اشعار و رباعیاتی در ولادت امام سجاد علیه السلام

اى دل امشب خرّمى اى دیده با شادى قرینى شادیت اى دیده زان باشد که با دل همنشینى دیده و دل در غم و شادى هم آوازند باهم منعکس بینى غم و شادى به دل گرنیک بینى این دو را فرمانروا عقل است و عقل امروز گوید
چهارشنبه، 16 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
اشعار و رباعیاتی در ولادت امام سجاد علیه السلام
اشعار و رباعیاتی در ولادت امام سجادعلیه السلام
 
 
 

دل و دیده

اى دل امشب خرّمى اى دیده با شادى قرینى
شادیت اى دیده زان باشد که با دل همنشینى
دیده و دل در غم و شادى هم آوازند باهم
منعکس بینى غم و شادى به دل گرنیک بینى
این دو را فرمانروا عقل است و عقل امروز گوید
فارغ از غم هستى اى دل دیده مى‏ گوید چنینى
کرد نور عقل امشب دیده و دل را منور
هر سه سرمست تو مى ‏باشند زیرا نازنینى
دلبرا بردى دل از ما با نگاهى جاذبانه
دیده شد مجذوب از دیدار تو چون مه جبینى
نیمه ماه جمادى الاول و در صبح جمعه
بهترین اعطایى دادار گیتى آفرینى
منبع فیض خداوند کریم و ذوالجلالى
مهبط انوار بى پایان رب العالمینى
مظهر ذات خدایى حجت پروردگارى
مشتق از نور محمد رحمة للعالمینى
نام نامیت على همنام جدت مرتضایى
نور چشم فاتح خیبر امیرالمؤمنینى
میوه ى بستان زهرا حضرت ام الائمه
ششمین از چهارده معصوم و امام چارمینى
پاره‏ى قلب حسین بن على شاه شهیدان
افتخار شهر بانو بانوى ایران زمینى
روى دخت مجتبى آن بانوى با عزو عصمت
تکیه گاه حضرت باقر امام المتقینى
مانده قرآن از محمد و ز على نهج البلاغه
از تو جاویدان صحیفه چون تو خود حصن حصینى
انت زین العابدین در شأن تو گردیده نازل
این لقب خاص تو مى‏باشد که زین العابدینى
حضرت سجادى و بیمار دشت نینوایى
سرپرست کودکان آل خیرالمرسلینى
خاک عالم برده انم باد ناچارم که گویم
ناظر اعمال بى شرمانه ى لعینى
شام عاشورا تو بودى محرم اسرار زینب
عمه غمدیده ات را بهترین یارو معینى
باغل و زنجیر فرمودى سفر از کوفه تا شام
قافله سالار جمعى داغدار و دل غمینى
مقدم و میلاد تو بر شیعیان باشد مبارک
چون تو پشتیبان مایى و شفیع واپسینى
»پیرورى« مستغرق بحر گناه و شاد باشد
چون یقین دارد که در محشر شفیع المذنبین

سرور اوتاد

تا که روح القدسم از پى ارشاد آمد
خاطر غم زاده‏ ام از قدمش شاد آمد
گفت بر خیز و بگو مدحت چهارم معصوم
آنکه از عزّ و شرف سرور اوتاد آمد
حضرت سید سجاد على بن الحسین
که وجودش سبب و علت ایجاد آمد
آیت رحمت حق سر خداوند احد
آنکه ویرانه‏ ى دل از غمش آباد آمد
کار پرداز قضا سرّ قدر آنکه ز لطف
شافع خلق خدا موقف میعاد آمد
جلوه ى ایزدى از نور جمالش پیداست
در جهان حامى دین رهبر عبّاد آمد
مرشد و هادى عُبّاد که از راه کرم
رهروان را سوى حق محور ارشاد آمد
به لقب سید سجاد و على ثانى
بر ملایک زعبادت همه استاد آمد
سجده ‏اش دید چو شیطان به عبودیت حق
آن سیه دل ز ره کینه به فریاد آمد
عیسى آل محمد که همایون ذاتش
از جلالت به جهان مفخر اجداد آمد
و الضحى صورت و الشمس جمال آنکه ز مهر
هر شبانگه فقرا را پى امداد آمد
فقرا و ضعفا از کرمش برخوردار
بسته ى بند غم از لطف وى آزاد آمد
داد فرمان پى قتلش پسر مرجانه
عمه ‏اش سخت بر آشفت و به فریاد آمد
در دلش لاله صفت داغ عزیزان بس بود
بهر قتلش زچه رو گفت که جلاد آمد
آه زاندم که به دروازه ‏ى ساعات رسید
وه چه‏ ها در نظرش از ره بیداد آمد
شامیان گرم تماشاهمگى با دل شاد
لیک آن شاه از این واقعه ناشاد آمد
ساعدى سهل چو دید آن خلف پاک رسول
بسته ى بند و غل کینه ى شداد آمد
طایران حرم قدس شکسته پروبال
سنگها بر سرشان باز ز صیاد آمد
کرد ایراد چو آن خطبه ى غرّا در شام
خرمن دوده ى سفیان همه بر باد آمد
آب مى‏ دید اگر با دل سوزان و غمین
کام عطشان پدر در نظرش یاد آمد
گفتم از عشق »صفا« مدح امام سجاد
تا که روح القدسم از پى ارشاد آمد

حسین دگر

بحر امواج ولا را گهرى پیدا شد
آسمان‏هاى شرف را قمرى پیدا شد
پدر پیر خرد را پسرى پیدا شد
همه گفتند حسین دگرى پیدا شد
مژده ‏اى اهل ولا باز ولى آمده است
که على بن حسین بن على آمده است
ماه امشب عرق شرم به پیشانى ریخت
مهر هستى به زمین بهر گل افشانى ریخت
آسمان از سر و رو، اختر نورانى ریخت
نقل در دامن آن، بانوى ایرانى ریخت
اختر کشور ایران به جهان ماه آورد
بلکه خورشید بهنگام سحرگاه آورد
دخت ایران که به خلق دو جهان مام آمد
اختر عزّ و جلالش به لب بام آمد
ذره ‏اى بود که برتر ز مه نام آمد
شهربانو به جهان بانوى اسلام آمد
پسرى زاد که عیسى است ز جان پابستش
مى‏ سزد مریم اگر بوسه زند بر دستش
پسرى زاد على نام و محمد مرآت
چه پسر خاک رهش خوب‏تر از آب حیات
چه پسر عبد خدا و به خدا جلوه ذات
به کمال و به جلال و به جمالش صلوات
یوسف فاطمه را نور دو عین آورده
یا حسین دگرى بهر حسین آورده
این پسر دسته گل دسته گل یاسین است
این پسر طوطى گلخانه علیّین است
این پسر جان حسین است و روان دین است
این پسر طاعت و تقوا را خود آذین است
این پسر کعبه و چشم همگان زمزم اوست
زندگى بخش همه عالم و آدم دم اوست
این کریمى است که دشمن همه شرمنده اوست
این اسیرى است که آزادى یک بنده اوست
این خطیبى است که خون شهدا زنده اوست
این خدا نیست ولى خلق جهان بنده اوست
این تجلاى جمال ازلى مى‏باشد
این على بن حسین بن على مى ‏باشد
ز سپهر عظمت ماه تمامش گویند
جن و انس و ملک و حور سلامش گویند
شجر و کوه و در و دشت امامش گویند
گرچه دشنام به دروازه شامش گویند
حبل ایمان همه رشته‏ى قنداقه ى اوست
سرمه چشم ملک خاک ره ناقه ى اوست
مخزن سرّالهى ست دل آگاهش
حوریان فیض گرفتند ز خاک راهش
رخ، گل انداخته از بوسه ثارالهش
زینب فاطمه مبهوت جلال و جاهش
این همان است که حقش به تاراج رود
دست در سلسله با ناقه به معراج رود
این که خورشید، غبار کف پایش گردد
این که گردون سپهر، تیر بلایش گردد
این که جان ملک ‏الحاج، فدایش گردد
قتلگه مروه و ویرانه،صفایش گردد
آفرینش همه بر، دامن او چنگ زنند
غم ندارد ز سربامش، اگر سنگ زنند
عشق و آزادى و ایثار و وفا مکتب او
بین طوفان بلا ذکر خدا برلب او
مى ‏دهد جا به زمزمه یارب او
غل و زنجیر شده محو نماز شب او
در غل جامعه از جامعه مى ‏بود خدا
پاى تا فرق خدابود خدا بود خدا
او که هر سلسله را بار غمش بر دوش است
گرچه نیش از همگان دیده کلامش نوش است
خطبه‏ اش اهل ولا را همه جا در گوش است
مسجد شام هنوز از سخنش مدهوش است
تا ابد از دم او در نظر خصم اللَّه
مسجد شام سیاه است سیاه است سیاه
اى که آراسته خود را به نماز تو، نماز
وى به درگاه تو آورده دعا روى نیاز
زلف حورا کشد از حلقه‏ ى زنجیر تو ناز
بر لب بام تو ارواح رسل در پرواز
خرم از آب و گل عشق تو آب و گل ما
جان مائى و گلستان بقیع است دل ما
گلشن سبز محبت گلى از دامن تو
روزى عالمیان خوشه ‏اى از خرمن تو
جان خلق دو جهان باد فداى تن تو
دست هر سلسله بر سلسله ‏ى گردن تو
باغ عشق از گهر اشک تو آبادى یافت
با اسیرى تو آزادگى آزادى یافت
من کیم ذاکر و مداح و ثناگوى توام
فارغ از خود شده مشغول هیاهوى توام
آبرو یافته ى خاک سرکوى توام
سایه پروده ‏اى از سرولب جوى توام
اى که نیم نگهت برده دل عالم را
دست‏گیرى کنى در روز جزا )میثم( را

روح دعا

مدینه بار دیگر جلوه گه نور خداست
زفرط نور، تو گویى که وادى سیناست
چه روى داده که دل بى قرار گردیده
ز نور کیست ؟که روشن تمام ارض و سماست
گلى شکفته به گلزار سید الشهدا
که عطر فاطمه در برگ برگ او پیداست
سحاب رحمت یزدان هماره مى ‏بارد
ز یمن مقدم این گل که نوگل زهراست
بگیر دامن لطفش به کف که این مولا
چو باب خویش کریم است و بحر جود و سخاست
بدان سبب لقب زین العابدین دارد
که پیشواى همه عابدین و روح دعاست
چه مى ‏شود که بدست عناتیش امشب
دهد جواز مدینه که قبله ى دلهاست

شافع شیعیان

البشاره اى محبان حضرت سجاد آمد
شیعیان مرتضى را شافع میعاد آمد
بر مسلمانان گیتى پیشواى دین و دانش
شادى ما گشته کامل رهبر عبّاد آمد
چون قدم بنهاد در عالم ندا در داد جبرئیل
عالم کون و مکان را سید سجاد آمد
تابعین کربلا را رهبر نستوه و دانا
دشمن پى گیر ظلم و جور و استبداد آمد
هست شمشیرش دعا،برخوان کتابش تا بدانى
آنکه باشد در فناى خصم دین استاد آمد
کن تفکر در کلامش با تدبر تا بدانى
آنکه دانشگاه قرآن را نهد بنیاد آمد
وارث علم محمد پیشواى اهل تقوى
مؤمنین را تا کند از علم خود ارشاد آمد
زهد و تقوایش شد عالمگیر و در تفسیر قرآن
آنکه تقوى را همى دانست خیرالزاد آمد
ناله هایش در سکوت شب نشد فریاد اما
آنکه مى ‏باشد سکوتش برتر از فریاد آمد
حضرت سجاد آمد )سرویا( برگو به یاران
آنکه جانها را کند از قید غم آزاد آمد

راهنماى دین

امشب اى اهل دعا روح دعا مى ‏آید
پسر خامس اصحاب کسا مى ‏آید
مؤمنین گرد هم آئید به محراب دعا
صف ببندید که مولاى شما مى ‏آید
سر تسلیم به پایش بگذارید همه
که ز ره صاحب تسلیم و رضا مى ‏آید
سجده‏ ى شکر به درگاه خداوند آرید
که ز ره راهبر و راهنما مى‏آید
مجرمین هیچ مباشید از این در نومید
پرده‏پوش گنه و جرم و خطا مى ‏آید
آن خدا جوى که چون پاى به محراب نهد
طاق محراب برش گشته دو تا مى‏آید
آنکه بگرفته ز حق سید سجاد لقب
امشب از غیب به تایید خدا مى ‏آید
آنکه از جاى کند ریشه‏ ى طغیان یزید
آنکه حق را کند از خدعه جدا مى ‏آید
آنکه بیند به صف کرببلا روى زمین
پیکر بى سرشاه شهدا مى ‏آید
آنکه بیند به سر نیزه ى اعدا از کین
سرهفتاد و دو خورشید لقا مى ‏آید
آنکه در شام به شمشیرِ زبان بگشاید
پرده ى باطل و اوهام و ریا مى ‏آید
آنکه سائل نرود از در لطفش نومید
فیض بخشینده به ارباب وفا مى ‏آید
دست )ثابت( مکش از دامن او صبح و مساء
چونکه آن صاحب اورنگ ولا مى ‏آید

نفس صبح

تمام غیرت دریاست در کلام تو سبز
تموج نفس صبح در سلام تو سبز
سلام، سنگ صبور قیام عاشورا
غرور زینب کبرى ست در تمام تو سبز
پیمبرى، که به اعجاز یک سر بى تن
طلوع مى‏ کنى مى ‏شود قیام تو سبز
همیشه جان تو مى ‏سوخت در غم خورشید
امام سجده در آتش، همیشه نام تو سبز
چنین که در شب زنجیر رفته ‏اى تا شام
طلوع صبح تشیع به اهتمام تو سبز

یادگار عاشورا

ز نور روى تو روشن چراغ ایمان است
زیاد روى تو دلها ستاره باران است
ز آفتاب جمال تو دیده نورانى است
ز مهر توست که دنیاى ما بهاران است
تو سبز مثل زلال ستاره ‏ها هستى
که از حضور تو شبهاى ما چراغان است
قسم به نور محمد که چشمه‏ ى خورشید
ز روشناى نگاه تو پرتو افشان است
قسم به هر چه گل و آب و نور و آیینه!
که چشمه چشمه‏ى مهتاب، در تو حیران است
عزیز دیده زهرا، گل بهار حسین
زلال عطر دعاى تو، مژده جان است
تو از قبیله ‏ى نورى، تو از سلاله‏ ى عشق
ز لطف تو همه‏ ى کارها به سامان است
تو قبله‏ى همه حاجات دردمندانى
نسیم کوى تو ما را، امید درمان است
تو وارث همه گل‏هاى سرخ صحرایى
پیام سرخ تو پیغام سرخ قرآن است
خیال سبز تو اى منتهاى باور ما!
براى غصه و ماتم، همیشه پایان است
خوشا! سرى که سرافرازى از شما دارد
خوشا! دلى که ز عشق شما پریشان است
به یاد غربت، اى یادگار عاشورا!
زلال زمزمى از دیده تا به دامان است

درّ ثمین

بشارت شیعیان حجت ز رب العالمین آمد
ز مصباح هدى نور خداوند مبین آمد
ز افلاک جلالت اخترى تابنده گردیده
که از رویش منور آسمان و هم زمین آمد
به روز پنجم شعبان ز لطف قادر منان
على بن الحسین یعنى امام چارمین آمد
على رویى على بویى على نامى على خوئى
ز بطن شهربانو زاده‏ى حبل المتین آمد
جمالش چون نبى زیبا،بیانش چون على شیوا
ز نسل حضرت زهرا نمایان رکن دین آمد
حسین بن على شادان به حمد خالق سبحان
که از بحر ولایت بهترین درّ ثمین آمد
بگو با پیروان دین که آمد زاده ‏ى یاسین
گشا چشم حقیقت بین که زین العابدین آمد
تولد یافت از مادر ولى خالق اکبر
ملک از بهر دیدار رخ آن نازنین آمد
ملک در عرش شهپر زد دم از اللَّه اکبر زد
که ظاهر بار دیگر نور ختم المرسلین آمد
بگوش دل ندا آمد که آیت از خدا آمد
نکو فرزند دلبند امام سومین آمد
گل گلزار دین آمد جهان را زیب و زین آمد
شفیع المذنبین آمد حسین را جانشین آمد
حسین آن سبط پیغمبر گرفت او را چو جان در بر
بر این خورشید و این اختر زایزد آفرین آمد
کسى آمد رخش تابان که باشد حامى قرآن
پس از سلطان مظلومان به آل اللَّه معین آمد
شد از نوحه سرایان عرض تبریکى به حق جویان
چنانچه )کربلایى( با کلام شکّرین آمد

یمن میلادت

مدینه میخندد، ز یمن میلادت
نشسته بر لبها، سرود زیبایت
حسین زند بوسه ، هماره بر رویت
چو آسمان ریزد، ستاره بر کویت
خوش آمدى سجاد علیه السلام
تو ماه تابانى ، تو جان جانانى
رسیده اى از راه ، خوش آمدى مولا
بیا گل زهرا، نظر نما بر ما
نشسته بر لبها، ذکر على جانم
خوش آمدى سجاد علیه السلام
عزیز زهرایى ، امید دلهایى
به ما گنهکاران ، شفیع فردائى
به خوبى گلها، به لاله صحرا
به مادرت زهرا، عیدى بده بر ما
خوش آمدى سجاد علیه السلام
به لطف بى همتا، دوباره شد پیدا
گلى زگلزار فاطمه زهرا علیه السلام
خوش آمدى سجاد علیه السلام

رباعیات

سجاد را که ذات حق مدح گفته است
مانند او کریم کجا کس شنفته است
جز لاء لا اله که گوید خدا یکى است
در عمر خویش به هیچ کسى لا نگفته است
***
امروز دل اهل ولایت شاد است
میلاد سعید اشرف ایجاد است
آن قدر به درگاه خدا کرد سجود
معروف از آن به سید سجاداست
***
پیشانى آفتاب دارى، آرى
در دیده‏ ى جان گلاب دارى، آرى
گل نغمه ى نور، از کلامت جارى است
سجادى و عشق ناب دارى، آرى
***
امشب که در بهشت وا مى ‏گردد
هر درد نگفتنى دوا مى ‏گردد
از یمن ولادت امام سجاد
حاجات دل خسته روا مى ‏گردد
***
با قامت عصمت و حیا مى ‏آید
با بانگ مناجات و دعا مى ‏آید
میلاد عبادت است یعنى سجاد
از سوى خدا به سوى ما مى ‏آید
***
اى آن که عزیز خاطر مایى، تو
ما خسته ى عشقیم و مسیحایى، تو
از چشم و چراغ عارفان، اى سجاد!
بیمار ینى، طبیب دل هایى تو



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.