ویژه نامه روز نوزدهم ضیافت الهی
دعای روز نوزدهم
خدايا سرشار كن در اين ماه بهره ام را از بركات آن و هموار ساز راهم را به سوى خيرات آن و محرومم مساز از پذيرفتن حسناتش اى راهنماى بسوى حقيقت آشكار
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
ماه مبارک رمضان، بهار انس با قرآن
اشاره
ماه مبارک رمضان، ماه تولد قرآن، ماه انس با قرآن، ماه بهار قرآن، و ماه شناخت و بهره برداري فکري و عملي از قرآن فرا مي رسد.
ماهي که در شب قدر آن، قلب پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همه قرآن را از امين وحي، فرا گرفت و قرآن از لوح محفوظ بر قلب وسيع و نوراني بزرگ ترين پيامبران منعکس شد، ماهي که همه ما با روزه گرفتن و عبادت و مناجات و دعا، با زمينه سازي و آمادگي معنوي به استقبال دريافت قرآن مي رويم، و مي خواهيم در پرتو آثار پربرکت روزه خالص، و عبادت ها و دعاهاي همراه آن، رابطه خود را با قرآن نزديک تر کنيم، و تصميم بگيريم که خط رابط ما با قرآن همواره استوارتر و محکم تر گردد.
قرآن، روح ماه رمضان است که در کالبد آن دميده شده، و ارزش و عظمت آن را چند برابر کرده است. قرآن، قلب ماه رمضان است، که بدون اين قلب و ضربان آن، جوهره حقيقت در رگ هاي حيات معنوي روزه داران به جريان نمي افتد، قرآن بهار دل ها، و ماه رمضان، بهار قرآن است، چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «لکل شي ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان؛ براي هر چيز بهاري است، و بهار قرآن ماه رمضان است.»
و امير مومنان علي(علیه السلام) در شان قرآن فرمود: «و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب؛ در قرآن بينديشيد که بهار قلب هاست.» و نيز بايد توجه داشت که مطابق فرموده امام صادق(علیه السلام) : «و قلب شهر رمضان ليله القدر؛ شب قدر، قلب ماه رمضان است.»
از اين رو بايد گفت که بخش اعظم برکات ماه رمضان، در رابطه با قرآن است، و در اين ماه بايد بذر دستورهاي نوراني قرآن را در مزرعه دل ها بکاريم، تا رشد و نمو کند و سرانجام ميوه قرآن را در اين ماه براي غذاي روح برگيريم، و قوت قلبمان را در پرتو برکات قرآني اين ماه، بيمه نماييم، و چنين بهره برداري جز از راه انس حقيقي با قرآن به دست نخواهد آمد.
انس با قرآن
اميرمومنان علي(علیه السلام) فرمودند: «من آنس بتلاوه القرآن، لم توحشه مفارقه الاخوان؛ کسي که با تلاوت قرآن، انس و الفت گرفت، از جدايي ديگران به وحشت نمي افتد.»
در اين جا پرسيده مي شود که حقيقت انس با قرآن چيست که انسان را اين گونه استوار و نيرومند مي سازد، و هرگونه اضطراب و تنش را از او دور مي کند؟
پاسخ آن که: انس در اصل به معناي خو گرفتن و همدم شدن است، مانند انس کودک شيرخوار به سينه مادر، و گاهي انس آن چنان شديد و سرشار است، که از انس کودک شيرخوار به سينه مادرش نيز بيشتر است، چنان که اميرمومنان علي(علیه السلام) در برابر منافقان کوردلي که او را به مرگ تهديد مي کردند، فرمود: «والله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه؛ سوگند به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ (شهادت) از علاقه کودک شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است.»
عارف حقيقي کسي است که با خدا و کلام او چنين انس و الفتي داشته باشد، که اميرمومنان علي(علیه السلام) در توضيح آيه «يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم؛ اي انسان چه چيز تو را به پروردگارت مغرور ساخته است.» فرمود: «وکن لله مطيعا و بذکره آنسا؛ مطيع خداوند باش و به ياد خدا انس بگير.»
بنابراين مفهوم انس حقيقي، همان همدم شدن آميخته با عشق و علاقه گرم و ناگسستني است که ارتباط و پيوند انسان را به آن چه که مورد انس اوست محکم و متصل مي کند، چنين انسي با خدا و کلام خدا (قرآن) از ويژگي هاي اولياي خدا و هر مومن عارف و وارسته است، چنان که اميرمومنان علي(علیه السلام) در مقام دعا مي گويند: «اللهم انک آنس الآنسين لاوليائک ... ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک؛ خدايا! تو براي اوليا و دوستان خاصت، مانوس ترين مونس ها هستي... اگر غربت آنها را به وحشت اندازد، ياد تو مونس تنهايي آنهاست.»
ماه رمضان تجلي گاه قرآن
از آن جا که ماه رمضان، ماه نزول قرآن، ماه خدا و ماه تزکيه و تهذيب است و قرآن در شب قدر که در اين ماه قرار گرفته، در قلب پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تجلي کرده، نتيجه مي گيريم که ماه رمضان تجلي گاه قرآن، و ماه انس با قرآن است، روزه داران مومن در اين ماه مهمان خدا هستند و در کنار خوان پربرکت قرآن نشسته اند، و بنابراين بايد با تلاوت قرآن انس بگيرند، و با تدبر در آيات قرآن و بهره گيري فکري و عملي از مفاهيم قرآن بر رشد و تکامل ملکوتي خود بيفزايند، بر همين اساس، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در فرازي از خطبه شعبانيه که در آخرين جمعه شعبان ايراد کردند، فرمودند: «هو شهر دعيتم فيه الي ضيافه الله ... و من تلافيه آيه من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن في غيره من الشهور؛ ماه رمضان ماهي است که شما در آن به مهماني خداوند دعوت شده ايد... کسي که از شما يک آيه قرآن را در اين ماه بخواند، پاداشش معادل ختم قرآن (تلاوت قرآن از آغاز تا پايان) در ماه هاي ديگر است.»
و در دعاهاي ماه رمضان، سخن از قرآن و انس با آن، به عنوان کتاب ارشاد و هدايت بسيار به ميان آمده است، در دعاهاي هر روزه ماه رمضان که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده، در فرازي از دعاي روز دوم مي خوانيم: «اللهم وفقني فيه لقرائه آياتک؛ خدايا مرا در اين روز براي قرائت آيات قرآن، موفق کن.» و در دعاي بيستم مي خوانيم: «اللهم وفقني فيه لتلاوه القرآن؛ خدايا مرا در اين روز براي تلاوت قرآن توفيق ده.»
در اين دو عبارت که به صورت دعاست، هم به قرائت و روخواني قرآن توجه شده و هم به قرائت تدبر آميز و توام با عمل، زيرا واژه تلاوت در اصل از « تلو و تالي» است که به معناي دنباله روي و پيروي تنگاتنگ و بدون هرگونه درنگ و فاصله مي باشد. روشن است که چنين توفيقي جز در پرتو انس حقيقي با قرآن به دست نمي آيد. انس با قرآن در حقيقت از سه پايه تشکيل شده که عبارتند از:
1- خواندن آيات قرآن
2- تدبر و شناخت قرآن
3- عمل به دستورهاي قرآن. بر همين اساس امام باقر(علیه السلام) در يک تجزيه و تحليل کوتاه فرمودند:
قرآن خوانان بر سه گروه اند:
1- خواندن قرآن را سرمايه کسب مادي خود قرار دهند، و با قرائت قرآن، پادشاهان را بدوشند، و در برابر مردم بزرگ نمايي کنند.
2- در خواندن قرآن، حروف (و تجويد) آن رعايت کنند، ولي حدود و مرزها و برنامه هاي قرآن را تباه سازند، قرآن براي آنها همانند جام آب نگهدارنده است (که هنگام تشنگي و سودجويي از آن بهره مي برند، و هنگام سيرابي آن ظرف را مانند سواره به پشت سرش مي افکنند.): [ اين دو دسته هرگز ازقرآن بهره مند نمي شوند و نجات نمي يابند.]
3- انسان هايي که قرآن مي خوانند و داروي قرآن را بر دل دردمندشان مي نهند، و براي (خواندن و تدبر در) قرآن شب زنده داري کنند، و روزشان را با روزه به پايان رسانند، و نمازشان و جايگاه هاي نمازشان را بر اساس آن، اقامه نمايند، و به خاطر قرآن، از بستر خواب، براي عبادتدوري کنند، خداوند عزيز و قادر به برکت وجود اين گروه، بلاها را دور مي سازد، از شر دشمنان جلوگيري مي نمايد و از آسمان باران مي فرستد.»
و در پايان فرمودند: سوگند به خدا در ميان قرآن خوانان، چنين گروهي از کبريت احمر کمياب ترند.»
امام سجاد(علیه السلام) هنگامي که قرآن را تا آخر تلاوت مي کرد، دعايي مي خواند، که در فرازي از آن دعا چنين آمده است: خدايا چون ما را براي تلاوت آيات قرآن، ياري فرمودي، و دشواري (و عدم شيوايي) زبان هاي ما را به زيبايي و شيوايي عبارت هاي قرآن آسان نمودي، پس ما را به گونه اي قرار بده تا حق قرآن را آن گونه که هست رعايت کنيم.»
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسير آيه 121 بقره: «يتلونه حق تلاوته، مومنان، کتاب آسماني را آن گونه که شايسته آن است مي خوانند.» فرمودند: «يتبعونه حق اتباعه؛ آن گونه که سزاوار پيروي است، از قرآن پيروي مي کنند.»
از سوي ديگر فرمودند: «رب تال القرآن، والقرآن يلعنه؛ چه بسيارند تلاوت کنندگان قرآن، که قرآن آنها را لعنت مي کند.»
اين گفتار و ده ها گفتار ديگر در اين خصوص، از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان معصوم(علیهم السلام) حاکي از آن است که ارزش تلاوت قرآن به اين است که آميخته با توجه و تدبر، و تصميم بر عمل به دستورهاي قرآن باشد، و تحقق و انس حقيقي با قرآن به چنين برنامه اي بستگي دارد. وگرنه خوارج نهرواني، دشمنان خونخوار اميرمومنان علي(علیه السلام) همه از قاريان قرآن بودند، ولي از قرآن، فقط قافش را مي دانستند، از اين رو حضرت علي(علیه السلام) را که سراپا توحيد بود، کافر خوانده، با او جنگيدند.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان معصوم(علیهم السلام) و اولياي خدا، با قرآن بسيار انس و الفت داشتند، و از فيوضات ظاهر و باطن آن بهره مي بردند، تنها به قرائت ظاهر آيات قرآن اکتفا نمي کردند، بلکه در آيات آن تدبر مي نمودند و آيات را با تاني و شمرده و با صداي زيبا و جذاب و با توجه به معاني آن، و تصميم بر عمل به آن، مي خواندند؛ به عنوان مثال، در قرآن صدها بار جمله «يا ايها الذين آمنوا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد.» آمده است، حضرت رضا(ع) هرگاه هنگام تلاوت آيات قرآن به اين آيه مي رسيد و آن را مي خواند، بي درنگ مي گفت: «لبيک اللهم لبيک؛ اجابت مي کنم فرمان و دعوت تو را اي خدا، اجابت مي کنم.» اين مطلب بيانگر آن است که امامان معصوم(علیهم السلام) با توجه و تدبر، آيات قرآن را مي خواندند، و همان دم تصميم مي گرفتند به دستورهاي خدا عمل نمايند.
امام خميني - قدس سره - در ظاهر و باطن، رابطه بسيار گرمي با قرآن داشت، و از آن، استفاده هاي فکري و عملي فراواني مي کرد، قرآن بزرگ ترين تکيه گاه مطمئن و نيروبخش براي پيشبرد اهداف او بود، او مي فرمود: «اگر خداوند داستان هاي پيامبران در برابر طاغوت ها را در قرآن ذکر کرده، موسي و فرعون، ابراهيم و نمرود و... را تذکر داده، منظورش داستان سرايي نبوده، بلکه منظور تبيين برنامه پيامبران در برابر طاغوت هاست؛ يعني ما نيز که پيرو قرآن هستيم، بايد در برابر طاغوتها تا سرحد نابودي آنها تلاش کنيم.»
مکرر مي فرمود: قرآن يک کتاب انسان سازي کامل است، و براي آن نازل شده که انسان بسازد. امام خميني بخش مهمي از زندگي اش را حتي در دوران جنگ، و در دوران بيماري آخر عمر، با قرآن مانوس بود، و با تلاوت آيات قرآن، و تدبر در آن آيات، با خدا ارتباط پيدا مي کرد.
يکي از اعضاي دفتر ايشان در اين باره مي نويسد:
«هر روز حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) داراي نظم و انضباط مخصوصي بودند، از جمله مقداري از وقتشان را با قرائت آيات قرآن سپري مي کردند، و کارها آن چنان بر طبق نظم و برنامه ريزي بود که به طور عادي هيچ گاه توجه به کاري موجب تضييع کار ديگرشان نمي شد.»
امام در نيمه هاي شب که براي نماز شب برمي خاست، مدتي قرآن مي خواند، حتي در اواخر عمر که بستري بودند، با دوربين مخفي از او فيلم گرفتند، و در تلويزيون، بسياري مشاهده نمودند، که از بستر برخاست و نشست و قرآن را به دست گرفت و مشغول تلاوت آيات قرآن گرديد.
شخصي قرآن هايي با قطع کوچک تهيه کرده و مي خواست به جبهه بفرستد، به دفتر امام راحل آورده بود تا آنها را تبرک کند، آن قرآن ها را نزد امام آوردند، و به عرض رسيد: «اينها قرآن هايي است که شامل چند سوره است، خواسته اند که براي جبهه تبرک شود.» با اين که هميشه حرکات امام به طور کامل، آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بي سابقه اي، با شتاب و شدت مضطربانه اي، دستشان را عقب کشيدند، و با لحني تند و عتاب آميز فرمودند: «من قرآن را تبرک کنم؟! اين چه کارهايي است که مي کنيد؟»
يک بار بدون توجه يک جلد قرآن را همراه چيزهاي ديگر نزد امام آوردند و به زمين نهادند، امام با عتاب فرمودند: «قرآن را روي زمين نگذاريد.» و بي درنگ دستشان را جلو آورده و آن را گرفتند و روي ميزي که در کنارشان بود گذاشتند، امام راحل در اين هنگام روي کاناپه نشسته بودند، معلوم شد که امام نمي خواهند قرآن پايين تر از جايي که نشسته اند قرار گيرد.
يک بار نيز همه ديدند که حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در يک مراسم ملاقات در حسينيه جماران، به طور استثنايي به جاي آن که در جايگاه روي صندلي بنشينند، روي زمين نشستند، زيرا در آن روز برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، و قرار بود در آن جلسه، چند آيه قرآن تلاوت شود.
حضرت امام هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان، دستور مي دادند که چند ختم قرآن براي افرادي که مد نظر مبارکشان بود، قرائت شود.
در روايت آمده است: علي بن مغيره يکي از شاگردان وارسته امام کاظم(علیه السلام) به آن حضرت عرض کرد: «من مانند پدرم، در ماه رمضان، چهل بار قرآن را از آغاز تا پايان تلاوت مي کنم - و گاهي بر اثر اشتغالات و نشاط و خستگي، کم و زياد مي شود - و در روز فطر، ثواب يک ختم قرآن را نثار روح پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هديه مي نمايم، ختم ديگر را به اميرمومنان علي(علیه السلام)، و ختم ديگر را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ختم ديگر را به امام حسن(علیه السلام) و امامان ديگر تا شما، اهدا مي نمايم، پاداش من در اين کار چيست؟» امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «لک بذلک ان تکون معهم يوم القيامه؛ پاداش تو اين است که در روز قيامت همنشين و همدم پيامبر(ص) و فاطمه و امامان(علیهم السلام) خواهي بود.»
گفتم: «الله اکبر، براستي به چنين مقامي نايل مي شوم؟» سه بار فرمود: آري.
پايان اين گفتار را با ذکر سخن پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در شان پاداش تلاوت قرآن، مي آراييم که فرمود: مومني که هر شب ده آيه از آيات قرآن را تلاوت کند، نامش جزء «غافلان» نوشته نشود، و اگر هر شب پنجاه آيه بخواند نامش جزء «ذاکران» نوشته شود، و اگر صد آيه بخواند، نامش جزء «قانتان» (بندگان خالص و فروتن) نوشته گردد، و هرگاه هر شب صد آيه بخواند، نامش جزء «فائزان» (رستگاران) ثبت مي گردد، و هرگاه پانصد آيه بخواند، نامش جزء «مجتهدان» (تلاشگران راه حق) نوشته شود، و اگر هزار آيه بخواند، براي او در بهشت قنطاري از طلا که معادل پانزده هزار مثقال طلا است مقرر گردد، که هر مثقال آن 24 قيراط است که کوچک ترين قيراط آن، همانند بزرگي کوه احد مي باشد، بزرگ ترين آن به بزرگي بين زمين و آسمان است.
منبع: بانک اطلاعات نشریات کشور
کلام نور
شب سرنوشتساز
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مىشود.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 258 ح 8
امر به معروف ونهی از منکر
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به راستی خداوند عزوجل دشمن می دارد مؤمن ناتوانی که دین ندارد. به آن حضرت عرض کردند: مؤمن ناتوانی که دین ندارد، کیست؟ فرمودند: کسی که نهی از منکر نکند.» (1)
قال الامام علی (علیه السلام): الامر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله، فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله.
حضرت امام علی (علیه السلام) می فرمایند: « امر به معروف و نهی از منکر، دو پدیده از آفریده های خداوندند؛ هر کس آنها را یاری کند، خداوند اورا عزت دهد و هر کس آنها را خوار کند (رها کنند) خداوند او را ذلیل فرماید.» (2)
قال الامام الحسین (علیه السلام): فبدأ الله بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه منه، لعلمه بانها اذا ادیت و افیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها.
حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: «خداوند، نخست امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یکی از واجبات خود ذکر کرد؛ زیرا او آگاه است که اگر این دو فریضه انجام گیرد و برپا شود، همه ی واجبات اعم از آسان و مشکل انجام و استوار خواهد شد. (3)
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من امر بالمعروف و نهی از المنکر هر خلیفة الله فی الأرض. (4)
هر کس امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خدا در زمین است.
قال الامام علی (علیه السلام): قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامة الحدود.(5)
استواری شریعت، به امر معروف ونهی از منکر و برپا داشتن حدود است.
قال الامام الباقر(علیه السلام): الامر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله عزوجل فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله عزوجل.(6)
امر به معروف و نهی از منکر دو خلق از مخلوقات خدای عزوجل هستند. هر که آنها را یاری دهد، خداوند عزتش بخشد و هر که تنهایشان گذارد، خداوند عزوجل اورا تنها گذارد.
قالت فاطمة الزهراء (علیه السلام): فرض الله الأمر بالمعروف مصلحة للعامة (7)
خداوند امر به معروف و نهی از منکر را برای اصلاح مردم قرار داد.
قال الامام الصادق (علیه السلام): ویل لمن یأمر بالمنکر و ینهی عن المعروف(8)
وای برآن که به منکر امر کند و از معروف نهی کند!
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): تقربوا الی الله تعالی ببغض اهل المعاصی، والقوهم بوجوه مکفهرة و التمسوا رضا الله بسخطهم، تقربوا إلی الله بالتباعد منهم؛
با نفرت از گنهکاران به خدای تعالی نزدیک شوید و با این افراد با ترشرویی برخورد کنید. و با خشم گرفتن بر آنان خشنودی خدا را بجویید و با دوری کردن از آن ها به خدا نزدیک شوید. (9)
قال الامام علی (علیه السلام): فمن امر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنین، و من نهی عن المنکر ارغم انوف الکافرین (المنافقین)؛
پس هر کس به معروف امر کرد، پشوانه ی نیرومند مؤمنان است، و آن کس که از زشتی ها نهی کرد بینی کافران (منافقان) را به خاک مالید. (10)
قال الامام الحسین (علیه السلام): لا تحل لعین مؤمنة نری الله یعصی فتطرف حتی بغیره؛
بر هیچ چشم مؤمن به خدا روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می شود و (چشم) خود را فرو ببندد مگر آن وضع را تغییر دهد. (11)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): لتأمرن بالمعروف و لتنهن عن المنکر، او لیعمنکم عذاب الله؛
یا امر به معروف و نهی از منکر می کنید، یا عذاب خداوند همه ی شما را فرا می گیرد. (12)
قال الامام علی (علیه السلام): و ما اعمال الر کلها و الجهاد فی سبیل الله، عند الامر، بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنفشة فی بحر لجی؛
و تمام کارهای نیکو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چونان قطره ای بر دریای مواج و پهناور است. (13)
قال الامام الباقر(علیه السلام): ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الأنبیاء، و منهاج الصلحاء، فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و یعمرالارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر؛
فرمان دادن به خوبی و باز داشتن از زشتی، راه پیامبران و شیوه ی نیکوکاران است. فریضه ی بزرگی است که دیگر فرایض به واسطه ی آن برپا می شود و راه ها و روش ها امن می گردد، در آمدها حلال، حقوق و اموال به زور گرفته شده به صاحبانش بر می گردد، زمین آباد شده، از دشمنان انتقام گرفته می شود و کارها سامان می پذیرد.(14)
پي نوشت :
1- وسایل الشیعه، ج11، ص397.
2- اصول کافی، ج5، ص 59.
3- اصول کافی، ج5، ص 59.
4- کنزالعمال، ج 5564.
5- غررالحکم، ج 6817.
6- خصال، شیخ صدوق رحمت الله علیه، ص 42.
7- بحارالانوار، ج6، ص 107.
8- بحارالانوار، ج1، ص 87.
9- کنزالعمال/ ج5585.
10- غررالحکم/ ج 6794.
11- تنبیه الخواطر/ج2/ص179.
12- وسایل الشیعه، ج11، ص407.
13- نهج البلاغه، ترجمه ی مرحوم دشتی حکمت 374.
14- اصول کافی، ج5، ص 56.
حکمت های شگرف
قَالَ الامام [عليه السلام] فِى تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ .
حضرت علی(علیه السلام)، فرمودند : در دگرگونى روزگار، گوهر شخصيت مردان شناخته مى شود.
حكمت 218 : حسادت ، آفت دوستى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.
حكمت 219 : آرزوها آفت انديشه (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : قربانگاه انديشه ها ، زير برق آرزوهاست.
حكمت 220عدالت در قضاوت(اخلاقى، قضايى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : داوريِ با گمان بر افراد مورد اطمينان ، دور از عدالت است.
حكمت 221آينده دردناك ستمكاران (اخلاقى، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : بدترين توشه براى قيامت ، ستم بر بندگان است.
حكمت 222بى توجهى به بدى بدكاران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : خود را به بى خبرى نماياندن از بهترين كارهاى بزرگواران است.
حكمت 223حياء و عيب پوشى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ كَسَاهُ الْحَيَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : آن كس كه لباس حياء بپوشد، كسى عيب او را نبيند.
حكمت 224برخى از ارزش هاى اخلاقى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ.
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : با سكوت بسيار ، وقار انسان بيشتر شود، و با انصاف بودن ، دوستان را فراوان و با بخشش ، قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى ، نعمت كامل شود، و با پرداخت هزينه ها، بزرگى و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه ، مخالفان را در هم شكند ، و با شكيبايى در برابر بى خرد، ياران انسان زياد گردند.
حكمت 225حسادت و بيماري(اخلاقى، بهداشتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : شگفتا كه حسودان از سلامتى خود غافل مانده اند!!.
حكمت 226طمع ورزى و خوارى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الطَّامِعُ فِى وِثَاقِ الذُّلِّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : طمعكار همواره زبون و خوار است.
حكمت 227اركان ايمان(اعتقادى، معنوى)
وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : (در مورد ايمان پرسيدند).
جواب: ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان عمل با اعظاء و جوارح استوار است.
حكمت 228ارزش ها و ضد ارزش ها(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : كسى كه از دنيا اندوهناك مى باشد، از قضاء الهى خشمناك است، و آن كس كه از مصيبت وارد شده شِكْوه كند از خدا شكايت كرده، و كسى كه نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمايه اش برابر او فروتنى كند ، دو سوم دين خود را از دست داده است، و آن كس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتماً از كسانى است كه آيات الهى را بازيچه قرار داده است ، و آن كس كه قلب او با دنيا پرستى پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهى رها نشدنى ، و آرزوئى نايافتني.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
زمزمه ی فراق
این قاصم شوکة المعتدین این حاصد فروغ الغی و الشقاق
کجاست آن که شوکت ظالمان و زورگویان را بشکند، کجاست دور کننده ی شاخه های گمراهی و اختلاف؟
این صاحب یوم الفتح و ناشر رایة الهدی.
کجاست صاحب روز فتح و پیروزی و نشر دهنده ی پرچم هدایت؟
بنفسی انت امنیّه شائق یتمنّی من مؤمن و مؤمنة ذکرافحنّا.
جانم به فدای شما که امید و آرزوی هر زن و مرد مؤمنی هستید که با یاد شما ناله و فریاد سر می دهند.
هل الیک یا بن احمد سبیل فتلقی
ای پسر احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا به سوی شما راهی هست که ملاقات شوی؟
عزیز علیّ ان اری الخلق و لا تُری. سخت است بر من که همه را ببینم و شما را نبینم.
و (عزیز علی لا اسمع لک حسیسا و لا نجوی.
سخت است بر من که از شما صدایی و نجوایی به گوشم نرسد.
الی متی احارفیک یا مولای.
تاکی سرگردان و حیرانت باشم ای مولای من؟
مواعظ جاوید
بعضی کمالات حضرت علی (علیه السلام) که شاید قدری مخفی مانده باشد از ادعیه ی حضرت، معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است؛ بسیار عجیب. بعضی از فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود، « الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی، عذابک فکیف اصبر علی فراقک.» کی می تواند این طور بگوید: کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد، لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود از مقام خودش نازل شده و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده، همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود.
ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده که (به فرموده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربت شمشیر حضرت علی (علیه السلام) در جنگ خندق افضل از عبادات ثقلین است.
منبع: صحیفه ی نور، ج19، ص 61.
در محضر ولایت
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نماز جمعهى تهران 10/01/1369
...ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نكنيد. دعاهاى وارد شده در ماه رمضان، يكى از آن نعم و فرصتهايى است كه بايد مغتنم بشمريد. اين دعاى ابىحمزه، اين دعاى افتتاح، اين دعاى جوشن وبقيهى ادعيهاى كه در روزها و شبها و سحرها و بقيهى ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاى بزرگ الهى است. فرصت را مغتنم بشماريد.
منبع: بيانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارك رمضان 04/12/1371
...در دعايى كه در روزهاى ماه مبارك رمضان وارد شده است، اين طور مىخوانيم كه «و هذا شهرالانابة و هذا شهر التوبة و هذا شهر العتق من النّار». ماه، ماه توبه و استغفار و بازگشت به خداست...
استغفار، يعنى طلب مغفرت و آمرزش الهى براى گناهان. اين استغفار اگر درست انجام گيرد، باب بركات الهى را به روى انسان باز مىكند. همهى آنچه كه يك فرد بشر و يك جامعهى انسانى از الطاف الهى احتياج دارد - تفضّلات الهى، رحمت الهى، نورانيّت الهى، هدايت الهى، توفيق از سوى پروردگار، كمك در كارها، فتوح در ميدانهاى گوناگون - به وسيلهى گناهانى كه ما انجام مىدهيم، راهش بسته مىشود. گناه، ميان ما و رحمت و تفضّلات الهى، حجاب مىشود. استغفار، اين حجاب را برمىدارد و راه رحمت و تفضّل خدا به سوى ما باز مىشود. اين، فايدهى استغفار است. لذا شما چند جا در آيات قرآن ملاحظه مىكنيد كه براى استغفار، فوايد دنيوى و گاهى فوايد اخروى، مترتّب دانسته شده است. مثلاً: «استغفروا ربّكم ثم توبوا اليه ... يرسل السّماء عليكم مدرارا» و از اين قبيل. همهى اينها، اينطور قابل فهم و قابل توجيه است كه راه اين تفضّلات الهى، به بركت استغفار، به سوى دل و جسم انسان و جامعهى انسانى باز مىشود. لذا استغفار مهم است.
منبع: بيانات مقام معظم در خطبههاى نماز جمعهى تهران 28/10/1375
شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوج
شخصیت امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) ترکیبی از عناصری است که هر کدام به تنهایی یک انسان عالی مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو در می آورد. زهد امیر المؤمنین (علیه السلام) و بی اعتنایی او نسبت به شهوات زندگی - و زخارف دنیایی یکی از این عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسیع او که بسیاری از بزرگان مسلمین و همه ی شیعه بر آن اتفاق دارند که بعد از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن برخوردار نبوده است، یکی دیگر از این عناصر است. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف- چه میدانهای نظامی، و چه میدانهای اخلاقی و سیاسی- یکی از این عناصر است. عبادت آن بزرگوار، یکی دیگر از این عناصر است، عدل و دادگری امیر المؤمنین (علیه السلام) که پرچم برافراشته ی شاخصی برای عدل اسلامی است، یکی دیگر از این عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان – اعم از فقرا، کودکان، غلامان و کنیزان، زنان و از کار افتادگان – یک وادی عظیم و یکی دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیش قدمی آن بزرگوار در همه ی کارهای خیر که انسان در تاریخ زندگی آن حضرت بر خورد می کند، یکی دیگر از این عناصر است. حکمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشی از این عناصر است. شمارش رئوس این مطالب هم به آسانی ممکن نیست، و درهمه ی اینها درحد اعلاست.
منبع: رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج7، ص 12 – 11.
شمیم هدایت
علت عمده ی عدم موفقیت
تلازم علم و دین
شکی نیست که علم به تنهایی ضامن سعادت جامعه نیست. جامعه دین و ایمان لازم دارد. همان طور که ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلکه وبال است و اسلام نه عالم بی دین می خواهد نه جاهل دیندار.
منبع:
ده گفتار، علامه شهید استادمرتضی مطهری (رحمت الله علیه) صفحه های 152، 153، 285 و 286.
نکته های ناب
چراغ های تاریکی
هر آن کسی دوست دارد خداوند را ملاقات کند در حالی که به او روی نموده باید ولایت علی (علیه السلام) را دارا باشد.
و اگر بخواهد خدا را ملاقات کند در حالی که از او راضی باشد باید فرزندت حسن (علیه السلام) را دوست بدارد.
و اگر بخواهد خداوند را ملاقات کند در حالی که بر او ترسی نباشد، باید دوستدار فرزندت حسین (علیه السلام) گردد.
و اگر بخواهد در حالی که خدا را ملاقات کند که گناهانش آمرزیده شده باشد، دوستدار علی بن الحسین (امام سجاد (علیه السلام)) گردد.
و اگر بخواهد با روشنی چشم خدا را ملاقات کند، دوستدار محمدبن¬علی (امام باقر) (علیه السلام) باشد.
و اگر بخواهد خدا را ملاقات کند در حالی که پرونده ی او را به دست راستش دهند، دوستار جعفربن محمد (امام صادق (علیه السلام)) باشد.
و هر کس دوست دارد خداوند را پاک و پاکیزه ملاقات نماید، دوست موسی بن جعفر (امام کاظم (علیه السلام)) باشد.
و اگر بخواهد شاد و خندان خداوند را ملاقات کند، علی بن موسی(امام رضا(علیه السلام)) را دوست بدارد.
و هر کس مایل باشد خداوند را ملاقات کند در حالی که درجاتش بالا رفته و سیئایش به حسنات تبدیل گشته باشد محمد بن علی (امام جواد (علیه السلام)) را دوست بدارد.
و اگر مایل باشد خداوند را ملاقات کند و از او به آسانی حساب کشند، علی بن محمد (امام هادی(علیه السلام)) را دوست بدارد.
و اگر بخواهد خداوند را ملاقات کند در حالی که از رستگاران باشد، دوستدار حسن بن محمد (امام حسن عسگری(علیه السلام)) شود.
و هر کس دوست می دارد خداوند را ملاقات کند در حالی که ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد، ولای حجت بن الحسن (علیه السلام) را پیشه کند.
اینان چراغ عهای تاریکی و امامان هدایت و نشانه های تقوا هستند. هر آن که آنان را دوست بدارد و ولایتشان را قبول کند، برای او از خداوند متعال ضمانت بهشت را می کنم.
منبع:
بحارالانوار، ج36، ص 296.
آسیب های مداحی در زمان حاضر
این غلوها و خرافه ها در روضه ها و عزاداری های مربوط به حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، امام حسین(علیه السلام) و امام زمان(علیه السلام) می باشند. نمونه ی این غلوها عبارتند از: سگ حسینم، صدای سگ درآوردن، خدای من حسینه، عباس خشکله فدات شم و ...
2- ترویج برخی ناهنجاری ها مثل قمه زنی و...:
که بسیاری از علمای بزرگ به حرام بودن آنها حکم داده اند.
3- برتری سلیقه های شخصی و رواج زبان حال های بی ریشه و مبتذل:
در زبان حال ها، جملاتی به اصل واقعه افزوده شده و براساس احساس مخاطبان که غالبا جوان هستند، ساخته می شوند.
4- رواج سبک ها ی غنایی در مداحی:
مداحی از استاد محوری به نوار محوری تنزل پیدا کرده است و رواج کلماتی مثل: عشق، عاشقی، عاشقم، می، مستی، نی و ترانه های دوران طاغوت مثل: دل اومده دلبر اومد، نگار من ابرو کمون دل می بره که از سبک های موسیقی هندی، پاکستانی، افغانی و... اقتباس شده است.
5- برتری شکل بر محتوا:
کم شدن قصیده خوانی و ذکر مناقب، عدم مطالعه جدی مقاتل مهم و دیوان شاعران خوب، رواج اشعار ترحم برانگیز نه تفکر برانگیز، گفتن کلماتی مثل: عل عل به جای علی (علیه السلام) یا حوسین به جای حسین(علیه السلام) و یا سین سین به جای حسین(علیه السلام).
6- سیاست زدگی:
طرح مسایل سیاسی روز خوب است اما سوء استفاده باندی، حزبی و جناحی نباید باشد.
7- گسترش نامناسب حضور موسیقی در مراسم عزا داری سنتی:
کاربرد موسیقی امر ناپسندی است. و اکثر مراجع معظم تقلید استفاده از آلات موسیقی را در مراسم عزاداری حرام دانسته اند.
دل نوشته
«یا علی!»
قلم را برمیدارم؛ ناگاه، قلب دفتر میشکافد و گردابی عمیق، پاره پاره جسم مرا به خویش در میکشد.
چشم که میگشایم، دیوارهای گلی و کوچههای تنگ و تاریک کوفه، در برابرم قد کشیدهاند. آری! باز هم ریل زمان، آبستن قطار پر شتابیست که که وارونه سفر میکند.
نیمه شعبان است و کتابهای تاریخ، همواره شبهای کوفه را سرشار از حضور مردی میبیند که انبان نان و خرمایی بر دوش دارد؛ پس ناخودآگاه، قدم برمیدارم و کوچهها را تک تک دوره میکنم؛ اما هیچ مردی، هیچ نانی و خرمایی نیست. هیچ دردی و هیچ... ، شاید کتابهای تاریخ دروغ گفته باشند! پیشتر میروم، بیشتر میگردم؛ خانهها خاموش و کوچهها تهی! گویی غبار مرگی سنگینی، فضای امشب کوفه را آغشته است؛ چنان که نفس کشیدن را دشوار میسازد. تنها کور سوی چراغ نیمهجانی را میبینم که از پنجره گلی میتراود و جانی به شهر تاریک میبخشد.
نزدیکتر میروم و باز نزدیکتر... ؛ ناگاه، شیون، چون دیواری در کوچههای بنبست، برد و پای، میخکوبم میکند. گوش فرا میدهم؛ جز صدای ناله «یا ابتا» نمیشنوم که پیداست از جگرهای سوخته بیرون میریزد. به یاد کتابهای تاریخ میافتم.
و امشب، نوزدهم رمضان است. عرق مردی جبینم را میشوید. به یاد برق تیغه شمشیری زهرآگین میافتم که عنقریب، فرزندان کوفه را یتیم خواهد کرد.
هر دو پای میخکوب شده، دو زانو میشوند و قطعه قطعه فرو میریزند؛ قطار خاطرههایم دیر رسیده است. گرداب تاریخ را در میانه کوفه، گشاده میبینم. پس هرز میروم و چشم میگشایم؛ باز هم نیمه شب کوفه است و تقویم نوزدهم رمضان.
کوچه تنگ و تاریک است و خانهها باز هم خاموش؛ اما هر از گاه، پشت در خانهای بغچهای کوچک نمایان است و دری که گشاده میشود و زنی یا کودکی؛ بی آنکه مرا بیند، بقچه را به درون میبرد. شتاب میگیرم تا صدای پایی را که نزدیکتر میشود، بشنوم. مردی را میبینم که با یک انبان خالی، خاموش و خرسند، به خانهاش باز میگردد. به یاد کتابهای تاریخ میافتم. آری! جز علی علیهالسلام چه کسی میتواند باشد؟
و باز هم کور سوی چراغی که افروخته میشود. پیشتر میروم. امشب دیگر شیونی نیست. تنها عطر خلافت خلیفه است که کوچههای کوفه را سرشار میکند.
چه نوای امن و دلنشینی! مجذوب یا رب گفتن علی علیهالسلام بودم که ناگاه، التهابی عجیب، پیکرم را فرا گرفت. امشب، شب موعود است و شب رستگاری و خرسندی در صدای خلیفه میجوشد؛ گویی توشه برمیدارد، برای سفری که خوب میداند در پیش است.
و اما من ـ و هزاران چون من ـ وای اگر فردا شود!
چیزی به نماز صبح نمانده است. اضطراب و آشفتگی، از من آتشفشانی آفریده است که هر لحظه در انتظار طغیان است. میخواهم پیشتر بروم، زانو بزنم و بر در بکوبم. فریاد بزنم که یا مولا! این نماز صبح را به مسجد نرو مولا! میخواهم که یکپارچه شمشیر شوم به حفاظت از خانه عشق، اما دریغ! هر چه میکوشم، قدم از قدم نمیتوانم برداشت و صدایی از حنجرهام بیرون نمیریزد. تنها صدای راز و نیاز علی علیهالسلام ست که آرامشم میبخشد. با خود میگویم شاید خلیفه خود نمیخواست، ورنه هم میدانست و هم میتوانست.
گاه اذان صبح فرا رسیده است و من همچنان خیره به پنجره روشن. مست مناجات علی علیهالسلام و داغ خاموش اهل بیت. دری گشوده میشود؛ به راه میافتد. صدای التماس زمین و زمان را میشنوم که: یا مولا! این نماز صبح را به مسجد نرو.
دلشورهای تمام یتیمان کوفه را امشب تا صبح بیدار نگاه داشته است و کودکانی که کابوس دیدهاند، گریه میکنند.
علی به مسجد که میرسد، نگاهی غریب به آسمان میاندازد. مردی کنار مسجد به خواب رفته است. خلیفه نگاهی میاندازد و زیر لب میگوید: مرادی! وقت خواب نیست؛ شمشیر صیقل بده! موذن به اذان میایستد. ای کاش این اذان هرگز تمام نمیشد!
«قد قامت الصلاة»! و قامتها بسته میشود!
اللّه اکبر؛ گاه سجده است، امام جماعت مکثی میکند، به محراب نگاهی میانداز و چشم میبندد.
پس به آرامی به سجدهای طولانی میرود. صدایی آشنا که خلیفه سالهاست در انتظارش لحظه میشمرد. خیل نمازگزاران سر از سجده برمیدارند؛ امام علی علیهالسلام هنوز در سجده است.
محراب خونین شده بود و نوای حزن آلود اما خرسند خلیفه به گوش میرسد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»
آیا کدام تیغ میتوانست به فرق علی اثری کند؟
«به فرقت کی اثر میکرد شمشیر گمانم ابن ملجم یا علی گفت»
مرثیه عشق
سحر برای دمیدن، شتاب میگیرد شتاب از قدمِ بوتراب علیهالسلام میگیرد
به آسمان که نظر میکنی، پریشان است به هر کران که نظر میکنی، پریشان است
چه اتفاق مگر، در کمین شیر خداست!
که لحظههای زمین مبتلای ثانیههاست
چرا نوای علی علیهالسلام ، جان گداز میآید
چرا به ذهن زمین، مثل راز، میآید
با قدمهایی که جهانی بُهت و اندوه و شادی در خویش نهان داشته، حرکت میکند و ذره ذره هستی، در شهودی کامل، مولا را متوجّه خطر میکنند؛ گویی نمیدانند که حضرت، سالهاست از وقوعِ آن باخبر است!
آی مرغابیها! شما از عشق چه میدانید؟!
شما از وصل محبوب، چه خواندهاید؟! آی محرابهای گوشهنشین! آی ستونهایی که حتی به اندازه «اُستُن حَنّانه» نیستید!
امروز، مرثیه عشق، به اوج بیان میرسد و آفتاب، عظمت خویش را با نماز قسمت خواهد کرد!
کسی به غیر علی علیهالسلام ، پی نبرده بر دل راز
که میرسد به طلب، عاقبت میان نماز!
از کعبه تا محراب؛ آه، که شکوه از دنیا باید داشت که سِفلگان، به دامان میپرورد؛ نامردمانی که حتی مردِ بیسلاح را، آن هم در نماز، آن هم در سجده! به شهادت میرسانند!
اف بر تو ای دنیا، اف! با این مردوارههای نامردت!
با این کوفی تباران بدتر از شامیات!
چه مردمان پلیدی که نان او خوردند
ولی به خانه خود، دشمن از قفا، بردند!
فراوان مباد اشعث بن قیسها؛ که هنوز بوی خیانتشان از کوچههای تاریخ میآید! تیرهگون باید روی قومی که قدر آفتاب ندانند!
محراب است و تبسّمهای خونین علی علیهالسلام !
محراب است و پژواکِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه!
محراب است و نماز خون؛ آرمانی که مولا به خاطرش از تمامی هستی خود گذشت. فریاد حضرت جبریل علیهالسلام ، سکوت آسمانها را میشکند و بُهت ملایک را به شیون بدل میکند!
کاسههای شیر را میآورند، امّا چگونه عاشقی، بیجمال دوست، روزه عشق بشکند! بگذار شیر از آنِ دشمن باشد که تمام عمر، جز تلخی کینه ننوشیده و دل سیاهش، جز شب، به سپیدهای ایمان نیاورده است!
این رسم علی علیهالسلام ست؛ علی علیهالسلام میهماننواز است؛ امیر بنده نوازی که در کارگاه آفرینش، شبیه و نظیری ندارد! اَلسلامُ عَلَیْکَ یَا اَوَّلَ مَظلومِ الْعَالَم!
مولا جان! گویی صدایت هر لحظه در دل آفاق طنین میاندازد، که: «اگر سخن بگویم، میگویند: بر حکومت حریص است، اگر سکوت کنم، میگویند: از مرگ میهراسد، هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگها و رنجهای گوناگون! به خدا سوگند که علاقه فرزند ابی طالب علیهالسلام به مرگ، بیش از علاقه کودک به «شیر» مادر است!»
... و اولین صبحگاه شب قدر، با شتاب هر چه تمامتر رسید و بشارت وصل مولا علیهالسلام را با اولین پرتوهای خورشید، به تمامی هستی رسانید.
گویی هنوز در بُهت سخنان ناگفته مولا، تاریخ غوطهور است!
و آسمان در انتظار رمز گشایی از آفاق نورانی نهجالبلاغه!
الهی! به حق مولانا امیرالمؤمنین حیدر علیهالسلام ، معرفتِ شناخت حضرت را به ما بیاموز.
چگونه بشنومت؟
دلم میخواهد بمیرم!
چگونه بشنومت ای صدای راه رونده در کوچههای تاریک و روشن؛ با آهنگ گامهایی از عشق؟!
چگونه بشنومت ای طنین زمزمههای دمادم، از بامهای بلند بسم اللّه...؟
دستی بر پریشانی سنگریزههای پیش راهت بکش، نگذار نوای کوچههای کوفه، چون چراغهای شکسته تاریخ، خاموش بماند.
چگونه بشنومت ای آخرین صدای پیچیده در محراب؟ ای آخرین نعره آسمان بر خاک؟
میدانم! دلت فریاد میخواهد. اینجا برای تو چه طعم خوشایندی داشت! امّا برای شهر؟ امّا برای زمان؟
فانوسهای رستگاریات روشن است. ستارهها از وحشت، به دیوارهای آسمان چسبیدهاند ـ هوای غلیظ شب ـ آه از این تیغ سفّاک!
تا آخرین سجده تو گامهای زیادی نمانده است؛ از این چند مرغابی سوگوار که بگذری، پا که بگذاری به این سپیده دم وحشی، به اوّلین قطرات خون پاک خویش خواهی رسید. فقط یک گام دیگر تا خیره شدنت در چشم خداوند باقی مانده است.
بگذار تمام شبستانها عطرت را نفس بکشند، مولا!
شیطان در تار و پودش تنیده است. در مشتهایش، فشردههای خندقی کینه را چنگ انداخته است؛ با دستهایی از جنس آختگی و زهر. شیطان، به گلوگاه تاریخ میتازد.
دلم میخواهد بمیرم! چگونه بشنومت ای آوای خاموش، ای لهجه بهارانه خاک و ای عطر افلاک؟!
هوا چقدر جان میدهد برای گریستن! امّا هنوز دلم میخواهد بمیرم! چگونه بشنومت؟!...
دریای زعفرانی
زعفرانی شده بود و من نمیدانستم.
از هول ندیدنش، چارچوب درب خانه او را، همچون بچههای دور شده از مادر، بغل زده بودم و مثل بیوهگان شوهر مرده، به های های ابرهای ناشکیبایی دچار. زخم طاقتم، نمک سود فراق بود و «یا علی»، در لایههای بودنم موج میزد.
اصبغ بن نباته بودم و یار دیرین علی علیهالسلام ؛ چگونه میتوانستم بیدیدن روی و چیدن گلبوسهای از دشت چهره مولایم بروم؟!
نمیتوانستم قدم از قدم بردارم؛ انگار دست هستی من دست ریشههاست! انگار پای رفتن من، دست لرزههاست!
تکیه بر شانههای غریبی دادم و هق هق گریهام را به دیوار خانه آقایم آویختم. از اینجا نمیروم. من و «سُوَید بن عقله» پای رفتنمان نیست؛ تا مگر روی طرب افزای دلجویش را ببینیم و دلآرام شویم. آه از آن ثانیه که اذن دخولم دادند و من، خشت خشت خویش را به دامن دریا انداختم و در او گم شدم؛ دریایی که زعفرانی شده بود و من نمیدانستم!
از فرق شکافته آلاله من، آن قدر خون رفته بود، که ندانستم دستمال سرش زردتر بود یا رخسار آقا.
فرق عدالت شکافت
سیاهی شب، گستره آسمان خاموش کوفه را در نوردیده به انتظار سپیدهای که تاریخ را تا قیامت غصهدار میکرد، ناباورانه کتاب زمان را ورق میزد. از خانههای نیرنگ، تنها فریاد سکوت به گوش زمان میرسید. گویی همه کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگیشان را نظاره میکردند.
چشمان او همچون صاعقهای در دل یلدای شب میدرخشید.
آن شب در برق چشمان پر رمز و رازش، وصال معنا میشد. سالهای سال، غریبی، همنشین روزش بود. شهید سکوت شده بود و مُهر خاموشی بر لبانش نقش بسته بود.
تنها رازدار لحظههای غُربتش، سینه تاریک چاه بود و خلوت نیمه شبهای مبهوت نخلستان.
آن شب، سرنوشت حیات صبر رقم میخورد.
دستان در، با التماس او را از رفتن بازداشتند، امّا او درنگ نکرد و پای بر خلوت کوچه گذارد. مرغان انتظار به سویش رفتند و همچون پروانه، گرد شمع وجودش چرخیدند و با بالهای سرشار از خواهش و تمناشان، راه خدایی را بستند، ولی باز او درنگ نکرد.
از قدمهای باصلابتش، آوای رفتن به گوش میرسید و از چشمان پر رمز و رازش، میشد فهمید که منتظر زیارت خداست. در هیاهوی آن لحظههای آسمانی، مسجد کوفه، مشتاق و بیقرار وصالش بود و محراب، تشنه چشمهای بارانی و زمزمههای ربانیاش.
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظهای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
لباس احرام خورشید، رنگ خون گرفت و زمین و زمان، فریاد بیکسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینه آسمان بر زمین فرو چکید.
مرغ جان او که غایت آفرینش بود، از ورای مظلومیتی سرد و سنگین، رها شد و عالم و آدم را در غمگنانهترین مصیبت فرو بُرد.
کوچههای کوفه
کوچههای کوفه تازه فهمیدهاند چه کسی را از دست دادهاند!
مانند ماهی که تا هنگامی که در آب است، آن را میجوید و تنها در بیآبی، معنای آب را میفهمد؛ کوفه هم اینک که شبها، از گامهای آرامشبخش علی علیهالسلام محروم است، او را یافته است.
شبهای کوفه دیگر نوری ندارد. این شبهای تاریک، که ماه هم از روشنایی آنها عاجز مانده است، دیگر ساکنان شهر نور را که نیمههای شب از کوچههای تنگ و تاریک میگذشت، نخواهند دید.
نخلستانهای کوفه دیگر فریادگری ندارد. نخلهای سر به آسمان کشیدهای که هر شب، علی علیهالسلام را در میان خود میگرفتند، دیگر میهمانی این چنین نخواهند داشت.
یتیمان کوفه، دیگر فریادرسی ندارند.
گامهایی که نیمه شبهای تاریک، از ایشان دستگیری میکرد، صورتی که به جبران کوتاهی در رسیدگی، خود را مستحق آتش میدانست،
فرمانروایی که مشک آب بیوهزنان را بر دوش میکشید و راهنمایی که به راههای آسمان آگاهتر بود؛ دیگر با دستهای خود، نان و خرما را قسمت نخواهد کرد. کوچههای کوفه حق دارند!
تازه فهمیدهاند که چه کسی را از دست دادهاند!
شهید عدالت
به سوگ تو چه نویسم
تو ای مجاهد نستوه
شهید راه عقیده
شهید راه عدالت
در سوگ تو چه نویسم که «قلم چو به اینجا رسید، سر بشکست»
سوگ تو ـ که بیش از یکصد نشان از تعظیم و تکریمت، در کلام خدا میتوان یافت ـ سنگین است. سراغ تو را از جبرئیل امین میتوان گرفت؛ که برات ایمان تو، به مُهر مستقیم خدا امضا شده است؛ آنجا که فرمود:
«أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِنا کَمَنْ کانَ فاسِقا لا یَسْتَوُونَ»
آیا کسی که مؤمن باشد همانند کسی است که فاسق باشد [چنین نیست] اینان یکسان نیستند.
در سوگ تو چه نویسم که فرق دریای تو را شکافتند و زهر به کام اقیانوس ریختند؟!
امروز محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، با غم این امّت چه کند که عدل پنج ساله وصی پیامبر خویش را پس از بیست و پنج سال سیاهی و ستم، بر نمیتابند؟!
تو که بودی، قرآن با تو بود و تو با قرآن و از هم جدا نمیشدید تا به حوض کوثر وارد شوید.
تو که بودی، قلههای رفیع کلام خدا، تفسیر میشد و پیچ و خمهای آن برای مردم، دانشگاه کمال و کرامت تأسیس میکرد.
تو که بودی، بیتالمال، خواب آرام داشت و دغدغه خیانت نداشت.
تو که بودی، هر چه از بیتالمال مسلمین به تاراج رفته بود، اگرچه به مصرف مهریه زنان و خرید کنیزان رسیده بود، به مأمن خویش بازمیگشت.
تو که بودی، هرزهگری از هزار توی عافیت خویش بیرون نمیآمد تا مبادا به چرخش ذوالفقار تو گرفتار آید. ای معدن شرف!
کدام کاسه شیر یتیمی، مرهم جراحت رفتن تو خواهد بود؟!
رفتن تو، به خاکسپاری عدالت بود.
«عدالت با علی مدفون شد، افسوس!»
ناشناس کوفه
کیست امشب تا انبان نان و خرما بر دوش، به انتظار یتیمان پایان دهد؟
کجاست امشب آن شبرو ناشناس روی پوشیده، که چراغ خانهای باشد به مهربانی؟
امشب، آن شبرو ناشناس انبان بر دوش، چرا نمیآید؟!
کوچه گریست، کوزه شکست و زانوان زمین دو تا شد.
حسن آرام، و حسین آرامتر؛ اما کدام اشک میخواهد آتش دل زینب را فرو نشاند؟ فرزندان علی به یاد دارند پرواز مادر را، که در ساحت اندوه و اشک و ناله، دستان پدر، آرامشان نمیکرد و زینب، جز به آوای گرم علی، رخت بر بستن مادر را تاب نمیآورد؛ اما چگونه است اکنون و کدام دست و چه آوا باید، تا اندوه اشک و ناله را فرو نشاند؟
اکنون، قصه دل چاک چاک علی را فرق خونینش میسراید و سرود، بدرقه روح بزرگ علی « های های» گریههای یاران است.
فاطمه، همسر رنجدیدهام! من میآیم به سوی تو، همه تنهاییام را با تو بگریم.
من میآیم تا در کنار رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم سالهای سکوت را شکوه کنم.
آه، فاطمه جان! به خدا بیتو ماندن دشوار بود در « این دنیای هزار رنگ».
من میآیم تا بار مصیبتهای پس از این، تنها بر دوش تو نماند.
تا با تو باشم.
وقتی جگر پاره پاره حسن را میبینی و سر بر نیزه حسینم را. با تو باشم، هنگامی که به پیشواز 72 شهید عاشورا میشتابی...
حالا کوچه گریان و آسمان نالان است؛ پس از این شب هولناک، دریا تیره است، مرد ناشناس انبان بر دوش، آنکه مرهم زخمهای یتیمان بود، مردی است که اکنون سفری بزرگ را آغاز کرده است، مردی تنها، که واژه نامه سکوت را از بر بود.
امشب، آری همین امشب فهمید که مرد روی پوشیده، علی بن ابی طالب است.
یاد ابرار
در روستای سعید آباد گلپایگان به سال 1295 هـ.ق کودکی چشم به جهان گشود که او را سید جمال الدین نامیدند. دوران شکوفایی را در آغوش مادری نیکوسرشت و تحت تربیت پدری پارسا (حضرت آیت الله سید حسین گلپایگانی رحمت الله علیه) گذرانده و به دلیل انس با کرامت های اخلاقی که اهل خانه در تحصیل و ترویج آن می کوشیدند، بذرهای فضیلت، سرشت پاکش را معطر ساخت. در سن 12 سالگی به رغم مشکلات و کمبود امکانات، ضمن چوپانی مقداری از دروس حوزوی را نزد برادران خویش فرا گرفت و در 16 سالگی جهت ادامه ی تحصیلات علوم دینی عازم اصفهان گردید و به مدرسه ی الماسیه قدم نهاد. رفته رفته جدیت وافرش در کسب علوم اهل بیت (علیهم السلام) و نیز هوش سرشارش، اساتید مدرسه را مورد توجه قرار داد به گونه ای که از او به عنوان امید آینده ی حوزه های علمیه ی شیعه یاد می کردند.
حضرت آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی (رحمت الله علیه) درباره ی تحصیلاتشان در اصفهان فرموده اند:
در دوران جوانی که در اصفهان بودم، نزد دو استاد بزرگ، مرحوم آخوند کاشانی و جهانگیرخان قشقائی، درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آن ها مربی من بودند. ایشان در سن 23 سالگی پس از تسلط بر علوم معقول و منقول، جهت ادامه ی تحصیل عازم نجف اشرف شدند و با توسل به حضرت علی (علیه السلام) از انفاس ملکوتی حضرات آیات حاج آقا رضا همدانی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، شیخ هادی تهرانی، آخوند ملا علی نهاوندی، سیر مرتضی کشمیری، سید ابوتراب خوانساری و شیخ محمد بهاری (قدس سرهم الشریف) بهره مند گشت. درسال 1365 هـ.ق پس از رحلت آیت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی به مقام مرجعیت شیعه نایل گشت. سرانجام آن عارف کامل و اسوه ی وارستگی با کوله باری از تقوا، زهد و فضایل اخلاقی و عرفانی و تربیت عالمان مهذب بی شماری از جمله علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، علامه محمد تقی جعفری، آیت الله شیخ محمد حسین کلباسی (رحمت الله علیهم) و... در 19 محرم الحرام 1377 هـ.ق در سن 82 سالگی چشم از جهان فانی فروبست و به سرای باقی شتافت و پیکر مطهر ایشان را در وادی السلام نجف به خاک سپردند.
منبع: گلشن ابرار
حکایت ها و پندها
حجت الاسلام سیداحمد خمینی (رحمت الله علیه) نقل می کردند: روزی که شاه فرار کرد ما در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف از آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکا آنجا بودند و شاید صدو پنجاه دوربین فقط صحبت امام (رحمت الله علیه) را مستقیم پخش می کردند برای این که خبر بزرگ ترین حادثه ی سال را مخابره کنند. شاه رفته بود و آنها می خواستند ببینند امام راحل چه تصمیمی دارند. امام بر روی صندلی کنار خیابان ایستاده بودند، تمام دوربین ها بر روی ایشان متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسایل خودشان را گفتند. من کنار ایشان ایستاده بودم یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد ظهر شده؟ گفتم: بله الان ظهر است. بی درنگ امام (رحمت الله علیه) گفتند: «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» شما ببینید در چه لحظه ای امام صحبت هایشان را رها کردند. برای این که نمازشان را در اول وقت بخوانند. یعنی در جایی که تلویزیون های سراسری که هر کدام میلیون ها آدم بیننده دارد. سی.ان.ان آمریکا بود، بی بی سی لندن بود. تمام تلویزیون ها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند.
خبرگذاری ها همه بودند. آسوشیتد پرس، یونایتدپرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه، مجلات، رادیو، تلویزیون ها، در چنین موقعیت حساسی امام حرف هایشان را قطع کردند و رفتند سراغ نماز اول وقت.
ذکر حق رخصت قرب است و حضور
اگر از صدق و اردت باشد
دل اگر با تو نباشد به نماز
عادت است آن؛ نه عبادت باشد. (1)
پي نوشت :
1- شعر از: سید حسین هاشمی نژاد
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (رحمت الله علیه) ج3، ص 57 و 58.
معرفی کتاب
کتاب «متقین»
مؤلف: سید مهدی شجاعی
ناشر: مؤسسه ی فرهنگی و انتشاراتی محراب (قم)
کتاب « امربه معروف و نهی از منکر» «تبیان دفتر بیست و یکم»
توضیح: «تبیان» عنوان کلی مجموعه آثاری است که در هرمجله از آن، مواضع و رهنمودهای حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) درباره ی موضوعی خاص گردآوری و منتشر شده است. این مجموعه در گروه معارف اسلامی حوزه ی معاونت پژوهی مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (قدس سره الشریف) استخراج و تنظیم شده است و مشتمل بر سه بخش است:
بخش اول «کلیات» می باشد که دارای چهار فصل است:
1- اهمیت و آثار امر به معروف و نهی از منکر
2- وجوب امر به معروف و نهی از منکر
3- معروفها
4- منکرها
بخش دوم بحث: شرایط چهارگانه ی امر به معروف و نهی از منکر:
علم به معروف و منکر، اصرار بر انجام منکر یا ترک معروف، عدم مفسده و احتمال تأثیر.
بخش سوم مراتب سه گانه:
مرتبه ی غیر زبانی، مرتبه ی امر و نهی زبانی، مرتبه ی اقدام و انکار عملی به علاوه ی رعایت مراتب در امر و نهی بحث شده است.
(استخراج، تنظیم و ناشر: مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمت الله علیه) – 1378)
احکام
اجتهاد و منافع فقه (احکام)
منابع فقه (احکام) عبارتند از:
1- قرآن
2- سنت که مشتمل بر قول ، فعل و تقریر معصوم (علیه السلام) است.
3- عقل
4- اجماع (اتفاق فقها بر حکمی از احکام شرعی)
قرآن
که مجموعه ی وحی الهی بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و به خواست خداوند بدون هیچ گونه نقص و اضافه به دست ما رسیده اولین و بهترین ملاک عمل و منبع استنباط احکام می باشد.
قول معصوم
مجموعه ی گفتار امامان معصوم (علیهم السلام) و دستورها و آموزشهای قولی آنان، که روش درست کرداری را به ما می آموزد، یکی از منابع معتبر فقهی است که در کتب روایی جمع آوری شده است.
فعل معصوم
از آنجا که ائمه ی معصومین (علیهم السلام) از هر خطا و اشتباهی به دور هستند، کردار آنان نیز مانند گفتارشان می تواند ملاک عمل برای ما باشد، که این دسته نیز در کتب تاریخی و روایی با عنوان سیره ی عملی معصومین (علیهم السلام) آمده است.
تقریر معصوم
در مواردی که فرد یا افرادی در حضور معصوم (علیهم السلام) عملی را انجام داده باشند، در حالی که تقیه ای در کار نبوده، و معصوم (علیه السلام) آن عمل را تأیید کرده و یا لا اقل از آن نهی نکرده باشد، به عنوان عملی مورد امضا و تقریرشان، می تواند ملاک دیگری برای عمل و منبع برای استنباط فقه باشد.
عقل و اجماع
اگر برای حکمی از احکام، دلیلی از قرآن و سنت نیابیم، از آنچه عقل بشری بدان حکم کند و فقهای شیعه بر آن اتفاق نظر داشته باشند، که حاکی از رضایت معصوم (علیه السلام) باشد، می توان مطابق آن فتوا داد و وظیفه ی مکلفین را مشخص کرد.
منبع: آموزش فقه، حسین فلاح زاده