نگاهى به ويژگىهاى رفتارى اولين بانوى مسلمان نسبتبه پيامبر (صلی الله علیه و اله)
مرورى بر نحوه خاكسپارى خديجه عليها السلام و يادكرد دايمى پيامبر از وى، ميزان اين حزن و اندوه را به خوبى نشان مىدهد: وقتى خديجه وفات يافت، پيامبر به شدت گريه كرد و زمانى كه قبر آن بانوى بزرگوار حاضر شد، پيامبر همانگونه كه اشك از چشمانش ريزان بود، وارد قبر شد و خوابيد و افزونتر از قبل گريست، (7) او را دعا كرد و برخاست و با دستخويش همسرش را در قبر گذاشت. (8) پيامبر در سالگرد وفاتش نيز گريه كرد (9) و به زنانش فرمود: گمان نكنيد مقامتان از او بالاتر است. زمانى كه كافر بوديد، ايمان آورد و مادر فرزندانم است.» (10) حتى سالها بعد كه مىخواستند خبر خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليها السلام را به پيامبر بدهند و يادى از خديجه شد، چشمانش پر از اشك شد و زمانى كه ام سلمه از علت گريهاش پرسيد، فرمود: «خديجه و اين مثل خديجة صدقتنى حين يكذبنى الناس و ايدتنى على دين الله و اعانتنى عليه بمالها ان الله عز و جل امرنى ان ابشر خديجة ببيت فى الجنة من قصر الزمرد لا صعب فيه و لا نصب; (11)
خديجه و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند، مرا تصديق كرد. بر دين خدا يارىام كرد و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردين در بهشت كه سختى و محنتى در آن نيست، بشارت دهم.» اين همه تجليل و بزرگداشت از مقام خديجه عليها السلام ما را بر آن مىدارد كه اندكى پيرامون شخصيتخديجه عليها السلام سخن بگوييم و شاخصههايى كه خديجه عليها السلام را به چنين مرتبهاى رسانده استبرشماريم.
در اين مقاله پيرامون ويژگىهاى رفتارى خديجه عليها السلام نسبتبه پيامبر صلى الله عليه و آله سخن خواهيم گفت.
1 - نگرش ارزشى
«يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك و سعلتك فى قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك; (12) اى پسر عمو، من به خاطر خويشاوندى، شرافت تو در بين مردم، امانتدارى، خوشخلقى و راستگويىات به تو تمايل پيدا كردم.»
اين نوع نگرش و رفتار، در جامعهاى كه عموم تودهها براساس ظواهر و زرق و برقهاى دنيوى روابط خود را پايهريزى مىكنند، نمىتوانستبدون پىآمدهاى تلخ و ناگوار باشد، لذا به فاصلهاى اندك از پخش خبر ازدواج وى با امين قريش، گروهى از زنان به عيب جويى از وى روى آوردند و در محافل خود او را سرزنش كردند. آنان مىگفتند: «او با اين همه حشمت و شوكتبا يتيم ابوطالب كه جوانى فقير است ازدواج كرد. چه ننگ بزرگى!» خديجه عليها السلام در مقابل اين جهالتها ساكت ننشست و آنها را به صرف نهار دعوت كرد و بعد از پايان مراسم گفت: «اى زنان! شنيدهام شوهران شما (و خودتان) در مورد ازدواج من با محمد صلى الله عليه و آله خرده گرفتهايد و عيبجويى مىكنيد، من از خود شما مىپرسم آيا در ميان شما، شخصيتى مثل محمد وجود دارد؟ آيا در گستره مكه و اطراف آن شخصيتى در فضائل و اخلاق نيك، مانند او سراغ داريد؟ من به خاطر اين ويژگىها با او ازدواج كردم و چيزهايى از او ديدهام كه بسيار عالى است. پس شايسته نيستشما اين گونه سخن بگوييد و نسبتهاى ناروا به ديگران دهيد.»
زنان قريش بعد از اين سخنان خديجه، همگى سكوت اختيار كردند و به تدريج پراكنده شدند. (13)
اين شيوه استدلال خديجه هر چند عمق ارزشگرايى در انتخابها را نشان مىداد، براى جامعه جاهل و متعصب آن روز قابل درك نمىنمود، لذا زنان لجوج قريش به حالت قهر با او رفتار مىكردند. آنها ديگر به خديجه سلام نمىكردند و نزد او نمىرفتند حتى تا سال پنجم بعثت كه حضرت زهرا عليها السلام متولد شد، نيز اين شيوه رفتارى همچنان پا برجا بود. لذا حتى هنگام وضع حمل، او را تنها گذاشته و پيام فرستادند كه: «تو با ما مخالفت و با يتيم ابوطالب ازدواج كردى، ما هرگز نزد تو نمىآييم و در هيچ كارى كمك نمىكنيم!!» اين حجم از كينهورزىها
دل خديجه را آزرد تا آن جا كه خداوند چهار بانوى پاكيزه (ساره، آسيه، مريم، صفورا دختر شعيب پيامبر) را به يارى او فرستاد و به اينسان خديجه پاداش عشق و علاقه به كمالات انسانى را دريافت كرد و فرزندش فاطمه زهرا عليها السلام را نيز به دنيا آورد. (14)
2 - احترام به شخصيت پيامبر
3 - تلاش براى جلب رضايت
خديجه عليها السلام با درك چنين روحياتى از پيامبر، هرگز براى او مزاحمتى ايجاد نمىكرد و هميشه با همدلى و همراهى او را بدرقه مىكرد، غذايش را به وسيله حضرت على عليه السلام به بالاى كوه مىفرستاد و گاه خود نيز با حضرت همراه مىشد. علامه مجلسى به نقل از صحاح اهل سنت مىنويسد: «در آن ماه رمضان كه پيامبر در كوه حرا به سر مىبرد و وحى و بعثت آغاز مىشد، حضرت على و خديجه و يكى از غلامان در حضورش بودند.» (19)
براى نمونه تنها يكى از اين عبادتهاى پيامبر 40 روز به درازا كشيد كه خديجه عليها السلام تمام اين مدت را به تنهايى گذراند.
چنين عبادتهاى طولانى به طور طبيعى مىتوانست موجب ناراحتى، دلشورهها و نگرانىهاى مختلفى براى خديجه شود، اما او نه تنها اعتراض نمىكرد بلكه با رسول خدا همراهى نيز مىنمود، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله كه خود متوجه نگرانىهاى خديجه بود، عمار ياسر را نزد خديجه فرستاد و پيام داد كه: «اى خديجه! گمان نكن كنارهگيرى من به خاطر بىاعتنايى به تو است، بلكه پروردگارم چنين فرمود تا امر خود را اجرا كند. جز خير و سعادت فكر ديگرى نكن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مىكند. پس وقتى شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت كن.» (20)
همراهى و همدلى خديجه و تلاش او براى كسب رضايت رسول اكرم به حدى بود كه وقتى هنگام وفات در ضمن وصيتهايش به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «من در حق شما كوتاهى كردم، مرا عفو كن»، پيامبر فرمود: «هرگز از تو تقصيرى نديدم و تو نهايت تلاش خود را به كار بردى و در خانه من بسيار خسته شدى.» (21)
4 - تصديق و تاييد پيامبر صلی الله علیه و اله
«هرگز، به خدا سوگند! بهتر از خديجه هيچگاه نصيبم نشد، او هنگامى به من ايمان آورد كه مردم مرا تكذيب مىكردند و ... .» (22)
عبدالله بن مسعود نمونهاى از مشاهدات خود پيرامون ايمان خديجه را آن زمان كه هيچ كسى به پيامبر ايمان نياورده بود، اينگونه بيان مىكند: «نخستين چيزى كه از اسلام دانستم اين بود كه با عموهايم و تعدادى از اعضاى قبيله، وارد مكه شديم. چون مىخواستيم مقدارى عطر بخريم ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمايى كردند. او بالاى چاه زمزم، در كنار كعبه نشسته بود. زمانى كه پيش او نشسته بوديم، ديديم مردى كه دو لباس سفيد پوشيده بود و گيسوان و ريش پر و دندانهاى سفيد و ... داشت و چهرهاش مثل ماه مىدرخشيد، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف راست او يك نوجوان و پشتسرش بانويى پوشيده را ديدم. آنها كنار حجرالاسود رفتند. ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست كشيد، سپس آن نوجوان و بعد آن بانو. آن گاه هر سه به طواف كعبه مشغول شدند. وقتى هفتبار طواف كردند، كنار حجر اسماعيل آمدند و نماز جماعتخواندند. آن مرد هنگام تكبير دستهايش را تا كنار گوشش بلند مىكرد تا به قنوت نماز رسيدند. قنوت را طولانى كردند تا آن كه نماز تمام شد. من كه چنين چيزى نديده بودم، از ابن عباس پرسيدم: آيا دين جديدى به مكه آمده است؟ من چنين دينى را در مكه نديده بودم؟ گفت: اين مرد برادرزاده من، محمد بن عبدالله است و آن نوجوان برادرزاده ديگرم على بن ابىطالب و آن خانم هم همسر محمد; خديجه دختر خويلد است. به خدا قسم غير از اين سه نفر كسى در روى زمين به اين دين اعتقاد ندارد.» (23)
5 - انفاق اموال
دامنه اين يارى مالى به سالهاى اوليه ازدواج ختم نيافتبلكه هنگام محاصره اقتصادى در شعب ابىطالب و حتى بعد از آن نيز اموال خديجه نقش اساسى در نجات اسلام و مسلمانان از نابودى ايفا كرد تا آنجا كه پيامبر در ماجراى شعب فرمود: «هيچ ثروتى، هرگز مثل ثروت خديجه به من سود نرساند.» (26)
طبق بعضى روايات در ماجراى محاصره، از اموال خديجه چيزى نماند و به نقل از حضرت خديجه عليها السلام «چيزى جز دو پوستباقى نماند كه هنگام استراحتيكى را زيرانداز و ديگرى را روانداز قرار مىدهيم». در اين مدت ابوالعاص بن ربيع، داماد حضرت خديجه، شترها را با گندم و خرما با شگردهاى مختلف به آنها مىرساند و در طول سه سال محاصره، مصارف آنان از اموال خديجه تامين مىشد. (27)
6 - تحملپذيرى و صبر
ميزان فشارى را كه بر محاصرهشدگان وارد مىشد مىتوان از گزارش سعد وقاص فهميد. او مىگفت: شبى از دره بيرون آمدم، از شدت گرسنگى تمام توانم را از دست داده بودم، چشمم به پوستخشكيده شترى افتاد، آن را برداشتم و بعد از شستن و پختن و كوبيدن، با آب خمير مخلوط كردم و سه روزى با آن به سر بردم.» (28)
بنت الشاطى از نويسندگان عرب در مورد ميزان تحمل خديجه عليها السلام در اين دوران مىنويسد: خديجه در سنى نبود كه تحمل آن همه رنجبرايش آسان باشد، و از كسانى نبود كه در جريان زندگى با تنگى معيشتخو گرفته باشد. اما در عين حال و با وجود كهولتسن، سختىهايى را كه در اثر محاصره در شعب وارد مىشد تا سر حد مرگ تحمل كرد. (29)
در اين دوره حتى برخى بستگان پيامبر نيز با بىرحمى تمام بر اين فشارها مىافزودند كه از جمله آنها مىتوان از ابوجهل نام برد كه مانع مىشد تا حكيم بن حزام براى عمهاش خديجه عليها السلام كه در شعب بود، حتى از اموال خود خديجه آذوقه برساند. (30)
7 - انيس و غمزداى پيامبر
ابن هشام مىنويسد: خديجه به پيامبر ايمان آورد، گفتارش را تصديق كرد و او را يارى داد و ...
خداوند به وسيله او به پيامبرش آرامش داد به نحوى كه هيچ خبر ناراحتكنندهاى از قبيل رد و تكذيب را نمىشنيد مگر اين كه خداوند به وسيله خديجه گشايش برايش ايجاد مىكرد. وقتى خدا پيامبرش را به خديجه برمىگرداند، دشوارىها را بر او آسان مىكرد و تصديقش كرده، اعمال مردم را (كه موجب آزار شده بود) بىاهميت جلوه مىداد. رحمتخدا بر او باد. (31)
حجم سنگين فشارهاى قريش و مشركان با اين سخن پيامبر روشن مىشود كه: «ما اوذى نبى بمثل ما اوذيت; (32) هيچ پيامبرى مثل من آزار نديد.» و خديجه عليها السلام در تمام اين آزارها، يار و غمزداى پيامبر بود.
علامه مجلسى مىنويسد: در سالهاى آغازين بعثتبود كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله با سيمايى غمگين و محزون از غار حرا به خانه برگشت. خديجه عليها السلام مىگويد، به پيامبر گفتم: نشانه اندوه در چهرهات مىبينم، چه شده است؟ فرمود: على از من جدا شده و معلوم نيست كجاست؟ [ عدهاى از مسلمانان به خاطر پرهيز از گزند مشركان پراكنده شده بودند و ميان على عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فاصله افتاده بود] در مورد آسيب رسانى مشركان به وى نگرانم!
به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم: بر شترم سوار مىشوم، يا او را مىيابم و يا مرگ بين من و او فاصله مىاندازد.
خديجه سوار شتر شد و به جست و جو پرداخت تا آن كه قيافه كسى را ديده بر او سلام كرد و از صداى جوابش فهميد على است ... آن گاه به سوى خانه برگشت و با دادن خبر سلامتى على، پيامبر را خوشحال كرد به اندازهاى كه پيامبر يازده بار شكرا للمجيب گفت.
8 - مجاهدت و دفاع از رسول خدا صلى الله عليه و آله
علاوه بر اين خديجه عليها السلام در مقام دفاع از پيامبر نيز برمىآمد. از جمله اصبغ بن نباته مىگويد: عصر روز جمعه در مسجد در حضور على عليه السلام بوديم كه مردى بلند قامتبه نام سواد بن قارب خدمت امام آمد. او بعد از رد و بدل شدن مطالبى گفت: از يمن سوار شتر شدم و به سوى مكه آمدم. با نخستين كسى كه روبهرو شدم ابوسفيان بود. بر او سلام كردم و پيرامون خاندان قريش پرسيدم، گفت: مشكلى نيست فقط يتيم ابوطالب دين ما را فاسد كرده است.
گفتم نام او چيست؟ گفت: محمد و احمد. پرسيدم كجاست؟ گفتبا خديجه دختر خويلد ازدواج كرده و در خانه اوست. مهار شتر را كشيدم و به خانه خديجه رفتم و در زدم. خديجه پشت در آمد و پرسيد: كيستى؟ خود را معرفى كردم و گفتم: مىخواهم با محمد ملاقات كنم.
او اين گونه پاسخ داد: «اذهب الى عملك ماتذرون محمدا ياويه ظل بيت قد طردتموه و هربتموه و حصنتموه اذهب الى عملك; به دنبال كار خود برو، محمد را رها نمىكنيد تا در پناه خانهاش بياسايد. شما او را از خود دور كرديد و فرارى داديد و در مقابلش سنگربندى كرديد، برو به دنبال كارت.»
پيامبر فرمود: اى خديجه در را بگشا، وقتى وارد شدم سيماى نورانى پيامبر را ديدم و به رسالت او ايمان آوردم و بعد از وداع به يمن برگشتم. (34)
يك بار هم كه جهال عرب با سنگپرانى حضرت را زخمى كردند و در پى او تا خانه خديجه آمدند و خانه را سنگباران كردند، خديجه بيرون آمد و گفت: آيا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجيبترين قوم شماست، شرم نداريد؟ و مردم با شنيدن اين سخن شرمنده و متفرق شدند و آن گاه خديجه به مداواى همسرش شتافت. در همين واقعه بود كه پيامبر از سوى خداوند به او سلام رساند و خديجه در برابر سلام الهى گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئيل السلام و عليك يا رسول الله السلام و بركاته.» (35)
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج 21، ص 352.
2) همان، ج 102، ص 272.
3) همان، ج 16، ص 69.
4) همان، ج 75، ص 56.
5) همان، ج 16، ص 69.
6) همان، ج 19، ص 21.
7) سيره اعلام النبلاء، ج 2، ص 11; كشف الغمه، ج 1، ص 511.
8) تاريخ طبرى، ج 4، ص 593.
9) سفينةالبحار، ج 1، ص 380.
10) سيره نبوى، ابن هشام، ج 1، ص 199.
11) سفينة البحار، ج 1، ص 381.
12) سيره نبوى، ابن هشام، ج 1، ص 201; تاريخ طبرى، ج 1، ص 521.
13) بحارالانوار، ج 16، ص 81; ج 103، ص 374.
14) همان، ص 80.
15) بحارالانوار، ج 1، ص 4.
16) سفينة البحار، ج 2، ص 570; وفات الزهرا، مقرم، ص 7.
17) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 13، ص 208.
18) بحارالانوار، ج 17، ص 309.
19) همان، ج 15، ص 363.
20) بحارالانوار، ج 16، ص 79 و 80.
21) شجره طوبى، ج 2، ص 235.
22) قاموس الرجال، ج 10، ص 432.
23) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج 13، ص 225.
24) بحارالانوار، ج 16، ص 22.
25) همان، ج 16، ص 75 تا 77.
26) همان، ج 19، ص 63.
27) رياحين الشريعه، ج 2، ص 211.
28) سيره ابن هشام، ج 1، ص 379; تاريخ طبرى، ج 2، ص 79.
29) خديجه كبرى، نمونه زن مجاهد مسلمان.
30) سيره ابن هشام، ج 1، ص 335; بحارالانوار، ج 19، ص 18.
31) سيره نبوى، ابن هشام، ج 1، ص 249; استيعاب، ج 4، ص 1820; با اختلاف اندك.
32) بحارالانوار، ج 39، ص 1.
33) كمال الدين، ص 197; نمونههايى از مجاهدت اين بانو در ماهنامه مبلغان ش 11، ص 8 به بعد مطالعه كنيد.
34) اختصاص مفيد، ص 181; بحارالانوار، ج 18، ص 98.
35) استيعاب، ج 4، ص 111 و ج 2، ص 719; اسد الغابة، ج 5، ص 438.