نویسنده: رحمان شریفزاده
امید یک طرفهی دانشمند در فرایند ساخته شدن علم
جهان پیرامون ما ادراکی ندارد(1)، خشمگین نمیشود، ترحم نمیکند، مهر نمیورزد و محبت نمیکند. علم جهان را اینگونه به ما معرفی کرده است. امید به چنین جهانی چه معنایی میتواند داشته باشد؟ امید به چنین جهانی ناگزیر امری است صرفاً ذهنی بدون تکیه بر واقعیت و نتیجهاش نیز صرفاً محدود به آثار روانشناختی بر فرد و اطرافیان مرتبط با اوست. اما اگر جهان آنگونه نبود که علم میگفت، اگر جهان ادراک داشت، حرف ما را میشنید، دلسوز و مهربان بود و نسبت به ما بیتفاوت نبود، آنگاه امید چگونه بود؟دشوار بتوان کسی را یافت که با شنیدن واژهی «امید»، اولین چیزی که به ذهنش میرسد «علم» باشد! چرا که باور بر این است که امید از سنخ ایمان است و آمیخته است با تردید، دلهره و پیشبینیناپذیری، در حالی که علم از سنخ قانون و قاعده است که هدفش زدودن تردید، ترس و پیشبینیناپذیری است. دانشمند هیچگاه نمیگوید: «امیدوارم شش ماه دیگر کسوف رخ دهد» یا «امیدوارم پس فردا باران ببارد!»
با این حال وارد شدن به دنیای دانشمندان چیز دیگری به ما میگوید. به باور برخی از جامعهشناسان و مردمشناسان علم، بسیاری از پروژههای عظیم علمی درحالی شروع میشوند، که مسیر مشخص و الگوریتمواری برای ادامهیکارشان وجود ندارد. برخی اوقات دانشمندان حتی نمیدانند که کار آنها، با هزینه و سرمایهی هنگفتی که خرج آن میشود، به سرانجام میرسد یا نه. آنها امیدوارند که چنین بشود! برای مثال پروژه عظیم علمی «سرن»(2)، که چندین کشور سالانه هزینهی آن را تأمین میکنند، براساس یک برنامهی کاملاً تعین یافته پیش نمیرود. رئیس این پروژهی عظیم در پاسخ به سؤالی در این رابطه چنین میگوید: «آنچه ما در اینجا انجام میدهیم کاری رازآلود است، تقریباً چیزی شبیه به دین..».
یک آزمایش همواره مملو از امید است؛ چرا که آزمایش تجربی، الگوریتم متعین ریاضی و منطق نیست. آزمایش علمی نامتعین است و لذا دانشمند هیچگاه از قبل برنامهی مشخص و مطمئنی در اختیار ندارد؛ وی با عدم اطمینان، دلهره و با امید، کار خود را پیش میبرد. وی کنشی انجام میدهد و منتظر واکنش شیء میشود، هیچ اطمینانی در اینکه مرحلهی بعدی آزمایش چه میشود وجود ندارد، وی «امیدوار» است که شیء با وی همراه شود و واکنشهای مورد انتظار وی را انجام دهد. دانشمندان ممکن است در طول فرایند آزمایش، بارها از رفتار شیء شگفتزده شوند و به مسیری کشانده شوند که هیچ گاه فکر آن را نمیکردند. عدم تعین شرط اولیه و زمینهی امید است. هر امیدی در خود عدم تعین دارد اما هر عدم تعینی منجر به امید نمیشود. وضعیت پوچگرایانهی کسی که معتقد است هیچ عدم تعین و اطمینانی وجود ندارد و با این حال هیچ امیدی نیز به تغییر ندارد، مصداقی است از اینکه عدم تعین همیشه همراه امید نیست. دانشمندان (همچون دیگر افراد) کسانی هستند که در فضایی نامتعین علمورزی میکنند اما آنها کاملاً امیدوارند (و این امید است که آنها را به پیش میبرد و وامی دارد که صبورانه سایتها وقت خود را پشت دستگاههای آزمایشگاهی بگذرانند). با این حال ممکن است دانشمندی بعد از بارها کوشش، نتواند شیء را با خود همراه کند و سرانجام امید خود را از دست بدهد.
از نگاه برنو لاتور دانشمند به عنوان یک کنشگر با کنشگری غیرانسانی مواجه میشود و مسئله این است که هیچ کنشگری نمیتواند تمام ابعاد وجودی یک کنشگر دیگر را ببیند و بر آن سلطه یابد. اشیا نامتعیناند وهمواره نامتعین باقی میمانند: «شما میتوانید چند بعد [از وجود] مونادها [کنشگران] را به کار بگیرید اما هرگز نمیتوانید برآنها سلطه یابید». ما نمیتوانیم وارد کالبد هیچ کنشگری شویم؛ لذا رمز و راز عدم تعین، همواره در هستی باقی است و مقوم آن است.
امید به اشیاء در علم و تکنولوژی، فقط محدود بهاشیای موجود نیست، دانشمندان حتی بهاشیاء و مصنوعاتی که هنوز وجود ندارند و ممکن است حتی هیچگاه وجود نداشته باشند، امید بستهاند! نگاهی به پروژهی فریز کردن انسان بیانگر چنین چیزی است. از سال 1965 تا کنون تعداد زیادی انسان در کپسولهای حاوی نیتروژن مایع فریز شدهاند. آنها با این امید به درون این کپسولها رفتهاند که در آینده تکنولوژیهایی ساخته شوند و یا علم به جایی برسد که بیماری لاعلاج آنها درمان شود و آنها بتوانند به زندگی بگردند. دانشمندانی که درگیر پروژهی فریزکردن انساناند هیچ ایدهی مطمئنی در مورد وضعیت علم و تکنولوژی در آینده ندارد. آنها در حالی که داوطلبها را فریز میکنند، بازگرداندن آنها در آینده را نامحتمل، اگر نه غیرممکن، میدانند. با این حال آنها امیدوارند.
اما اگر امید چنین در کالبد علم جریان دارد و امید امری نامتعین است، چرا دانشمندان در جاهایی چنان قاطعانه دست به پیشبینی میزنند؟! در اینجا باید بین علم در حال ساخت، و علم ساخته شده فرق گذاشت. در علم در حال ساخت وقتی دانشمند سرگرم مذاکره با اشیاست و در تلاش است تا آنها را با خود متحد کند، و با این اتحاد، دیگر دانشمندان را مجاب و قانع سازد، امید و امیدواری در هر لحظه از کار وی وجود دارد. چرا که هر لحظه این امکان هست که شیء کنشهای مورد انتظار را از خود بروز ندهد؛ و حتی موجب آبروریزی یک دانشمند شود. اما وقتی که دانشمند توانست شیء را با خود همراه کند یا به قول میشل کالن وی را به کار گرفت، در این جا نوعی اطمینان وجود وی را فرا میگیرد، وی به شیء اعتماد میکند و روی وفاداری وی حساب باز میکند. توجه کنیم که فرایند رسیدن به اطمینان در علم در حال ساخت، فقط محدود به مذاکره با شیء نیست. دانشمند ناچار است با دیگر دانشمندان، با برخی سیاستمداران، سرمایهداران، و حتی کسانی که نمایندهی افکار عمومی هستند و روی آن تأثیر دارند به مذاکره بنشیند. او با صدها کنشگر نامتعین و سرسخت روبهروست. بنابراین این فرایند، کاری است بسیار پیچیده و پرهزینه و زمان بر.
وقتی دانشمند توانست شبکهی قدرتمندی بسازد و کنشگران زیادی را با خود همراه کند، در اینجا وی با اطمینان رفتار شیء مورد نظر را در آینده پیشبینی میکند. اکنون علم مورد نظر که هیچگاه در اول مسیر مشخص نیست که چه ماهیتی خواهد داشت، ساخته شده است. با این حال، ماجرای امید تمام نمیشود؛ چرا که وفادارترین متحد نیز ممکن است روزی خیانت کند و این راز تمام شکستهای علمی و غلط از کار درآمدن بسیاری از پیشبینیهاست. همانطور که گفتیم دانشمند نمیتواند تمام ابعاد وجودی یک شیء را در دست بگیرد و لذا فرصت و امکان خیانت را برای همیشه منتفی کند حتی اگر آن، یک ذرهی بسیار کوچک باشد. بر این اساس حتی در مطمئنترین و قاطعانهترین پیشبینیها نیز نوعی امید نهفته است، امید به تداوم وفاداری شیء به دانشمند.
تاکنون بحث این بود که چرا امید از علم، چه علم ساخته شده و چه علم در حال ساخت، جداییناپذیر است. در ادامه میخواهم به این مطلب بپردازم که امیدی که در علم جریان دارد چرا امیدی صلب و یک طرفه است. منظورم از امید صلب این است که امید دانشمندان فقط مبتنی است بر مذاکره (آزمایشی علمی و همچنین مذاکره با دیگر دانشمندان و افراد مربوطه)، و چیزى ورای این مذاکره روی امیدواری دانشمند تأثیر ندارد؛ این چگونگی پیش رفتن فرایند آزمایشی است که از امید دانشمند میکاهد یا آن را بیشتر میکند. هیچگونه اعمال زور و فشاری فایدهای ندارد، هیچ نه میل و خواست درونی دانشمند نیز فایده ندارد. به عبارتی دیگر دانشمند نمیتواند به شیء فشار بیاورد که انتظارات مورد نظر وی را عملی کند، یا خواست درونی دانشمند هیچ تأثیری روی خواست شیء برای همراهی با وی ندارد. تمام دانشمندانی که با شکستهای علمی مواجه شدهاند (شکست بلاندو در قضیهاشعهیx ، شکست لوریه در قضیه سیاره ولکان و...) از ته دل خواستهاند و تلاش کردهاند تا شیء مورد مذاکره را با خود همراه کنند، از ته دل خواستهاند تا متحدان آنها، پراکنده نشوند و وی را تنها نگذارند، با این حال این خواستهها و امیال، برروى اتحاد آنها با شیء تأثیری ندارد. اشیا سنگدلتر و بیوفاتر از آنند که خواست درونی دانشمند تأثیری روی آنها داشته باشد.
همچنین امید انسان به شیء امیدی یک طرفه است؛ دانشمند در تب و تاب پیوند یافتن با شیء ممکن است حتی زندگیاش را از دست بدهد؛ ماری کوری را به یاد بیاورید که زندگیاش را بر سر تحقیق روی عنصر رادیوم گذاشت، اما شیء چنین تب و تابی ندارد، و زندگی خویش پیش میگیرد. شیء نسبت به امید دانشمند بیتفاوت است!
برای ملموس کردن بیشتر معنای امید صلب و یک طرفهی دانشمند بهاشیا، میتوان امید در علم را با امیدهای دیگری، مانند امیدی که در بافتهای دینی عرفانی مطرح است مقایسه کرد؛ امیدی که یک عارف به وصل با معبود خویش دارد امیدی منعطف و دوطرفه است؛ در وهلهی نخست خواست و میل درونی عارف یا عابد خود بخشی از مذاکره برای پیوند است و امید به وصل را افزایش میدهد. از طرف دیگر، معبود نیز نسبت به امید عارف یا عابد بیتفاوت نیست و ارادهای برای تحقق امید عارف دارد.
تفاوت در اینجاست که هرچند عارف خود را نامطمئن مییابد اما طرف مقابل را مطمئن میداند. و به همین دلیل هیچگاه از جانب وی ترسی به خود راه نمیدهد، تمام ترس وی از جانب خویش است. در علم، این رابطه برعکس است! در جاهایی نه دانشمند متعین است نه شیء؛ یعنی حتی دانشمند نیز نمیداند که چه میخواهد! در بسیاری موقعیتها نیز هرچند دانشمند به خود اطمینان دارد اما به هیچوجه تعین و اطمینانی در شیء نمیبیند. از این رو ساعتها با وی به مذاکره مینشیند تا وی را با خود هم سخن و هم رأی کند. حتی پس از همراهی و همرأیی، نیز عدم تعین باقی است. چنانکه گفتیم اشیاء موجودات چندان وفاداری نیستند؛ «کروی زمین» برای چند قرن بازیگر شبکهی بطلمیوس بود تا اینکه، کپرنیک، او را از این شبکه گسیخت و با خود همراه کرد! زمین به بطلمیوس خیانت کرد!
پینوشت:
1- دانشجوی دکتری فلسفهی علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
2- سرن (Cern) آزمایشگاه عظیمی است در حوزه ذرات بنیادین، که در مرز سوئیس و فرانسه واقع شده است. هدف اصلی این آزمایشگاه که در سال 1954 تاسیس شده است کشف راز آغاز جهان است.
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85