نقش عقل و علم در فهم قرآن
نويسنده: آيت الله جوادي آملي
خداي سبحان در زمينهي فهم قرآن ميفرمايد: « تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»[1] در اين آيهي كريمه دو پيام اصلي وجود دارد كه به خوبي نقش عقل و علم را در فهم قرآن كريم روشن مي سازد:
نكتهي اوّل آنكه مثلهاي قرآن كريم ساده نيست و بايد آنها را تعقل كرد و شرط بهرهمندي از آنها تعقل آنهاست.
نكتهي دوّم آن است كه تعقّلِ امثال قرآن، تنها در توان عالمان است اگر مثلهاي قرآن كه رقيق شدهي معارف عميق آن است، نياز به تعقل و علم دارد، به طور يقين در فهم و درك معارف بلند و لطايف دقيق قرآن نيز اين دو عنصر كليدي ضرورت دارد.
قرآن كريم در آيات فراواني منكران خود را افرادي سفيه و كم عقل معرّفي مي كند، كه در مباحث گذشته كم و بيش ذكري از آنها شد، و دربارهي مؤمنان ميفرمايد: « وَ يَرَي الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ»[2] يعني كساني كه عالمند، قرآن را خوب ميفهمند و چون آن را فهميدند، به حقّ بودن آن و نازل شدن آن از سوي خداوند ايمان ميآوردند. علم نردبان عقل است و تعقّل وقتي بهتر صورت ميپذيرد كه علم بيشتري در اختيار انسان متعقّل باشد. در بحث تأويل گذشت كه راسخان در علم به همهي قرآن و به محكمات و متشابهات آن ايمان دارند « وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»[3] و پس از آن ميفرمايد: « وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»[4] يعني تنها صاحبان خرد از قرآن بهرهمند و از تذكّرهاي سودمند آن متذكّر ميشوند.
به عنوان مثال، اگر ظاهر آيهأي دلالت دارد بر اينكه از پيامبري گناهي سر زده، چون عقل صدور گناه از پيامبران را محال عادي ميداند، پس بايد به دنبال فهم درست و دقيق آيه بود و آن را به گونهأي فهميد كه با مقدّمات روشن و روشنگر مورد قبول عقْل منافات نداشته باشد.
نيز در آياتي كه سخن گفتن خدا، ديدن و شنيدن صداي خدا، بيان شده، عقل ميگويد محال است كه خدا مادّي و جسماني باشد و اگر چنين است پس نه ميتوان با چشم سر خدا را ديد و نه خداوند چشم و گوش و زبان مادي دارد.
خداي سبحان قرآن كريم را به صفتهاي نور و هدايت و تبيان معرّفي كرده، كه نشانگر بينيازي قرآن در تعليم و ابلاغ رسالت خود از علوم است. قرآن كريم نه از حيث محتوا نيازمند خارج خود است و نه از حيث دلالتْ محتاج چارهجويي بيروني؛ ولي اين معني، مستلزم آن نيست كه انسان با قرآن كريم برخورد جاهلانه نمايد و نقش علوم و معارف را در فهم قرآن ناديده بگيرد. تحصيل علوم تجربي و مانند آن ظرفيت دل را گسترش ميدهد و توانايي فهم و تحمّل معارف قرآن را بالا ميبرد و به انسان شرح صدر ميدهد. «إن هذه القلوب أوْعيهي فخيْرها أوعاها»[5] هر قلبي كه از انديشههاي مستدلّ برخوردار است، آمادگي آن براي تحمّل و دريافت علوم قرآني بيشتر است و هر چه انسان در انديشه جهان آفرينش، از آيات كتاب تكويني خداوند بهره ببرد قدرت او در فهم آيات كتاب تدويني از قرآن كريم افزونتر ميگردد.
آنچه در اين ميان مذموم و نادرست شمرده ميشود، اين است كه بافتههاي علوم تجربي را قبل از آنكه به عنوان يافته علمي برسند بر قرآن تحميل كنيم و معناي آيات قرآن را به گونهأي بيان كنيم كه بر اساس فرضيّات باشد، علّت نادرستي اين عمل نيز روشن است؛ زيرا فرضيّات علمي و تجربي دائماً در حال تغيير و تحوّلند و بسيار ميشود كه پس از مدّتي فرضيّهأي جديد، فرضيّه سابق را باطل ميسازد و اگر ما قرآن را با اين فرضيات موقّت هماهنگ سازيم، معنايش ايجاد دگرگوني و فرسايش در معارف قرآن است؛ در حالي كه قرآن از هر بطلاني مصون و محفوظ است: « لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»[6]. البتّه فرضيّهها قبل از آنكه به نصاب قطعيت برسند ميتوانند به عنوان يكي از وجوه و احتمالهاي تفسيري ياد شوند و هنگامي كه به مرحله قطعيّت رسيدند ميتوانند به عنوان معناي تفسيرمورد قبول قرار گيرند.
از وجود مبارك رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايتي نقل شده كه فرمودهاند: «القرآن مأدُبة الله فتعلّموا مأدُبَته ما اسْتطعتم»[7] در اين روايت نوراني قرآن به عنوان «مأدبة الله» معرفي شده است. «مأدبه» به معناي مائده و سفره نيست بلكه غذاي پخته و آماده را مأدبه ميگويند. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه به فرمودهي خداي سبحان بخل و ضنت ندارد و به فرمودهي خودش «أجود بني آدم» و بخشندهترين انسانهاست، همهي مردم را به قرآن كه غذاي آمادهي روح و «مأدبة الله» است دعوت كرده است. اگر قرآن سفرهي خالي ميبود، ميشد كه هر كس غذايش را بياورد و در اين سفره بخورد ولي اگر قرآن غذاي آماده است، نبايد انسان افكار و برداشتهاي علمي و يا بافتههاي خود را به همراه بياورد و به اسم قرآن استفاده كند. اگر كسي با عقايدي خاص بيايد به محضر قرآن، هرگز از آن بهرهأي نميبرد و با همان افكاري كه با خود آورده باز خواهد گشت.
البتّه همانطوركه اشاره شد، قرآن كريم با مسائل مسلّم عقلي مطابق است و هميشه انسانها را دعوت به تعقل و درست انديشي ميكند و با پيشرفت علوم عقلي ، معارف اصول قرآني نيز بهتر ظهور دارد و انسان از قرآن بهتر بهرهبرداري ميكند ولي تحميل نكات ادبي يا فقهي يا كلامي يا فلسفي و يا عرفاني بر قرآنْ كار درستي نيست و سر از «تفسير به رأي» در ميآورد كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود خداي سبحان ميفرمايد «ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي»[8] ايمان به من نياورده كسي كه كلام مرا به رأي و نظر خود تفسير كند.
در علوم تجربي اگر فرضيّهأي با پيشرفت علم، صحيح شناخته شد و تثبيت گرديد و انسان به آيهأي كه مربوط به جهان طبيعت است برخورد كرد، ميتوان گفت كه شايد نظر قرآن همين مطلب باشد. امّا نميتوان آن را به طور انحصار، به قرآن نسبت قطعي داد و اگر كسي هر سخن نارواي علمي را به قرآن نسبت دهد، از آنجا كه قرآن كريم، عزيز و نفوذ ناپذير است وهيچ بطلاني در آن راه ندارد، تحميل پذير هم نيست و در آيندهأي نه چندان دور، بطلان آن سخن، و نزاهت خود را از آن، براي همگان آشكار ميسازد.
البته اصول مبرهن هر كسي ناخودآگاه تأثيري در كيفيت استفادهي وي از ظواهر آيات قرآني دارد ولي سلطهي بر ذهن، استيلاي بر خاطرهها و فرض تخليه ذهن از پيش داوريها در صورت امكانْ سهم مؤثّري در استماع راستين و دريافت اصيل پيام قرآني دارد، و چنين كاري گرچه دشوار است ليكن، به دليل تحوّل فكري كه در برخي از صاحبان مكاتب مادي بعد از تدبر در قرآن پديد آمده ممكن است.
نكتهي اوّل آنكه مثلهاي قرآن كريم ساده نيست و بايد آنها را تعقل كرد و شرط بهرهمندي از آنها تعقل آنهاست.
نكتهي دوّم آن است كه تعقّلِ امثال قرآن، تنها در توان عالمان است اگر مثلهاي قرآن كه رقيق شدهي معارف عميق آن است، نياز به تعقل و علم دارد، به طور يقين در فهم و درك معارف بلند و لطايف دقيق قرآن نيز اين دو عنصر كليدي ضرورت دارد.
قرآن كريم در آيات فراواني منكران خود را افرادي سفيه و كم عقل معرّفي مي كند، كه در مباحث گذشته كم و بيش ذكري از آنها شد، و دربارهي مؤمنان ميفرمايد: « وَ يَرَي الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ»[2] يعني كساني كه عالمند، قرآن را خوب ميفهمند و چون آن را فهميدند، به حقّ بودن آن و نازل شدن آن از سوي خداوند ايمان ميآوردند. علم نردبان عقل است و تعقّل وقتي بهتر صورت ميپذيرد كه علم بيشتري در اختيار انسان متعقّل باشد. در بحث تأويل گذشت كه راسخان در علم به همهي قرآن و به محكمات و متشابهات آن ايمان دارند « وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»[3] و پس از آن ميفرمايد: « وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»[4] يعني تنها صاحبان خرد از قرآن بهرهمند و از تذكّرهاي سودمند آن متذكّر ميشوند.
عقل، ميزان و كليد و راهنما است
به عنوان مثال، اگر ظاهر آيهأي دلالت دارد بر اينكه از پيامبري گناهي سر زده، چون عقل صدور گناه از پيامبران را محال عادي ميداند، پس بايد به دنبال فهم درست و دقيق آيه بود و آن را به گونهأي فهميد كه با مقدّمات روشن و روشنگر مورد قبول عقْل منافات نداشته باشد.
نيز در آياتي كه سخن گفتن خدا، ديدن و شنيدن صداي خدا، بيان شده، عقل ميگويد محال است كه خدا مادّي و جسماني باشد و اگر چنين است پس نه ميتوان با چشم سر خدا را ديد و نه خداوند چشم و گوش و زبان مادي دارد.
خداي سبحان قرآن كريم را به صفتهاي نور و هدايت و تبيان معرّفي كرده، كه نشانگر بينيازي قرآن در تعليم و ابلاغ رسالت خود از علوم است. قرآن كريم نه از حيث محتوا نيازمند خارج خود است و نه از حيث دلالتْ محتاج چارهجويي بيروني؛ ولي اين معني، مستلزم آن نيست كه انسان با قرآن كريم برخورد جاهلانه نمايد و نقش علوم و معارف را در فهم قرآن ناديده بگيرد. تحصيل علوم تجربي و مانند آن ظرفيت دل را گسترش ميدهد و توانايي فهم و تحمّل معارف قرآن را بالا ميبرد و به انسان شرح صدر ميدهد. «إن هذه القلوب أوْعيهي فخيْرها أوعاها»[5] هر قلبي كه از انديشههاي مستدلّ برخوردار است، آمادگي آن براي تحمّل و دريافت علوم قرآني بيشتر است و هر چه انسان در انديشه جهان آفرينش، از آيات كتاب تكويني خداوند بهره ببرد قدرت او در فهم آيات كتاب تدويني از قرآن كريم افزونتر ميگردد.
آنچه در اين ميان مذموم و نادرست شمرده ميشود، اين است كه بافتههاي علوم تجربي را قبل از آنكه به عنوان يافته علمي برسند بر قرآن تحميل كنيم و معناي آيات قرآن را به گونهأي بيان كنيم كه بر اساس فرضيّات باشد، علّت نادرستي اين عمل نيز روشن است؛ زيرا فرضيّات علمي و تجربي دائماً در حال تغيير و تحوّلند و بسيار ميشود كه پس از مدّتي فرضيّهأي جديد، فرضيّه سابق را باطل ميسازد و اگر ما قرآن را با اين فرضيات موقّت هماهنگ سازيم، معنايش ايجاد دگرگوني و فرسايش در معارف قرآن است؛ در حالي كه قرآن از هر بطلاني مصون و محفوظ است: « لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»[6]. البتّه فرضيّهها قبل از آنكه به نصاب قطعيت برسند ميتوانند به عنوان يكي از وجوه و احتمالهاي تفسيري ياد شوند و هنگامي كه به مرحله قطعيّت رسيدند ميتوانند به عنوان معناي تفسيرمورد قبول قرار گيرند.
فهم قرآن، با ذهن بيرنگ ميسّر است
از وجود مبارك رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايتي نقل شده كه فرمودهاند: «القرآن مأدُبة الله فتعلّموا مأدُبَته ما اسْتطعتم»[7] در اين روايت نوراني قرآن به عنوان «مأدبة الله» معرفي شده است. «مأدبه» به معناي مائده و سفره نيست بلكه غذاي پخته و آماده را مأدبه ميگويند. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه به فرمودهي خداي سبحان بخل و ضنت ندارد و به فرمودهي خودش «أجود بني آدم» و بخشندهترين انسانهاست، همهي مردم را به قرآن كه غذاي آمادهي روح و «مأدبة الله» است دعوت كرده است. اگر قرآن سفرهي خالي ميبود، ميشد كه هر كس غذايش را بياورد و در اين سفره بخورد ولي اگر قرآن غذاي آماده است، نبايد انسان افكار و برداشتهاي علمي و يا بافتههاي خود را به همراه بياورد و به اسم قرآن استفاده كند. اگر كسي با عقايدي خاص بيايد به محضر قرآن، هرگز از آن بهرهأي نميبرد و با همان افكاري كه با خود آورده باز خواهد گشت.
مقصود از بيرنگ بودن ذهن
البتّه همانطوركه اشاره شد، قرآن كريم با مسائل مسلّم عقلي مطابق است و هميشه انسانها را دعوت به تعقل و درست انديشي ميكند و با پيشرفت علوم عقلي ، معارف اصول قرآني نيز بهتر ظهور دارد و انسان از قرآن بهتر بهرهبرداري ميكند ولي تحميل نكات ادبي يا فقهي يا كلامي يا فلسفي و يا عرفاني بر قرآنْ كار درستي نيست و سر از «تفسير به رأي» در ميآورد كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود خداي سبحان ميفرمايد «ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي»[8] ايمان به من نياورده كسي كه كلام مرا به رأي و نظر خود تفسير كند.
در علوم تجربي اگر فرضيّهأي با پيشرفت علم، صحيح شناخته شد و تثبيت گرديد و انسان به آيهأي كه مربوط به جهان طبيعت است برخورد كرد، ميتوان گفت كه شايد نظر قرآن همين مطلب باشد. امّا نميتوان آن را به طور انحصار، به قرآن نسبت قطعي داد و اگر كسي هر سخن نارواي علمي را به قرآن نسبت دهد، از آنجا كه قرآن كريم، عزيز و نفوذ ناپذير است وهيچ بطلاني در آن راه ندارد، تحميل پذير هم نيست و در آيندهأي نه چندان دور، بطلان آن سخن، و نزاهت خود را از آن، براي همگان آشكار ميسازد.
البته اصول مبرهن هر كسي ناخودآگاه تأثيري در كيفيت استفادهي وي از ظواهر آيات قرآني دارد ولي سلطهي بر ذهن، استيلاي بر خاطرهها و فرض تخليه ذهن از پيش داوريها در صورت امكانْ سهم مؤثّري در استماع راستين و دريافت اصيل پيام قرآني دارد، و چنين كاري گرچه دشوار است ليكن، به دليل تحوّل فكري كه در برخي از صاحبان مكاتب مادي بعد از تدبر در قرآن پديد آمده ممكن است.
پی نوشت:
[1] ـ سورهي نكبوت، آيهي 43.
[2] ـ سورهي سباء، آيهي 6.
[3] ـ سورهي آل عمران، آيهي 7.
[4] ـ سورهي بقره، آيهي 269.
[5] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[6] ـ سورهي فصّلت، آيهي 42.
[7] ـ بحار، ج 89، ص 19.
[8] ـ بحار، ج 2، ص 279، ح 17.