآید (به تغییر جنسیت شیطان به شکل مار در اساطیر سامی توجه کنید). یار وفادار لوکی، همسرش سیگین است. همسر دیگر لوکی، انگریودا است که از لوکی، صاحب سه فرزند به نامهای یورمونگاند، هلی و فنریر میشود.
مهمترین ماجرای لوکی، مربوط به مرگ بالدار و راگناروگ است.
24
بالدر، پسر اُدین و همسر او فریگ(45) است که بسیار محبوب این پدر و مادر بود. فریگ همه نباتات و فلزات را سوگند میدهد که به بدن بالادر کارگر نشوند. امّا مادر مهربان، فراموش میکند که کشمش هم جزئی از نباتات به شمار میرود و از او غافل میشود. لوکی که از محبوبیّت بالدر رنج میبُرد، به سراغ کشمش میرود و از آن، نیزه تیزی میسازد. چندی بعد در یک میهمانی بزرگ خدایان، لوکی نیز با نیزهای که ساخته بود، ظاهر میشود. خدایان، بدن بالدار را با سلاحهایی که ساخته بودند، آزمایش میکردند امّا هیچ سلاحی بر بدن بالدار، کارگر نبود. لوکی در میان خدایان، برادر بالدر، یعنی هوادار نابینا را یافت و به او گفت که تو هم با این نیزه، بدن بالدر را آزمایش کن. هودر بینوا هم به خیال اینکه هیچ سلاحی بر بدن برادرش کارگر نمیشود، نیزه را به سمت بالدر پرتاب کرد و گلوی او را درید.امّا لوکی، بی عقوبت هم نمیماند؛ خدایان، لوکی را روی سه تخته سنگ به بند میکشند و یک افعی سمّی نیز بالای سَرَش میگذارند که سمّش روی صورت او بچکد و از این طریق زجر بکشد. ولی سیگین وفادار، خود را به لوکی میرساند و کاسهای در کنار لوکی میگذارد که سمّها را جمع کند، امّا هرگاه که کاسه پُر میشد و سیگین میخواست که کاسه را خالی کند، قطرهای از سمّ روی چهره لوکی میریخت و فریاد عذاب او را بلند میکرد.
25
تا وقتی که لوکی در بند است، به سراغ فنریر برویم. گرگ فنریر آنچنان بزرگ بود که فقط تیر (یکی از خدایان) میتوانست به او غذا بدهد، ولی فنریر خود را از بند نجات داد. اُدین تصمیم میگیرد گرگ را به دام اندازد و به همین خاطر از کوتولههای آهنگر میخواهد زنجیری محکم و با ظاهری همچون ابریشم بسازند. اُدین زنجیر را به تیر میدهد تا فنریر را بفریبد. تیر از فنریر میخواهد که زنجیر را امتحان کند و فنریر به یک شرط قبول میکند؛ اینکه تیر تا زمانی که او زنجیر را امتحان میکند، دستش را در دندانهای او گرو بگذارد. تیر قبول میکند و گرگ را به دام زنجیر میاندازد، اما فنریر هم دست او را قطع میکند.26
خوب، آخر این داستانهای جالب به کجا میرسد؟پس از مرگ بالدر، از در و دیوار، پیشگوییهای هراس انگیز سرازیر میشود و خواب خدایان را آشفته میسازد. در دنیای انسانها، بادی جای خوبی و شرّ جای خیر را میگیرد- همچون نشانههای آخرالزمان در ادیان ابراهیمی- نفرت، کینه و حسد، بر همه جا حاکم میشود. زمین شروع به لرزیدن میکند، گویی قرار است متلاشی شود. زمستانهای سرد و طاقت فرسا، زمین را مورد تاخت و تاز قرار میدهند. سه زمستان به نام فیمبولوتر بدون آنکه تابستانی در کار باشد. فنریر که از بند رها شده است، خورشید را میبلعد. همزمان با فنریر، یورمونگاند که اژدهایی هراس انگیز است، از اعماق آبها بلند میشود و جهان را زهرآگین و زمین را به طوفانی عظیم گرفتار میسازد.
لوکی همراه با یک کشتی پُر از غول و هیولا به نام ناگل فار به سمت خشکی میآید. از سوی دیگر، از قلمرو آتشین به نام موسیال، به فرماندهی سورت که در آغاز آفرینش، خاستگاه زندگی بوده است، تباهی و ویرانی فرا میرسد.
خدایان با شنیدن صدای شیپور هیمدال (خدای سپید مو که در کنار پل رنگین کمان مینشیند و از دژ خدایان در برابر غولها و هیولاها محافظت میکند) متوجه خطر میشوند و با لشکری به فرماندهی اُدین، در حالی که اینهریارها (جنگجویان آسگارد) او را همراهی میکنند، به جنگ میروند و اینجا نبرد آخرالزمان یا همان راگناروگ شکل میگیرد (شبیه دشت آرماگدون). در این جنگ است که فنریر، اُدین را از پا در میآورد؛ امّا ویدار(46) پسر اُدین، انتقام میگیرد و فنریر را از میان بر میدارد؛ ولی این موضوع نتیجهای برای آسگارد ندارد؛ زیرا با اینکه تور (خدای سرخ مو که چکشی به نام میولنیر دارد) یورمونگاند را از پا درآورده است، اما سم مار، تور را هم از پا در میآورد. هیمدال و لوکی هم همدیگر را نابود میکنند. فریر (خدای باروری) و سورت هم با یکدیگر نبرد میکنند که در نهایت، فریر از پا در میآید. سورت تنها کسی است که پس از نبرد آخرالزمان زنده میماند تا آسمان را به آتش بکشد و زمین را به ژرفای آبها پرتاب کند.
27
شاید از لوکی و فنریر و سایر اسطورههای شیطان پرستی، کمتر نامی بُرده شده است. امّا هیچ اسطوره شیطانی بهاندازه اسطوره لوکی و فنریر، بر آیینهای شیطان پرستی اثر نگذاشتهاند. عمق این اثر، حتّی تا امروز هم خود را نشان داده است؛ از گروههای «متال» نروژی و سوئدی که همگی خود را فرزندان اُدین یا لوکی میدانند گرفته [در فصل سوّم به آنها پرداخته شده ] تا فیلمهای عظیم و پرهزینهای که بر اساس این اسطورهها ساخته شدهاند (سه گانه «ارباب حلقهها» نوشته تالکین و سه گانه «دنیای زیرین» یا «زیر دنیا»).امروزه- همانطور که در گذشتهها بوده است- جوانان اسکاندیناوی که از مسیحیّت گریزان هستند و کلیساها را در نروژ و سوئد به آتش میکشند، به دین شیطانی و اساطیری خود بازگشتهاند و میخواهند که دیگربار، آن آیینها و مناسک را اجرا کنند.
همهی آنها در انتظار نشستهاند تا سه زمستان متوالی زمین را فرا بگیرد و هیولاها و غولهای اسرارآمیز، دوباره به زمین بازگردند.(47)
28
بسیاری از آیینهایی که ما امروزه به نام شیطان پرستی میشناسیم، به خاطر لوسیفر(48) است. یا حداقل این چیزی است که به خاطر تعالیم کلیسا، به ما رسیده است. شیطان و شیطان پرستیای که امروزه ما میشناسیم، در واقع، نتیجه خیالپردازیهای کشیشان و راهبان مسیحی است که تصمیم گرفته بودند آیین مسیح را به تحریف بکشانند.به همین دلیل، همهی آن چیزی که به نظرشان مخالف قدرتشان میرسید را به عنوان نماد شیطان و شیطان پرستی اعلام کردند؛ لوسیفر، مجموعهای از همهی چیزهایی است که کلیسای کاتولیک، نمیپسندید؛ «نیزه لوسیفر»، در اصل، نیزه پوسیدون خدای دریا در اسطورههای یونانی بود، «ستاره پنج ضلعی» که شیطان پرستان از آن استفاده میکردند یا کلیسای کاتولیک میخواست که استفاده کنند، ستاره «ونوس» از دیگر خدایان یونانی بود.
آرام آرام، لوسیفر تبدل به یک نماد شد و آنقدر این نماد قدرت به دست آورد که پیش از زنان جادوگر و مردان گناهکار، عدّهای از خود همان کشیشان و راهبان، شروع به پرستشاش کردند.
29
آیینها و مناسکی که به عنوان شیطان پرستی و به دنبال لوسیفر و چنین افسانههایی بنیان نهاده شد، به عهد عتیق- و احتمالاً دستکاریهای یهودیان و مسیحیان در آن- برمی گردد. لوسیفر، ترجمهای از «helel» به زبان عبری است که معنای «روشنی» و «درخشندگی» میدهد؛ این عنوان که به لوسیفر اشاره میکند، ترجمه «ستاره صبح»(49) است که هدیه اشعیاء نبی به بنی اسرائیل است.ای ستاره درخشان صبح، چگونه بر زمین افکنده شادی، در دل خود میگفتی تا به آسمان بالا خواهم رفت، تخت سلطنتم را بالای ستارگان خدا خواهم نهاد و بر قله کوهی در شمال که خدایان بر آن اجتماع میکنند جلوس خواهم کرد. به بالای ابرها خواهم رفت و مانند خدای متعال خواهم شد.(50)
ای انسان خاکی، برای پادشاه صور گریه کن، به او بگو که خداوند میفرماید: تو مظهر کمال حکمت و زیبایی بودی و در عدن که باغ خدا بود، قرار داشتی، خود را با انواع سنگها از قبیل عقیق سرخ، یاقوت سرخ و زمرد تزئین میکردی. زیورهای تو همه از طلا بود. تمام اینها در آن روزی که به وجود آمدی به تو داده شد. تو را به عنوان فرشته نگهبان انتخاب کردم. تو در کوه مقدس من بودی و در میان سنگهای درخشان راه میرفتی، از روزی که آفریده شدی، در تمام کارهایت کامل و بی نقص بودی تا اینکه شرارت در تو راه یافت. تجارت زیاد تو با دیگران باعث شد تو ظالم و گناهکار شوی، به این سبب تو را از کوه خود بیرون انداختم. ای فرشته نگهبان، من تو را از میان سنگهای درخشان بیرون انداخته، هلاک ساختم. دل تو از زیباییات مغرور شد و شکوه و جلالت باعث شد حکمتت به حماقت تبدیل شود. به همین علت تو را بر زمین انداختم و در برابر چشمان پادشاهان، درماندهات کردم. تقدس خود را به سبب حرص و طمع از دست دادی، پس از میان خودت آتشی بیرون آوردم و پیش چشمان کسانی که تماشا میکردند، تو را سوزاندم و به خاک و خاکستر تبدیل نمودم.(51)
داستان از زمانی شروع میشود که لوسیفر، یکی از فرشتگان مقرّب درگاه الهی و حافظ تخت الهی بود. بدیهی است که در آیات مذکور، پادشان بابل یا پادشان صور، مخاطب خداوند نیستند. سخن از نیرویی در پشت آن دو است که آنها را میفریبد تا بخواهند که در ستایش و کمال، همانند خداوند باشند. سخن از فرشتهای است که هبوط کرده است، و او کسی نیست جز لوسیفر.
لوسیفر که در پشت همه پلیدیها و بدیها نشسته است و با خود خدا، سَر منازعه و جنگ دارد؛ فرشته هبوط کردهای که جایگاه بالا و باشکوه خود را از دست داده است. ترجیح میدهد که مالک و سرور باشد، حتّی اگر به جهنم برسد، به جای اینکه در بهشت بماند امّا خدمتکار باشد. لوسیفر، در آیین عهد عتیق، چنین نمایندهای است. نیرویش بسی افزونتر از آدمهاست و با لشکریانش که ارواح و مُردگان هستند، بر همه میتازد.
بدانید که جنگ ما با انسانها نیست، انسانهایی که گوشت و خون دارند، بلکه ما با موجودات نامرئی میجنگیم که بر دنیای نامرئی حکومت میکنند، یعنی بر موجودات شیطانی و فرمانروایان شرور تاریکی. بلی، جنگ ما با اینهاست، با لشکرهایی از ارواح شرور که در دنیای ارواح زندگی میکنند.(52)
لوسیفر تصمیم میگیرد «خدا» باشد. پشت یک میز با خدا مینشیند و برنامه یک شرط بندی تمام و کمال را میریزد؛ باید ببینیم که کدام یک از ما میتوانیم آدمهای بیشتری را وارد بهشت یا جهنم کنیم و لوسیفر در اینجا، این عهد را بسته است تا آدمهای بیشتری را وارد جهنم کند.
همین دستمایه اولیه، جرقّه اولیه شیطان پرستی را در یهودیّت و مسیحیّت به وجود آورد؛ یعنی همه کسانی که به هر دلیل از درگاه خدا رانده شده بودند، یا احتمال میدادند که رانده شدهاند، راهی خانه شیطان یا لوسیفر میشدند. ستاره لوسیفر را به پیشانی شان میزدند یا بالای سردَر خانه شان آویزان میکردند به این معنا که ترجیح میدهند بنده لوسیفر باشند، و حداقل سعی کنند که برای خودشان، خدا باشند.(53) و (54)
30
امّا حتّی در اینجا هم آینده خوبی برای لوسیفر تدارک دیده نشده است.پس از پایان آن هزار سال، شیطان از زندان آزاد خواهد شد. او بیرون خواهد رفت تا قومهای گوناگون یعنی یأجوج و مأجوج را فریب داده، برای جنگ متحد سازد. آنها سپاه عظیمی را تشکیل خواهند داد که تعدادشان همچون ماسههای ساحلی دریا بیشمار خواهد بود. ایشان در دشت وسیعی، خلق خدا و شهر محبوب اورشلیم را از هر سو محاصره خواهند کرد. امّا آتش از آسمان، از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزاند. سپس شیطان که ایشان را فریب داده بود، به دریاچه آتش افکنده خواهد شد؛ دریاچه آتش همان جایی است که با گوگرد میسوزد و آن جاندار خبیث، و پیامبر دروغین او، شبانه روز تا به ابد، در آنجا عذاب میکشند.(55)
همان طور که میبینید، میان این روایت و روایتی که از نبرد آخرالزمان اساطیر اسکاندیناوی خواندیم، شباهت زیادی وجود دارد. آرماگدون و راگناروکا.
امّا به همین دلیل- یعنی چنین پایانی- لوسیفر میداند که زمان کمی دارد و به همین خاطر، باید همه سعی و کوشش خود را به کار بگیرد.
امّا وای به روزگار شما ای اهالی زمین، زیرا شیطان با خشم زیاد به سراغ شما آمده است، زیرا میداند که فرصت زیادی ندارد.(56)
در اینجا فقط یک نشانه امیدواری وجود دارد؛ اینکه میتوان لوسیفر و یارانش را از روی نشانهای شناخت؛ نشانههایی که در آیین پرستش لوسیفر، نقش بسیار مهمی در شیطان پرستی ایفا میکند. در واقع، این بخشهای مکاشفات یوحنا، الهام دهندهترین منابع شیطان پرستی هستند.
از این گذشته، بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خود بگذارند هیچ کس نمیتوانست شغلی به دست آورد یا چیز بخرد مگر اینکه علامت مخصوص این جانور، یعنی اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد. این خود معمایی است و هر که باهوش باشد میتواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد، اسم یک انسان است و مقدار عددی حروف اسلام او به 666 میرسد.
و این همان نشانهای است که از همان روزگار تا به حال [که در مورد قسمت حال در فصل دوم بیشتر سخن گفته خواهد شد] در همه آیینهای شیطان پرستی- مربوط به لوسیفر- نقش عمدهای ایفا میکند.
این عدد و نشانه، دستمایهای برای فیلمهای سینمایی، گروههای موسیقی و محافل شیطان پرستی شد.
کشیشان و راهبان شیطان پرستی که در دورافتاده ترین دیرها و صومعهها، به صورت پنهانی شیطان را پرستش میکردند، این نشانه را بر پشت دست یا بدنشان یا زیر موهای سَرشان نقش میکردند. این عقیده در میان ایشان وجود داشت که نقش این عدد، نیروی شیطانی را در هر کجا که باشد، جذب میکند.
31
امّا چرا باید چنین تعالیمی به گسترش شیطان پرستی دامن بزنید؟ حال اینکه ظاهراً نباید چنین کاری بکند. مسئله این است که در چنین گرایشاتی، آنقدر لوسیفر بزرگ و قدرتمند میشود که قدرتش حتّی گاهی با خود خداوند هم برابری میکند. طبیعی است که در چنین شرایطی، عدّهای که از درگاه خدا ناامید شدهاند، پناهی جز لوسیفر ندارند. آنها روح خود را به لوسیفر واگذار میکنند و به جای آن، قدرت جاودانگی، لذّت و شهوت را به دست میآورند.همین دستمایه، حتّی تا امروز هم وجود دارد و بسیاری از افرادی که به پرستش شیطان رو میآورند، چنین دلیلی را عنوان میکنند. نکته جالب نیز در همین است؛ اینکه چگونه شیطان، با اینکه فقط یک مخلوق است، میتواند چنین بزرگ و قدرتمند باشد که حتی با خود خدا برابری کند؟ مسیحیت کلیسایی میخواست کاری کند که مؤمنان، از روی ترس و وحشت، هرگز به سمت شیطان نروند، ولی کاری کرد که گناهکاران، با شوق و سرور، به سوی شیطان بروند.
و اگر خداوند، [برای امتحان یا کیفر گناه] زیانی به تو رساند، هیچ کس جز او آن را برطرف نمیسازد؛ و اگر اراده خیری برای تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! آن را به هر کس از بندگانش بخواهد میرساند؛ و او غفور و رحیم است!(57)
بگو: «چه کسی میتواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.(58)
شیطان و همه یارانش، به جز همان حدّی که خداوند مقرّر فرموده است، توان و قدرتی ندارند، تازه آن هم در حدّ چند آدم گناهکار و ضعیف است. هر چند در کمین مؤمنین هم مینشیند تا اگر بتواند، آنها را بفریبد. سرنوشت بدی در انتظار اوست؛ بد به این معنا که در انتها، تنها حسرت آرزوهای از دست رفته و امیدهای بر باد رفته با او باقی میماند.
و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم! این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهای خود فرستاده میبیند، و کافر میگوید: «ای کاش خاک بودم [و گرفتار عذاب نمیشدم]! (59)
...پایان.
پینوشتها:
40- Odin.
41- Gungnir.
42- Draupnir.
43- Slepinir.
44- Mimir.
45- Frigg.
46- Vidar.
47- آلیس دیویدسون؛ شناخت اساطیر اسکاندیناوی، ص45.
48- Lucifer.
49- Morning Star.
50- عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبی، قسمت14، آیههای 12 تا 14.
51- عهد عتیق، کتاب حزقیال، قسمت 28، آیههای 11 تا 19.
52- عهد جدید، افسسیان، قسمت6، آیه 12.
53- Some Light on Lucifer. By: Ina Belderis, www.theosophy-nw.org
54- Is Satan "Lucifer"?. By: Bert Thompson Ph.D, www.apologeticspress.org
55- مکاشفات یوحنا، قسمت 20، آیهها ی 7-10.
56- ___ ، قسمت 12، آیه 12.
57- وَإِنْ یمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ یرِدْكَ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یصِیبُ بِهِ مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس: 107)
58- قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا یجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا (احزاب:17).
59- إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ وَیقُولُ الْكَافِرُ یا لَیتَنِی كُنْتُ تُرَابًا (نباء: 40).
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
/ج