ولادت
در یکی از روزهای سال 1292 ش، در خانه باصفای آقامیرعلی، از سادات محترم آذرشهر، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که بعدها بر اثر کوشش در راه تحصیل و تهذیب، از چهرههای برجسته جامعه اسلامی شد. عشق و ارادت پدرش به امیر مؤمنان علی علیهالسلام او را بر آن داشت تا برای نامگذاری فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی «اسداللّه» را برگزیند. اسداللّه در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و از آن به بعد تحت نظارت پدر دلسوز و بانوی پرهیزگاری که به همسری پدر او درآمده بود، روزهای حساس دوره کودکی را سپری کرد و با تربیتی اسلامی پا به دنیای نوجوانی گذاشت.
در مکتب حوزه
سید اسداللّه مدنی در اوایل جوانی به سلک طالبان علم و کمال راه یافت و دروس ابتدایی را در حوزه علمیه یزد فرا گرفت. هرچند در روزهای نخستین تحصیل، پدر خود را از دست داد اما همچنان با مشکلات ساخت و راه حوزه علمیه قم را پیش گرفت و مدتها همنشین رنج غربت بود. قلب لبریز از عشق و شعف به معارف اسلامی او را واداشت که سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه علیهاالسلام ماندگار شود و از محضر بزرگان بهرهمند گردد. وی مدتی را که در این شهر بود در پای درس آیت اللّه حجت کوهکمری و آیت اللّه سیدمحمدتقی خوانساری و چهارسال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و موجب شد امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش نسبت به ایشان فزونی یابد.
در مقام اجتهاد
آیت اللّه مدنی در سال 1363 ق به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حجّ، بیدرنگ به سوی نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه، درس و بحث علمی را آغاز نمود. وی سالیان درازی در حوزه پررونق نجف ماندگار شد و همانگونه که در مقابل بارگاه قدسی امام علی علیهالسلام زانوی ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روح و تهذیب نفس همّت گماشت، در فضای حوزه علمیه نیز تلاشگری کمنظیر بود. او که از دانش و معارف بزرگانی چون آیتاللّه حکیم، آیتاللّه سید ابوالحسن اصفهانی و آیتاللّه سید عبدالهادی شیرازی بهره میبرد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر مینهاد، روزبهروز بر درخشش شخصیت علمی و معنویاش افزوده میشد و سرانجام به مقام اجتهاد نائل شد.
بر کرسی تدریس
آیتاللّه مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درسهای زنده و پر شور بود. عاشقان علم و دین در اطراف شمع وجود آیتاللّه مدنی گرد میآمدند و از بحثهای شیوا و دلنشین وی استفاده میکردند. آیتاللّه راستی کاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود میگوید: «از درس ایشان محصلین زیادی استفاده مینمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصّی در درس ایشان شرکت میجستند».
بر قله رفیع عرفان
گفتار، کردار، سکنات و در یک کلمه زندگی شهید مدنی با یاد خدا درآمیخته بود. او اگرچه در میان مردم و همانند آنان زندگی میکرد، هرگز ذهن و زبانش از ذکر خدا غافل نبود و تعلّقات دنیا او را از یاد محبوب باز نمیداشت. تقوا تنها لقلقه زبانش نبود، بلکه الگوی عملی سیر و سلوک و زیربنای محکم زندگی او محسوب میشد و همواره میگفت: «تقواست که آزادی و روشنبینی میآورد و حق را الهام میبخشد».
سادهزیستی و مراقبت بیتالمال
آیتاللّه مدنی زهد و پارسایی را آگاهانه اختیار نموده، از زندگی مرفّه گریزان بود. هیچگاه زرق و برق دنیا چشمهایش را خیره نمیکرد و تا آخرعمر دست از قناعت و بخشش به دیگران باز نداشت. به فقرا و مستمندان بسیار میبخشید و خود همچون فقیرترین مردم زندگی خود را میگذرانید و این در حالی بود که امانتدار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران وجوهات شرعی زیادی برای او فرستاده میشد، امّا هیچگاه از وجوهات برای مخارج شخصی خود استفاده نمیکرد.
عشق به جوانان
آیت اللّه مدنی به جوانان عشق میورزید و توجّه خاصّی به آنان داشت. در ایّام تبعید، به هر شهری که منتقل میشد وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص میداد و ساعتها سئوالات گوناگون آنها را پاسخ میگفت و به تعطیل شدن و حتی کم رونق شدن این جلسات رضایت نمیداد. او در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانش که از وی پرسیده بود: «حاج آقا، چرا این قدر وقت خود را به این بچهها اختصاص میدهید، در حالی که از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار نیستند؟»، گفته بود: «اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچهها و جوانان، آغوشهای باز شده نگران کنندهای هست که اینها را میربایند».
در وادی فروتنی
تواضع، از برجستهترین اوصاف مؤمنان و از عالیترین فضایل اخلاقی هر انسان صاحب کمال است که رسیدن بدان، خودساختگی میطلبد. آیت اللّه مدنی که عمری در سیر و سلوک گام زده بود، از این کمال معنوی بهره فراوان داشت. یکی از فضلای حوزه علمیه قم در این خصوص میگوید: من از نزدیک که با آیت اللّه مدنی معاشرت داشتم ایشان را انسانی غیور و جسور میدیدم... او با تواضع دست به سوی خدا برمیداشت و میگفت: «خدایا! از صمیم قلب میگویم، اگر صدمه به انقلاب برسد من حاضرم از جان خودم برای دفع آن، سرمایهگذاری کنم...» و در احترام و تواضع به دیگران حتی به کوچکتر از خودش از لحاظ علمی و موقعیت اجتماعی، به گونهای برخورد میکرد که من فکر میکردم خداوند متعال در او نفس امّاره نگذاشته است.
در میدان دلاوری
دلاوری آیت اللّه مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت. او در دوران ستمشاهی همگام با اقشار مختلف مردم همواره در راه احقاق حقوق مردم فریاد برمیآورد و حتی از درافتادن با حکومت هم وحشت نداشت. یکبار در گنبد کاووس که ایّام تبعید را در آنجا میگذراند، رئیس ساواک گنبد به صورت ناشناس به ایشان تلفن کرد و از او پرسید: به نظر شما امروز از چه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بیپروا میگوید: با وجود آیت اللّه خمینی معلوم است که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک بعدا به ایشان پیغام میفرستد که: «آقای مدنی کمی ملاحظه کنید». آیت اللّه مدنی، همین که از قضیه اطلاع مییابد، در پاسخ میگوید: «من آنچه عقیدهام هست میگویم و از کسی هم باکی ندارم».
شهید مدنی و فرهنگ صرفهجویی
قناعت و صرفهجویی در امور زندگی که از اوصاف پسندیده اسلامی است، در زندگی آیت اللّه مدنی نمایان بود. او در پرتو این توصیه اسلامی نه تنها عزّت و عظمت روحی خود را حفظ کرده بود، بلکه زمینه را برای کمک به مستمندان فراهم مینمود. در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیدهاند از آن استفاده نکرد و در سرمای سوزان تبریز با پوشیدن پوستین، زندگیاش را گذراند. شهید مدنی در جزئیترین امور چنان دقت میکرد که تعجب اطرافیانش را برمیانگیخت.
تسلّیبخش دردهای محرومان
آیت اللّه مدنی خانهاش قبله آمال محرومان بود و کعبه نیاز نیازمندان. او همانند پدری مهربان سرانگشت لطف و عنایتش گرهگشای مشکلات زندگی مستضعفان بود و تسلّی بخش دردهای فراوانشان. داماد ایشان میگوید: چیزهایی را که ما در زندگی ایشان دیدیم فقط میتوان در زندگی امیرالمؤمنین علیهالسلام دید. یادم هست یک موقع پیرمردی رسید، و ما به دلایلی او را به خانه راه ندادیم تا اینکه او از فرصت استفاده کرد و خودش را به نحوی به آقا رساند و خواستهاش را به ایشان گفت. ایشان بر سر ما فریاد زد که آقا من جواب خدا را چه بدهم؟ این مرد کار داشته و شما راهش ندادید؟! شهید مدنی در همدان برای کمک به محرومان مؤسسهای ایجاد کرده بود. هرکس هرچه میتوانست از وسایلی که مورد احتیاج خانوادههای مستمند بود میآورد و شبها آن کالاها را تحویل خانوادههای بیسرپرست میدادند و از آنها دلجویی میکردند.
بر مسند موعظه و اخلاق
آیتاللّه مدنی معلم بزرگ اخلاق بود؛ امّا نه اینکه دیگران را نیازمند پند و موعظه بداند و خود را فراموش کند، بلکه آنچه میگفت خود پیشتر بدان عمل کرده بود. از اینرو سخنش بر دلها مینشست و اندرزهایش چون کیمیا، مس وجود انسانها را به طلا مبدّل میساخت. زمانی که در نجف اشرف بود، هفتهای دو روز درس اخلاق داشت. در یک جلسه تنها برای بازاریان سخن میگفت و آنها را با وظایف دینیشان آشنا میساخت و جلسه دیگر به محصلان علوم دینی و علما اختصاص داشت. این در حالی بود که در آن روزها دایر کردن درس اخلاق در حوزه علمیه نجف کار هر کسی نبود. آیت اللّه مدنی این جلسات را در دوران تبعید نیز زنده نگه داشت او به هر شهر و دیاری که میرفت بر خلاف میلِ حکومت، بساط بحثهای اخلاقی را پهن میکرد و محفل دینمدارانِ حقیقتجو را نور و گرما میبخشید.
تبلور اخلاص
آیت اللّه مدنی مرد عمل بود و در کارهایش نیز جز خدا را در نظر نمیآورد و میگفت: «ارزش عمل به نیّت است. اگر نیت برای غیر خدا باشد، به چه درد میخورد؟»
داماد ایشان در ضمن خاطراتش میگوید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضانِ یکی از سالها، شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف، مجلس بسیار عظیم و باشکوهی ترتیب داده بود و علما و فضلا و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند. ایشان [آیت اللّه مدنی] بالای منبر رفته همه را موعظه فرمود و دلها را برای دعا و تضرّع آماده ساخت. تا اینکه چراغها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاریکی، ایشان جملهای بیان کردند که مجلس واقعا منقلب شد و همه را سخت متأثر و گریان کرد. فرمودند: «رفقا، اگر شماها امشب آمدهاید از گناهانتان در پیشگاه خداوند توبه کنید، ولی من آمدهام از اعمال و عبادتهایم توبه کنم».
مبارزه با بعثیه
آیت اللّه مدنی به احکام اسلام و مقررات آن پایبند بود. او حتّی در کوچکترین مسایل دقّت فراوان داشت و در پاسداری از حریم اسلام هیچگاه احساس خستگی نمیکرد. زمانی در کشور عراق، بعثیها دست به اعمال ضد اخلاقی میزنند و با درج مقالات توهینآمیزی در روزنامه، آیت اللّه حکیم را تحقیر کرده، مرجعیت را مخدوش مینمایند. آیتاللّه حکیم به دنبال این اعمال ضد مذهبی به کوفه رفته، به عنوان اعتراض در آنجا ماندگار میشود. در این ماجرا آیت اللّه مدنی تنها کسی بود که در مقابل بعثیها موضع گرفت. وی برای پشتیبانی از مرجع تقلید جهان تشیّع در پیشاپیش طلاب کفن پوشید و به سوی کوفه راهپیمایی کرد و آیت اللّه حکیم را به نجف برگرداند.
خدمت به بندگان خدا
خدمت به بندگان خدا و رسیدگی به قشر ضعیف جامعه چیزی بود که آیت اللّه مدنی همواره نسبت به آن توصیه میکرد و خود نیز شیفته آن بود و در این راه هیچگاه احساس خستگی نمیکرد. او پس از آنکه از جانب امام مأمور رسیدگی به امور تبریز و چند شهر دیگر شد، خانوادهاش را با خود نبرد. او میگفت: «من اگر اینها را به تبریز بیاورم باید روزی یکی دو ساعت وقتم را صرف اینها کنم، در حالی که این دو ساعت را میتوانم به مردم خدمت کنم». آیتاللّه مدنی در روزهای سخت زندگی خود که در تبعید بهسر میبرد، همچنان در خدمت مردم بود. او به هر شهر و روستا که میرفت به رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم اقدام میکرد و افراد نیکوکار را در این مسیر هدایت و تشویق مینمود.
در میدان جهاد
انسانهای بزرگ و ژرفنگر که همواره جلوههای حقایق را میبینند، آغاز زندگی حقیقی را تولّد ظاهری و پای نهادن بر عالم خاک نمیدانند؛ بلکه زندگی آنان از روزی آغاز میگردد که به دنبال گمشده خویش به منزلگه عشق بار یابند و از ظلمتکده تن برهند. آیت اللّه مدنی در زمره چنین افرادی بود. از دورانی که هنوز جوانی بیش نبود به اهداف بلندی میاندیشید و همانگونه که در بُعد علمی میگفت: «اگر یقین نداشتم مجتهد میشوم، به این کار تن در نمیدادم» در بعد معنوی و بالا رفتن از نردبان کمال انسانی هم همینگونه بود. او در کنار فعالیتهای درسی و بحثهای علمی، توجّه خاصّی به جامعه داشت و در سختترین اوضاع نیز در کنار مردم قرار میگرفت.
تبعید آفتاب
آیت اللّه مدنی هرجا حضور داشت همانند شمعی فروزان میسوخت و روشنی میبخشید. عاشقان و دلدادگان مکتب او گرداگردش حلقه زده، از پرتو کمالاتش بهرهها میگرفتند. کردارش تجلّیگاه ایمان، و گفتارش عرصه حماسه بود. سخنان افشاگرانه و بیباکانهاش، به مردم غمدیده و زجر کشیده آگاهی و امید میداد و این برای سردمداران حکومت نگران کننده بود.
از این رو پیوسته او را از منطقهای به منطقه دیگر تبعید میکردند. هنوز دو سال از تبعید ایشان به نورآباد نگذشته بود که وی را به گنبدکاووس تبعید نمودند و پس از آن نیز او را به چند شهر دیگر انتقال دادند.
منزلت رهبری در نگاه شهید مدنی
آیت اللّه مدنی منزلت بلند رهبری را در جامعه اسلامی به خوبی درک کرده بود و از آغاز دورانطلبگی، وجود یک مرکز دینی و سیاسی را برای جهان اسلام لازم میدانست. او بر این اعتقاد بود که «هرکس با پیشوایان و رهبران دینی، مخالفت ورزد، به عذابهای دنیوی و اخروی گرفتار میشود». وی در اینخصوص میگوید: «رهبران راستین به طرف خودشان دعوت نمیکنند. نمیخواهند به مقام و ثروتهای شخصی خود بیفزایند. فقط میخواهند آشنایی خلق با خدا کامل باشد و راه نشان دهند، به آن حدّ که انسانها بتوانند رابطهشان را با خداوند، تبارک و تعالی، محکم سازند».
او به امام خمینی نیز عشق میورزید و خاضعانه خود را مطیع امام ساخته بود و خالصانه میگفت: «ما تمام دنیا را با یک انگشت رهبر عوض نمیکنیم».
ولایت فقیه از منظر شهید مدنی
اسلام دین زندگی است و همانگونه که برای زندگی معنوی بشر دستورهایی دارد، برای اداره امور معاش دنیایی مردم نیز قانون و برنامه دارد و در این میان حاکمیت فقیه به عنوان رهبری انسانی عادل و آگاه به قوانین الهی، ضامن اجرای صحیح این دستورهاست. آیت اللّه مدنی به این مهم با توجّه خاصّی مینگریست و نسبت بدان اهتمام فراوانی داشت. او در تبیین این اصل اساسی اسلام چنین میگوید: «با یک حساب روشن و به طور صریح و آشکار میگویم: ... حکومت اللّه و حکومت امام زمان(عج) در حقیقت همان ولایت فقیه است که تبلور این آیه است که خدای تبارک و تعالی تشکیل حکومت اسلامی را به منزله روح نسبت به تبلیغات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرار میدهد: ای پیامبر باید حکومت اسلامی را نصب کنی و الاّ دین تو در معرض زوال و خطر است... ولایت فقیه قانون اساسی حکومت راستین اسلامی است که خداوند آن را برترین چیزها دانسته است... ولایت فقیه است که مستضعفین سراسر جهان را علیه متکبرین شورانده است.»
انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مدنی
انقلاب اسلامی در دید آیت اللّه مدنی معنای وسیعی داشت. وی در اینباره چنین میگوید: «انقلاب اسلامی بر طبق فطرت انسانها صورت گرفته... و دارای مجموعه مقرراتی است که دنیا و آخرت بشر را تأمین میکند. بنابراین انقلاب ما چون برای اسلام و به اسم اسلام بوده باید به کشورهای دیگر نیز معرّفی شود. در بین گرایش مردم و اسلام فاصلهای نیست؛ بنابراین باید اسلام را شناساند».
شهید مدنی، فقیه همیشه در صحنه
مبارزات آیت اللّه مدنی به دوران پیش از شکلگیری انقلاب اسلامی مربوط میشود. آیتاللّه مدنی پیش از نهضتِ سال 1342 در ایران، با فرقههای گمراه در ستیز بود. رضاخان و دیگر عاملان غرب در ایران برای کوبیدن اسلام، خصوصا مکتب حیاتبخش تشیّع، به ترویج کنندگان مرام بهاییگری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایران به ویژه در آذربایجان در حال گسترش بود. آیتاللّه مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدّتی در آنجا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وی نیز شکل گرفت. وی در کنار نوّاب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی به مبارزه برخاست. از همین رو وقتی شهید نوّاب مصمّم به مبارزه شد در تهیّه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیتاللّه مدنی معروف بود که «اسلحهای که نواب صفوی تهیه کرد، با پول کتابهای آیتاللّه مدنی بود».
همگام با امام
پس از رفتن امام خمینی رحمهالله از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیتاللّه شهید مدنی از جمله کسانی بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سختترین روزها در کنار ایشان بود. آیتاللّه مدنی، چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر میکرد، از امام نیز سخن میگفت و رسالت و وظایف مؤمنان را در مقابل نظام پهلوی گوشزد میکرد. از اینرو بود که در سالهای 50 و 51 از جانب سازمان امنیّت وقت کشور (ساواک) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم ایجاد اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید.
همراه با امام و همگام با انقلاب
در بهمن سال 1357 ش همزمان با فجر انقلاب اسلامی، آیت اللّه مدنی نیز در کنار شهید آیت اللّه بهشتی و صدها مبارز دیگر در صف مقدّمِ مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزی حقّ بر باطل در پی استقرار حکومت اسلامی تلاشگری خستگیناپذیر بود. آیتاللّه مدنی در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب گردید و سپس در اوج مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان به دستور امام خمینی راهی این شهر شد.
نقش آیتاللّه مدنی در خنثی ساختن توطئه
آیت اللّه مدنی همچنان که در سرنگونی حکومت پهلوی تلاشگر خستگیناپذیر صحنهها بود، در خنثی ساختن توطئه لیبرالها و ملیگراها چون بنیصدر نیز نقش اساسی خود را ایفا کرد. وی که از ابتدا خطر این حرکت خزنده را دریافته بود، به نمایندگان امام در دیگر استانها، همچون آیتاللّه اشرفی اصفهانی، آیتاللّه دستغیب و آیتاللّه صدوقی، دست اتّحاد داد و در مقابل این توطئه موضع سختی در پیش گرفت. اطلاعیهای که این بزرگوار در آن بحران صادر کرد برای مردم ایران هشدار بزرگی بود.
در انتظار شهادت
آیتاللّه مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز به نجوا میایستاد و از خدا شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب مینمود. چون در عالم رؤیا جام شهادت از مولایش حسین علیهالسلام گرفته بود، بیصبرانه در انتظار آن روز بود. خود در اینباره میگفت: «من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم. یکی اینکه به من میگویند سیداسداللّه؛ آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر اینکه آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه؟ روزی به حرم امام حسین علیهالسلام رفتم در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدّتی، یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود: یا بُنَیّ اَنْتَ مَقْتُولٌ؛ یعنی فرزندم تو کشته میشوی، که جواب دو سؤال من در آن بود، امّا فرمود: فرزندم، یعنی من سیّد هستم، و دیگر به من بشارت داد که من شهید میشوم».
شهادت و پرواز
آیتاللّه مدنی سرانجام در روز جمعه 20 شهریور 1360 پس از آنکه نماز جمعه را به پایان برد به دست منافقان به شهادت رسید و روحش به سمت عرش پرواز کرد. روانش شاد و یادش جاودانه و راهش پر رهرو باد.
منبع: ماهنامه گلبرگ