امیدِ نهادی، وضعیتی برای امروز انقلاب
گفتوگو با: حجتالاسلام دکتراحمد رهدارحجتالاسلام روحانی دولت خود را دولت تدابیر و امید نام نهاد(1). مگر امید در جامعهی ما چه وضعیتی داشت که احتیاج به طرح شعار آن بود؟ آیا فروکاسته بود و یا صورت دیگری به خود گرفته بود؟ پاسخ هرچه باشد به وضعیت خود انقلاب بستگی دارد و اینکه امید چه رابطهای با انقلاب و بالاخص انقلاب ما دارد.
میخواهیم وضعیت امید را در انقلاب و جامعه بررسی کنیم. ابتدا بفرمایید که امید از چه چیزی ناشی میشود و نسبت آن با انقلاب چیست؟ سپس، در ادامهی راه انقلاب، امید چه وضعیتی پیدا کرده است که اکنون در عالم سیاست از آن نام برده میشود و گویی قصد است تزریق امید به جامعه کنند. آیا این مطرح شدن ارتباطی به حقیقت انقلاب دارد؟
گمان بنده این است که امید در هر جامعهای و برای هر فردی، چه در مقیاس فردی و چه اجتماعی، خاستگاههایی عینی دارد که این خاستگاههای عینی گاهی اوقات مادی هستند و گاهی معنوی. در واقع امید با توهم امید متفاوت است. اینکه میگوییم خاستگاه عینی دارد، یعنی معمولاً ناشی از کارآمدی در رفع نیازها است. در بحث دینی هم جاهایی که وعده به امید داده شده است، روی صدق وعدهی الهى انگشت گذاشته است، یعنی گفته شده که قطعاً وعدهای که به شما میدهیم صادق خواهد بود و محقق خواهد شد. در آنجا به دلیل اینکه خاستگاه یک خاستگاه اعتقادی و باطنی و ایمانی است، وعدهی خدا را میپذیریم و توکل کرده و حرکت میکنیم. در هر حال امید برای یک فرد معمولاً از امکانهای تصرف عینی فرد شروع میشود. یعنی اگر فرد احساس کند که در محدودهی نیازهای خود و معطوف به رفع این نیازها امکانهای تصرفی دارد، به اعتماد و توکلش ضریب میدهد. به همین علت با معمولاً برای تحقق اموری که استعدادهای امکانی آن را نداریم، دل خوش نمیکنیم. امید در مورد افعال و یا آرزوهایی برای انسان محقق میشود که انسان در شرایط نیل به آن آرزوها قرار دارد.ما باید استعدادها و امکانهای معقول نیل به یک آرزو را داشته باشیم با اتکای به آنهاست که امید تحقق پیدا میکند. سی سال قبل شاید هم کمتر از آن، به دلیل اینکه استعداد و امکانهای نیل به تمدن نوین اسلامی را در خودمان احساس نمیکردیم، معمولاً امیدی هم برای نیل به تحقق این مهم نداشتیم. به عبارت دیگر؛ به میزانی که آن استعدادها و امکانها باید میآید، امید نیز تقویت میشود، یعنی امید یک خاستگاه عینی دارد. ما نمیتوانیم تنها با ادعای واهی و با مفاهیم کلی یا صرفا به صورت انتزاعی و نظری امید را تولید کنیم. البته بخشی از تحقق امید در جامعه را بیشک قوت تئوریهای نظری تأمین میکند، اما تئوریهای نظری هم در خلاً تولید نمیشوند و معمولاً در یک نسبتی با واقع صورت میگیرند. به طور مثال ما الان میتوانیم به لحاظ نظری و تئوری، خلق یک انسان در مؤسسهی رویان را نوید بدهیم. چون پیش از این مشابه با آن را با یک دز خیلی پایین ساختهایم و یا الان میتوانیم تئوری ساختن گوسالهی شبیهسازی شده را بدهیم. پس بخشی از امید اجتماعی را قوت استدلالها و تئوریهای نظری تأمین میکند، اما توجه داشته باشیم که حتی استدلالهای نظری نیز مسبوق به یک ارتباط با عالم تكوین و واقع هستند. به طور خلاصه خاستگاه روانی امید چه در فرد و چه در اجتماع، عالم واقع است. معمولاً در عالم واقع نیز آن حیث کارآمدی عالم واقع است که امیدزا میباشد. و اگر این اتفاق نیافتد، هر چند امید هم شکل بگیرد، امیدی کاذب است.
در باسخ به قسمت دوم سؤال باید عرض کنم که جمهوریاسلامی برآیند جنبشها و نهضتهای یک سده پیش از خودش در جهان اسلام است. یک سده و اندی قبل در جهان اسلام، نهضتهای ضدِاستعماری و ضدِ استبدادی معطوف به آرزو صورت گرفته است، اما این جنبشها به دلایلی نتایج حداقلی داشته است و گاهی اوقات شکست خورده و در مواردی راندمان خیلی پایینی داشته است. . وقتی انقلاب اسلامی محقق شد، یک سمفونی و پیام به جهان اسلام داشت، که میتوان اموری را محقق کرد و اینکه ناامید نشوید. در واقع اگر انقلاباسلامی محقق نمیشد، امید برای جنبشهای اسلامی و برپایی حکومت اسلامی و برای استقلال اسلامی به صورت حداقلی باقی میماند. نفس تحقق انقلاب امیدزا بوده است و باعث شده خیلی جاهای دیگر، حتی نهضتها و جنبشهای سنی از انقلاباسلامی الهام بگیرند و برایشان امید به وجود آید. اکنون نیز که انقلاباسلامی محقق شده است، خروجی آن فقط درآسیاب نهضتها و جریانهای اسلامی شیعی نخواهد ریخت و به یک میزان و تناسبی حتی نهضتهای اسلامی سنی هم از آن بهره میبرند. نمونهی بارز آن هم ملت فلسطین و یا حتی ملت یمن است. اینها امیدهایی است که در ملتها به تبع سمفونی انقلاب اسلامی ایجاد شده است و در بستر یک زمان نیمه طولانی اثرات خود را به جا میگذارد.
شما بحث امیدزایی و تأثیراتی که وقوع انقلاب برملتهای دیگر داشته است را مطرح کردید، اما امید با انقلاب و انقلاب ما چه نسبتی دارد؟ آیا با انقلاب امید تازهای برای عالم خودمان هم رخ داده است، یا امیدی بوده و به سبب آن انقلاب به وقوع پیوسته است. در واقع میخواهیم انقلاب را نسبت به بیرون نسنجیم و ببینیم رابطهی امید با خود انقلاب چگونه است؟
این یک قاعدهی کلی است که در انقلابها یک استعدادهای درونی شکوفا میشود. حال در انقلابهای اسلامی طبعاً این استعدادها دینی و ایمانی خواهند بود. در انقلابهای کاملاً مادی نیز به همین شکل است و به طور مثال انقلاب نیکاراگوئه که یک انقلاب کمونیستی است، آنجا هم انقلاب امیدزا بوده است. نفس تحقق انقلاب امیدزا میشود و استعدادهایی را شکوفا میکند. در تجربهی انقلاباسلامی نیز استعدادهای زیادی شکوفا شد. دنیا در حافظهی تاریخی خودش سراغ ندارد آدمهایی در مقطعی محدود و در جغرافیایی محدودی ظهور کنند و بتوانند موفقیتی را در حد شگفتی و شگرف رقم بزنند. این برای جوشش استعدادهای درونی بوده است و به میزانی که این اتفاق رخ میدهد و استعدادها بروز میکند، امید هم دوباره به شکل مضاعفی افزوده میشود. ما هر چه از انقلاب و زمان انقلاب و آن شور انقلابی فاصله میگیریم، آن امید در قالبهای دیگری از جمله در قالبهای نهادی خودش را نمایان میکند. یعنی الان ممکن است ما نشاط و امید فردی کمتری در مقایسه با اول انقلاب داشته باشیم، اما نشاط و امید نهادی ما افزایش پیدا کرده است. مثلاً ما به رغم تمام شور و نشاط و اخلاص و در صحنه بودن آحاد مردم دراوایل انقلاب، برای تحقق آرمانهای انقلاب، که یکی از آنها کمک به نهضتهای آزادیبخش در سراسر جهان بوده است، استعداد چندانی نداشتیم. اما این استعداد اعتباری نیست، الان خلق شده است. برای همین میگوییم که اینها چیزهای نهادی است، یعنی صرف نهادها شده است. البته این حرف به معنی این نیست که کمرنگ شدن امید در آحاد و افراد جامعه را در یک پروسهی زمانی انقلاب اسلامی آسیبشناسی نکنیم، اما به نظر هرچه جلوترآمدهایم آن سرمایهی انقلاب در جاهایی هزینه شده است که دیگر قابل تقلیل به فرد و افراد نیست و نهاد است، هر چند افراد هستند که چرخ آن نهادها را میچرخانند. به طور مثال به رغم اینکه ممکن است چنین حس شود که افراد زیادی امید خودشان را از کارآمدی نظام نسبت به اول انقلاب از دست دادهاند، اما اعتبار سمفونی انقلاب و نظام ما در برون از مرز یعنی از منظر کسانی که درگیر جزئیات زندگی در درون انقلاب ما نیستند، به نحو فوقالعادهای افزایش یافته است. در واقع صحبت بنده این است که ساحت درون را با بیرون خیلی جدا نکنید. میتوان گفت لااقل در زمانهای ما ساحت درون با بیرون کاملاً در هم تنیده است و امید را باید در مجموع نسبت به انقلاباسلامی دید. گمان من این است که الان یک نوع اعتبار و عزت در جهان متوجه انقلاب ما است، اما سنجش این عزت نباید به وسیلهی ترازوی دشمنان ما باشد.معنایی از امید در یکی دو سال اخیر در عالم سیاست مطرح شده است، آیا این معنا میتواند با حقیقت انقلاب نسبتی داشته باشد؟ آیا این معنا برای بازسازی دوبارهی جامعه است؟
منظور بنده از بودن امید شعار امید نیست، کما اینکه در اوایل انقلاب نیز که واقعاً چگالی امید سنگین است، هیچگاه شعار امید به وسط نیامده است. برای همین بیان کردیم که امید یک برون داد عینی دارد. الان هم اگر گروهی از جامعه که به مدل اوایل انقلاب امید بیشتری داشتند، راجع به مصادیق و مابهازاهای این امید بپرسیم، دقیقاً در جاهایی انگشت میگذارند که کارآمدی عینی داشته است. در سالهای اخیر نیز انگشت امید جامعه روی مواردی مانند سپاه قدس، حوزهی پزشکی، حوزهی پتروشیمی، حوزهی صنایع نظامی و در انرژی هستهای است. این در حالی است که جریانی که مفهوم تدابیر و امید را به کار برده است مابهازاها و یا مصادیقی برای امید معرفی میکند که معمولاً دیگران آنها را مایهی امید نمیدانند. یعنی فرض کنید آحاد افراد دارای امید در جامعه به انرژی هستهای اشاره میکنند، در حالی که دولتی که بحث امید را مطرح کرده است، به صورت واضحی انرژی هستهای را محدود کرده است. نکته اینجاست که منظور از این امیدی که بیان میکنیم، واژهی امید یا جریانی که بیاید در مورد امید حرف بزند و تئوریپردازی کند نیست و ضرورتاً خاستگاه عینی امید هم در آنها نیست. خاستگاه عینی امید در همین مصادیق و جریانهایی است که کارآمدی خودشان را در جهت اهداف انقلاب اثبات کردهاند و در حال اثبات هستند.همینکه امید در سطح شعار مطرح شده است، یعنی به نوعی احساس شده است که وضعیت انقلاب و یا جامعه به شکلی است که امید حقیقیتری که شاید بتوان نام آن را امید دینی یا امید حقیقی انقلابی گذاشت، کاهش پیدا کرده: است و امید در حوزههای کارآمدی معنا پیدا کرده است و این وضعیت باعث طرح آن در عالم سیاست شده است و میتوان گفت این امر با وضعیت تاریخی ما ارتباط دارد.
درست است. به عبارت دیگر اگر امید در سطح مطلوبی در جامعه باشد، نیاز نیست که جریانی با وعدهی امید کسب رأی کند. اما در بخش اول گفتم اعتقاد بنده این است که چگالی امید فردی در افراد به اندازهی اوایل انقلاب سنگین نیست و اگر به صورت انتزاعی یا بخشی بخواهیم جامعه را به افراد تقلیل دهیم، ممکن است بگوییم که لااقل در بخشی از مردم، این امید کاهش پیدا کرده است. دلیل آن را نیز عرض کردیم که آن بستر و ساحتهای امیدزا از سطح افراد به سطح نهادها انتقال پیدا کرده است. شاید نیاز باشد که ما دوباره نسبت فرد و نهاد را در بستر انقلاب تبیین کنیم و به مردم بگوییم که اگر امروز نهادهای ما بستر امیدزایی هستند، این نهادها سمفونی امیدهای همین افراد هستند. لذا چون نهاد از فرد بزرگتر است، وقتی که نهاد دیده میشود دیگر فرد دیده نمیشود.پینوشت:
1- دکتری علوم سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
منبع مقاله :ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85