افتاده بود روی زمین

افتاده بود روی زمین خواهرش رسید ام المصائب آمد و بالا سرش رسید سر را به روی دامن زهرایی‌اش نهاد یک کاسه آب دست امام غریب داد
دوشنبه، 24 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
افتاده بود روی زمین
   افتاده بود روی زمین

 

شاعر: محسن حنیفی





 
افتاده بود روی زمین خواهرش رسید
ام المصائب آمد و بالا سرش رسید
سر را به روی دامن زهرایی‌اش نهاد
یک کاسه آب دست امام غریب داد
سر خود سرش که چادر مادر نکرده است
کم مادری برای برادر نکرده است
بانوی روضه‌ها سخنش را شروع کرد
واویلتا حسن حسنش را شروع کرد
بر روی خاک سر نگذاری سرم فدات
بال و پرت شکسته و بال و پرم فدات
پا بر زمین نکش جگرم تیر می‌کشد
پشت و پناه من کمرم تیر می‌کشد
دق می‌کنم که سرفه امانت بریده است
درد جگر به سینه و پهلو رسیده است
زهرش درست بر جگر تو شراره زد
بر روی زخم گم شدن گوشواره زد
خیلی قدیم زخم دلت بی‌شماره شد
با نامه‌ی فدک جگرت پاره پاره شد
پایین پات قاسم دلخون نشسته است
بالا سرت برادر محزون نشسته است
بالا سرت نشسته فقط گریه می‌کند
محزون و دلشکسته فقط گریه می‌کند

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط