خصوصیات اخلاقی آيت الله گلپايگاني (ره) - 2
عزم آهنین
حجت الاسلام احمدی گلپایگانی که مدتی شاگرد ایشان بود، در مورد ایشان نقل می کند:
ایشان در بین علماء خیلی خوش برخورد و پرحوصله بود، و شجاعت و تحمل عجیبی داشت. و با همین صبر و حوصله بود که توانستند خیلی از بحرانهای شدید را که برای تخریب ایشان مهیا شده بود پشت سر بگذارند.
در مسیر و هدف الهی خویش ثبات قدم عجیبی داشت. و روی همین اساس تند بادهای حوادث نتوانست ایشان را از طی مسیر باز دارد.
روزی فرزند آخوند ملا محمد تقی گلپایگانی به ایشان گفته بود: آقا تا کی می خواهید پای آخوندی بایستید، و در حوزه باشید، بهتر است که دیگر فکری کنید. تا کی می خواهید با این وضع زندگی کنید؟
آقا در جواب فرمودند:
« اگر ببینم زندگی من به این اداره می شود که بروم هر روز دو ساعت در حمام لنگ بیندازم، همین کار را می کنم ولی از آخوندی بیرون نمی روم...!»
ایشان در بین علماء خیلی خوش برخورد و پرحوصله بود، و شجاعت و تحمل عجیبی داشت. و با همین صبر و حوصله بود که توانستند خیلی از بحرانهای شدید را که برای تخریب ایشان مهیا شده بود پشت سر بگذارند.
در مسیر و هدف الهی خویش ثبات قدم عجیبی داشت. و روی همین اساس تند بادهای حوادث نتوانست ایشان را از طی مسیر باز دارد.
روزی فرزند آخوند ملا محمد تقی گلپایگانی به ایشان گفته بود: آقا تا کی می خواهید پای آخوندی بایستید، و در حوزه باشید، بهتر است که دیگر فکری کنید. تا کی می خواهید با این وضع زندگی کنید؟
آقا در جواب فرمودند:
« اگر ببینم زندگی من به این اداره می شود که بروم هر روز دو ساعت در حمام لنگ بیندازم، همین کار را می کنم ولی از آخوندی بیرون نمی روم...!»
خوف از خدا
یکی از کسانیکه از مرگ و حساب واقعاً می ترسید ایشان بودند و وقتی که برای کسی نماز میت می خواندند حالشان تغییر می کرد و چه بسیار اتفاق افتاد که پس از خواندن نماز میت چند روز تب می کردند.
وقتی نماز امام را خواندند در ضمن نماز گریه کردند. بعد فرمودند:
« نگاه کردم که با آنهمه ابهت و منزلت، چگونه روی خاک قرار گرفته است. »
در فوت مرحوم آیت الله نجفی در مشهد بودند، به حرم مشرف شدند گریه فراوانی کردند و عازم برگشت به قم شدند که نماز بخوانند، شب خونریزی شدیدی از مجرای تنفسی شروع شد که حتی نزدیکان از ایشان قطع امید کردند.
وقتی نماز امام را خواندند در ضمن نماز گریه کردند. بعد فرمودند:
« نگاه کردم که با آنهمه ابهت و منزلت، چگونه روی خاک قرار گرفته است. »
در فوت مرحوم آیت الله نجفی در مشهد بودند، به حرم مشرف شدند گریه فراوانی کردند و عازم برگشت به قم شدند که نماز بخوانند، شب خونریزی شدیدی از مجرای تنفسی شروع شد که حتی نزدیکان از ایشان قطع امید کردند.
شوخ طبع و بشاش
از جناب آقای فیض نقل است:
روزی خدمت ایشان بودم، و آقا را آماده می کردیم برای وضو ساختن، خدمتشان عرض کردم آقا اجازه می فرمائید عمامه از سر حضرتعالی بردارم آقا با خنده فرمودند:
« می دانید که عمامه برداشتن کار بدی است ولی اشکال ندارد! »
بعد خدمتشان عرض کردم، که آقا اجازه می فرمائید کلاه سرتان بگذارم، آقا با خنده فرمودند:
« بگذار که سخنت راست باشد اگر بگوئی کلاه سر آقا گذاشتم! »
در همین رابطه فردی می آید خدمت آقا و عرض می کند نزدیک ماه رمضان است و من قصد مسافرت دارم اگر ممکن باشد مساعدتی بکنید. مرحوم آقا مبلغی به ایشان پرداخت می کند و با وی خداحافظی می کند. همین فرد روز بعد در مسجد حسین آباد بعد از نماز مغرب و عشاء خدمت آقا می آید و باز عرض می کند که قصد سفر دارم و کمک می خواهم آقا این فرد را می شناسد ولکن به رویش نمی آورد و یک مبلغ مختصری به ایشان می دهد.
این فرد برای بار سوم یک روز صبح در حرم بعد از نماز صبح خدمت آقا مشرف می شود و اظهار می کند که قصد سفر دارم و برای خداحافظی خدمت شما آمده ام و درخواست مساعده داشتم. آقا مبلغ مختصری به او میدهد و بسیار محترمانه می فرمایند:
« ما حاضر هستیم برای بار چهارم هم با شما خداحافظی کنیم! »
روزی خدمت ایشان بودم، و آقا را آماده می کردیم برای وضو ساختن، خدمتشان عرض کردم آقا اجازه می فرمائید عمامه از سر حضرتعالی بردارم آقا با خنده فرمودند:
« می دانید که عمامه برداشتن کار بدی است ولی اشکال ندارد! »
بعد خدمتشان عرض کردم، که آقا اجازه می فرمائید کلاه سرتان بگذارم، آقا با خنده فرمودند:
« بگذار که سخنت راست باشد اگر بگوئی کلاه سر آقا گذاشتم! »
در همین رابطه فردی می آید خدمت آقا و عرض می کند نزدیک ماه رمضان است و من قصد مسافرت دارم اگر ممکن باشد مساعدتی بکنید. مرحوم آقا مبلغی به ایشان پرداخت می کند و با وی خداحافظی می کند. همین فرد روز بعد در مسجد حسین آباد بعد از نماز مغرب و عشاء خدمت آقا می آید و باز عرض می کند که قصد سفر دارم و کمک می خواهم آقا این فرد را می شناسد ولکن به رویش نمی آورد و یک مبلغ مختصری به ایشان می دهد.
این فرد برای بار سوم یک روز صبح در حرم بعد از نماز صبح خدمت آقا مشرف می شود و اظهار می کند که قصد سفر دارم و برای خداحافظی خدمت شما آمده ام و درخواست مساعده داشتم. آقا مبلغ مختصری به او میدهد و بسیار محترمانه می فرمایند:
« ما حاضر هستیم برای بار چهارم هم با شما خداحافظی کنیم! »
عقل عملی و گذشت
در هجومی که عده ای از فریب خوردگان بر خانه ایشان کردند. و اهانت علنی و حضوری نمودند و طوری قضیه حاد بود که اوضاع، خطرناک پیش بینی می شد. ولی در آن قضیه مقداری آنان را نصیحت کرده و فرموده بودند:
« چقدر عیب است که شما در خانه من چنین می کنید! »
و فردای آن روز در مجلس درس فرمودند:
« آقایانی که دیشب به منزل ما آمدند و اظهار لطف کردند؟! خواهشمندم کسی به آنان کار نداشته باشد. »
عالم بزرگوار حاج شیخ پناه اشتهاردی در این رابطه می نویسد:
« عقل عملی که آن بزرگوار به کار زد این بود که فردای همان شب در مجلس بحث و درس عمومی اظهار گذشت و عفو از آنها کرد تا مغرضین فسادی بر فساد نیفزایند. »
« چقدر عیب است که شما در خانه من چنین می کنید! »
و فردای آن روز در مجلس درس فرمودند:
« آقایانی که دیشب به منزل ما آمدند و اظهار لطف کردند؟! خواهشمندم کسی به آنان کار نداشته باشد. »
عالم بزرگوار حاج شیخ پناه اشتهاردی در این رابطه می نویسد:
« عقل عملی که آن بزرگوار به کار زد این بود که فردای همان شب در مجلس بحث و درس عمومی اظهار گذشت و عفو از آنها کرد تا مغرضین فسادی بر فساد نیفزایند. »
مراعات حقوق خانواده
جناب آقای کریمی جهرمی نقل کردند:
« در یکی از روزهای آواخر ماه شعبان سال 1410 هـ ق شرفیاب حضورشان بودم. احساس کسالت از ایشان میشد. یکی از نزدیکان وارد شده و احوالپرسی کردند. آقا فرمودند:
« شب گذشته خواستم حمام بروم. و کسی نبود و یا خواب بودند لذا خودم به حمام رفتم و حوله و لباس نبود و نخواستم خانواده را از خواب بیدار کنم. لذا با همان بدن تر لباس پوشیدم و بیرون آمدم و چون هوا سرد بود احساس کسالت و ناراحتی کردم بطوری که نمازهایم را با کمترین کیفیت بجای آوردم و خوابیدم. »
و این درسی است برای دیگران، بنگرند که این مرجع بزرگ در سنین متجاوز از 90 سالگی حاضر نبودند کسی را از خواب بیدار کنند. و تا این حد ملاحظه خانواده خویش را می کردند که حاضر نمی شدند آنها را بیدار کنند تا حوله و لباس به ایشان بدهند و این درس را باید در مکتب ایشان آموخت. »
« در یکی از روزهای آواخر ماه شعبان سال 1410 هـ ق شرفیاب حضورشان بودم. احساس کسالت از ایشان میشد. یکی از نزدیکان وارد شده و احوالپرسی کردند. آقا فرمودند:
« شب گذشته خواستم حمام بروم. و کسی نبود و یا خواب بودند لذا خودم به حمام رفتم و حوله و لباس نبود و نخواستم خانواده را از خواب بیدار کنم. لذا با همان بدن تر لباس پوشیدم و بیرون آمدم و چون هوا سرد بود احساس کسالت و ناراحتی کردم بطوری که نمازهایم را با کمترین کیفیت بجای آوردم و خوابیدم. »
و این درسی است برای دیگران، بنگرند که این مرجع بزرگ در سنین متجاوز از 90 سالگی حاضر نبودند کسی را از خواب بیدار کنند. و تا این حد ملاحظه خانواده خویش را می کردند که حاضر نمی شدند آنها را بیدار کنند تا حوله و لباس به ایشان بدهند و این درس را باید در مکتب ایشان آموخت. »
توجه تام به حق الناس
آیت الله کریمی جهرمی می نویسند:
« از شگفتیها، این داستان است که بعضی از شاهدان عینی آن الان در قم هستند:
آقا قبل از دوران مرجعیت منزلی را در محله تکیه حاج سید حسن از یکی از ارادتمندانشان اجاره کرده بودند و آن شخص بسیار مقید به حضور در نماز جماعت ایشان بودند روزی آن شخص در مسجد به آقا عرض می کنند: شما در فکر منزل دیگری باشید.
آنروز آقا نماز را که می خوانند دیگر به منزل نمی روند بلکه از راه مسجد به منزل مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری می روند و سفارش می کنند خانواده شان نیز به آنجا بیایند تا منزلی فراهم شود و فرموده بودند ممکن است صاحبخانه چون از مأمومین نماز من است احترام بکند ولی در دل راضی نباشد که ما در آن خانه باشیم لذا دیگر به کلی به آن خانه نرفته بودند و با همان یک کلمه منزل را تخلیه کرده بودند. »
« از شگفتیها، این داستان است که بعضی از شاهدان عینی آن الان در قم هستند:
آقا قبل از دوران مرجعیت منزلی را در محله تکیه حاج سید حسن از یکی از ارادتمندانشان اجاره کرده بودند و آن شخص بسیار مقید به حضور در نماز جماعت ایشان بودند روزی آن شخص در مسجد به آقا عرض می کنند: شما در فکر منزل دیگری باشید.
آنروز آقا نماز را که می خوانند دیگر به منزل نمی روند بلکه از راه مسجد به منزل مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری می روند و سفارش می کنند خانواده شان نیز به آنجا بیایند تا منزلی فراهم شود و فرموده بودند ممکن است صاحبخانه چون از مأمومین نماز من است احترام بکند ولی در دل راضی نباشد که ما در آن خانه باشیم لذا دیگر به کلی به آن خانه نرفته بودند و با همان یک کلمه منزل را تخلیه کرده بودند. »
تقیّد به احکام و سنتهای دین
کسانی که با ایشان معاشرت داشتند همه بر این مطلب اتفاق دارند که ایشان سخت به آداب دینی و سنن اسلامی تقید خاصی داشتند و شعائر مذهبی را ارج می نهادند.
حجت الاسلام آشتیانی می فرمودند:
« معظم له مدام مشغول ذکر بودند. و مجسمه زهد و تقوی و پاکدامنی بود به تمام معنی مقید بودند در حضورشان غیبتی نشود. چهره اش واقعاً چهره ای بود که انسان را به یاد خدا می انداخت. »
مقید بود به ملاقات نمودن علمائی که وارد قم می شوند و حجاجی که از بیت الله الحرام مراجعت می نمودند. و تا آنجا که امکان داشت ایشان به منزل آنها برای ملاقات می رفت. و تا زمانی که حالشان مساعد بود برای تسلیت و تعزیت به معزی و مصیبت زده گاه به منزل آنها می رفتند.
ایشان تقید خاصی به اذان گفتن داشتند، و هر روز به هنگام صبح در منزل این عمل مستحب را به جای می آوردند. یکی از علماء نقل می کرد:
« شبی در ویریج (نام روستایی) مهمان ایشان بودم، نزدیک صبح صدای دلنوازی شنیدم، دقت کردم دیدم صدای اذان می باشد. ولی با خود می اندیشیدم که این فرد چه کسی است چنین خوب اذان می گوید.
به دنبال صدا رفتم دیدم مرجع بزرگوار آیت الله گلپایگانی می باشد که اذان می گوید. »
از آداب و سنن دینی مؤکد، زیارت قبور اولیاء و علماء بود. ایشان تقید خاصی به این امر داشتند و مقید بودند که به زیارت قبر حضرت معصومه (س) مشرف شوند. و می فرمودند:
« در اوایل به قم آمدنم، هر وقت می خواستم وقت فراغتم را صرف کنم به حرم حضرت معصومه مشرف می شدم و در آنجا به قرائت قرآن مشغول بودم بگونه ای بود که دوستان می گفتند اگر در حجره ی درس نیست در حرم است و بمن کبوتر هم نام گذاشته بودند. »
در اواخر عمرشان روز چهارشنبه بعد از فراغت از درس، به حرم مشرف می شدند. و مدتی در بالای سر مبارک حضرت معصومه به زیارت و عبادت مشغول بودند.
مدتی که در اواخر بستری شدند و بیرون آمدن برایشان تکلف داشت آقایی خدمتشان رسید و جویای حالشان شد فرمودند:
الان حدود 15 روز است حرم نرفته ام دلم برای عمه ام خیلی تنگ شده است.
جناب آقای کریمی جهرمی نقل می فرمودند:
چند سال قبل از وفاتشان بنا بر این بود که ایشان در ایام تابستان به جاسب که یکی از روستاهای اطراف قم و محیط خوش آب و هوایی است بروند. ایشان کسالت و خستگی شدیدی داشتند.
مع ذلک فرمودند:
« اول به حرم مشرف می شوم از آنجا به جاسب می روم. »
بعضی از نزدیکان ایشان عرض کردند حال شما مساعد نیست. پس بهتر است همچنانکه ماشین از کنار حرم می رود شما از داخل ماشین سلام کنید. ولی ایشان نپذیرفتند و با همان حالت به حرم مشرف شدند.
با اینکه حال ایشان چنان بود که هنگام برگشت نتوانستند مسافت کوتاه ما بین حرم و کنار خیابان موزه را طی کنند. لذا برایشان در نزدیکی در خروجی خیابان موزه صندلی گذاشتند و ایشان بعد از مختصر استراحتی به طرف ماشین آمدند.
حجت الاسلام آشتیانی می فرمودند:
« معظم له مدام مشغول ذکر بودند. و مجسمه زهد و تقوی و پاکدامنی بود به تمام معنی مقید بودند در حضورشان غیبتی نشود. چهره اش واقعاً چهره ای بود که انسان را به یاد خدا می انداخت. »
مقید بود به ملاقات نمودن علمائی که وارد قم می شوند و حجاجی که از بیت الله الحرام مراجعت می نمودند. و تا آنجا که امکان داشت ایشان به منزل آنها برای ملاقات می رفت. و تا زمانی که حالشان مساعد بود برای تسلیت و تعزیت به معزی و مصیبت زده گاه به منزل آنها می رفتند.
ایشان تقید خاصی به اذان گفتن داشتند، و هر روز به هنگام صبح در منزل این عمل مستحب را به جای می آوردند. یکی از علماء نقل می کرد:
« شبی در ویریج (نام روستایی) مهمان ایشان بودم، نزدیک صبح صدای دلنوازی شنیدم، دقت کردم دیدم صدای اذان می باشد. ولی با خود می اندیشیدم که این فرد چه کسی است چنین خوب اذان می گوید.
به دنبال صدا رفتم دیدم مرجع بزرگوار آیت الله گلپایگانی می باشد که اذان می گوید. »
از آداب و سنن دینی مؤکد، زیارت قبور اولیاء و علماء بود. ایشان تقید خاصی به این امر داشتند و مقید بودند که به زیارت قبر حضرت معصومه (س) مشرف شوند. و می فرمودند:
« در اوایل به قم آمدنم، هر وقت می خواستم وقت فراغتم را صرف کنم به حرم حضرت معصومه مشرف می شدم و در آنجا به قرائت قرآن مشغول بودم بگونه ای بود که دوستان می گفتند اگر در حجره ی درس نیست در حرم است و بمن کبوتر هم نام گذاشته بودند. »
در اواخر عمرشان روز چهارشنبه بعد از فراغت از درس، به حرم مشرف می شدند. و مدتی در بالای سر مبارک حضرت معصومه به زیارت و عبادت مشغول بودند.
مدتی که در اواخر بستری شدند و بیرون آمدن برایشان تکلف داشت آقایی خدمتشان رسید و جویای حالشان شد فرمودند:
الان حدود 15 روز است حرم نرفته ام دلم برای عمه ام خیلی تنگ شده است.
جناب آقای کریمی جهرمی نقل می فرمودند:
چند سال قبل از وفاتشان بنا بر این بود که ایشان در ایام تابستان به جاسب که یکی از روستاهای اطراف قم و محیط خوش آب و هوایی است بروند. ایشان کسالت و خستگی شدیدی داشتند.
مع ذلک فرمودند:
« اول به حرم مشرف می شوم از آنجا به جاسب می روم. »
بعضی از نزدیکان ایشان عرض کردند حال شما مساعد نیست. پس بهتر است همچنانکه ماشین از کنار حرم می رود شما از داخل ماشین سلام کنید. ولی ایشان نپذیرفتند و با همان حالت به حرم مشرف شدند.
با اینکه حال ایشان چنان بود که هنگام برگشت نتوانستند مسافت کوتاه ما بین حرم و کنار خیابان موزه را طی کنند. لذا برایشان در نزدیکی در خروجی خیابان موزه صندلی گذاشتند و ایشان بعد از مختصر استراحتی به طرف ماشین آمدند.
عبادت و عبودیت
ایشان در تمام اعمالش ملازم بود که به خاطر خدا باشد. روی این جهت می توان گفت ایشان عمر خودش را در عبادت خدا صرف نمود. ساعتی از عمر ایشان نبود که در آن مشغول انجام وظائف شرعی و معنوی خویش نباشد.
خوف و خشیت عجیبی از خداوند خود داشت و در عین حال طمع در فضل و کرم او را هم دارا بود. اهل تهجّد و نماز شب بود در سفر و حضر یک ساعت قبل از اذان صبح از بستر خواب بلند می شد، و روی به درگاه خداوندی می آورد و از روی خوف و طمع خدا را می خواند و با ارباب خویش به مناجات مشغول می شد.
بعد از خواندن نماز شب در منزل، به حرم مطهر مشرف می شدند. و نماز صبح را در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به جماعت به جای می آوردند. بعد از نماز تا طلوع آفتاب در محراب عبادت جلوس می کردند.
مشغول قرائت ادعیه و قرآن می شدند. و هر روز حداقل یک جزء قرآن می خواندند. و حدود هفتاد سال موفق بودند پیش از اذان صبح به حرم مشرف شوند. این سیره ایشان بود تا اواخر عمر پربرکتش، و تا آخر عمر هیچگاه سحرخیزی و نماز شب را ترک نکردند.
نوافل را ترک نمی کرد و نمازهای مستحبی را به جای می آورد. در زمان آیت الله بروجردی که هنوز مرجعیت ایشان مشخص نبود، ایام البیض ماه رجب در مسجد امام حسن عسگری معتکف می شدند.
آیت الله کریمی جهرمی که شاگرد مکتب ایشان هستند در این مورد می نویسد:
« آن مرجع بزرگ از اهل عبادت و تهجد بود و به واجبات و مستحبات اهتمام می ورزید. شب زنده داری و تهجد او و گریه ها و اشکهای جاری او و تلاوت قرآن و دعاهای مختلف او ترک نمی شد و نیز تقید به گفتن اذان داشتند و صدای مبارکشان به هنگام طلوع فجر به اذان بلند می شد.
این جانب خود کراراً صدای مبارکشان را که به هنگام طلوع فجر و سفیده صبح بلند بود شنیدم و بلند اذان می گفتند و چه قدر اذان آن بزرگوار به هنگام صبح، طنین جذابی داشت. »
خوف و خشیت عجیبی از خداوند خود داشت و در عین حال طمع در فضل و کرم او را هم دارا بود. اهل تهجّد و نماز شب بود در سفر و حضر یک ساعت قبل از اذان صبح از بستر خواب بلند می شد، و روی به درگاه خداوندی می آورد و از روی خوف و طمع خدا را می خواند و با ارباب خویش به مناجات مشغول می شد.
بعد از خواندن نماز شب در منزل، به حرم مطهر مشرف می شدند. و نماز صبح را در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به جماعت به جای می آوردند. بعد از نماز تا طلوع آفتاب در محراب عبادت جلوس می کردند.
مشغول قرائت ادعیه و قرآن می شدند. و هر روز حداقل یک جزء قرآن می خواندند. و حدود هفتاد سال موفق بودند پیش از اذان صبح به حرم مشرف شوند. این سیره ایشان بود تا اواخر عمر پربرکتش، و تا آخر عمر هیچگاه سحرخیزی و نماز شب را ترک نکردند.
نوافل را ترک نمی کرد و نمازهای مستحبی را به جای می آورد. در زمان آیت الله بروجردی که هنوز مرجعیت ایشان مشخص نبود، ایام البیض ماه رجب در مسجد امام حسن عسگری معتکف می شدند.
آیت الله کریمی جهرمی که شاگرد مکتب ایشان هستند در این مورد می نویسد:
« آن مرجع بزرگ از اهل عبادت و تهجد بود و به واجبات و مستحبات اهتمام می ورزید. شب زنده داری و تهجد او و گریه ها و اشکهای جاری او و تلاوت قرآن و دعاهای مختلف او ترک نمی شد و نیز تقید به گفتن اذان داشتند و صدای مبارکشان به هنگام طلوع فجر به اذان بلند می شد.
این جانب خود کراراً صدای مبارکشان را که به هنگام طلوع فجر و سفیده صبح بلند بود شنیدم و بلند اذان می گفتند و چه قدر اذان آن بزرگوار به هنگام صبح، طنین جذابی داشت. »
انس با قرآن
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
« خدا قرار داده قرآن را آب زلالی بر تشنگی عالمان و بهاری برای قلوب دانشمندان و مقصدی برای راههای صالحان و دارویی که بعد از آن درد نباشد و نوری که با آن ظلمتی نیست. نهج البلاغه/خ198 »
طبیب مخصوص ایشان که بیست و هفت سال سابقه ارادتمندی دارند نقل می کنند که من هر وقت خدمتشان می رفتم ایشان مشغول تلاوت قرآن کریم بودند. آری آن مرجع بزرگ صبح و شام تلاوت قرآن می کردند و تا روزهای آخر عمرشان این برنامه را ادامه دادند و تلاوت قرآنشان در این دو وقت ترک نشد.
یکی از نوادگان ایشان می گویند:
« عصر ماه مبارک رمضانی در سن چهارده سالگی به حضور آقا مشرف شدم ایشان مشغول تلاوت قرآن بودند. سلام کردم و وارد شدم آقا جواب سلام را دادند و احوالپرسی فرمودند و دوباره شروع به قرائت قرآن نمودند. بعد از چند دقیقه مجدداً فرمودند:
« آیا قرآن می خوانی؟ »
و دقایقی تأمل کردند و بعد با آرامش و وقار مخصوص به خودشان به این مضمون فرمودند: « می دانی این خوب نیست که این ماه بگذرد و ما یک ختم قرآن نکنیم. »
قرآن را با تدبر می خواندند و در آیات توجه خاصی داشتند، و گاهی قطرات اشک از چشمانشان جاری می شد و می فرمودند:
« خدا می داند که من گاهی که به آیات عذاب می رسم این آیات همواره در مقابل چشم و گوش من است و مرا می لرزاند، که نکند جوری باشیم که مصداق این آیات قرار بگیریم. »
و گاهی می فرمودند:
« قرآن بهترین موعظه است هنگام قرائت قرآن در آن تدبر کنید به قصد اینکه از آن درس بگیرید، نه فقط برای ثوابش قرائت کنید در این صورت است که اشک چشمت جاری می شود و ببین به چه مقامی می رسی. »
قرآنهائی که به ایشان هدیه می شد مقید بودند آنها را بخوانند پس از یک دور تلاوت به دارالقرآن هدیه می کردند و می فرمودند: زکات قرآن به این است که خوانده شود، زیرا در قیامت قرآن از ما بازخواست می کند. قرآن هائی که توسط آقا قرائت شده در دارالقرآن ثبت گردیده است حتی قرآنهای نفیس خطی و غیر خطی که به دارالقرآن اهدا می شد برای اینکه در گنجینه دارالقرآن محبوس نشود. خود ایشان یک دور تلاوت می کردند.
ایشان احترام و خضوع خاصی در مقابل قرآن داشتند. و روی همین تواضع عظیم و ارادت نسبت به قرآن ایشان به قاریان قرآن هم احترام خاصی قائل بودند.
نقل می کنند: با وجود اینکه ایشان در بعد علمی و مرجعیت در مرتبه بالائی بودند یک بار جوان نوزده یا بیست ساله ای آمد خدمت آقا، این جوان از قرّاء مصر بود. و در قرائت قرآن نفر اول شده بود آقا به این جوان فرمودند:
« من سوره حمد را می خوانم، شما ببینید من درست می خوانم یا نه؟ »
و پیش جمعیت بلند بلند شروع به خواندن سوره حمد کردند، آن جوان قرائت آقا را تصدیق کرده و گفت: قرائت شما شبیه قرائت اهل حجاز است.
« خدا قرار داده قرآن را آب زلالی بر تشنگی عالمان و بهاری برای قلوب دانشمندان و مقصدی برای راههای صالحان و دارویی که بعد از آن درد نباشد و نوری که با آن ظلمتی نیست. نهج البلاغه/خ198 »
طبیب مخصوص ایشان که بیست و هفت سال سابقه ارادتمندی دارند نقل می کنند که من هر وقت خدمتشان می رفتم ایشان مشغول تلاوت قرآن کریم بودند. آری آن مرجع بزرگ صبح و شام تلاوت قرآن می کردند و تا روزهای آخر عمرشان این برنامه را ادامه دادند و تلاوت قرآنشان در این دو وقت ترک نشد.
یکی از نوادگان ایشان می گویند:
« عصر ماه مبارک رمضانی در سن چهارده سالگی به حضور آقا مشرف شدم ایشان مشغول تلاوت قرآن بودند. سلام کردم و وارد شدم آقا جواب سلام را دادند و احوالپرسی فرمودند و دوباره شروع به قرائت قرآن نمودند. بعد از چند دقیقه مجدداً فرمودند:
« آیا قرآن می خوانی؟ »
و دقایقی تأمل کردند و بعد با آرامش و وقار مخصوص به خودشان به این مضمون فرمودند: « می دانی این خوب نیست که این ماه بگذرد و ما یک ختم قرآن نکنیم. »
قرآن را با تدبر می خواندند و در آیات توجه خاصی داشتند، و گاهی قطرات اشک از چشمانشان جاری می شد و می فرمودند:
« خدا می داند که من گاهی که به آیات عذاب می رسم این آیات همواره در مقابل چشم و گوش من است و مرا می لرزاند، که نکند جوری باشیم که مصداق این آیات قرار بگیریم. »
و گاهی می فرمودند:
« قرآن بهترین موعظه است هنگام قرائت قرآن در آن تدبر کنید به قصد اینکه از آن درس بگیرید، نه فقط برای ثوابش قرائت کنید در این صورت است که اشک چشمت جاری می شود و ببین به چه مقامی می رسی. »
قرآنهائی که به ایشان هدیه می شد مقید بودند آنها را بخوانند پس از یک دور تلاوت به دارالقرآن هدیه می کردند و می فرمودند: زکات قرآن به این است که خوانده شود، زیرا در قیامت قرآن از ما بازخواست می کند. قرآن هائی که توسط آقا قرائت شده در دارالقرآن ثبت گردیده است حتی قرآنهای نفیس خطی و غیر خطی که به دارالقرآن اهدا می شد برای اینکه در گنجینه دارالقرآن محبوس نشود. خود ایشان یک دور تلاوت می کردند.
ایشان احترام و خضوع خاصی در مقابل قرآن داشتند. و روی همین تواضع عظیم و ارادت نسبت به قرآن ایشان به قاریان قرآن هم احترام خاصی قائل بودند.
نقل می کنند: با وجود اینکه ایشان در بعد علمی و مرجعیت در مرتبه بالائی بودند یک بار جوان نوزده یا بیست ساله ای آمد خدمت آقا، این جوان از قرّاء مصر بود. و در قرائت قرآن نفر اول شده بود آقا به این جوان فرمودند:
« من سوره حمد را می خوانم، شما ببینید من درست می خوانم یا نه؟ »
و پیش جمعیت بلند بلند شروع به خواندن سوره حمد کردند، آن جوان قرائت آقا را تصدیق کرده و گفت: قرائت شما شبیه قرائت اهل حجاز است.
سوز دل
آن بزرگوار بَکّاء و بسیار پر گریه بود و به سرعت قطرات اشک بر محاسن شریفشان جاری می گردید.
شخصی چند ماه قبل از ارتحال ایشان به حضورشان می رسد تا آقا با چشم گریان دعا کنند. آقا فرمودند:
« خداوند این لطف را کرده که چشم من گریان است و اشک من خشکیده نشده است. »
منبع: www.salehin.com
شخصی چند ماه قبل از ارتحال ایشان به حضورشان می رسد تا آقا با چشم گریان دعا کنند. آقا فرمودند:
« خداوند این لطف را کرده که چشم من گریان است و اشک من خشکیده نشده است. »
منبع: www.salehin.com