مترجم: وحید ایمن
بسیاری از پدربزرگها و مادربزرگها دوست ندارند كه از زندگی نوههایشان كنار گذاشته شوند و از رابطهی منحصر به فردی كه برایشان قابل دسترسی است، محروم بمانند. در مصاحبهای كه با مادرم انجام دادم، او گفت: «پس از آنكه شنیدم نوهام جاش با پدرش به ورمونت عزیمت میكند، احساس بیچارگی كردم. میترسیدم كه دیگر او را زیاد نبینم و تماسم را با او از دست بدهم.» [اگرچه] در طول سالیان گذشته، جاش با والدین من تماس برقرار كرده، اما به جای آنكه آنها را به اندازهی سابق ملاقات كند، دیدارها اكنون پراكندهاند. به ندرت تماس مستقیمی بین آنها توسط نامه یا تلفن صورت میگیرد. اكثر تماسها از طریق من انجام میشود. من والدین خودم را از اوضاع جاش باخبر میكنم. والدین من خوشحال میشوند كه بدانند پدر جاش در رابطه با او زحمت لازم را میكشد و ما همواره با هم در تماس هستیم. مادرم میگفت: «من هم خوشحال بودم كه جاش فرصتی یافته كه در گوشهی دیگری از كشور زندگی كند. كسب تجربه برای او لازم است.»
برای حفظ تماس بین فرزندان راه دورتان با پدربزرگ و مادربزرگشان، اول رابطهی خود را با والدینتان بررسی كنید. شاید از اینكه والدین شما به بچههای شما، یعنی نوههایشان، عشق میورزند كه به خود شما نورزیدهاند، رنج ببرید. ممكن است شما از دست والدین خود عصبانی باشید و فكر كنید بهتر است بچههایتان از آنها فاصله داشته باشند، اگر والدین شما میخواهند با نوههایشان رابطه داشته باشند آیا شما مانع خواهید شد؟ شاید بچههای شما بیش از هر وقت دیگری به آنها احتیاج داشته باشند. اجازه ندهید كه اختلافات شما با والدینتان در رابطهی آنها با نوههایشان دخیل باشد. آنها میتوانند نقش مهمی در زندگی كودكانتان ایفا كنند.
یك رابطهی توأم با احترام با همسر سابقتان باعث خواهد شد كه آسانتر بتوانید از او برای ایجاد یك رابطهی خانوادگی گسترده به نفع فرزندانتان درخواست كمك كنید. اكثر والدین محلی كه مورد مصاحبه قرار گرفتند، به طور مرتب تماس مستمر خود را با پدر و مادر همسر سابق خود حفظ كردهاند؛ برخی چون به آنها گفته شده بود كه چنین كنند و برخی دیگر بنا به میل شخصی خودشان این كار را كردهاند. آنها میفهمند كه نقش مهمی در رابطهی بین فرزندانشان و والدین همسر سابق خود دارند و نمیخواهند كه بچههایشان از این ارتباط مهم محروم بمانند. آنها عكس بچههای خود و همچنین نامههایی همراه با خبرهای مربوط به پیشرفتهای مدرسه یا وقایع مهم را میفرستند و كودكانشان را به این كه در ایام مخصوص، برای پدربزرگ و مادربزرگهای خود كارت ارسال كنند، تشویق میكنند. هابر وودوارد در كتاب ارتباط حیاتی پدربزرگ، مادربزرگ و نوهها (1) پدربزرگ و مادربزرگها را تشویق میكند كه ولی و محافظ جوانترها باشند. وی همچنین توصیه میكند كه «بگذارید همهی اعضای خانواده بفهمند كه آنها در موارد اضطراری میتوانند روی شما حساب كنند.» طلاق، ازدواج مجدد و اقدامات بعدی، كه شامل جدا كردن بچهها از یك والد میشود، همگی از جمله موارد اضطراری به حساب میآیند. صرف نظر از اینكه شما بخواهید از والدین خود در این مواقع استفاده كنید یا خیر، پدربزرگها و مادربزرگها میتوانند در مواقع بیثباتی، بیاطمینانی و كمبود، تكیه گاه بزرگی برای بچههای شما باشند.
رابط اصلی بین بچههای راه دور شما با اعضای فامیلتان، خود شما هستید. شما تنها كسی هستید كه باید به حفظ تماس بین فرزندان خود و بستگانتان متعهد باشید.
این بدان معناست كه برای رسیدن به هدف مذكور، یك تجمع و آشتی خانوادگی را همزمان با حضور بچهها ترتیب دهید. حتی شاید لازم باشد كه مثلاً فرزندتان خود را به شهر دیگری كه در آنجا یك عروسی مربوط به خانواده شما جریان دارد، بفرستید، هرچند كه در چنان موقعیتهایی امكان دیدار توأم با آرامش وجود ندارد. شما میتوانید به والدین خود پیشنهاد كنید كه بچه هایتان را ببینند، به شرط اینكه چنین دیداری از نظر مالی عملی باشد، یا روابط آنها با همسر قبلی شما به اندازهای دوستانه باشد كه آنها بتوانند برای تابستان جهت دیدن فرزند شما نزد او بروند. شما باید بانی این اقدامات باشید. هرچه بیشتر با فرزندان راه دور خود تماس داشته باشید، به همان نسبت میتوانید میزان تماس آنها با اعضای خانوادهتان را كنترل كنید. بسیاری از والدین راه دور ترتیبی میدهند كه هر وقت فرزندشان را میبینند، او كمی هم با بستگان خود وقت بگذراند.
مكس میگوید: «تقریباً هر دفعه تامی از من دیدن میكند سری هم به مادرم میزند. این بین ما به شكل سنت درآمده است و غیر از آن عمل نمیكنیم.»
یكی از جنبههای خیلی مشكل ازدواج مجدد در رابطه با بچههای راه دور، حسادت و رقابتی است كه بین همهی اعضای خانواده به وجود میآید. یك بچهی راه دور كه میبیند والدش یك خانوادهی جدید، شامل بچههای ناتنی و بچههای حاصل از آن پیوند را تشكیل داده، به فكر میرود كه خودش در كجای جدول قرار میگیرد. او شك دارد كه آیا هنوز برای او در خانه و در قلب شما جایی وجود دارد یا نه. فرزند شما ممكن است برای دیدن شما بیاید و اسباب بازیهای جدیدی را كه خواهر و برادر ناتنیاش دارند ببیند و احساس كند كه او در خانه و در كنار مادرش دستش از این نعمتها كوتاه است. دكتر امیلی و جان ویشر، صاحب نظران برجسته در زمینهی خانوادههای ناتنی، میگویند: «هرچه تعداد بچهها بیشتر باشد، موقعیت برای حسادت و جلب توجه والدین جهت كسب محبت بیشتر خواهد بود.» فرزندان راه دور همچنین مجبورند كه با احساس عدم قبول یا پس زدگی از طرف والدین خود نیز بسازند. تینای نه ساله میگوید: «پدر من حالا یك خانوادهی جدید دارد. میدانم كه هنوز مرا دوست دارد اما چون به شهر دیگری رفته نمیتوانم او را زیاد ببینم.» تینا راجع به خانواده جدید پدرش زیاد فكر میكند. این فكر ذهن او را در مدرسه نیز مشغول میكند، در حالی كه باید حواسش متوجه كلاس باشد. او مجسم میكند كه پدرش با خانوادهی جدیدش خیلی خوشحال است و با بچههای جدیدش بازی میكند؛ آنها را به پارك میبرد و با آنها دوچرخه سواری میكند. اینها كارهایی است كه او و پدرش با هم، در زمانی كه وی در نزدیكی آنها زندگی میكرد، انجام میدادند.
تینا دل شكسته است. هر دو والد او باید از این لحاظ به او كمك كنند. مادر او از غصهی وی خبر دارد، اما فكر میكند كه كاری از دستش ساخته نیست؛ زیرا این پدر اوست كه وی را كنار گذاشته است. واقعیت این است كه مادر تینا در ایجاد موقعیت موجود، نقش بسزایی داشته و این اوست كه نمیگذارد پدر تینا به راحتی با دخترش در تماس باشد. وقتی پدر تینا زنگ میزند او با حالت خصمانه برخورد میكند و گاهی به او در مورد این كه تینا كجاست دروغ میگوید. مادر تینا باید بداند كه هرچند از شوهر سابقش نفرت دارد، ولی او هنوز پدر تیناست و تینا به او نیاز دارد. او باید بر عصبانیت خود غلبه كند و دخالتی در رابطهی وی با پدرش نداشته باشد، در غیر این صورت تینا نسبت به او خشمگین خواهد شد. تینا به اندازه كافی مشكل دارد (وجود پدری كه در فاصله خیلی دور با خانوادهای جدید زندگی میكند) بنابراین لازم است كه مادر تینا شرایط را برای او آسانتر كند، نه مشكلتر.
پدر تینا باید از احساسات دخترش باخبر شود. هر دو والد باید با هم در تماس باشند تا ببینند چه راههایی برای این كه تینا و پدرش بتوانند بیشترر با هم ارتباط داشته باشند، وجود دارد. تینا از زمانی كه پدرش مجدداً ازدواج كرده وی را ندیده است ولی دوست دارد كه او را ببیند. پدر او اندكی از این بابت بیمناك است و نمیداند كه چگونه همه با هم سازگار خواهند بود. اما بدش نمیآید كه این كار را امتحان كند. مادر تینا باید بگذارد كه او از نظر روحی و جسمی به طرف پدرش برود و پدر نیز باید تینا را دریابد و اعلام كند كه او دخترش است. قبل از آنكه یك بچهی راه دور برای ملاقات بیاید، كارهای زیادی هست كه باید انجام شود. بچههایی كه دائم در خانه زندگی میكنند، از این كه با بچههای ناتنی، مثل مهمان افتخاری برخورد شود، رنج میبرند. در ایام ملاقات، آنها از انجام بسیاری از كارها شانه خالی میكنند، ولی خیلی كم تنبیه میشوند. بعضی بچهها فكر میكنند كه پدر و مادرشان برای تأمین رفاه و خشنودی ملاقات كنندهی راه دور، هر كاری كه بتوانند میكنند. بروك، چهارده ساله مینویسد: «مادر من وقتی كه پسرش برای دیدار او میآید، بال درمی آورد. او غذاهای گران قیمتی تهیه میكند كه هیچ وقت برای ما تهیه نمیكند. مثل این است كه شاهزاده دارد میآید و ما همه خدمتكارهای آماده به خدمت او هستیم.ای كاش سر جای خود میماند و نمیآمد!»
مقاومت كردن در مقابل وسوسهی افراط در محبت به كودكی كه والدش را فقط دو بار در سال ملاقات میكند، مشكل است. من هم از شما نمیخواهم كه در مقابل این وسوسه مقاومت كنید. شما والد راه دور فرصتهای معدودی برای رسیدگی شخصی به فرزندتان پیدا میكنید؛ اما به یاد داشته باشید كه محبت های مخصوص شما ممكن است در خانوادهی دوم رنجش ایجاد كند. كودك به محبت پدرانه یا مادرانهای كه به خیال آنها از سوی شما به كودك دیداركننده معطوف میشود، حسادت میكنند. بروك، یازده ساله و نامادری او رابطهی خوبی دارند. وقتی پسر نامادریاش برای ملاقاتی میآید، نامادریاش او را نیز در برنامههایشان میگنجاند و بروك میداند كه این دیدارها چقدر برای نامادریاش اهمیت دارند. با این حال بروك هنوز فكر میكند كه به او بیاعتنایی میشود و نامادریاش توجه بیشتری به پسرش نشان میدهد. حق با اوست. نامادری او، بدون منظور بدخواهانه و ناخودآگاه، دارد را كنار میگذارد تا بتواند خودش را وقف پسرش كند. دلیل او این است كه این كار فقط برای یك هفته است و مجدداً او و بروك به هم نزدیك خواهند شد. اما در این میان بروك احساس طردشدگی و پس زدگی میكند. نامادری او باید در موقع دیدار پسرش نیز با بروك مثل زمان قبل از آمدن پسرش رفتار كند. میتوان به پدربزرگ اطلاع داد كه در دوران دیدار نابرادری وی، توجه لازم را به دخترش مبذول كند. این یك موازنه و تعادل حساس است كه باید توسط كلیهی اعضای خانواده مراعات شود. در مورد احساس خود نسبت به دیداری در آینده، با اعضای خانوادهی خود تبادل نظر كنید و حرفهای آنها را نیز بشنوید. برای خانوادهتان توضیح دهید كه این دیدار چقدر برایتان اهمیت دارد و چقدر مشكل است كه مطابق انتظار و سلیقهی همگان رفتار كنید. به آنها بگویید كه میخواهید فرزند راه دورتان از آمدن خود، احساس رضایت كند. بخواهید كه همگی در این راه به شما كمك كنند.
از بچههای ناتنیتان بپرسید كه وقتی فرزند خودتان برای دیدار میآید چه مشكلاتی پیدا میكنند. وقتی به شما جواب میدهند، در توجیه آن یا دفاع از خودتان عجول نباشید، فقط به آنها گوش دهید. این كار باعث خواهد شد كه آنها توضیحات بیشتری دهند. در موقع دیدار فرزند راه دور، از بچههایی كه در خانه هستند خواسته میشود كه حمام و اتاق خواب خود را با میهمان شریك شوند، كه این البته درخواست كمی از یك نوجوان نیست. بچهها بسیار حافظ قلمرو خود بوده و نسبت به هرگونه اشغال فضای اختصاصیشان حساس هستند. آنها از دادن قسمتی از اتاقشان به یك غریبه، چندان خشنود نخواهند بود، از سوی دیگر، آن غریبه، فرزند راه دور شما، میداند كه مزاحم است و متأسفانه اتاقی متعلق به خودش در منزل شما ندارد، فرزند ناتنی شما دو طبقه از كشوی خود را به او قرض میدهد، كه البته فرزندتان باید از این بابت سپاسگزار فرزند ناتنی شما باشد.میزان اختلاف در آغاز ملاقات معمولاً بالاست. بعضی خانوادهها به محض آنكه بچهی راه دور میآید، به گردش میروند تا همه از خانه خارج شوند و تمركز آنها بر یك فعالیت دسته جمعی معطوف شود. برخی خانوادهها دور هم نشسته و در مورد انتظارات مربوط به ملاقات و كارهایی كه دوست دارند با همدیگر انجام دهند، صحبت میكنند. والدین باید بگویند كه این برای همگی یك مقطع حساس است و كمی طول میكشد تا بچهها به بودن با هم عادت كنند. بگویید كه انتظار شما این است كه همه به بهترین نحو ممكن رفتار كنند. ساز را آن طور كه لازم میدانید كوك كنید، اما انتظار نداشته باشید كه همگی با خوشحالی به آن ساز برقصند.
هرچه دفعات ملاقات كودك بیشتر باشد، تعارف او كمتر میشود و باید بیشتر از او خواسته شود كه در زندگی روزانهی آن خانواده بگنجد. چند ملاقات طول خواهد كشید تا بتوانید راه همساز كردن فرزند راه دور خود را در خانوادهی جدیدتان به دست آورید. احتمالاً سالها طول خواهد كشید تا بدون تحمل رنج و دلخوری از ناحیه افرادی كه در منزلتان زندگی میكنند، به نتیجه بالا دست بیابید.
ازدواج مجدد به معنی سهیم شدن در جنبههای مختلف زندگی است، اما الزاماً بدان معنا نیست كه طرف مقابل در هیجان شما از بابت دیدن فرزندتان نیز سهیم خواهد شد. احتمالاً همسر جدیدتان فكر خواهد كرد دیدار فرزندتان با شما فكر بدی نیست، اما مطمئناً شوق و ذوق احتمالی وی با حال شما برابری نخواهد كرد، و این بخشی از این واقعیت است كه همسرتان با فرزندان شما رابطهی نزدیكی ندارد. اگر همواره به بچههای همسرتان محبت كرده و با آنها صمیمی شده باشید، ناراحتی شما بیشتر خواهد بود. امیدوار خواهید بود كه روزی این احساسات شما دوطرفه شده و همسرتان روش خود را در قبال فرزندان شما تغییر دهد و رفتارش مثل شما شود؛ اما ممكن است موضوع، تنها این نباشد. اگر همسرتان از ملاقات شما و فرزندتان به اندازهی شما ذوق زده نشده است، این موضوع چندان ناگوار و دردناك نیست. حقیقت آن است كه هیچ كس به اندازهی خودتان برای فرزند شما اهمیت قائل نیست، البته به استثنای همسر سابقتان. عبارت «هیچ كس» در جملهی بالا شامل همسر جدید شما نیز میشود. تنهایی والد راه دور درست در همین نكته نهفته است.
دامنهی رقابت و چشم و هم چشمی بین خواهران و برادران ناتنی، صرف نظر از آنكه والد و فرزند ناتنی در یك خانه زندگی كنند یا كیلومترها از هم فاصله داشته باشند، به احساس رقابت بین آنها نیز كشیده میشود.
مورین، مادر ناتنی كایتلین یازده ساله است. وقتی مورین با پدر كایتلین- یعنی تیلور-ازدواج كرد پسر كوچكش را هم با خود به خانهی جدید برد. یك سال پس از این ازدواج، كایتلین به اتفاق مادرش از ایالت خارج شد: «اگر كایتلین در این شهر مانده بود، من و تیلور از هم طلاق گرفته بودیم. او دختری نبود كه من آرزو را داشتم». مورین حالا فكر میكند كه اگر كایتلین تمام وقت با آنها زندگی كرده بود، ممكن بود او و كایتلین رابطهشان را تقویت كنند؛ اما بودن در میان خانواده به طور یك هفته در میان، كه برنامه كایتلین بود، برای مورین اصلاً كافی نبود: «بچههای من به خوبی با كایتلین سازگار بودند. این من بودم كه مسئله داشتم. من چشم به راه آمدن او نبودم و در تمام مدتی كه او اینجا بود به رابطهی او با تیلور حسادت میكردم.»
این مهم است كه آنچه را بین تیلور و مورین بوده و موجب شده مورین خیلی احساس حسادت كند، بررسی كنیم. شاید تیلور هر وقت در حضور دخترش به مورین محبت نشان میداد، احساس گناه میكرد؛ به همین دلیل ناخودآگاه مورین را در اوقات ملاقات كنار میگذاشت. تیلور احتمالاً كایتلین را فقط برای خودش میخواسته و او را به این كه جزئی از خانواده جدید باشد، ترغیب نكرده است. شاید او در اوقاتی كه دخترش حضور داشته، از پسرهای ناتنیاش غفلت كرده است و بدین سان مسبب رنجش و عصبانیت مورین شده است؛ اما شاید مورین هنگام ملاقات شوهرش با دخترش تعمداً از وی فاصله گرفته تا مبدا با آن دختر كوچك بر سر محبت، گرفتار رقابت شود و در چنین صورتی بازنده باشد. مورین میگفت: «ما مجبور نبودیم كه فكر همه چیز را بكنیم. مادرخواندهی قصهها آمد و مشكل ما را حل كرد.»
وقتی هوان و بانی با هم عروسی كردند، هركدام دو بچه از ازدواج قبلی با خود داشتند. شوهر سابق بانی هفتصد كیلومتر دورتر زندگی میكرد و فقط در اوقاتی سراغی از بچهها میگرفت كه بانی وی را به این كار ترغیب میكرد. هوان به طور مشترك با زن سابقش كه در همان حوالی زندگی میكرد، سرپرستی بچهها را به عهده داشت. بانی متوجه شد كه به رابطهی هوان با فرزندانش حسادت میكند. هوان پدری فوق العاده، علاقهمند و مراقب بچههایش بود؛ به طوری كه نه بانی و نه بچههایش هرگز چنان پدری نداشتند. البته هوان تمام تلاش خود را میكرد كه فرزندان ناتنیاش و همسر جدیدش را نیز از محبت خود سیراب كند، اما نمیدانست كه آیا آن چه میكند، كافی است یا خیر. او میدانست كه بچههای خودش را به بقیه ترجیح میدهد و فكر میكرد زنش درك ندارد كه از دیدن لطف خاص او به بچههایش دلخور میشود. بانی خودش هم نمیفهمید كه چرا چنین حالتی دارد. او میدانست كه احمقانه است كه دائم ناراحت باشد؛ از طرفی نمیدانست چرا وضعیت موجود این چنین دردناك است.
آنچه بانی و هوان باید انجام میدادند این بود كه برای رابطهی خودشان نسبت به هر چیز دیگر ارجحیت قائل شوند. آنها تازه ازدواج كرده بودند و هنوز در جلوه دادن خانوادههای یكدیگر غلو میكردند. زوجی كه ازدواج مجدد كردهاند، بخصوص در مواردی كه فاصله بین والد و فرزند مطرح است، وظیفهی بسیار مهم و حساسی به عهده دارند و آن این است كه رابطهی خودشان را به عنوان هستهی مركزی در نظر بگیرند. در كتاب ناتنی زیستن (2)، درباره روزولت و لوفاس، زوجی كه به نظر میرسد مشكلات خانوادهی ناتنی خود را بهتر از دیگران حل كردهاند، چنین آمده: «گویا یك رمز مشترك در مورد موفقیت آنها وجود دارد. آنها خودشان را مقدم میدارند. بدین معنی كه وقتی بحث اولویت پیش میآید، هر زوج میداند كه احتیاجات خود زوج از هر چیزی بهتر است.» مثل این است كه والدین راه دور اغلب مورد فشار واقع میشوند تا بین همسران جدید خود و فرزندانشان یا بین گذشته و آیندهشان یكی را انتخاب كنند. آیا برای دیدار فرزند فراموش شده و راه دور خود، وقت كافی اختصاص میدهند؟ آیا پولی كنار گذاشته میشود كه در یك مناسبت خاص بتوان فرزند راه دور را به خانه آورد، یا آن پول برای چیزی در منزل جدید خرج میشود؟ آیا میخواهید با وجود آنكه همسر دوم شما فكر میكند كه روش شما غلط است و از كار شما عصبانی شود، فرزند راه دورتان را لوس كنید؟
آرنولد و همسر دومش بلیندا در مورد قصد آرنولد برای آوردن پسرش آستین از میلواكی در روز شكرگزاری، با یكدیگر دعوا داشتند. آستین قبلاً در فكر آمدن برای ایام كریسمس بود و بلیندا فكر میكرد كه این هزینهی اضافی لزومی ندارد. بحث آنها در ابتدا حالت دفاعی داشت، اما سپس به صحبت شفاف و بیپرده تبدیل شد:
آرنولد: اگر در مورد خرج كردن پول برای بچههای تو حرف میزدیم هیچ گلهای نمیكردی.
بلیندا: خودت میدانی كه این حقیقت ندارد. از آن گذشته، پدر آنها بیش از آنچه زن سابق تو خرج میكند، به خرجی آنها كمك میكند.
آرنولد: ما واقعاً داریم راجع به چه چیزی جر و بحث میكنیم؟ فكر نمیكنم موضوع مربوط به پول باشد.
بلیندا: حقیقت این است كه از وجود آستین در زندگیمان عذاب میكشم. وقتی به اینجا میآید رفتارش مثل یك بچهی شلخته است. وقتی او اینجاست كار من نظافت كردن است و در پایان از دست تو و او حرص میخورم. آیا من و تو نمیتوانیم یك تعطیلی بدون پسر تو داشته باشیم؟
آرنولد: منظورت این است كه چون او شلخته است، نمی خواهی دیگر اینجا بیاید؟
بلیندا: این یك قسمت از مشكل است. قسمت دیگر آن است كه وقتی او به اینجا میآید تو دیگر مال من نیستی، مال او میشوی.
بحث ادامه یافت تا آنكه بلیندا در ازای دو قولی كه از آرنولد گرفت موافقت كرد كه آستین در روز شكرگزاری به دیدن آنها بیاید. نخستین قول این بود كه او قبل از حركت آستین با او راجع به رفتار وی در خانه و انتظاراتی كه از او میرود صحبت كند و ضمناً پس از رفتن پسرش نظافت لازم را انجام دهد. دومین و مهمترین قولی كه آرنولد داد، آن بود كه در مدت دیدار پسرش به بلیندا توجه و اعتنای ویژهای داشته باشد، به طوری كه رضایت كامل وی حاصل شود. بلیندا از اینكه برای ملاقات شوهرش با تنها پسرش شرط گذاشته بود، احساس گناه میكرد، اما ضمناً میدانست كه اگر چنین گفت و گوی خالصانه ای نمیكرد، دیدار پسر شوهرش را برای همگان جهنم میكرد. آستین در آن روز شكرگزاری برای ملاقات آمد و در مقایسه با گذشته، بسیار خوش رفتار بود. آرنولد دید كه او هرگز از پسرش در ایام ملاقات درخواستی نكرده و اگر هم كرده، آستین با آمادگی آن را اجرا كرده است. بلیندا خوشحال بود كه ملاقات به خیر و خوشی گذشت و حتی پی برد كه بدش نمیآید آن پسر دوباره در كریسمس برگردد.
در سالهای اولیه یك ازدواج جدید كه رابطهی طرفین هنوز تازه و جالب است، چنین گفت وگوهایی ایجاد كدورت میكند. ازدواج شما و تصمیماتی كه میگیرید برپایه نوع احساسات شما است. شاید شما به خاطر خوشحال بودن از ازدواج جدیدتان احساس گناه كنید و در همین حال بچهها به خاطر دور بودن از شما احساس بدبختی كنند. برای تغییر جهت دادن چنین عشق مفرطی، گذشت زمان لازم است. البته گاهی هم این عشق هرگز تغییر نمیكند و اگر نكند، در صورتی كه شما رابطهی خود را با همسرتان در اولویت قرار ندهید، همه فرزندان شما، شامل فرزندان راه دور، ناتنی و تازه تولد یافته، در مردابی از سرگردانیها، گیجیها و هرج و مرجهای احتمالی گرفتار خواهند شد. تنها از طریق ثبات، استمرار و امنیت یك واحد خانوادگی است كه بچهها احساس سلامت و محبت خواهند كرد. وقتی والد یك كودك، به خاطر ازدواج نقل مكان میكند و آن كودك را نیز با خود میبرد، رابطهی بین آن كودك و والد ناتنیاش خیلی دشوار است، زیرا فكر میكند كه به خاطر همین ناوالدی بوده كه والدش نقل مكان كرده و او را از خانهاش دور كرده است.
تامارا، سیزده ساله، میگوید: «اگر آنها ازدواج نكرده بودند. پدر، مادر و من هنوز همگی در یك شهر زندگی میكردیم و من مجبور نمیشدم این همه رنج را تحمل كنم. من دلخور بودم كه شخص دیگری بین من و پدرم قرارگرفت.» او ادامه میدهد: «ما همیشه خیلی صمیمی بودیم و من فكر میكردم كه نامادریام، پدر مرا از من میگیرد.» نامادری او همچنین وی را از مادرش نیز دور میكرد، هرچند كه در این مورد صحبتی نشد. اكنون سه سال بود كه به این شهر جدید آمده بودند تا پدرش بتواند دوباره ازدواج كند. او دلش برای مادرش تنگ میشود، اما دوست ندارد با او زندگی كند. میانهاش با نامادریاش بد نیست. تامارا میافزاید: «بعضی اوقات وضعیت آنقدر پیچیده میشود كه سعی میكنم راجع به آن فكر نكنم.» بله. واقعاً پیچیده است. دسته بندی همه احساساتی كه بچهها در مورد موقعیت خانوادگیشان دارند تقریباً غیرممكن است. ما میتوانیم با حساس بودن به آنچه آنها تجربه میكنند، كمك كنیم كه بچهها احساسات خود را بروز داده و راجع به آنها حرف بزنند. میتوانید به خاطر داشته باشید كه این دورهی انتقالی برای آنها یك دورهی فوق العاده دشوار است. به فرزندتان بگویید كه میفهمید چقدر سخت است كه مجبور باشند یك والد را كرده و به محیط بیگانهای رفته و با یك خانوادهی غریبه زندگی كنند. فرزند شما احتیاج دارد بداند كه شما تمام كوشش خود را میكنید. خودتان را جای فرزندتان بگذارید. اگر والدتان قصد رفتن به مكانی دیگر را داشت تا بتواند دوباره ازدواج كند و در این رهگذر شما را نیز با خود میبرد و از والد دیگرتان جدا میكرد، ممكن بود چه سؤالاتی برایتان مطرح شود؟ احساسات شما راجع به این جریان به چه شكل خواهد بود؟ میتوانید تصور كنید كه فرزندتان از این حركت آتی شما بهراسد. حتی اگر شما و همسر سابقتان سالها قبل طلاق گرفته باشید، این حركت شما، درد ناشی از كمبودهای خفته را بیدار خواهد كرد.
فرزند شما نمیتواند خاطرات زمانی را كه همگی به عنوان یك خانواده زندگی میكردید، فراموش كند. حركت بالا، آن خاطرات را زنده خواهد كرد. دنیای آشنای او حداقل در آغاز با یك دنیای ناشناخته جایگزین خواهد شد. ازدواج آتی شما باعث خواهد شد كه او یك بار دیگر با رؤیای آنكه شما و والد دیگرش آشتی كنید، روبه رو شود.
كجا به مدرسه خواهم رفت؟
آیا مجبور خواهم شد اتاق خوابم را با كسی شریك شوم؟
آیا میتوانم با دوچرخهام تا فروشگاه سر كوچه بروم؟
آنجا چه شكلی است؟
چه موقع دوباره مادرم را خواهم دید؟
همسر جدید شما سخت گیر است؟
چه كسی مسئول من خواهد بود؟
اشكال در تشخیص اینگونه احساسات ممكن است ناشی از این باشد كه كودك به والد دومش كه از او جدا میشود، چندان نزدیك نبوده باشد. در این گونه موارد، والد ناشی ممكن است نقش والد به خود بگیرد و بچه را در كشمكش روحی بیشتری قرار دهد. به طور مثال، تامارا و مادر واقعی او زیاد با هم صمیمی نیستند. آنها مطمئناً همدیگر را دوست دارند، اما به هم نزدیك نیستند. هرچه او به نامادریاش نزدیكتر میشود، در مورد رابطهی خود با مادر اصلیاش دچار تردید میشود و متعجب میشود كه چرا چنین نزدیكی را با مادر خود ندارد. فاصله جغرافیایی موجود، آن حس غریبگی را كه او با مادر خود دارد، بیشتر و شدیدتر میكند. اما ممكن است او از دست نامادریاش عصبانی باشد كه در وهلهی نخست چنین شرایطی را به وجود آورده است. موضوعات مربوط به وفاداری از عمدهترین مشكلاتی است كه بچههای بعد از طلاق با آن دست به گریبان هستند. میشود هر دو زن، یعنی مادر اصلی و نامادری را دوست داشت؟ رابطهی او با مادرش بیشتر تخیلی است، در حالی كه رابطهی با نامادریاش بیشتر واقعیت دارد.
والد راه دور در رؤیا پرورانده میشود و فقط هنگامی كه كودك با مادر واقعی خود به سر میبرد، كه البته چندان طولانی و مستمر نیست، بچه طعم والد واقعی را میچشد. عوامل زیادی روی رابطهای كه بچه با ناپدری و نامادری خود و والد راه دور خود (از یك جنس) دارد، اثر میگذارد. سن او در تاریخ جدایی از والد، روی قوه سازگاری او تأثیر زیادی خواهد داشت.
هرچه كودك كوچكتر باشد، خطر بروز مشكل بیشتر است. هرچه كودك بزرگتر باشد، دارای اراده و خودمختاری بیشتری است و بیشتر میتواند موقعیت خود را ارزیابی كند. ضمناً نزدیكی رابطهی بین كودك و والد اصلی نیز تأثیر زیادی روی رابطهی بین ناپدری و نامادری با فرزند ناتنی خواهد گذاشت.
نوع رفتاری كه والد ناتنی با كودك دارد، مستقیماً با تطبیق صحیح و سالم كودك ارتباط دارد. اگر والد ناتنی در وضعیت رقابت با والد طبیعی باشد، كودك احساس خواهد كرد كه مجبور است بین آن دو، یكی را انتخاب كند. به هر حال اگر والد ناتنی اهمیت رابطهی بین كودك و مادر واقعیاش را تشخیص داده و آن را ترغیب كند، كودك مجبور نمیشود كه یكی از آن دو را به دیگری ترجیح دهد، بلكه هر دو میتوانند مهم تلقی شده و جزئی از زندگی او باشند.
همچنین والد اصلی كودك میتواند رابطهی وی با والد ناتنیاش را بهبود بخشد. در حضور فرزندتان انتقاد نكنید تا به او بفهمانید كه والد ناتنیاش را دوست ندارید، یا میخواهید كه او وی را دوست نداشته باشد.هردو، عصبانیتها و اختلافات بین خود را حل كنید تا بچهها بتوانند در مسیر رشد و تكامل خود جلو بروند. این رشد و تكامل میتواند شامل پذیرش یك والد ناتنی در زندگیشان باشد.
ممكن است یك ازدواج، روی كاغذ به پایان برسد، اما جنگ عاطفی میتواند سالها طول بكشد. میدان جنگ غالباً بچهها هستند كه هرگز نخواهند دانست كه اگر آنها درگیر این جنگ بودند چگونه میتوانستند برنده باشند. دعواهای كوچك معمولاً در دادگاهها دنبال میشوند و بچهها بازندهی دائمی آن هستند. بچهها به راهنمایی والدین تنی و ناتنی خود نیاز دارند تا بتوانند تغییراتی را كه در زندگی خانوادگی آنها رخ میدهد، بپذیرند. والدین نیز لازم است كه احساسات شخصی خود را طبقه بندی و شناسایی كنند تا بتوانند بچهها را در این زمینه كمك كنند. پژوهش در مورد والد بودن عملی در خانوادههای با ازدواج مكرر نشان میدهد: «پدرها به جای آنكه برای كودك، جایگزین یكدیگر شوند، روی هم انباشته میشوند. بخصوص وقتی پدری كه خارج از خانه است، حضور فعالی در زندگی آن كودك پیدا میكند.»
فرانك. اف. فرستنبرگ و كریستین وین كیست نورد، در مقالهای كه در نشریهی ازدواج و خانواده، با عنوان والد جداگانه؛ روشهای تربیت فرزند بعد از به هم خوردن ازدواج چاپ شد، اشاره میكنند كه بچهها با نامادری خود مشكلات بیشتری دارند: به نظر میرسد برای بچهها پذیرفتن مادران جدید در زندگیشان خیلی سختتر است تا پذیرش پدران جدید معمولاً بچه های كوچك به مادرانشان بیشتر از پدرانشان وابستهاند. بنابراین، زنی كه بخواهد جانشین آن رابطهی اصلی شود، برای كودك تهدید تلقی میشود. به همین شكل به نظر میآید نامادریهایی كه با فرزندان ناتنی خود زندگی میكنند، بیشتر در زندگی آن بچهها دخیل باشند. نامادریها بیشتر وظایف مادران را انجام میدهند و نقشی مهمتر از یك ناپدری به عهده دارند. در مورد رابطههای ناتنی جدید به زور نمیتوان كاری كرد. این حقیقت بخصوص در مورد بچههایی كه در فاصله خیلی دور از والد تنی خود زندگی میكنند، صدق میكند. آنها احتیاج دارند تا بتوانند والد جدید را در زندگی روحی و روانی خویش بپذیرند و نقشی را كه والد راه دور آنها در زندگیشان خواهد داشت از لحاظ روانی قبول كنند؛ دقیقاً مثل تطبیق دادن خودتان برای دور بودن از یك فرزند. بدیهی است این امر نیاز به گذشت زمان دارد.
شاید سالها طول بكشد كه این گونه روابط متلاطم، آرام بگیرد و جا بیفتد. در برخی از خانوادهها این آرامش و استقرار، هرگز به وجود نمیآید؛ اما این امر غیرممكن نیست. من به شما توصیه میكنم كه دست از تلاش نكشید. اگر خانوادهی شما در قبول نقش ها و موقعیتهای جدید برای مدت طولانی مشكل داشته است، سراغ یك مشاور خانواده رفته و در طلب كمك حرفهای باشید. متخصصان كارآزمودهای هستند كه با خانوادههای ناتنی كار كردهاند و با انواع مسائل مختص این نوع روابط، آشنایی دارند. یك مشاور حرفهای میتواند به شما كمك كند كه روی مسائل خود و فرزندانتان كار كرده و همچنین كمك كند كه شما تكلیف خود را با اولویتها و تعهداتتان بدانید.
اگر شما سالها تلاش كردهاید و اوضاع خیلی بهتر نشده است، احتمالاً بدون یك كمك حرفهای هیچ وقت بهتر نخواهد شد. بیش از این صبر جایز نیست، زندگی كوتاه است.
پینوشتها:
1.Grand Parents Grandchildren The Vital Comection
2.Living Step
گالپر كوهن، میریَم، (1391)، والدین راه دور، ترجمه وحید ایمن، تهران: همشهری، چاپ دوم