نویسنده: دکتر کیوان الستی؛ محمود مقدسی
آیا پیشرفت علم جایی برای امید باقی میگذارد؟
در جهان ما امید نیازمند نوعی عدم قطعیت یا جهل است(1)؛ اگر مطمئن باشیم آنچه را میخواهیم به دست نخواهیم آورد(2)، امید چه معنایی دارد؟ اگرمطمئن باشیم آن را به دست خواهیم آورد باز هم جایی برای امید باقی نمیماند. این وضع امید در جهان امروز است. اما در نگاه دینی گویا ماجرا شکل دیگری دارد. در آنجا میان یقین و رجاء رابطهی مستقیمی وجود دارد که هرچه مرتبهی یقین بالاتر باشد، رجاء نیز شدت مییابد. این تعارض را نباید یک تعارض ساده دانست که با یک تصمیم یا تغییر در تعریف واژگان قابل حل باشد.درآمد
حکایت خوردن گندم بهشتی و هبوط انسان گاه به گناهی تعبیر شده که آدم ابوالبشر از سر کنجکاوی یا علاقهی به دانستن مرتکب شد. میگویند ما از زمانی نگران مردن شدیم که دانستیم مرگ چیست و زمانی دارد را به معنای انسانی آن حس کردیم که درد را شناختیم. قطعاً هر موجود زندهای روزی میمیرد اما شاید مرگ تنها برای بشر که مفهوم مرگ را میشناسد ترسناک و مصیبت بار به نظر برسد. قطعاً هر موجود زندهای درد میکشد اما برای انسان که مفهوم درد را میشناسد، این عذاب، صورت و بعدی متفاوت دارد. به همین ترتیب میتوان از بیعدالتی، غربت، تنهایی، نگرانی و هزاران مصیبت دیگر که محصول فرعی همین خصلت کنجکاوی و توان دانستن است نام برد.اما چه میشد اگر دانش ما وسیعتر بود؟ چه میشد اگر بیشتر از اینها میدانستیم؟ چه خواهد شد اگر در آیندهای دور یا نزدیک، بسیار بیشتر از آنچه امروز میدانیم بدانیم؟ پاندورا، اولین زن جهان در اسطورههای یونانی، از روی کنجکاوی در جعبهای را باز میکند که خدایان توصیه کرده بودند هیچگاه باز نشود. در این جعبه، بسیاری چیزها از جمله شر و مرگ بشری مهار شده بود. زمانی که پاندورا متوجه فاجعهای میشود که کنجکاویاش به بار آورده، در جعبه را میبندد تا داستان بشر از این تلختر نشود: چیزی مهم (و تنها همان) در ته این جعبه باقی میماند و آن امید است. اگر بیشتر میدانستیم، مثلاً میدانستیم که چه زمانی میمیریم، چه دردهای لاعلاجی میگیریم، چه تلاشهای ناموفقی خواهیم داشت، یا اگر میدانستیم زندگی ما تا چه حد ممکن است کوتاه باشد، امیدی که امروز تسلیبخش زندگی ماست بیمعنا و ناموجه به نظر میرسید.
سرشت امید
دکارت در سرآغاز فلسفهی جدید، امید را اینگونه تعریف میکند: «امید زمانی سر بر میآورد که میل آدمی به کسب خیری یا زدودن شری، با احتمال به ثمر نشستن این میل و ارضای آن همراه باشد». هرچند عمدهی فلاسفهی دوران جدید همین برداشت نزدیک به عقل سلیم را از امید داشتهاند. اما امید هم همانند بسیاری مفاهیم دیگر در طول تاریخ اندیشه، اگر نه در کلیت، لااقل در عناصر و اجزای آن به طرق مختلف و با معانی و دلالتهای متفاوتی مورد بررسی قرار گرفته است. برخی آن را امری موجه و سودمند دانستهاند، برخی در عین قول به موجه بودن آن در سودمندی آن تردید کردهاند.امید داشتن با امیدوار بودن متفاوت است. به عبارت دیگر امید ممکن است متعلقی داشته باشد یا نداشته باشد. به امیدی که متعلق مشخصی میدارد «التفاتی» (intentional) گفته میشود. امید التفاتی، به وضع امور (State of affairs) خاصی معطوف است که دست یافتن به آن امکانپذیر است. مثلاً وقتی به ارتقای شغلی امید داریم، ارتقای شغلی متعلق امید ما است. در این مورد هر چند از تحقق این امر مطمئن نیستیم اما آن را ناممکن نیز نمیدانیم. اما امید ممکن است متعلق خاصی نداشته باشد. به چنین امیدی، امید خلقی (-dispo sitional) میگوییم (نگاه کنید به استراتن، صفحه 66). در این حالت، فرد دارای خصلت و قابلیت امیدوار بودن است و انتظار رسیدن به هیچ خوبی ویژهای در آینده مد نظر نیست. این نحوهی امید، نه یک عاطفه یا احساس خاص، که نوعی قابلیت شخصیتی و منشی است. امید خلقی، همان حالت امیدوار بودن است (همان، صفحه 67). شخص واجد چنین امیدی اگر در شرایط خاصی قرار بگیرد، به رسیدن وضع مطلوب امیدوار خواهد بود و به سرخوردگی تن نمیدهد و «هیچگاه حس نمیکند همه چیز از دست رفته است» (گادفری، صفحه 791). ما در این نوشتار با معنای رایجتر امید یعنی امید- التفاتی سر و کار خواهیم داشت.
امید داشتن یعنی «خواستن چیزی خوب در آینده که هرچند امکانپذیر است اما به سادگی نیز به دست نمیآید» (همان). در این تعریف دو جزء وجود دارد:
متعلق امید، امر مطلوب و خوبی است. به عبارت دیگر آنچه به آن امید داریم رخ دادن چیزی خوب در آینده است. تحقق امور بد (به هر معنایی) در آینده نه موضوع امید ما، بلکه موضوع نگرانی، اضطراب یا ترس ما هستند. بدست آوردنِ متعلق امید امکانپذیر است اما ساده نیست. متعلق امید همیشه امر خوب و مطلوبی است. فرد متعلق امیدش را ارزشمند میداند. با این اوصاف امیدهای توهمی امیدهایی هستند که متعلقشان آن ارزشی را که تصور میشود نداشته باشند. مثلاً ممکن است کسی به امید کسب شغلی که در نظرش ارزشمند و خوب است سالها تلاش کند، در حالی که آن شغل در حقیقت ویژگیهایی را که او تصور میکند ندارد. یا جامعهای را تصور کنید که دل در گرو تحقق آرمانشهری داشته باشد که آنچنان که تصور میشود مطلوب نیست. قطعی نبودن و ناممکن نبودن متعلق امید نیز بهاندازهای خوب و مطلوب بودن آن دارای اهمیت است. مثلا تصور کنید که آن شغل، ویژگیهای مورد انتظار را دارا است اما آنقدر متقاضیان شایستهتر از شما وجود دارند که عملاً هیچ امکانی برای کسب آن ندارید. یا تصور کنید که تحقق آرمانشهر مورد نظر آن جامعه ناممکن باشد. قطعی نبودن و ناممکن نبودن متعلق امید موضوعی است که با میزان دانش انسان پیوند میخورد.
امید و آرزو اندیشی
گاهی ما از تحقق چیزی در آینده مطمئنیم. گاهی نیز از عدم تحقق امری مطلوب در آینده مطمئنیم، در هیچ یک از این دو مورد نمیتوانیم از امید داشتن صحبت کنیم. اما گاهی اوقات، به چیزی میاندیشیم که نه از تحققش مطمئنیم و نه به یقین، از عدم تحقق آن با خبریم. در اینجاست که جا برای امید باز میشود. بنابراین، امید از خواستن چیزی خوب در آینده و انتظار تحقق آن با این شرط که آن چیز ممکن باشد شکل میگیرد؛ یعنی نظراً و عملاً مانعی غیر قابل رفع پیش روی آن نباشد. از این رو، امید همواره با عدم قطعیت (uncertainty) همراه است، اما عدم قطعیتی عقلانی، باید میان امید و آرزواندیشی (wishful thinking) تفاوت قائل شویم. شاید شما دوست داشته باشید که امر خاصی محقق شود و به واسطهی همین میل، باور کنید که آن امر واقعاً وجود دارد. مثلاً کسی که به سختی از پس گذراندن واحدهای درسی دانشگاهش بر میآید اما عمیقاً دل در گرو این دارد که دبیرکل سازمان ملل بشود. در آرزواندیشی، شخص از امکانِ تحقق آن امر خاص پروایی ندارد؛ یعنی فرد، آن مطلوب آینده را بیتوجه به امکانپذیر بودن آن میخواهد.به همان اندازه، که میان امید و آرزواندیشی تفاوت وجود دارد، امید بستن به وضع و حالی که تحقق آن قطعی است نیز نامعقول به نظر میرسد. به طور خلاصه، «امید بستن به چیزی که تحقق آن قطعاً محال است، همانقدر نامعقول و غیرمنطقی است که امید بستن به چیزی که تحقق آن قطعی و مسلم است» (استراتن، صفحه 67). آنجا که پای قطعیت در میان است جایی برای امید نیست. قلمروی امید جایی است که عقل سخنی در تأیید یا رد قاطعانهی تحقق چیزی ندارد. اگر چنین قلمرویی وجود داشته باشد، در این صورت امید نیز عقلانی، موجه و به عبارتی ممکن است. در غیر این صورت، حالات ذهنی را که با نام امید شناخته میشود، باید تحت عناوینی چون توهم و آرزواندیشی باز شناخت. حال سؤال این است که اگر اطمینان و قطعیت ما به وقوع رویدادها روز به روز پیشرفت کند، چه بر سر امید باقی مانده در جعبه خواهد آمد؟
علم و تاریخ علم
بشر امروز تنها در طی چند قرن، شاهد ظهور مقاومتناپذیر موجودی است که آن را «علم» مینامیم. از بعد از انقلاب علمی در قرن هفدم، با گسترش علوم و به خصوص با به میدان آمدن فیزیک نیوتونی، این تصور به وجود آمد که همهی امور عالم از قوانینی پیروی میکنند و این قوانین دیر یا زود شناخته خواهند شد و بدین ترتیب روز به روز به دایرهی آنچه به تحققشان اطمینان داریم افزوده خواهد شد. همچنین علم به توسعهی فناوری کمک کرده و به واسطهی آن، بخش بزرگتری از طبیعت تحت کنترل بشر درخواهد آمد، و شاید در آیندهای نه چندان دور هر بخشی از طبیعت (و هر امری که در زندگی شخصی ما تأثیرگذار است) یا در قلمروی حکمرانی فناوری جدید درآمده است، یا توانستهایم با اطمینان بگوییم که کنترلناپذیر است. سرعت پیشرفت علم و فناوری امروز این پرسش را ایجاد میکند که در چنین آیندهای، اصولاً چه جایگاهی برای امید تسلیبخش بشر میتوان تصور کرد؟ تا دیروز، وقتی عزیزی بیمار میشد، امید به بهبودیاش در دل ما وجود داشت، اما امروزه، وقتی پزشکان از بیماری قطع امید میکنند، عملاً هرگونه امیدی به بهبود او توهمی از سر اشتیاق یا نوعی آرزواندیشی تصور میشود. اگر تا دیروز بذری در زمین میکاشتیم و با تلاش، امید به محصول نشستن مزرعهمان را داشتیم، امروز دانش کشاورزی به ما میگوید با فقر فلان مواد در خاک، یا وجود بهمان آفات، این مزرعه محصول مطلوبی نخواهد داد. همهی ما به این پیشبینی اعتماد میکنیم و میکوشیم خیال باطل در سر نپروریم، با این اوصاف آیا روزی میرسد که جایی برای امید باقی نمانده باشد؟ آیا امید ناشی از جهلی است که دیر یا زود از میان میرود و به جای آن اطمینانی مبتنی بر علم جدید جایگزین خواهد شد؟تصور ما این است که تا این حد نباید به آیندهی امید بدبین باشیم. پیشرفت علم، میتواند به ناامیدی مطلق بشر منجر نشود. برای اینکه تصویر روشنتری از آیندهی امید ارائه کنیم نیاز است بازنگریهایی در تصورمان از نسبت میان علم و جهل به وجود آوریم. خواهیم دید که میتوان از نسبت میان علم و جهل دو نوع روایت متفاوت ارائه کرد که یکی از آنها با تعبیر رایجی که عموماً در ذهن داریم متفاوت است. برای اینکه این نسبت جدید را شرح دهیم نیاز است ابتدا اصلاحی در نگاهمان به علم و تاریخ علم داشته باشیم.
در نگاه رایج، از دانش به عنوان چیزی که جایگزین جهل میشود یاد میشود. به همان میزان که علم و دانش پیشرفت میکنند، جهل نیز به ورطهی نابودی میافتد. در این تعبیرگاهی از استعارهی نوری که بر تاریکی میتابد استفاده میشود. علم همانند روشنایی تعبیر میشود که بر ظلمت جهل میتابد و آن را به مرور نابود میکند. زمانی که نیوتن قوانین حرکت را وضع کرد، الکساندر پوپ، شاعر بزرگ انگلیسی، نوشت: طبیعت و قوانین آن در ظلمت شب پنهان بود، خدا گفت «نیوتن باشد، و روشنایی فراگیر شد(3). ادعای بسیاری از واقعگرایان خام علمی این است که قوانینی که بر عالم حاکم هستند قوانینی موجبیتی است و علم میتواند روز به روز شرح و تصویر دقیقتری از این قوانین برای ما ارائه کند. شاید هیچگاه این اتاق، که روزی در تاریکی محض بود کاملاً روشن نشود، اما علم به حدی آن را روشن خواهد کرد که بتوانیم با اطمینان بگوییم که آنچه به ما نشان میدهد، تقریباً همان است که در اتاق وجود دارد. از دید مدافعین این نگاه، همیشه گذشتهی این اتاق، تاریکتر از امروز بوده و کمتر مواردی را میتوان پیدا کرد که روشناییِ بخشی از این قلمرو در طول زمان، به تاریکی انجامیده باشد. اما این نگاه حداقل برای مورخین علم امروز دیدگاه قابل قبولی نیست.
واقعیت این است که تاریخ علم، تاریخ شرح اتلاف وقت دانشمندانی که نظریههای آنها امروز کنار گذاشته شده نیست؛ بلکه بیشتر تاریخ نظریاتی است که در متن، محل و زمان خاص خود دارای ارزش بودهاند. مورخین در تاریخ علم به دنبال این نیستند که سهم گذشتگان را در نظریات پذیرفته شدهی امروز پیدا کنند؛ بلکه کار آنها بررسی سؤالها و نوع پاسخهایی است که دانشمندان یک دوره و یک محل به آن میپرداختند. داشتن و سهم بیشتر در دانستههای علمی امروز نیز مقام علمی آنها را شامختر نمیکند. مثلاً اگر ادعا کنید که هیپاتیا (Hypatia) (فیلسوف زن یونانی قرن چهارم و پنجم)، قرنها قبل، قوانین نسبیت گالیله را با آزمایش کشف کرده بود اما از بخت بد نتوانست آن را رسماً ارائه کند، نه تنها افتخاری به او اضافه نکردهاید؛ بلکه از ارزش واقعی نظریات این فیلسوف و دانشمند زن (که وابسته به سیاق زمانی و مکانی خود هستند) نیز کاستهاید. تاریخ علم ، تاریخ پر شدن یک بطری خالی، یا تجربه و خطا برای روشنایی بخشیدن به یک اتاق تاریک نیست؛ بلکه تاریخ پرداختن به سؤالات خاصی است که به یک دورهی خاصی تاریخی وابسته هستند.
جهل و امید
همانطور که میتوانیم در مورد تاریخ علم تعبیری متفاوت از تعبیر عامیانه و رایج ارائه کنیم، در مورد جهل و نسبت آن با علم نیز میتوان دو تعبیر متفاوت ارائه کرد. همانطور که دیدیم فرض این است که امید با جهل (و نه با دانش) نسبتی مستقیم دارد. از این رو پیشرفت دانش به خودی خود چیزی در مورد شرایط امید به ما نمیگوید و یافتن پاسخی برای سؤال مرتبط با امید، به سنجش و بررسی شرایط جهل وابسته خواهد بود.دو تعبیر از جهل برای ما کافیست تا نسبت امید را با آنها بسنجیم:
1- تعبیر اول که با تعبیر رایج از تاریخ علم هماهنگ است، قلمروی محدودی از قابل دانستنها را تصور میکند که علم به بخش مهمی از این محدوده نور تابانیده است. در همین قلمرو، بخش تاریک محدودی نیز وجود دارد که امید نیز در گوشهای از آن معنا پیدا میکند. در این تصویر نمیتوان به بقای عمر امید در بشر امید بست. باید به انتظار نشست تا موفقیتهای علمی ما امکان هرگونه امیدی را از بین ببرد. این تعبیرعامی است که از نسبت جهل و علم در ذهن داریم و مشخص نیست ریشهی آن در کدام بحث علمی یا فلسفی جای گفته است.
2- تعبیر دوم تعبیری است که با نگاه غالب در تاریخ علم هماهنگی بیشتری دارد. در این تعبیر (بر خلاف تعبیر قبل) قلمروی قابل دانستنها محدود نیست. از سوی دیگر دانش بشر همیشه وابسته به یک متن زمانی و مکانی خاصی است و همیشه فرایندی انتخابی است. ما انتخاب میکنیم که چراغ علم را و تمرکز مشاهداتمان را بر کدام بخش از قلمروی بی در و پیکر دانستنیها بیفکنیم. در این تعبیر جهل خلائی محدود نیست که به مرور زمان پر میشود. جهل نیز میتواند به همان سرعتی پیشرفت کند که دانش علمی، همانطور که علم در زمان و مکان خاص و به صورت انتخابی شکل میگیرد، جهل نیز وابسته به متن است. در این تعبیر، علم قادر نیست از حجم جهل (که موضوع آن وابسته به انتخاب و زاویه دید مادر یک دوره تاریخی است) کم کند. حوزهی قابل دانستنها لایتناهی است و هیچ مرز مشخصی ندارد. از این رو دانشمند انتخاب میکند که به چه چیز توجه کند و به چیز توجه نکند. تصمیم دانشمند در اینجا وابسته به شرایط تاریخی، اجتماعی و گاهی تصادفهایی است که برای او رخ میدهند. جهل در این تعبیر ناشی از بیتوجهی به یک حوزه و توجه بیشتر به حوزهای دیگر است. وقتی از میان انبوه مشاهدتیها، تصمیم میگیرید که مثلاً به الف نگاه کنید، در همان زمان تصمیم گرفتهاید که به بسیاری از موارد و ابعاد دیگر جهان بیتوجه باشید. به عبارت دیگر، در همان زمان و موقعیتی که دانش خاصی شکل میگیرد، جهل خاصی نیز شکل میگیرد که بهاندازهی دانش کسب شده، وابسته به تاریخ و موقعیت خاص آن است.
بازگشت به جعبه پاندورا
امید بازتابی از جهل ما است. اما جهل چیزی نیست که با باز گذاشتن جعبهی پاندورا تبخیر و ناپدید شود. گاهی یافتن مرز میان علم و جهل ساده نیست و به همان میزان یافتن مرز میان امید و ناامیدی سخت خواهد بود. مکبث سردار اسکاتلندی که پیروزمندانه از جنگ باز میگشت با جادوگرانی مواجه شد که آیندهی واقعی او را پیشبینی کردند: «مکبث پادشاه خواهد شد». اما پیشبینی آنها در به وقوع پیوستن این آینده نیز نقش داشت، مکبث پادشاه را کشت و پادشاه شد. مشاهدات امروز ما نیز در به وقوع پیوستن واقعیتهای آینده نقش ایفا میکنند. مشاهدات امروز قلمروی موضوعات علمی را تعیین میکنند و به همان اندازه، مرزی را مشخص میکنند که سؤالها و مشاهدههای بیشماری در بیرون آن مرز قرار میگیرند. سؤالهایی که شاید روزی و در مکانی دیگر سؤالی اصیل محسوب شوند. امید امروز و آیندهی ما نیز به همین نسبت میتواند نتیجه و برساختهی دانش از دسترفتهای باشد که در سیاق زمانی و مکانی جامعهی ما در حال تطور و بالیدن است.پینوشت:
1- دکتری فلسفهی علم از مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
2- دانشجوی دکتری فلسفهی غرب دانشگاه شهید بهشتی
3-NATURE and Nature"s Laws lay hid in Night: God, said, "Let Newton be!" and all was light.
استراتن، فیلیپ (1386)، گذری بر مفهوم امید در اندیشه کانت، بلوخ و مارسل، ترجمه مسعود فریامنش، اطلاعات حکمت و معرفت، شماره 21، صص 66-67.
Godfrcy, Joseph j. (2001): "Hope", Routledge Encyclopedia of Ethics., Volume ll, New York: Routledge Proctor, Robert n. "Agnotology: A Missing Torm to Describe the Prouduction of lgnorance (and lts Study)"
منبع مقاله :
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85