نقش‌های اجتماعی و منزلت اجتماعی

فرض کنید در جستجوی شغلی هستید و همه‌ی مشاغلی که در فهرست زیر آمده در اختیارتان است. انتخاب اوّل شما چیست؟ انتخاب دوّم شما چیست؟ انتخاب سوم شما؟ کدام یک از این مشاغل را از همه کمتر می‌پسندید؟ کدام یک زیاد برایتان جالب نیست؟
جمعه، 10 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقش‌های اجتماعی و منزلت اجتماعی

 نقش‌های اجتماعی و منزلت اجتماعی
 

 

نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی



 

فرض کنید در جستجوی شغلی هستید و همه‌ی مشاغلی که در فهرست زیر آمده در اختیارتان است. انتخاب اوّل شما چیست؟ انتخاب دوّم شما چیست؟ انتخاب سوم شما؟ کدام یک از این مشاغل را از همه کمتر می‌پسندید؟ کدام یک زیاد برایتان جالب نیست؟

پزشک، شیمیدان
متخصص فیزیک هسته‌ای
دندان پزشک، عضو هیأت دولت
خلبان، کارگر کشاورزی
مهندس راه و ساختمان
بانکدار، آهنگر

رئیس دیوان عالی آمریکا
کارآگاه، قاضی ایالتی
سناتور، دانشمند
روان شناس، وزیر
کشیش، معدنچی
وکیل دعاوی

سیاستمدار، فرمانداری ایالت
مدیریت یک شرکت بزرگ
مددکار اجتماعی، فروشنده دوره گرد
شهردار شهری بزرگ، زیست شناس
رئیس بخشی در دولت ایالتی


چگونه دست به انتخاب زدید؟ ممکن است عواملی چند بر تصمیم شما تأثیر گذاشته باشد. درآمد و اعتباری که از شغل ویژه‌ی خود نصیب‌تان می‌شود مسلماً در انتخاب شغل، مورد نظرتان بوده است. این ملاحظات عملاً به «موقعیت اجتماعی» یا «منزلت» شما مربوط‌اند.
هر فردی در فکر بدست آوردن موقعیت اجتماعی است، هر چند «موقعیّت اجتماعی» لزوماً به معنای جای پایی در طبقه‌ی بالای جامعه نیست.

شغل و حیثیت اجتماعی

مردم در هر جای دنیا نیاز به نوعی منزلت اجتماعی دارند، و شغل فرد یکی از چند عاملی است که این منزلت را مشخص می‌کند. هر کس مایل است با توجه به تعریف جامعه‌ی خود از اهمیت و ارزش، در جامعه تا حدّی اهمیت و ارزش داشته باشد. هر جامعه‌ای به روش خاص خود اعتبار و حیثیت مشاغل مختلف را تعیین می‌کند؛ اما در میان ملتها توافقی تعجب انگیز بر سر درجه بندی فعالیتهای حرفه‌ای وجود دارد. وقتی شغل مورد نظرتان را از فهرست مذکور انتخاب می‌کردید، احتمالاً تحت تأثیر درک جامعه از مشاغل دون پایه و بلندپایه بودید.
آلکس اینکلز (Alex Inkeles) و پیتر اچ. روسی (Peter H. Rossi) درباره‌ی ارتباط متقابل میان نمره‌هایی که شهروندان شش کشور مختلف به اعتبار ناشی از مشاغل مختلف دادند گزارشی تهیه کردند. برخی از نتایج بدست آمده در جدول 1 درج شده است. آنان به این نتیجه رسیدند که با وجود تنوع زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی مشاغل، نتایج بدست آمده حاکی از وجود «میزان بسیار بالایی از توافق بر سر اعتبار نسبی تعداد زیادی از مشاغل است.»
جدول 1: همبستگی میان نمره‌های داده شده به حیثیت و اعتبار ناشی از مشاغلی قابل مقایسه در شش کشور

آلمان

آمریکا

نیوزیلند

انگلستان

ژاپن

شوروی سابق

 

%90

%90

%83

%83

%74

 

شوروی سابق

%93

%93

%91

%92

 

 

ژاپن

%97

%94

%97

 

 

 

انگلستان

%96

%97

 

 

 

 

نیوزیلند

%96

 

 

 

 

 

آمریکا

%94

%94

%93

%99

%89

%84

متوسط ارتباط موجود


«همبستگی» نشان دهنده‌ی میزان نزدیکی ارتباط یا اتحاد میان دو متغیر مختلف است. در این جدول این ارتباط بر حسب «ضریب همبستگی» یعنی اندکس عددی که نماینده‌ی این پیوستگی یا اتحاد است بیان شده است. بنابراین توضیح، ضریب همبستگی طبقه بندی مقام با نمره در شوروی و ژاپن %74 است. ضرایب همبستگی از صفر تا یک متغیر است. همه‌ی همبستگی‌های مندرج در جدول مستقیم یا مثبت هستند - یعنی هر متغیری که افزایش می‌یابد، متغیر دیگر نیز تمایل به افزایش نشان می‌دهد. وقتی نمره‌ی داده شده به یک شغل در شوروی بالاست، نمره مربوط به آن شغل در ژاپن نیز بالاست. ضریب مستقیم یا مثبت برابر با 1 «کامل» است. همه‌ی ضرایب جدول بسیار بالا و در جهتی مثبت هستند، هرچند هیچ کدام «کامل» نیستند.
برگردیم به بحث انتخاب شغل: افراد مورد بررسی در آمریکا طی مطالعه‌ای که مرکز نظرسنجی ملّی دانشگاه شیکاگو به عمل آورد، مشاغل مختلف را با دادن نمره درجه بندی کرده‌اند که در جدول 2 درج شده است. شغل انتخابی شما تا چه حد با مشاغل انتخابی مندرج در جدول شباهت دارد؟
جدول 2: چگونگی ارزیابی آمریکائیان از اعتبار مشاغل در سال 1947 و 1963

1947

1963

شغل

1

1

رئیس دیوان عالی آمریکا

2

2

پزشک

18

3

متخصص فیزیک هسته‌ای

7

3

دانشمند

2

5

فرماندار ایالت

10

5

دانشمند دولتی

4

7

عضو هیأت دولت

7

7

عضو کنگره آمریکا

7

7

استاد دانشگاه

18

10

شیمیدان

18

10

وکیل

4

10

سیاستمدار

18

13

دندانپزشک

18

13

معمار

13

13

قاضی ایالتی

16

16

روان شناس

18

16

مدیر شرکت بزرگ

6

16

شهردار شهر بزرگ

13

16

وزیر

13

20

رئیس بخشی از دولت ایالتی

24

20

خلبان

18

20

کشیش

23

20

مهندس راه و ساختمان

10

24

بانکدار

28

24

زیست شناس


اکثر مشاغلی که در ابتدای این بخش ذکر شد در این جدول مندرج است. توجّه داشته باشید که نمره‌های داده شده به مشاغل در سال 1947 با همان نمره‌ها در سال 1963 متفاوت است. بدیهی است که ارزیابی اعتبار هر شغلی در جامعه‌ی ما دستخوش تغییر است.
موقعیت اجتماعی (منزلت) در اذهان افراد جامعه تا حد زیادی تثبیت می‌شود. همه‌ی ما نقشهایی داریم که باید ایفا کنیم و این نقشها سهم مهمی در تعیین منزلت اجتماعی ما دارند.

نقشهای اجتماعی

برای درک اینکه فرد چگونه به مقام اجتماعی دست می‌یابد، لازم است که ابتدا معنا و ماهیت نقشهای اجتماعی را درک کنیم. «نقش اجتماعی عبارت است از الگوی اکتسابی رفتاری که در یک وضعیت ویژه‌ی اجتماعی مناسب تلقی می‌شود.»
در تجزیه و تحلیل، نقش اجتماعی را می‌توان از این هم ساده‌تر بیان کرد. نوع رفتاری که در نقشی معین از فرد انتظار داریم، «انتظار نقشی» خوانده می‌شود.
رفتار واقعی فرد، یا پاسخ او به این انتظار جامعه از او «عملکرد نقشی» نام دارد. عملکرد نقشی ممکن است کاملاً انتظار نقشی (انتظاری که از نقش فرد در جامعه وجود دارد) را برآورده کند یا نکند. رسوایی واتر گیت را در نظر بگیرید: معلوم شد که بسیاری از مقامات دولتی در عملکردهایی نقشی دست داشته‌اند که بسیار مغایر با انتظارات نقشی بود که جامعه ما از افرادی با چنین سمتهای اجتماعی دارد.
بنابراین نقش اجتماعی را فرهنگ تعریف می‌کند. شرکت کنندگان در هر وضعیت اجتماعی نسبت به رفتار همدیگر انتظارات متقابل دارند. این انتظارات عمدتاً ناشی از آنچه که به مرور زمان شیوه‌ی رفتاری «مناسب»، «طبیعی» یا «درست» در شرایط بخصوصی تلقی کرده‌ایم، می‌باشد. بعد از یاد گرفتن این ضوابط رفتاری آنها را حداقل تا اندازه‌ای در ایفای نقشهای مختلف اجتماعی خود - یعنی در عملکرد خود - به کار می‌گیریم.
یکی از شخصیت‌های نمایشنامه‌ی «هر طور میل شماست» اثر شکسپیر، می‌گوید:
جهان سرتاسر صحنه نمایش است؛
و همه‌ی مردان و زنان فقط بازیگرند؛
هر یک برای خویش ورودی و خروجی دارد؛
و هر کسی در زمان خود نقشهای متعددی اجرا می‌کند.
جامعه شناس این استعاره را به زبانی معمولی‌تر بیان می‌کند: هر فرد در جامعه نقشهای متعددی ایفا می‌کند. شما در نقش دختر یا پسر به پدر و مادرتان پاسخ می‌دهید. در دانشکده نقش پسر یا دختر، نقش دانشجو، نقش آشنای موقت بعضی از افراد و نقش دوست صمیمی بعضی از افراد دیگر را ایفا می‌کنید. در کافه تریا نقش مشتری را اجرا می‌کنید. اگر با دوستی بیرون بروید نقشی را که در این وضعیت از شما انتظار دارند، ایفا می‌کنید. با گذشت سالها نقش مورد انتظار از شخصی با سن، جنس، زمینه‌ی خانوادگی، شغل، مذهب، شهر، ایالت و وابستگی سیاسی معین - و بسیاری از نقشهای دیگری را ایفا کرده‌اید.
تاکنون متوجه شده‌اید که «بعضی از نقشهای اجتماعی را بسیاری از مردم ایفا می‌کنند.» خیلی‌ها بزرگسال، شهروند، رأی دهنده، دانشجو، مدیر، زندانی، نویسنده، معتاد و غیره هستند. از سوی دیگر، بعضی از نقشها را فقط یک فرد معین یا تعداد نسبتاً معدودی از افراد در زمان و مکانی معین ایفا می‌کنند. مثلاً آمریکا در هر زمان فقط یک رئیس جمهوری دارد. تعداد نسبتاً معدودی از افراد، نقش فرماندار یک ایالت یا رئیس دیوان عالی کشور یا رهبر یک ارکستر سمفونی بین المللی معروف را ایفا می‌کنند. «بعضی از نقشهای اجتماعی را داوطلبانه به عهده می‌گیرند.» فرد ممکن است تصمیم به ایفا یا عدم ایفای نقشهایی معین بگیرد. شما ممکن است تصمیم بگیرید جمهوری خواه یا دموکرات باشید یا هیچ کدام نباشید. ممکن است از مغازه‌ای دزدی کنید یا مشتری آن باشید.
«بعضی از نقشها را بی اختیار به عهده می‌گیرند.» مثلاً سن فرد از عوامل مهم تعیین کننده‌ی عملکرد است. کودکی که برای شیرینی گریه می‌کند رفتار مورد انتظار از کودکان را دارد، اما انتظار نداریم که فردی بزرگسال برای صبحانه زیر گریه بزند یا جیغ بکشد. از ما انتظار دارند که «طبق سن خود رفتار کنیم.» جنسیّت نیز همیشه از عوامل مهم نقش فرد در جامعه بوده است؛ هرچند این عامل با گذشت زمان مصداق خود را از دست می‌دهد.
هر نقشی اجباری یا اختیاری نیست. هر چند برخی نقشها منحصراً به یکی از این دو مقوله تعلق دارد، انتظارات جامعه از سایر عملکردهای نقشی در امتداد یک پیوستار قرار دارد. افرادی را در نظر بگیرید که در مراسم عقدکنان در کلیسا و بعد در مهمانی متعاقب آن شرکت می‌کنند. در طول مراسم مذهبی کلیسا هر کدام از شرکت کنندگان بدقّت از الگوی رفتاری نسبتاً اکید و مورد انتظار از فرهنگ جامعه پیروی می‌کند. اما در مهمانی بعد از مراسم کلیسا، مهمانان از آزادی بیان بسیار بیشتری برخوردارند. برخی آرام، بعضی بشاش و عده‌ای دیگر احتمالاً شلوغ خواهند کرد.
نقشهای اجتماعی رفتار افراد را یکسان می‌کند. فرد به انتظارات نقشی عادت می‌کند و عموماً طبق همین نقشها عمل می‌نماید. سرباز در میدان جنگ معمولاً طبق نقش خود رفتار می‌کند. در بیمارستان جراح همان رفتاری را که از دیگر جراحان یاد گرفته است از خود نشان می‌دهد. قاضی در اغلب اوقات نقشی را ایفا می‌کند که در دادگاه از او انتظار دارند.
به طور کلی از نظر ما بدیهی است که اعضای جامعه از ضوابط رفتاری پیروی می‌کنند که مناسب نقشی معین در مجموعه‌ای از اوضاع بخصوص است. وقتی فردی بشدّت منحرف می‌شود و نقشی «غلط» را ایفا می‌کند یا نقشی را «نادرست» ایفا می‌کند، این رفتار را معمولاً با تأکید به او گوشزد می‌کنند. مثلاً اگر در کتابخانه‌ی مدرسه شیپور بزنند چه می‌شود؟

گروههای مرجع

از کجا بدانیم، آیا در ایفای نقش خود موفق هستیم یا نه؟ به طور کلی، ما کیفیت اجرای نقش خویش را با کیفیت اجرای نقش دیگران مقایسه می‌کنیم و از دستاوردهای آنان به عنوان معیاری برای سنجش دستاوردهای خود استفاده می‌کنیم. کسانی که ما در سنجش موفقیت خویش کارمان را با آنان مقایسه می‌کنیم «گروههای مرجع» نام دارند. «گروه مرجع دسته‌ای از افراد است که یک چارچوب مرجع یا نظامی از معیارها را تأمین می‌کنند تا به وسیله‌ی آنها فرد بتواند دستاوردهای خود را بسنجد.»
مثلاً وکیل تمایل دارد که دستاوردهای خود را با دستاوردهای سایر وکلا مقایسه کند. اگر وکلای دیگر موفقیت خود را براساس درآمد ارزیابی کنند، او هم احتمالاً از همین معیار برای داوری درباره‌ی موفقیت خود استفاده خواهد کرد. اگر سایر وکلا بر این عقیده باشند که بعد از ده سال وکالت فقط سالی بیست هزار دلار درآمد دارند و آن را شکست بدانند؛ به احتمال زیاد او هم اگر همین مبلغ یا کمتر درآمد داشته باشد خود را شکست خورده می‌انگارد. استاد دانشگاه، نیز میزان موفقیت خود را با میزان موفقیت همکاران خود مقایسه می‌کند. و استادی که ده سال سابقه تدریس دارد، در مقایسه با دیگران و با درآمدی برابر با بیست هزار دلار در سال ممکن است فکر کند از لحاظ اقتصادی و حرفه‌ای موفق بوده است. هر کدام از این قضاوتها بر مقایسه با گروه مرجع معینی مبتنی خواهد بود.
مردم در انتخاب گروههای مرجع برای خود آزادی عمل زیادی دارند. وکیلی که سالی بیست هزار دلار درآمد دارد، وقتی خود را با سایر وکلا مقایسه می‌کند ممکن است احساس کند از لحاظ مالی موفقیت چندانی نداشته است؛ اما ممکن است با روی آوردن به گروه مرجع دیگری عزّت نفس خود را حفظ کرده، بگوید: «برای من اصول مهم‌تر از ثروت است. من فقط پرونده‌هایی را که به آنها اعتقاد دارم قبول می‌کنم، هر چند دستمزد قابل توجهی نداشته باشند.» یا ممکن است پیش خود فکر کند: «هر چند کارم ارزش میلیونی ندارد، اما آدمی حرفه‌ای هستم و اکثر همکلاسی‌های سابقم حالا کارمند هستند.» بنابراین گروههای مرجع را می‌توان به میل خود انتخاب کرد. مردم معمولاً گروه مرجعی را که در وضعیتی معین نیازشان را برآورده کند انتخاب می‌کنند.

مجموعه نقشها

تمام نقشهای اجتماعی هر فرد روی هم رفته «مجموعه‌ی نقش‌ها»ی او را تشکیل می‌دهد. می‌توان گفت یک فرد مرد است، بزرگسال است، عضو خانواده است، سرباز است، نقاش است، عضو خانواده‌ای ثروتمند است و آزاداندیش سیاسی است. همه‌ی نقشهای اجتماعی او روی هم مجموعه‌ی نقشها را می‌سازد.
طبعاً هر فرد همه نقشهای خود را با هم ایفا نمی‌کند؛ چون نه ممکن است نه مطلوب. از هر کسی انتظار می‌رود که فقط نقشهای مناسب همان وضعیّت معین را ایفا نماید. سربازی که به مرخصی رفته، نقش فرزند، شوهر و پدر را بسته به مورد ایفا می‌کند. انتظار نمی‌رود که نقش جنگجو را بازی کند، دست کم نه تا آنجا که وارد جنگ شود. اگر در بازی بیس بال شرکت کند نقش سرباز بودن خود را فراموش می‌کند. او در انتخابات سیاسی براساس اعتقادات سیاسی خود رأی می‌دهد و نقش سرباز یا نقش عضو خانواده یا تماشاگر مسابقه‌ی ورزشی را ایفا نمی‌کند.
مجموعه‌ی نقشهای فرد از لحاظ تعداد و نوع در مراحل مختلف زندگی تغییر می‌کند. نقشهای جدیدی به مجموعه اضافه و نقشهای کهنه از آن کنار گذاشته می‌شود. در اکثر موارد رفتار مخصوص بزرگسالی جایگزین رفتار خاص نوجوانی می‌شود. وقتی شخص ازدواج می‌کند نقش مجرد بودن به نقش متأهل بودن تبدیل می‌شود. گاهی ممکن است شخصی متعارف روشی کاملاً غیرمتعارفی برای زندگی برگزیند.

نقشهای متضاد و متناقض

در چارچوب مجموعه‌ی نقشهای هر فرد، بعضی از نقشها ممکن است متضاد باشند. در وضعیت‌های زیر چگونه عمل خواهید کرد؟
1- در کافه تریای مدرسه صندوقدار هستید. یکی از بهترین دوستانتان با سینی غذا با قیمت نود و هفت سنت نزد شما می‌آید و می‌گوید فقط هفتاد سنت دارد و می‌پرسد آیا می‌توانی فقط همین هفتاد سنت را قبول کنی، از یک سو به عنوان صندوق‌دار باید همه پول غذا را بگیرید، از سوی دیگر از دوستان نزدیک او هستید که فقط هفتاد سنت دارد. با توجه به این نقشهای دوگانه چه خواهید کرد؟ همه پول را می‌گیرید؟ برای کمک به او کمتر می‌گیرید؟ مشکل را با قرض دادن بیست و هفت سنت به او حل می‌کنید؟
2- وقتی دارید از پارکینگ دانشکده با ماشین‌تان با دنده عقب بیرون می‌آیید، تصادفاً سپر ماشین دوستتان را خراش می‌اندازید. کسی شما را ندیده است. بیمه اتومبیل‌تان این خسارات را جبران نمی‌کند و می‌دانید پدر و مادرتان به آسانی استطاعت پرداخت خسارات را ندارند. حالا چه می‌کنید؟ از یک طرف نقش یک فرد مسؤول و قانون خواه را دارید و از طرفی نقش کسی که زیاد پولدار نیست. آیا یادداشتی می‌نویسید و روی ماشین صدمه دیده می‌گذارید و خود را معرفی می‌کنید؟ آیا بدون معرفی خود آنجا را ترک می‌کنید و می‌روید؟
در هر یک از این وضعیت‌ها شما ناچارید یکی از نقشهای متناقض را انتخاب کنید. هر تصمیمی که بگیرید، دست اندرکار «تعارض نقشی» هستید. غالباً از مردم انتظار دارند نقشهایی را ایفا کنند که تطبیق آنها با همدیگر مشکل است. چون این گونه تقاضاهای متناقض را نمی‌توان باهم برآورده کرد، ممکن است فشار روانی پیش آید.

منابع تعارض نقشی

منابع تعارض نقشی چیست؟ تاکنون تلویحاً به چند مورد از این منابع اشاره کرده‌ایم، اما بیایید موضوع را منظم‌تر بررسی کنیم. تعارض نقشی ممکن است از وضعیت‌های مختلفی سرچشمه بگیرد:
1- «شخصی ممکن است نسبت به نقشهایی که مناسب شخصیّت وی نیست احساس بیزاری کند.» هر چند «جان.اف. کندی» از نقش خود به عنوان سیاستمدار اظهار رضایت می‌کرد، هنگام مبارزات انتخاباتی از بوسیدن نوزادان نفرت داشت. در سالهای اخیر فوتبالیستهایی حرفه‌ای چون دیوید مِگِسی و جورج سوسِر بی میلی خود نسبت به این نقش را شخصاً تأیید کرده‌اند. آنان احساس می‌کنند که این نقش انسانیّت آنان را از بین می‌برد و انتظاراتی را بر آنان تحمیل می‌کند که همیشه مایل بر برآوردن آنها نیستند.
در سالهای اخیر به طور روزافزون افراد و گروهها کوشیده‌اند نقشهایی را که جامعه به مرور زمان از آنان انتظار داشته است رها کنند. زنان، جوانان و گروههای اقلیت نژادی و قومی همه انتظارات ناشی از نقش خود را در دنیای متغیر امروز نامطلوب یافته‌اند. خیلی‌ها میان آرزوهای ناشی از نقش جدید خود و نقشهای عینی که جامعه‌ی امروز به آنان واگذار کرده دچار تعارض شدید شده اند.
2- «ممکن است در جامعه در مورد لازمه‌های نقشی خاص ابهام وجود داشته باشد.»
آیا زن جوانی که تازه ازدواج کرده باید «خانه دار» باشد یا در بیرون از خانه کار کند؟ تقریباً تا اواخر قرن گذشته بر سر این موضوع به نوعی توافق نظر وجود داشت. دست کم در میان مردم طبقه‌ی متوسط، جایگاه زن در خانه بود و نه اداره، کارخانه، آزمایشگاه یا مراکز قانونگذاری. اما در فرهنگ امروز ما که دائماً دستخوش تغییر است دیگر چنین توافق نظری وجود ندارد. هنوز بعضی از مردان و زنان به همان عقیده‌ی پیشین مبنی بر اینکه جای زن در خانه است پایبند هستند؛ در حالی که عده‌ای دیگر اصرار دارند که لزوماً مغایرتی بین همسر و مادر بودن و در عین حال داشتن حرفه‌ای مستقل و موفق وجود ندارد.
آیا نوجوان مذکر پسر است یا مرد؟ در این مورد عقیده قطعی نداریم. اغلب او را مرد می‌دانیم اما اغلب هم با او مثل بچه رفتار می‌کنیم. او دوست دارد او را مرد بدانند و در عین حال مایل است پدر و مادرش او را مانند پسرکی نوازش کنند. در بعضی از ایالات آمریکا او را آن قدر بالغ به حساب می‌آورند که بتواند رانندگی کند، آن هم چندین سال قبل از آن که قانون او را آنقدر بزرگ شده» بداند که خود تصمیم بگیرد که یک قوطی آبجو بخرد یا نه. آیا نوجوانی که با چنین ابهاماتی روبروست ناچار در مورد نقش خویش سردرگم نمی‌شود؟ و آیا بزرگسالان نیز در این مورد سردرگم نمی‌شوند؟
اقوام قدیمی با برگزاری مراسم بلوغ جنسی که جوانان را به مردی می‌رساند، انتقال از مرحله نوجوانی به مرحله بلوغ را آسانتر و کم ابهام‌تر می‌کنند. در این مراسم ممکن است طاقت جوان سنجیده شود و او دچار درد جسمی شود؛ اما وقتی مراسم به اتمام برسد این پسر دیگر جوان به حساب نمی‌آید. او مرد شده است و همه‌ی وظایف و امتیازاتی را که این نقش با خود دارد برعهده گرفته است.
3- «تعهدات متناقض نقشی ممکن است زمانی پیش آید که فرد دو یا چند سِمَت اجتماعی را عهده دار شود.» گوردون سی.زان (Gordon C.Zahn) در مورد چگونگی برخورد کشیشان نیروی هوایی سلطنتی با تعهدات متناقضی نقشی خود به عنوان رهبران اخلاقی و مذهبی و افسران نظامی بررسی جالب توجهی به عمل آورده است.
هفتاد و سه کشیش ارتش پرسشنامه‌هایی را پر کرده، در مصاحبه‌هایی درباره‌ی نگرش خود در قبال سیاستهای نظامی در اوضاع جنگی شرکت کردند. سؤالها طوری نوشته شده بود تا میان دو نقش کشیشان تنش ایجاد شود؛ بیشتر مربوط بود به فعالیتهایی چون بمباران غیرنظامیان و قتل عام انسانها. کشیشان میان تعهدات نقش خود به عنوان کشیشان مسیحی و تعهدات نقش خود به عنوان افسران سازمانی که برای جنگ و کشتار آموزش دیده سازش ایجاد کردند؟
«زان» دریافت که روحانیان عمدتاً تصویری منطبق با نقش روحانی از خود نشان دادند. با وجود این بسیاری از آنان به منزلت نظامی خود افتخار می‌کردند و از مزایایی که در صورت غیرنظامی بودن از آنها برخوردار نمی‌شدند بهره می‌بردند. دلایلی که برای پذیرفتن کشیشی ارتش ذکر کردند نشان می‌داد که عوامل اجتماعی، وطن دوستانه و اقتصادی از ملاحظات مذهبی برایشان مهم‌تر است. آنان می‌کوشیدند با اجتناب از قضاوت درباره‌ی جنبه‌ی اخلاقی سیاستهای نظامی تضاد نقشی خود را حل کنند و یا اینکه تسلیم موقعیت می‌شدند و می‌گفتند که کاری از دستشان ساخته نیست.
4- مردم ممکن است شاهد توقف نقش خود باشند. به عبارت دیگر ممکن است شخص در طول زندگی خود از نقشی به نقش دیگر روی آورد. مثلاً ممکن است شخصی تابعیت آمریکا را رها کند و به کشوری دیگر مهاجرت نماید. در آن صورت نقش «مقیم آمریکا» ناگهان با نقش جدید و ناآشنای «خارجی» عوض می‌شود. عادات نقش قدیمی ممکن است با الزامات نقش جدید تضاد پیدا کند.
هر کدام از ما ممکن است در زمانهای مختلف شاهد توقف نقش خود باشیم، مثلاً وقتی که از نوجوانی به بزرگسالی وارد می‌شویم، از دانشجویی به کارمندی، از مجردی به متأهل بودن و از متأهل بودن به بیوگی تغییر نقش می‌دهیم. حتی در یک روز ممکن است بارها تغییر نقش بدهیم - و اغلب هم نمی‌توانیم به آسانی از نقشی به نقش دیگر برویم.

تضاد نقشی: تنش میان شغل و خانه داری
یکی از گرایشهای مهم امروز در آمریکا افزایش تعداد زنان شاغل است - 13 میلیون تا سال 1975، بسیاری از آنها مادر هستند؛ 3/5 میلیون نفر آنان مجرد، بیوه یا طلاق گرفته هستند و بچه‌هایی دارند که باید مخارجشان را تأمین کنند. این مادران شاغل گرفتار دو نقش رقابت آمیز شاغل بودن و خانه داری هستند. ایجاد تعادل میان نیاز به وقت آنان - و به وفاداری‌شان - کار آسانی نیست.
دلایل کار کردن ارتباط زیادی با میزان درک مادر شاغل از تضاد میان نقشهای خود دارد. از بعضی لحاظ برای زنانی که به ضرورت اقتصادی کار می‌کنند درک تضاد مذکور آسانتر است؛ نقش نان‌آوری بسط نقش مادری است. یک خیاط زن چنین توضیح داده است: «مسلماً دوست دارم بیشتر پیش بچه‌ها باشم، بیشتر مراقبشان باشم. اما همیشه به فکر غذا و لباس هستم. فکر می‌کنم بچه‌ها هم وضع مرا درک می‌کنند. من کار می‌کنم چون مجبورم.»
مادر دیگری معتقد است الگوی خوبی برای فرزندان خود است. یک زن اهل پرتوریکو گفت: «بعد از اینکه شوهرم مرد، عصبی و پریشان بودم... و دارم به بچه‌هایم نشان می‌دهم که با اینکه زن هستم می‌توانم کار کنم و مسؤولیت قبول کنم و به آن افتخار هم می‌کنم.» (منبع: مجله روان شناسی تجربی، 1975، ص 8)
نهضت آزادی زنان که تأکید می‌کرد لزومی ندارد مادر بودن شغلی تمام وقت باشد، بسیاری از زنان را تشویق به استفاده از استعدادها و توان خود در خارج از خانه کرده است. اما تصمیم به کار کردن مستلزم تضادهایی است. معلمی که به کلاس درس برگشته بود اظهار داشت: «اگر در خانه بمانم احساس تقصیر می‌کنم و اگر کار هم بکنم باز هم احساس تقصیر می‌کنم. بنابراین فکر می‌کنم تا دارم احساس تقصیر می‌کنم بهتر است کمی پول در بیاورم.»
مسلماً بزرگترین نگرانی واحد مادر این است که وقتی بیرون کار می‌کند چه کسی نقش او را در خانه برعهده خواهد گرفت. بعضی از زنها می‌توانند در خانه کار کنند یا بچه را به اداره ببرند. بیشتر آنان ناچارند یکی را جای خود بگذارند - مثلاً دایه، مادربزرگ یا در بیشتر اوقات، پدر.
وقتی پدر مسؤولیت را بر عهده می‌گیرد، او هم باید تضادهای نقشی خود را حل کند. یک پدر خانه نشین گفت: «اوّل کار خنده دار بود. وقتی بچه را به پارک می‌بردم می‌دیدم که همه‌ی مادرها پیش هم نشسته‌اند و من رویم نمی‌شد... اما حالا نشستن در کنار زنها و صحبت کردن با آنها برایم لذت بخش است. بیشتر آنها وضع را غیرقابل تحمل می‌دانند و به گابریل نگاه می‌کنند و می‌بینند دختر خوبی است و فکر می‌کنند دارد خوب تربیت می‌شود.» (منبع: مجله روانشناسی تجربی، 1975، ص 24)

عواقب تعارض نقشهای اجتماعی

عواقب تعارض نقشها برای فرد چیست؟ جامعه شناسان اکنون شواهد کافی درباره‌ی این موضوع گردآوری کرده‌اند و می‌توانند براساس این شواهد نتایجی معقول استنباط کنند. مهم‌ترین چیزی که باید در نظر گرفت این است که آیا فرد تعارض نقشها را جذب کرده است یا نه.
بعضی از مردم از این تعارض آگاهی ندارند؛ بعضی دیگر از آن آگاهند، اما باعث ناراحتی‌شان نمی‌شود و احساس نمی‌کنند که در جهات مختلف سوق داده می‌شوند. مادری را در نظر بگیرید که فکر می‌کند کمک به «بزرگ کردن» فرزندش وظیفه‌ی اوست؛ اما هیچ مغایرتی میان این هدف عینی و نقش حمایتی خود نمی‌بیند و این عملاً بلوغ پسرش را به تأخیر می‌اندازد. اگر او نتواند این مغایرت را درک کند، ممکن است دچار تعارض نقشها نشود. اگر متوجه شود که دارد نقشهایی مغایر با هم ایفا می‌کند اما با وجود این تشویشی نداشته باشد، باز هم ممکن است دچار فشار ناشی از نقش نشود.
اما فرض کنید تعارض نقشها از لحاظ فکری جذب شود، به طوری که فرد فشار آن را احساس کند؛ از جمله عواقب آن می‌توان به بزهکاری، جنایت و بیماری جسمی و یا روحی اشاره کرد.

بزهکاری و جنایت:

بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند که متخلفان با نقض قانون برضد جامعه‌ای که در آن نتوانسته‌اند نقشهای مورد انتظار از خود یا مورد پسند خود را ایفا کنند واکنش نشان می‌دهند. سایر دانشمندان این نظر را می‌پذیرند که تعارض نقشها ممکن است منجر به ارتکاب جرم شود؛ اما این مسأله را طور دیگری توجیه می‌کنند. آنان خاطرنشان می‌کنند که از مردم هر جامعه‌ای انتظار می‌رود از خود و وابستگان خود مراقبت کنند. فرض کنید بعضی از افراد به دلایل مختلف - مثل فقر یا بیکاری - نتوانند این نقش را به رغم میل خود ایفا کنند. ممکن است تصمیم بگیرند با وسایل غیرقانونی به اهداف قانونی برسند، مثلاً دزدی کنند تا با پول آن نیازهای خود را برطرف سازند.

بیماری روانی:

بعضی از مردم وقتی با چیزی روبرو می‌شوند که به نظرشان انتظارات نقشی متضاد است از لحاظ روانی درهم می‌شکنند و دچار روان پریشی یا روان‌نژندی رفتاری می‌شوند. لئو روستن (Leo Rosten) نویسنده تصویری اندوهبار از انسانی ترسیم کرده است که می‌خواهد از واقعیت نقشهای بشدت متعارض بگریزد. در رمان او با عنوان «کاپیتان دکتر نیومن» صحنه بخش روانی یک پایگاه هوایی فرضی است. بیمار، که افسری با هوش و بسیار موفق است، بستری می‌شود اما مصرانه خود را آقای «آینده» می‌خواند. کاپیتان نیومن، که مسؤول بخش است، معتقد است که این بیمار، سرهنگ نوروال آلگیت بلیس، از دیوانگی به عنوان وسیله‌ای برای گریز از خود واقعی خویش استفاده کرده تا آن خود را از دسترس خودش و دیگران دور سازد. بلیس نمی‌تواند رنج تلاش برای ایفای دو نقش مجزا و مغایر را تحمل کند. او می‌خواهد رهبری با هوش و حساس باقی بماند؛ او مبتلا به وسواسهای جنسی است که از آنها وحشت دارد و ممکن است هم قطاران او را نیز به وحشت اندازد و می‌خواهد این واقعیت را فراموش کند. او «آقای آینده» شد تا «آقای گذشته» را فراموش کند و حالا در برابر همه‌ی تلاشهای همدردانه‌ی نیومن برای روبرو ساختن او با «آقای گذشته» با این هدف که بتواند به نحوی بر او غلبه کرده و بتواند با سرهنگ نوروال آلگیت بلیس روبرو شود مقاومت می‌کند. نیومن زمانی به او می‌گوید: «تو ترسیده‌ای.»
نفرت در چشمان آبی او برق زد و بعد چشمانش از ناامیدی طنزآمیزی گشاد شد:
«می‌ترسم؟ خدای من! ‌ای پزشک نافذ روح، از چه می‌ترسم؟»
«از آنچه که ممکن است افشا کنی.»
آقای آینده نجواکنان گفت: «مواظب باش! تند نرو!»
مدّتها بعد از درمان، دکتر نیومن آقای آینده را تحت فشار قرار می‌دهد، شخص واقعی پنهان در زیر شخص مبدل را لمس می‌کند و به آنچه باعث این اضطراب شده است دست می‌یابد. آقای آینده بیشتر رنجیده می‌شود و به روان پزشک اعلام می‌کند: «من اکنون دارم به حالتی از کاتاتونی (رخوت و سستی) وارد می‌شوم. اینها آخرین کلماتی است که از زبان من خواهی شنید.»
«چی! پس آقای گذشته چه می‌شود؟»
جواب نداد.
نیومن فریاد زد: «این کار را با او نکن! او جزئی از وجود توست. اگر تو بروی او به کجا می‌تواند برود؟ به کجا؟ پیش کی؟» پوششی لعاب مانند و نفوذناپذیر آن چشمان آبی را در بر گرفت.
«نوروال فکر کن ! آقای گذشته جایی برای رفتن ندارد. هیچ جا، مگر پیش تو، او احساس تو را درک می‌کند. به تو احتیاج دارد. شما با هم کامل می‌شوید.»
لبها، چشمها یا ریش او کوچکترین تکانی نخورد.
آقای آینده وارد آینده شده بود و باز نخواهد گشت.

بیماری جسمی:

ما از طب روان تنی، که اصول روان شناسی را برای بررسی و درمان بیماریهای جسمی به کار می‌برد، آموخته‌ایم که فشار روانی می‌تواند شخص را دچار بیماری واقعی جسمی کند. برخی از انواع زخمهای دستگاه گوارش علّت روان تنی دارند. بیماری قلبی، فشار خون بالا، و سایر ناراحتی‌ها ممکن است از فشار روانی و عاطفی سرچشمه بگیرد. چون تعارض ناشی از نقش اجتماعی ممکن است منجر به فشار روحی گردد و ممکن است در بعضی از موارد به طور غیرمستقیم منجر به بیماری جسمی هم شود.

منزلت

هر نقشی با منزلت، یا موقعیت اجتماعی معادل خود مرتبط است که از فردی که ممکن استان موقعیت (سِمَت) را در دست داشته باشد متمایز است. همه کسانی که یک سمت دارند منزلتی یکسان نیز دارند - یعنی با مجموعه‌ای از حقوق، وظایف و انتظارات مربوط به آن سمت روبرو هستند. همان طور که رالف لینتون (Ralph Linton) انسان شناس خاطرنشان می‌کند، چون این حقوق و وظایف «فقط می‌تواند به وسیله‌ی افراد نمود یابد برای ما بسیار مشکل است که در تفکر خود تمایزی میان منزلتها و دارندگان آنها، که حقوق و وظایف تشکیل دهنده آنها را اعمال می‌کنند، قائل شویم.»
«لینتون» یادآوری می‌کند، کسی که حقوق و وظایفی خاص را به جا می‌آورد نقشی را نیز ایفا می‌کند - نقشی از نظر لینتون نماینده‌ی «جنبه‌ی پویای منزلت» است. وقتی فردی حقوق و وظایفی را که تشکیل دهنده‌ی منزلتی خاص است برعهده می‌گیرد، سرگرم ایفای نقش است. «نقش و منزلت کاملاً تفکیک ناپذیرند و تمایز میان آنها صرفاً جنبه‌ی نظری دارد.» - به عبارت دیگر، این تمایز، تمایزی تحلیلی است.
توضیح آنکه شما منزلت دانشجویی دارید. این منزلت در بردارنده‌ی حقوق و وظایفی معین است که به همه‌ی دانشجویان جامعه ما اختصاص دارد. شما «نقش» دانشجو را بازی می‌کنید که مستلزم حق شما برای حضور در کلاس یا مخالفت با نظر استادان است. منزلت شما مستلزم انجام وظایف یا مسؤولیتهایی نیز هست، شما ضمن ایفای نقش‌تان باید به دانشجویان هم کلاس و استادتان احترام بگذارید، درسها را آنچنان که باید یاد بگیرید و در حیاط دانشگاه رفتاری مناسب داشته باشید.
همان طور که هر شخص نقشهای متعددی دارد، منزلتهای متعددی نیز داراست. «لینتون» در این خصوص چنین توضیح می‌دهد:
«منزلت، از جنبه‌ی انتزاعی، نوعی سمت با الگوی خاص است. بنابراین کاملاً درست است که هر فرد را صاحب منزلتهای متعدد بدانیم؛ زیرا هر فرد در نمود یافتن تعدادی الگو شرکت دارد. با وجود این، اگر واژه‌ی «منزلت» به نحوی مشروط نشود، منزلت هر فردی به معنای حاصل جمع همه‌ی منزلتهایی است که وی در دست دارد و نماینده‌ی سمت او در ارتباط با کل جامعه است. بنابراین منزلت آقای جونز به عنوان عضوی از اجتماع خود حاصل ترکیب همه‌ی منزلتهایی است که به عنوان شهروند، وکیل دادگستری، بنّا، عضو کلیسای متودیست، شوهر خانم جونز و غیره از آنها برخوردار است.»

نقشها، منزلت و نظارت اجتماعی

نقش و منزلت، نظارت اجتماعی را تسهیل می‌کند. فرد از طریق درک و پذیرش نقش و منزلت خود هنجارهای جامعه و رسوم آن را رعایت می‌کند. باز هم از «لینتون» نقل قول می‌کنیم:
«منزلت و نقش وسیله‌ای است برای تبدیل الگوهای مطلوب زندگی اجتماعی به الگوهای فردی، منزلت و نقش الگوهایی می‌شوند برای سازمان دادن به نگرشها و رفتار فرد و هماهنگ کردن آنها با نگرشها و رفتار سایر افراد شرکت کننده در بروز آن الگو. بنابراین اگر تیمهای فوتبال را به صورت انتزاعی مورد بررسی قرار دهیم، موقعیّت بازیکن پشت خط مرکزی فقط در ارتباط با سایر موقعیّت‌ها معنی پیدا می‌کند. از دیدگاه خود این بازیکن موقعیّت وی، موجودیتی ممتاز و مهم است و تعیین کننده‌ی محل استقرار وی در زمین و وظایف او در مراحل مختلف بازی است. گمارده شدن وی به این موقعیّت فوراً فعالیتهای وی را مشخص و محدود و حداقلی کارهایی را که باید بیاموزد معین می‌کند.»
«لینتون» باز هم بر اهمیّت نقش و منزلت در جامعه تأکید می‌گذارد و می‌گوید: «تا زمانی که دخالتی از خارج صورت نگیرد، هرچقدر اعضای هر جامعه سازگاری بیشتری با منزلتها و نقشهای خود داشته باشد، جامعه عملکردی مطلوب‌تر خواهد داشت.» بنابراین می‌توان قبیله‌ای بدوی را تصور کرد که از راه شکار و ماهیگیری زندگی را می‌گذراند و از سایر قبایل منزوی است. هر عضو این قبیله منزلتها و نقشهایی دارد و با آنها بخوبی سازگار شده است. رئیس قبیله منزلت خود را قبول دارد و قبیله هم رئیسی را با منزلتها و نقشهای معین او قبول دارد. شکارچیان و ماهیگیران این «واقعیّت» را می‌پذیرند که شکارچی و ماهیگیرند، والدین می‌پذیرند که پدر و مادرند و کودکان می‌پذیرند که کودکند.
همه‌ی آنها به طور کلی با رعایت آنچه از آنان انتظار می‌رود رفتار می‌کنند. چون اعضای قبیله با منزلتها و نقشهای خود سازگاری یافته‌اند، کارکرد جامعه‌ی قبیله‌ای خالی از مزاحمت است و هر طبقه از مردم قبیله موقعیّت خود را پذیرفته است.
حالا فرض کنید قبیله‌ای دیگر به دلیلی از محل زندگی خود به زور رانده و آواره می‌شود تا اینکه در نزدیکی قبیله‌ی اول سکنی می‌گزیند. تازه واردها به کار کشاورزی می‌پردازند.
هر سال محصول خوبی برداشت می‌کنند و وضعشان خوب می‌شود و در مقایسه با همسایگان شکارچی و ماهیگیر خود زندگی راحت‌تری را می‌گذرانند. تازه واردها مصرانه از اعضای قبیله‌ی دیگر می‌خواهند که آنان نیز زمین را کشت کنند. بعضی از اعضای قبیله‌ی غیرکشاورز تصمیم می‌گیرند راه و رسم همسایگان خود را یاد بگیرند - شکار و ماهیگیری را رها کنند و به کشاورزی روی آورند - و از بقیه‌ی اعضای قبیله هم می‌خواهند که چنین کنند. رئیس و نیز افراد سنت گرای قبیله اعتراض می‌کنند. دوره‌ای از تنش و ناسازگاری شروع می‌شود. آنان که طرفدار تغییر هستند، مورد تشویق همسایگان کشاورز خود قرار می‌گیرند که خواستار پیگیری مصرانه‌ی موضوع می‌شوند. ناراضیان قبیله‌ی شکارچی و ماهیگیر اکنون خواستار آن می‌شوند که هر دو گروه زمین خود را در هم ادغام و به صورت یک اجتماع کشاورزی به طور اشتراکی زندگی کنند.
بدین ترتیب منزلتها و نقشها در قبیله‌ی اول به خطر می‌افتد. رئیس قبیله مقداری از نفوذ خود را از دست می‌دهد. مردم میان ادامه‌ی شکار و ماهیگیری و روی آوردن به کشاورزی مردد هستند. بعضی از جوانانی که می‌خواهند کشاورزی کنند با پدران و مادران خود طوری رفتار می‌کنند که چندان درخور منزلتها و نقشهای سنتی آنان نیست.
سرانجام ممکن است منزلتها و نقشهای جدیدی پدید آید، اما ابتدا مبارزه‌ای در قبیله رخ خواهد داد و نتیجه‌ی این مبارزه هرچه باشد، اگر افکار جدیدی از منبعی خارجی عرضه نمی‌شد، اصولاً مبارزه‌ای رخ نمی‌داد - این منبع خارجی همان قبیله‌ی کشاورزی بود.

منزلت انتسابی واکتسابی

در معنای وسیع کلمه، دو نوع منزلت وجود دارد: انتسابی و اکتسابی. «لینتون» منزلتهای انتسابی را چنین تعریف می‌کند: «منزلتهایی که بدون اشاره به تفاوتها و قابلیتهای افراد به آنان واگذار می‌شود. از لحظه‌ی تولّد می‌توان چنین منزلتهایی را پیش بینی کرد و برای تصدی آنها آموزش دید.»
در همه جوامع منزلتهای انتسابی براساس سن، جنسیّت، محل تولّد، خویشی نَسَبی، تولّد در گروه به رسمیت شناخته شده‌ی اجتماعی (فرقه مذهبی، گروه نژادی و غیره) تعیین می‌شود. مردم می‌گویند: «او دختری شش ساله اهل کنتاکی است، پدر و مادرش ‌هال و جین کینتون هستند و عضو فرفه مسیحی متودیسم است.» همه‌ی این منزلتها برای او انتسابی است.
بعضی از منزلتهای فرد «حتماً» تغییر می‌کند، بعضی دیگر «ممکن است» تغییر کند و تعدادی دیگر تغییر «نخواهد کرد» یا «ممکن نیست» تغییر کند. سن تغییر می‌کند. جنسیّت معمولاً تغییر نمی‌کند و محل تولّد و خویشی نسبی نیز چنین است. منزلتهایی که نتیجه تولّد در گروه اجتماعی به رسمیت شناخته است ممکن است تغییر کند و ممکن است تغییر نکند. شما ممکن است دین ارثی خود را ترک و دینی دیگر برگزینید، یا ملحد بشوید. ممکن است شخصی وارد طبقه‌ی اجتماعی - اقتصادی پایین‌تری بشود، اما سرانجام عضو طبقه‌ی متوسط بشود.
بعضی از منزلتها را افراد در طول زندگی خود کسب می‌کنند. به گفته‌ی «لینتون»: «منزلتهای اکتسابی، منزلتهایی هستند که به خصوصیات ویژه نیازمندند، هرچند لزوماً اینها تنها منزلتهای اکتسابی نیستند. منزلتهای اکتسابی از بدو تولّد به افراد واگذار نمی‌شود و دستیابی به آنها از طریق رقابت و تلاش فردی برای همه آزاد است. از جمله منزلتهای اکتسابی که معمولاً به رسمیت شناخته شده‌اند آنهایی است که به تحصیلات، شغل، درآمد و وضعیت زناشویی بستگی دارد. منزلتهایی که در آمریکا قابل کسب است، مثلاً شامل فارغ التحصیل دانشگاه، ریاست سازمان اتحادیه‌های کارگری، ریاست شهربانی، شهردار، رهبر گانگسترها، پرستاری، میلیونر بودن و متأهل بودن است.
اما موقعیتی که در یک جامعه به دست می‌آید (اکتسابی)، ممکن است در جامعه‌ی دیگر انتسابی باشد. امروزه در آمریکا یک زن می‌تواند، هرچند گاهی سخت است، نقش حرفه‌ای مخصوص مردان را برعهده گیرد و از منزلتی برابر برخوردار باشد. مثلاً در ایالت کونکتیکوت زنی به عنوان شهردار انتخاب شده است. اما در کشورهای دیگر بسیاری از نقشهای حرفه‌ای براساس جنسیّت اعطا می‌شود - موقعیت انتسابی، «لینتون» خاطرنشان می‌کند که جوامعی که در آنها هر فعالیت مهمی قطعاً به مردان یا زنان محول نشده باشد محدودند. یک انسان شناس به نام مانینگ ناش (Manning Nash) در صحبت از زندگی در برمه‌ی امروز می‌نویسد: «زنان باید کودکان همدیگر را مانند کودکان خود تغذیه، پرستاری و تربیت کنند. باید برای سفره‌ی مشترک غذا بپزند. مردان... باید در کارهای اقتصادی سهیم شوند... و با هم همکاری نمایند.
این نقشها داوطلبانه انتخاب نمی‌شوند و مبتنی بر استعدادهای ویژه هم نیستند، بلکه براساس جنسیّت اعطا می‌شوند.
حتی همین تعریف مختصر منزلت اعطایی و اکتسابی باید روشن کند که این مفاهیم ابزاری اساسی در بررسی نابرابری اجتماعی هستند.

منزلت جنسی و نقش جنسیّتی

همان طور که از بحثهای پیشین درباره‌ی منزلت انتسابی و اکتسابی پیداست، می‌توان این مفاهیم را بر تعیین هویت جنسی در جامعه منطبق ساخت. جنسیّت منزلت انتسابی است. شخص با اندام جنسی مذکر یا مؤنث به دنیا می‌آید و براساس این مدرک خارجی (که در برخی از موارد نادر می‌تواند اشتباه باشد) نوزادان برای همیشه برچسب مرد یا زن می‌خورند. بنابراین زیست شناسی مذکر بودن و مؤنث بودن را تعیین می‌کند: جنسیّت هنگام تولّد کسب می‌شود و ربطی به مهارت، توانایی، استعدادها، علایق و تلاشهای فرد ندارد.
پیشتر آموختیم که همه‌ی منزلتها در بردارنده‌ی نقشهای اجتماعی هستند. منزلت جنسی فرد نیز مستثنی نیست و دارای نقش جنسیّتی است که شامل همه‌ی الگوی رفتاری آموخته شده است که مردان را از زنان در جامعه متمایز می‌نماید. مردانگی و زنانگی نقشهای جنسیّتی هستند که در جریان جامعه پذیری کسب می‌شوند. برخلاف منزلت جنسی، نقشهای جنسیّتی وابسته به مهارت، استعداد، توانایی، علایق و تلاش فرد است.
انسانها نقشی جنسیّتی «اکتسابی» را که براساس منزلت جنسی‌شان اعطا می‌شود یاد می‌گیرند. آنان صفاتی را که در جامعه‌شان از لحاظ فرهنگی مناسب هر یک از دو منزلت جنسی تلقی می‌شود کسب می‌کنند.
با این که میان همه‌ی جوامع در خصوص اینکه چه کسی مؤنث است و چه کسی مذکر هیچ تفاوتی وجود ندارد، درباره اینکه مردانگی چیست و زنانگی چیست، میان آنها تفاوت وجود دارد. بررسی‌های معروف مارگارت مید (Margaret Mead) که در دهه‌ی 1930 در خصوص سه جامعه در گینه‌ی جدید صورت گرفت همین نکته را بیان می‌کند.
قوم آراپش معتقدند که در خلق و خوی زن و مرد هیچ تفاوتی وجود ندارد. همه‌ی آراپشها نجیب، آرام و عاری از احساس رقابت هستند. همه زندگی خانوادگی و فرزندان خود را دوست دارند. مرد آرایش به اندازه‌ی زن آراپش به کار مراقبت از بچه‌ها و بیماران، غذا پختن و غیره می‌پردازد. به عبارت دیگر در این جامعه میان دو جنس مخالف تفاوتی قائل نمی‌شوند و صفاتی که در جامعه متعارف آمریکا صفات «زنانه» خوانده می‌شود، به همه مردم نسبت داده می‌شود.
همسایگان آراپشها، موندوگومورها، نیز میان مردانگی و زنانگی تفاوتی قائل نمی‌شوند. اما صفاتی که می‌پسندند و به فرزندان خود یاد می‌دهند اغلب صفاتی هستند که ما آنها را صفات «مردانه» می‌دانیم. خصومت ظاهراً حرف اول را می‌زند. میان اعضای همجنس جامعه و تقریباً به اندازه‌ای یکسان میان جنسهای مخالف خصومت وجود دارد. کودک موندوگومور در دنیایی متولد می‌شود که پر از دشمنی‌هاست و از او انتظار می‌رود خشونت را با خشونت جواب دهد، توهین را جواب دهد و برای احساسات دیگران کمترین ارزش را قائل شود. زندگی نبردهایی پی در پی برای کسب قدرت، حیثیت و انتقام گیری است.
سومّین جامعه‌ای که «مید» در گینه‌ی جدید بررسی کرد، جامعه‌ی تاکامبولی بود که زنان و مردان را از لحاظ خلق و خو متفاوت و دارای نقشهای اجتماعی متفاوت می‌دانند؛ اما صفاتی که به هر یک از دو جنس مخالف نسبت می‌دهند، دقیقاً عکس صفاتی است که در فرهنگ آمریکا به زن و مرد نسبت می‌دهیم. زنان تاکامبولی نان آوران خانواده‌اند؛ برای کسب غذای قبیله شکار می‌کنند، تله می‌گذارند و به ماهیگیری می‌پردازند و با قبایل همسایه به تجارت می‌پردازند. از طرف دیگر مردان تاکامبولی نقشی فرعی در جامعه ایفا می‌کنند. آنان وقت خود را صرف جذاب کردن خود و جلب نظر زنان می‌کنند، به دعواهای جزئی، لب ورچیدن و یکی به دو کردن می‌پردازند، در حالی که زنان کارهای جدی را برعهده می‌گیرند.
لذا این سه جامعه نقشهای جنسیّتی را به صورتی کاملاً متفاوت تعریف می‌کنند. آراپشها معتقدند که هم زنان و هم مردان باید «زن صفت» باشند. موندوگومورها هر دو جنس را «مرد صفت» تلقی می‌کنند. تاکامبولی‌ها صفاتی مردانه به زنان و صفاتی زنانه به مردان نسبت می‌دهند. بررسیهای مید- مانند بسیاری از تحقیقات مردم شناختی دیگر - مشخص می‌کند که زنانگی و مردانگی صفات اجتماعی اکتسابی هستند و ربط چندانی به فیزیولوژی فرد ندارد. به عبارت دیگر منزلت جنسی تعیین کننده‌ی نقش جنسیّتی نیست.
کودکان آمریکایی رفتار مربوط به نقش جنسیّتی را در خلال جامعه پذیر شدن و عمدتاً با نقش پذیری یاد می‌گیرند. آنان از پدر یا مادر (طبق جنسیّت خود) تقلید و با او تعامل می‌کنند و بدین ترتیب رفتار و پاسخهای مقبول را که مرتبط با منزلت جنسی آنان است یاد می‌گیرند. کودکان بتدریج و به طور برگشت ناپذیر نقشهای جنسیّتی خود را درونی می‌کنند تا اینکه ویژگی‌های اکتسابی «طبیعی» به نظر آیند. بچه‌ها از سه سالگی می‌توانند بگویند که مردان باید گنده، قوی و مهاجم و زنان باید زیبا، ملیح و مامانی باشند. این کودکان از همین سن درک می‌کنند که دختران باید بیشتر از پسران سازگار و وابسته باشند. این بدان معناست که در آمریکا مانند سایر جوامع، زنانگی و مردانگی تعریف فرهنگی دارد. این تعریف از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌گردد و این توقعات از نظر بیشتر مردم تنها شیوه تفکر، احساس و رفتار هر دو جنس می‌شود.
در بیشتر جوامع منزلت جنسی و نقش جنسیّتی با هم اشتباه گرفته می‌شوند. مثلاً در آمریکا به طور کلی اعتقاد بر آن است که مردان از لحاظ زیستی (ذاتاً و دائماً) خشن هستند، در حالی که زنان از لحاظ زیستی آرام‌تر و برای کار مراقبت از بچه‌ها مناسب‌ترند. در واقع نقشهای جنسیّتی نه بر زیست شناسی، بلکه بر هنجارهای اجتماعی استوارند. مذکر متولد شدن تضمین نمی‌کند که شخص مستقل، شجاع، اهل رقابت یا مهاجم خواهد شد و مؤنث متولد شدن نیز تضمین نمی‌کند که شخص خانه داری را دوست خواهد داشت، از استقلال برخوردار خواهد شد، یا بچه‌ها را دوست خواهد داشت. ما طوری جامعه پذیر می‌شویم تا بر اساس این هنجارها رفتار کنیم.
در جامعه آمریکا تغییراتی در مفاهیم مردانگی و زنانگی در حال رخ دادن است. هرچند بیشتر آمریکائیان هنوز کلیشه‌های سنتی مرد و زن بودن را می‌پذیرند، بسیاری از آنان رفته رفته از منزلتهایی که مدتهای مدید پایبند آن بوده‌اند خارج می‌شوند.
موقعیت زنان در مرحله‌ای انتقالی قرار دارد. برخی از زنان در دنیای وسیع‌تر سیاست و حرفه‌های تخصصی بسیار موفق و معروف شده‌اند. برخی دیگر در صورتی که مغایرتی میان سبکهای نهادینه شده‌ی زندگی زنان و آنچه برخی زنان بدان دست یافته‌اند، مشاهده کنند به صورتهای مختلف واکنش نشان داده‌اند. یکی از این واکنشها البته این است که زن نقش «یاریگر» را که نسبت به زنان تحمیل شده است بپذیرد، چون یا خود را پیرتر از آن می‌داند که در زندگی خود تغییراتی اساسی ایجاد کند و یا به این دلیل که از ایجاد این تغییرات می‌ترسد. واکنش دیگر مصالحه کردن است؛ یعنی اینکه خانه داری را مسؤولیت اولیه‌ی زنانه تلقی کند و در ضمن شغلی محدود هم داشته باشد. بعضی از زنان با تأکید گذاشتن بر زنانگی کمبود را جبران می‌کنند و مدعی می‌شوند که بهتر است منزلت زن بودن را برعهده بگیرند نه منزلت مرد بودن را و خود را متقاعد می‌کنند که براساس پسند خود زندگی می‌کنند. برخی از زنان دارند از رهبران تقلید می‌کنند و آنچه را منزلت درجه دوّم می‌دانند بکلی رد می‌کنند و در صدد تحقق توانایی‌های بالقوه‌ی خود برمی‌آیند.
مردان نیز رفته رفته می‌کوشند خود را با مفهوم جدید جنسیت‌ها که در حال حاضر بسیار مورد تبلیغ و بحث است سازگار کنند. نوعی نهضت آزادی مردان در آمریکا در حال رشد است، هر چند سرعت رشد آن همپای سرعت رشد گروه‌های زنان نیست. بسیاری از مردان در قالب گروههای آگاهی بخش یا به طور خصوصی مقررات تحمیلی اجتماعی را که در گذشته آنان را مجبور ساخته همیشه مردانگی خود را با موفقیت شغلی، خشن بودن و خونسرد بودن و اجتناب از نمایش عواطف و احساسات و تحقیر کردن صفات «زنانه» ثابت کنند، مورد تردید قرار داده‌اند.
اگر بتوانیم در مقام جامعه تصورات پیشین خود را درباره‌ی آنچه مردان «باید» باشند و انجام دهند و آنچه زنان «باید» باشند و انجام دهند کنار بگذاریم و برای خود به عنوان انسان و فرد ارزش قائل شویم، هر دو جنس امنیت، صلح و احساس ارزش شخصی و خودپذیری یشتری کسب خواهند کرد.
منبع مقاله :
درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمه‌ی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای روئین بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای روئین بدانید
شهرستان رینه کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان رینه کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
همه آنچه که باید درباره روستای رندان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای رندان بدانید
استوری شام غریبان / داغ معجر
play_arrow
استوری شام غریبان / داغ معجر
معنی اسم ادنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ادنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آروین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آروین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فلورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فلورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیرسا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیرسا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال