زن در روایات حضرت عبدالعظیم حسنی

حدّثنا علي بن عبداللّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللّه الكوفي،عن سهل بن زياد ال‏آدمي،عن عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسني، عن محمّد بن علي الرضا،عن أبيه الرضا، عن أبيه موسى بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد
يکشنبه، 21 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
زن در روایات حضرت عبدالعظیم حسنی
زن در روايات حضرت عبدالعظيم حسنى(علیه السلام)
 
 
نويسنده: مهدى مهريزى
در روايتهاى منقول از حضرت عبدالعظيم(ع) دو روايت مربوط به زنان به چشم مى‏خورد، اين نوشتار بر آن است تا تحليلى سندى و متنى از اين دو حديث به‏دست دهد:

روايت يكم؛ حديث معراج

حدّثنا علي بن عبداللّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن أبي عبداللّه الكوفي،عن سهل بن زياد ال‏آدمي،عن عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسني، عن محمّد بن علي الرضا،عن أبيه الرضا، عن أبيه موسى بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد، عن أبيه محمّد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) قال: دخلت أنا وفاطمة على رسول اللّه(ص)، فوجدته يبكي بكاءاً شديداً، فقلت: فداك أبي واُمّي يا رسول اللّه ! ما الذي أبكاك؟ فقال: يا علي، ليلة اُسري بي إلى السماء رأيت نساء من اُمّتي في عذاب شديد، فأنكرت شأنهنّ فبكيت لما رأيت من شدّة عذابهنّ.
ورأيت امرأة معلّقة بشعرها، يغلي دماغ رأسها.
ورأيت امرأة معلّقة بلسانها، والحميم يُصَبُّ في حلقها.
ورأيت امرأة معلّقة بثدييها.
ورأيت امرأة تأكل لحم جسدها، والنّار توقد من تحتها.
ورأيت امرأة قد شُدَّ رجلاها إلى يديها، وقد سُلَّّطَ عليها الحيّات والعقارب.
ورأيت امرأة صمّاء عمياء خرساء في تابوت من نار، يخرج دماغ رأسها من منخرها، وبدنها متقطّع من الجذام والبرص.
ورأيت امرأة معلّقة برجليها، تنور من نار.
ورأيت امرأة تقطّع لحم جسدها من مقدّمها ومؤخّرها بمقاريض من نار.
ورأيت امرأة تحرق وجهها ويداها، وهي تأكل أمعائها.
ورأيت امرأة رأسها رأس الخنزير وبدنها بدن الحمار وعليها ألف ألف لون من العذاب.
ورأيت امرأة على صورة الكلب، والنّار تدخل في دبرها وتخرج من فيها والملائكة يضربون رأسها وبدنها بمقامع من نار.
فقالت فاطمة(س): حبيبي وقرّة عيني، أخبرني ما كان عملهنّ وسيرتهنّ حتّى وضع اللّه عليهنّ هذا العذاب؟
فقال: يا بنيّتي،أمّا المعلّقة بشعرها، فإنّها كانت لا تغطّي شعرها من الرجال.
وأمّا المعلّقة بلسانها، فإنّها كانت تؤذي زوجها.
وأمّا المعلّقة بثدييها، فإنّها تمتنع من فراش زوجها.
وأمّا المعلّقة برجليها، فإنّها كانت تخرج من بيتها بغير إذن زوجها.
وأمّا التي تأكل لحم جسدها، فإنّها تزيّن بدنها للنّاس.
وأمّا التي شُدَّ يداها إلى رجليها وسُلِّط عليها الحيّات والعقارب، فإنّها كانت قذرة الوضوء قذرة الثياب، وكانت لا تغتسل من الجنابة والحيض ولا تنتظف وكانت تستهين بالصلاة.
وأمّا الصمّاء العمياء الخرساء، فإنّها كانت تلد من الزنا فتعلّقه في عنق زوجها.
وأمّا التي تقرض لحمها بالمقاريض، فإنّها كانت تعرض نفسها على الرجال.
وأمّا التي كانت تحرق وجهها وبدنها وتأكل أمعائها، فإنّها كانت قوّادة.
وأمّا التي كان رأسها رأس الخنزير وبدنها بدن الحمار، فإنّها كانت نمّامة كذّابة.
وأمّا التي كانت على صورة الكلب والنّار تدخل في دبرها وتخرج من فيها، فإنّها كانت قينة نوّاحة حاسدة.
ثمّ قال (ع): ويل لامرأة أغضبت زوجها وطوبى لامرأة رضي عنها زوجها(1)؛
عبدالعظيم حسنى از حضرت رضا و او از پدران گرامى‏اش از اميرالمؤمنين(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: من و فاطمه بر حضرت رسول (ص) داخل شديم، و او را، در حالى كه سخت مى‏گريست، مشاهده كرديم، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد! علت گريه شما چيست ؟
فرمود: يا على ، شبى كه مرا به آسمان بردند، عده‏اى از زنان امّت خود را ديدم، در حالى كه به عذاب سختى گرفتار بودند. از اين گرفتارى -كه از براى آنها بود بسيار ناراحت شدم و لذا از ديدن اين منظره و شدّت عذابشان به گريه افتادم.
حضرت فرمود: زنى را ديدم كه از موهاى خود آويزان بود و مغز سرش مى‏جوشيد.
ديگرى را ديدم كه از زبان معلّق شده و آب داغ بر حلق او مى‏ريختند.
يكى را ديدم كه از پستان آويزان گرديده است.
زنى را ديدم كه از گوشت بدن خود مى‏خورد، در حالى كه آتش در زير او شعله مى‏كشيد.
زنى را ديدم كه پاهاى خود را بر دست خويش محكم فشرده و مار و عقرب بر او مسلّط شده بودند.
ديگرى را مشاهده كردم، در حالى كه گنگ و كر و لال بود و در ميان تابوتى از آتش قرار داشت و مغز سرش از دو سوراخ بينى او بيرون مى‏ريخت و بدن او از جذام و برص از هم پاشيده بود.
فرمود: زنى را ديدم كه از پا به تنورى از آتش معلّق شده بود.
ديگرى را مشاهده كردم كه گوشت بدنش را از جلو و عقب با مقراضها مى‏بريدند.
زنى را ديدم كه صورت و دستهاى او مى‏سوخت و وى امعاى خود را مى‏خورد.
ديگرى را ديدم كه سرش مانند سر خوك و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران نوع عذاب فرا گرفته بود.
زنى را به هيئت سگ ديدم، در حالى كه آتش در اسافل اعضاى وى مى‏رفت و از دهان او بيرون مى‏شد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او مى‏زدند.
حضرت زهرا(س) عرض كرد: اى پدر بزرگوار، بفرماييد كارهاى آنان در دنيا چه بوده كه خداوند اين عذابها را بر آنها مقرّر ساخته است ؟
حضرت فرمود: اى دختر من، آن زنى كه از موها آويزان بود، براى اين بود كه وى سر خود را از نامحرمان نمى‏پوشيد و موهاى خود را پنهان نمى‏ساخت.
زنى كه از زبان معلّق بود، به خاطر اين بود كه وى از تمكين و فراش شوهرش خوددارى مى‏كرد.
زنى كه از پا آويزان گرديده، براى اين بود كه بدون اذن شوهرش از خانه خارج مى‏شد.
اما زنى كه از گوشت بدن خود مى‏خورد، او از اين جهت معذّب بود كه خود را آرايش مى‏داد و در انظار مردم جلوه مى‏كرد.
زنى كه پاهاى او را به دستش چسبانيده و مار و عقرب بر او مسلّط كرده بودند، بود به خاطر اين بود كه از كثافت و آلودگيها خود را تميز نمى‏كرد و لباسهاى خويش را چركين نگاه مى‏داشت، و از جنابت و حيض غسل نمى‏كرد و به نظافت و پاكيزگى اهميت نمى‏داد و نماز را سبك مى‏داشت.
زنى كه گنگ و كر و كور بود، از اين جهت بود كه فرزندانى را از زنا مى‏زاييد و به شوهرش نسبت مى‏داد.
زنى كه گوشتهاى بدنش با قيچى بريده مى‏شد، از اين جهت بود كه او خود را در معرض خواهشهاى مردان مى‏گذاشت.
اما زنى كه صورت و بدنش مى‏سوخت و روده‏هاى خود را مى‏خورد، براى اين بود كه وى زنها و مردها را هم مربوط مى‏ساخت تا كارهاى زشت و فحشا انجام دهند.
زنى كه سرش مانند سر خوك و بدنش مانند بدن الاغ بود، علتش اين بود كه سخن چينى و نمّامى مى‏كرد.
زنى كه صورتش مانند سگ بود و آتش در اسافل او داخل مى‏شد و از دهانش بيرون مى‏رفت، از اين جهت بود كه وى زنى آوازه‏خوان و حسود بود.
پس از آن حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهرش را به خشم آورد، و خوشبخت آن زنى كه زوج او از وى خوشنود باشد!
در بررسى اين روايت، به طرح دو پرسش اساسى مى‏پردازيم كه يكى به صحت انتساب و صدور برمى‏گردد و ديگرى به محتوا و متن، و البته نمى‏توان توقع داشت پاسخ كنونى، جواب نهايى تلقى گردد، بلكه هدفْ طرح مسأله و زمينه‏سازى جهت پژوهشهاى عميق‏ترى است.

پرسش نخست

آيا بر پايه قواعد ارزيابى سند بر مشربها و مسلكهاى مختلف، راهى براى تصحيح اين خبر وجود دارد؟
ذكر چند نكته مى‏تواند در پاسخ مفيد افتد:
1. اين روايت در كتب قدما تنها در عيون اخبار الرضا(ع)، اثر شيخ صدوق (305- 381ق) نقل شده است. پس از آن تا قرن يازدهم در ديگر آثار حديثى ذكرى از آن در ميان نيست و در اين قرن در كتب وسائل الشيعة(2) شيخ حر عاملى(1033 - 1104ق) و بحارالأنوار(3) علامه مجلسى(1037- 1110ق) و نورالثقلين‏(4) حويزى (م‏1112ق) از عيون اخبار الرضا نقل شده است؛ چنان‏كه در آثار حديثى اهل سنت نيز نقل نشده است.
قابل ذكر است كه فرازهاى ديگر حديث معراج در كتب قدما چون المحاسن‏(5) برقى(م‏274ق)، قرب الإسناد(6) حميرى(م‏4ق)، الكافى‏(7) كلينى(م‏329ق)، دعائم الاسلام‏(8) قاضى نعمان (م 363ق) و آثار متعدد شيخ صدوق چون من لايحضره الفقيه،(9) علل الشرائع،(10) الامالى،(11) التوحيد،(12) كمال الدين و تمام النعمة(13) و معانى الاخبار(14) نقل شده است.
بر اين اساس، اين حديثْ قرينه كثرت نقل را در كتب قدما با خود ندارد، با اينكه فرازهاى ديگر به كثرت نقل شده است.
2. از جهت سندى در سلسله راويان آن سهل بن زياد آدمى قرار دارد كه نه تنها توثيق نشده، بلكه برخى او را تضعيف كرده‏اند.
نجاشى درباره او گفته است:
سهل بن زياد، ابو سعيد ال‏آدمى الرازى كان ضعيفاً فى الحديث، غير معتمد فيه، و كان أحمد بن محمّد بن عيسى يشهد عليه بالغلو و الكذب و أخرجه من قم إلى الري.(15)
شيخ طوسى گويد:
سهل بن زياد ال‏آدمى الرازى، يكنى أبا سعيد، ضعيف.(16)
و نيز در استبصار در ذيل روايتى نوشته است:
و اما الخبر الاول، فراويه أبو سعيد الأدمى و هو ضعيف جداً عند نقّاد الاخبار.(17)
و ابن غضايرى درباره‏اش گفته است:
سهل بن زياد ابو سعيد ال‏آدمى الرازى، كان ضعيفاً جداً فاسد الرواية و المذهب.(18)
و چنان‏كه محققان دانش رجال گفته‏اند، توثيق شيخ طوسى در يك مورد از كتاب رجال سهوالقلمى از سوى او و يا ازديادى از سوى نسخه‏پردازان است.(19)
و همينان گفته‏اند كه تلاشهاى وحيد بهبهانى در توثيق سهل ره به جايى نمى‏برد و اين شواهد و قراين بسيار سُست است.(20)
همچنين محمّد بن ابى عبداللّه الكوفى در كتب رجال توثيق نشده است، گرچه تضعيفى نيز برايش مكتوب نيست.(21)
3. از سوى ديگر در حوزه مسائل معرفتى و اخبار از حقايق، خبر واحد صحيح‏السند نيز اعتبارى ندارد؛ چرا كه اين حوزه از مسائل تعبد بردار نيست.(22)
خلاصه آنكه راهى براى پى‏بردن به صدور و انتساب اين حديث در دست نيست.

پرسش دوم

در اين حديث، يازده نكته درباره رفتار زنان ذكر شده است. پنج مطلب به زنان اختصاص دارد: 1. حجاب، 2. بيرون رفتن از منزل، 3. امتناع از بستر همسر، 4. آرايش و خودآرايى، 5. عرضه خويش بر مردان.
و شش مطلب ديگر از رفتارهاى مشترك است؛ يعنى در رفتار مردان و زنان، يكسان ديده مى‏شود. آنها عبارت‏اند از: 1. زنا، 2. همسرآزارى، 3. پليدى و پلشتى، 4. قوّادى، 5. سخن‏چينى و دروغگويى، 6. آواز خوانى و حسادت.
سؤال اين است كه چرا در اين رفتارهاى مشترك، فقط زنان گنهكار منظور شده‏اند، با آنكه رسول خدا اين سخنان را در برابر حضرت على(ع) و فاطمه(س) بيان مى‏كرد، آيا اين رفتارها از مردان سر نمى‏زند، آيا مى‏توان گفت اين رفتارها در زنان بيشتر است؟ به سخن ديگر، چرا رسول خدا از مردانى كه به چنين گناهانى آلوده شده و كيفر مى‏ديدند، خبر نداد؟
گذشته از آنكه حرمت برخى از آن موارد پنجگانه به صورت مطلق در بحثهاى فقهى مورد ترديد است.
خروج زنان از منزل ،بدون اذن شوهران در صورتى حرام است كه با حقوق خاص شوهر مغايرت داشته باشد. از اين‏رو، برخى از فقيهان، چون آيةاللّه خويى، خروج زن را در صورت عدم تنافى با حقوق خاص شوهر جايز مى‏شمرد، ايشان در اين زمينه مى‏گويد:
زن نمى‏تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود، در صورتى كه بيرون رفتن با حق استمتاع منافى باشد؛ البته احتياط مستحب آن است كه مطلقاً بدون اجازه خارج نشود.(23)

روايت دوم

عن أحمد بن أبي عبداللّه البرقي، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، عن محمّد بن عمر بن يزيد، عن حمّاد بن عثمان، عن عمر بن يزيد قال: قال أبوعبداللّه(ع) جاءت امرأة من أهل البادية إلى النبي(ص) ومعها صبيان حاملة واحداً وآخر يمشي، فأعطاها النبي(ص) قرصاً، ففلقته بينهما، فقال رسول اللّه(ص): الحاملات الرحيمات لولا كثرة لعبهنّ، لدخلت مصلّيّاتهنّ الجنّة؛(24)
عمر بن يزيد گويد: حضرت صادق (ع) فرمود: زنى از باديه نشينان خدمت حضرت رسول (ص) رسيد، در حالى كه دو كودك همراه داشت ؛ يكى از آن دو را بغل گرفته و ديگرى با او راه مى‏رفت. حضرت به آن زن قرص نانى مرحمت فرمود، زن قرص نان را بين آن دو كودك تقسيم كرد. پيغمبر فرمود: زنانى كه كودكان خود را در بغل مى‏گيرند و به آنان مهر و محبّت مى‏ورزند، اگر كثرت لعب و لهو آنان نبود، اكثر نمازگزارانشان داخل بهشت مى‏شدند.
در منابع ديگر اين حديث با تغييراتى در مضمون نقل شده است.
محمّد بن يعقوب، عن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن علي بن الحكم، عن على بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: سمت أبا عبداللّه (ع) يقول: خطب رسول اللّه(ص) النساء فقال: يا معشر النساء، تصدقن و لو من حليكن و لو بشق تمرة، فإنّ أكثركنّ حطب جهنم، إنّكنّ تكثرن اللعن و تكفرن العشرة، فقالت إمرأة: يا رسول اللّه، اليس نحن الأمهات الحاملات المرضعات، أليس منّا البنات المقيمات و الإخوات المشفقات؟ فقال: حاملات والدات مرضعات رحيمات، لولا مايأتين إلى بعولتهن، ما دخلت مصلية منهن النار؛(25)
ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه رسول خدا(ص) زنان را مخاطب قرار داده و فرمود: اى گروه زنان، صدقه دهيد گرچه از زيور خود يانيم خرمايى باشد؛ زيرا بيشتر شما هيزم دوزخ‏ايد. شما بسيار لعن و نفرين بر زبان داريد و معاشرت را ناديده مى‏انگاريد. زنى فرمود: اى رسول خدا، آيا ما مادران و شيردهنده كودكان نيستيم؟ آيا دختران همراه و خواهران مهربان از ما نيست؟ آن‏گاه فرمود: شما باردار، زاينده، شيردهنده و مهربانيد؛ اگر رفتار(بد)تان با شوهران نبود، هيچ نمازگزارى از شما به آتش نمى‏افتاد.
در منابع اهل سنت اين حديث با تعبيراتى ديگر منقول است:
حدثنا عبداللّه، حدثنى ابى، حدثنا محمّد بن جعفر، حدثنا شعبه و حجاج، قال حدثني شعبه عن منصور؛ قال سمعت سالماً، قال حجاج عن سالم بن ابى الجعد، قال ابن جعفر سمعت سالم بن ابى المجد، قال ذكرنى عن ابن امامة:
إنّ إمرأة أتت النبى(ص) تسأله و معهاصبيان لها، فأعطاها ثلاث تمرات، فاعطت كل واحد منهما تمرة، قال ثمّ إنّ أحد الصبيين بكى، قال فشقتها فاعطت كل واحد نصفاً .فقال رسول اللّه(ص): حاملات والدات رحيمات بأولادهن لولا ما يصنعن بأزواجهن لدخل مصلياتهن الجنة؛(26)
زنى نزد پيامبر آمد تا از ايشان سؤال كند و همراه او دو كودك بود. پيامبر به وى سه خرما داد. زن هم به هر يك خرمايى داد. آنگاه يكى از دو كودك گريه كرد. مادر خرماى سوم را دو نيمه كرد و به هر يك داد. آن‏گاه رسول خدا فرمود: مادرانى كه كودكان را حمل مى‏كنند و به آنان مهر مى‏ورزند، اگر نبود آنچه كه با شوهران رفتار مى‏كنند، نمازگزاران آنها وارد بهشت مى‏شدند.
با تفاوتى اندك در سند و متن در جاى ديگر مسند احمد نيز نقل شده است.(27)
همين مضمون با سندى متفاوت در سنن ابن ماجه نيز منقول است؛(28) چنان‏كه پاره‏اى از كتابهاى ديگر حديثى اهل سنت نيز آن را درج كرده‏اند.(29)
درباره اين حديث نيز مانند حديث سابق دو بحث مطرح است:

يك. ارزيابى صدور

حديث علل الشرائع به جهت عدم توثيق محمّد بن عمر بن يزيد(30) اعتبار رجالى به معناى مشهور را ندارد و حديث كافى به جهت وجود على بن ابى حمزه ضعيف است.(31) علامه مجلسى نيز بدان تصريح دارد و فرموده است:
ضعيف على المشهور.(32)
روايت ابن ماجه را شارحان اين كتاب، ضعيف توصيف كرده‏اند.(33)
همچنين اين روايت نيز مانند حديث گذشته قرينه كثرت نقل در كتب متقدم را با خود به همراه ندارد، گرچه قدرى از آن بلند پايه‏تر است. از آنجا كه اين حديث نيز مربوط به مضامين غير فقهى است، همان قاعده اينجا نيز سريان دارد.

دو. ارزيابى محتوايى

در روايت حضرت عبدالعظيم، كثرت لعب و لهو به عنوان مانع بهشت ياد شده و در دو نقل ديگر، رفتار زنان با شوهرانْ مانع شمرده شده است. مفهوم حديث، چنان است كه به جهت كثرت لهو يا رفتار نامناسب با شوهران، اكثر نماز گزاران زنان از بهشت محروم‏اند و يا اينكه اهل آتش‏اند. البته بدين مضمون روايتهايى ديگر نيز نقل شده است؛(34) ولى اين مضمون با دسته‏هاى ديگر از روايات ناسازگارى دارد كه به اجمال بدان اشاره مى‏شود:
الف. رواياتى كه اكثر بهشتيان را زنان معرفى مى‏كند، يا اكثر بهشتيان را از مستضعفان زنان مى‏داند. البته معارضه قسم دوم، چندان چشمگير نيست.
1. و روى الفضيل عن أبي عبداللّه(ع) قال: قلت: له شى‏ء يقوله الناس إنّ أكثر أهل النار يوم القيامة النساء قال: و أنّى ذلك، و قد يتزوج الرجل في الاخرة ألفاً من نساء الدنيا في قصر من درة واحدة؛(35)
فضيل گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: مردم مى‏گويند بيشتر دوزخيان در قيامت زنان‏اند؟ فرمود: چگونه، با اينكه در آخرت يك مرد با هزار زن دنيايى ازدواج مى‏كند و در كاخى كه از دُرّه بنا شده زندگى مى‏كنند.
2.و باسناده (الصدوق) عن عمار الساباطى، عن ابى عبداللّه(ع) قال: أكثر أهل الجنة من المستضعفين النساء، علم اللّه ضعفهن فرحمهن؛(36)
امام صادق(ع) فرمود: بيشتر بهشتيان از مستضعفان زنان‏اند. خداوند ضعف و ناتوانى‏شان را ديد و آنان را مورد رحمت قرار داد.
ب. احاديثى كه دلالت دارد بهشت زير پاى زنان يا مادران است، يا بوسيدن ميان چشمان مادر، آدمى را بهشتى مى‏كند:
1. حدثنا أبو يوسف محمّد بن احمد الرقى، حدثنا محمّد بن سلمة الحرانى، عن محمّد بن اسحاق، عن محمّد بن طلحة بن عبدالرحمن بن ابى بكر الصديق، عن معاوية بن جاهمة السلمى قال أتيت رسول اللّه(ص) فقلت: يا رسول اللّه، إنّى كنت أردت الجهاد معك ابتغى بذلك وجه اللّه والدار الاخرة قال: ويحك أحية أمك؟ قلت نعم يا رسول اللّه. قال فارجع إليها فبرها. ثم أتيته من أمامه فقلت: يا رسول‏اللّه، إنّى كنت أردت الجهاد معك ابتغى بذلك وجه اللّه و الدار الاخرة. قال: ويحك أحية أمّك؟ قلت: نعم يا رسول اللّه، قال: ويحك ألزم رجلها فثم الجنة؛(37)
معاوية بن جاهمة گويد: خدمت پيامبر(ص) رسيدم و گفتم: مى‏خواهم با شما در راه خدا و زندگى آخرت جهاد كنم. فرمود: آيا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: برگرد و به او نيكى كن. از مقابل حضرت آمدم و گفتم: اى رسول خدا، مى‏خواهم با شما در راه خدا و براى زندگى آخرت در جهاد شركت كنم. فرمود: آيا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: پاهاى مادرت را بچسب كه بهشت همان جاست.
2. إنّ الجنة تحت رجل المرأة؛(38)
بهشت زير پاى زن است.
3.عن انس عن النبى(ص): الجنة تحت أقدام الأمهات؛(39)
پيامبر(ص) فرمود: بهشت زير پاهاى مادران است.
4. عن فاطمة عن النبى(ص): ألزم رجلها فإنّ الجنة تحت أقدامها؛(40)
پيامبر(ص) فرمود: ملازم مادر باش، كه بهشت زير پاهاى اوست.
5. عن سعيد بن المسيب قال: قال عمر: كنّا مع رسول اللّه(ص) على جبل فأشرفنا على واد، فرايت شاباً يرعى غنماً له اعجبنى شبابه. فقلت: يا رسول اللّه(ص)، و أى شباب لو كان شبابه فى سبيل اللّه! فقال النبى(ص): يا عمر، فلعله فى بعض سبيل اللّه و انت لا تعلم. ثم دعاه النبى(ص) فقال: يا شاب، هل لك من تعول؟ قال: نعم. قال: من؟ قال: أمى. فقال النبى(ص): ألزمها، فإنّ عند رجليها الجنة؛(41)
عمر گويد: يا پيامبر بر بلنداى كوهى بوديم كه مشرف بر سرزمينى بود. جوانى را ديدم كه چوپانى مى‏كند. از جوانى‏اش خوشم آمد. گفتم: اى رسول خدا، چه جوانى! كاش جوانى‏اش در راه خدا بود. پيامبر فرمود: شايد در راه خداست و تو نمى‏دانى. پيامبر جوان را فراخواند و فرمود: اى جوان، آيا عايله دارى؟ گفت: بلى. فرمود: چه كسى؟ گفت: مادرم. فرمود: ملازم او باش، كه بهشت پيش پاهاى اوست.
6. حدثنا بكر بن محمّد الصيرفى بمرو، حدثنا ابو قلاية و حدثنا على بن حمشاذ العدل، حدثنا الحسن بن سهل المجوز، حدثنا ابو عاصم عن أبن جريح، حدثنى محمّد بن طلحة بن عبدالرحمن، عن أبيه، عن معاوية بن جاهمه، أن جاهمة أتى النبى(ص) فقال: يا رسول اللّه، إنّى أردت أن أغزو و جئت استشيرك. فقال: أك والدة؟ قال: نعم. قال: اذهب فالزمها، فإنّ الجنة عند رجليها؛(42)
جاهمة نزد رسول خدا آمد و گفت: مى‏خواهم همراه شما در جنگ شركت كنم و براى مشورت نزد شما آمدم. پيامبر(ص) فرمود: آيا مادر دارى؟ گفت: بلى. فرمود: برو و ملازم او باش، كه بهشت پيش پاهاى اوست.
7. الجنة بناؤها اقدام الامهات؛(43)
زير بناى بهشت، گامهاى مادران است.
8.عن ابن عباس، عن النبى(ص): من قبل بين عينى أمّه كان له ستراً من النار؛(44)
پيامبر فرمود: هر كه ميان چشمان مادرش را ببوسد، اين بوسه پرده‏اى در برابر آتش خواهد بود.
ج. رواياتى كه محبت و علاقه‏مندى به زنان را نشانه ديندارى مى‏داند:
1. محمّد بن يعقوب، عن محمّد بن يحيى العطار، عن عبداللّه بن محمّد، عن على بن الحكم، عن ابان بن عثمان، عن عمر، عن يزيد، عن أبى عبداللّه(ص) قال: ما أظن رجلاً يزداد فى الايمان خيراً إلاّ ازداد حباً للنساء؛(45)
امام صادق(ع) فرمود: گمان نمى‏كنم مردى ايمانش افزايش يابد و علاقه‏اش به زنان افزون نشود.
2) عن على بن ابراهيم، عن ابيه عن صالح بن السندى، عن جعفر بن بشير، عن أبان، عن عمر بن يزيد، عن أبى عبداللّه(ع) قال: ما أظن رجلاً يزداد فى الايمان خيراً إلاّ أزداد حباً للنساء؛(46)
امام صادق(ص) فرمود: گمان نمى‏كنم افزايشى در ولايت مردى حاصل شود و علاقه‏اش به زنان افزايش نيابد.
3. عن على بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن ابن أبى عمير، عن اسحاق بن عمار، عن أبى عبداللّه(ع) قال: من أخلاق الأنبياء حب النساء؛(47)
امام صادق(ع) فرمود: خلق و خوى پيامبران، علاقه به زنان است.
چگونه علاقه به جهنميان نشانه ايمان و ولايت است؟ چگونه خوى پيامبران، محبت ورزيدن به اهل جهنم است؟
د. رواياتى كه دلالت دارد نيكى به دختر و خواهر، سبب رفتن به بهشت است.
1. عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن أبى عمير، عن هشام بن الحكم، عن عمر بن يزيد، عن أبى عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص): من عال ثلاث بنات أو ثلاث بنات أو ثلاث اخوات، وجبت له الجنة، فقيل: يا رسول اللّه(ص)، واثنتين؟ فقال: و اثنتين. فقيل: يا رسول اللّه(ص)، و واحدة فقال: و واحدة؛(48)
رسول خدا فرمود: هر كس، سه دختر يا سه خواهر را اداره كند، بهشت برايش واجب است. گفته شد: اى رسول خدا، دو تا چطور؟ فرمود: و دو تا. گفته شد: اى رسول خدا، يكى چطور؟ فرمود: و يكى.
2. حدّثنا أحمد بن محمّد، حدثنا عبداللّه بن المبارك، حدثنا ابن عيينه، عن سهيل بن ابى صالح، عن أيوب بن بشير، عن سعيد الأعشى، عن أبى سعيد الخدرى قال: قال رسول اللّه(ص): من كانت له ثلاث إخوات أو ابنتان أو اختان، فاحسن صحبتهن و اتقى اللّه فيهن فله الجنة؛(49)
رسول خدا فرمود: هركه سه خواهر يا دو دختر يا دو خواهر داشته باشد و با آنان نيك رفتار كند و با خداترسى با آنان معاشرت كند، بهشت ارزانى اوست.
چگونه خدمت به جنسى كه اكثر آنان جهنمى‏اند، بهشت را واجب مى‏سازد؟
ه. رواياتى كه دلالت دارد زنان با حمل و وضع حمل و شيردادن ثوابِ غير قابل شمارش كسب مى‏كنند:
1. محمّد بن على بن الحسين فى الأمالى، عن محمّد بن الحسن، عن الصفار، عن محمّد بن الحسين بن أبى الخطاب، عن الحكم بن سكين، عن أبى خالد الكعبى، عن أبى عبداللّه(ع) إنّ رسول اللّه(ص) قال: أيّما امرأة دفعت من بيت زوجها شيئاً من موضوع إلى موضوع تريد به صلاحاً نظر اللّه إليها و من نظر اللّه إليها لم يعذبه. فقالت أم سلمة يا رسول اللّه(ص): ذهب الرجال بكل خير فأى شى‏ء للنساء المساكين؟ فقال(ع): بلى، إذا حملت المرأة، كانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبيل‏اللّه، فاذا وضعت، كان لها من الأجر ما لايدرى أحد ما هو لعظمه. فإذا ارضعت، كان لها بكل مصة كعدل عتق محرر من ولد اسماعيل. فإذا افرغت من رضاعه، ضرب ملك كريم على جنبها و قال: استأنفى العمل فقد غفرلك؛(50)
رسول خدا(ص) فرمود: هر زنى كه در خانه شوهر وسيله‏اى را از جايى به جايى بگذارد و قصد خير داشته باشد، خدا به او توجه كند و هركه مورد نظر خداوند باشد، او را عذاب نمى‏كند. ام سلمه گفت: اى رسول خدا، مردان همه خوبيها را از آن خود ساختند. زنان بيچاره چه دارند؟ فرمود: وقتى زنى باردار شد، مانند روزه‏دارى است كه به شب زنده‏دارى مشغول است و در راه خدا با جان و مال جهاد مى‏كند. هنگامى كه وضع حمل كرد، چنان پاداشى دارد كه هيچ كس نداند. هنگامى كه بچه شير مى‏دهد، در برابر هر مك زدن، ثواب آزاد كرده برده‏اى از فرزندان اسماعيل را دارد و وقتى شير دادن تمام شد، فرشته گويد: گذشته‏ات بخشوده شد؛ از نو شروع كن.
2. فى حديث الحولاء العطارة بالسند المتقدم فى أبواب المقدمات قال: قال رسول اللّه(ص):... يا حولاء، والذى بعثنى بالحق نبياً و رسولاً و مبشراً و نذيراً ما من امرأة تحمل من زوجها ولداً إلاّ كانت فى ظلّاللّه -عزوجل حتى يصيبها طلق، يكون لها بكل طلقة عتق رقبة مؤمنة، فإذا وضعت حملها و أخذت فى رضاعه، فما يمصّ الولد مصة من لبن أمّه، إلاّ كان بين يديها نوراً ساطعاً يوم القيامة،يعجب من رآها من الأولين و ال‏آخرين، و كتبت صائمة قائمة و إنْ كانت غير مفطرة، كتب لها صيام الدهر كله و قيامه. فإذا فطمت ولدها، قال الحق -جل ذكره: يا ايتها المرأة، قد غفرت لك ما تقدم من الذنوب فاستأ نفى العمل؛(51)
رسول خدا فرمود: اى حولاء، سوگند به آنكه مرا به پيامبرى برانگيخت، هر زنى كه از شوهرش باردار شود، در سايه خدا زندگى مى‏كند، تا هنگام درد زايمان، هر دردى ثواب آزاد كردن يك بنده مؤمن را دارد. وقتى فارغ شد و شير دادن را شروع كرد، هرگاه كودك مك زند، روز قيامت پيش روى آن زن، نورى درخشد كه هر بيننده‏اى را به عجب وادارد. و او روزه‏دارِ شب زنده‏دار محسوب شود. اگر در اين حال روزه بدارد، ثواب روزه و عبادت تمام روزگار برايش ثبت شود. وقتى كودك را از شير گرفت خداوند فرمايد: اى زن، گناه گذشته‏ات را بخشيدم؛ از نو آغاز كن.
3. و عن سعيد بن جبير عن ابن عمر احسبه رفعه، عن النبى(ص): المرأة فى حملها إلى وضعها إلى فصالها كالمرابط فى سبيل اللّه و إن ماتت فيما بين ذلك، فإنّها اجر شهيد؛(52)
رسول خدا فرمود: زن از هنگام باردارى تا هنگام از شير گرفتن كودك، مانند رزمنده در راه خداست و اگر در اين مدت جان دهد، پاداش شهيد دارد.
4. المرأة إذا حملت كان لها أجر الصائم القائم المخبت المجاهد فى سبيل اللّه، و إذا ضربها الطلق فلاتدرى الخلائق ما لها من الأجر فاذا وضعت كان لها بكل مصة أو رضعة أجر نفس تحييها، فاذا فطمت، ضرب الملك على منكبيها و قال استأنفى العمل؛(53)
زن وقتى حامله شد، ثواب روزه‏دار عابد -كه در راه خدا جهاد مى‏كند خواهد داشت. و هنگامى كه درد زايمان گرفت، موجودات نمى‏دانند او چه پاداشى دارد. وقتى فارغ شد، هر شير دادن يا مك زدن به سان زنده كردن يك جان ارزش دارد. وقتى كودك را از شير گرفت، فرشته‏اى به كتفش زند و گويد: عمل را از سرگير.
غالب زنان، اين مراحل را احراز مى‏كنند و بدين جهت، بهشتى خواهند بود. بسيار مستبعداست كه گفته شود پس از كسب اين مقام، چنان بدى بر آنان غلبه دارد كه مجدداً خود را جهنمى مى‏سازند. بر اين اساس، اين دسته از احاديث نيز با روايات ذكر شده، معارضه خواهد داشت.

پی نوشت:

1. عيون أخبار الرضا (ع) ، ج‏1، ص‏13 ؛ بحارالأنوار، ج 8، ص‏309.
2. ج 20، ص 213، ح 25457(چاپ آل‏اليت).
3. ج 8، ص 309، ح 75 و ج 18، ص 351، ح 62و ج 75، ص ت‏264، ح 7 و ج 79، ص 114، ح 3 و ج 81، ص 90، ح 11 و ج 82، ص 76، ح 9 و ج 103، ص 245، ح 24.
4. ج 3، ص 120، ح 27.
5. ج 1، ص 56.
6. ص 101.
7. ج 1، ص 98 و ج 2، ص 46 و ج 3، ص 302 و ج 8، ص 279.
8. ج 1، ص 100.
9. ج 1، ص 309 و ج 2، ص 199 و ج 3، ص 463.
10. ج 1، ص 131 و ج 2، ص 433 و 572 و 601.
11. ص 213 و 249 و 435 و 566 و 496.
12. ص 108.
13. ص 252.
14. ص 42.
15. الفهرست، ص 142.
16. حاشيه خلاصة الأقوال، ص 357.
17. خلاصة الأقوال، ص 357.
18. رجال النجاشى، ص 185.
19. معجم الرجال الحديث، ج 8، ص ت‏340
20. همان، ص 339 - 340.
21. همان، ج 14، ص 267 - 273.
22. پيش از اين در مقاله‏اى ديگر در همين فصلنامه، ش 4، ص 83 - 87 به اين موضوع پرداخته شده است.
23. منهاج الصالحين، ج 2، ص 289 ؛ مستند عروة الوثقى، كتاب النكاح، ج 2، ص 362.
24. علل الشرائع، ج 2، ص 598 ؛ بحارالأنوار، ج 103، ص 227، ح 18.
25. الكافى، ج 5، ص 514، ح‏3؛ وسائل الشيعة(آل‏البيت)، ج‏20، ص‏175.
26. مسند احمد، ج 5، ص 252 - 253.
27. ج 5، ص 257.
28. ج 1، ص 468، ح 2013.
29. المستدرك، ج 4، ص 173 - 174 ؛ المصنف عبدالرزاق، ج 11، ص 303، ح 20602 ؛ المعجم الصغير، ج 2، ص 47، ح 899 ؛ المعجم الاوسط، ج 7، ص 179 ؛ المعجم الكبير، ج 8، ص 252 ؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 566 ؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 566، ح 3661 ؛ كنزالعمال، ج 16، ص 407، ح 45133.
30. معجم الرجال الحديث، ج 17، ص 69.
31. همان، ج 11، ص 225.
32. مرآت العقول، ج 20، ص 328.
33. ضعيف سنن ابن‏ماجه، ص 154، ش 438 ؛ اهداء الديباج، ج 2، ص 661.
34. ر.ك: شخصيت و حقوق زن در اسلام، ص 146 -152.
35. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 468، ح 4627.
36. وسائل الشيعة، ج 14، ص ت‏119، ح 4 ؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 468 ؛ مكارم الاخلاق، ص 235.
37. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 929 - 930 ؛ ب 12، ح 2781؛ كنز العمال، ج 16، ص 462، ش 45444 ؛ ميزان الحكمة، ج 10، ص 713.
38. الطبقات الكبرى، ج 4، ص 274.
39. كنز العمال، ج 16، ص 461، ش 45439.
40. همان، ص 462، ش 45443.
41. همان، ج 4، ص 6 - 7، ش 11760.
42. ميزان الحكمة، ج 10، ص 713، ش 22398 ؛ المستدرك، ج 4، ص 151 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 429.
43. موسوعة اطراف الحديث النبوى، ج 4، ص ت‏513.
44. همان، ج 8، ص 452 ؛ كنز العمال، ج 16، ص 462، ش 45442.
45. وسائل الشيعة، ج 14، ص 11.
46. همان، ج 14، ص 9، ح 1.
47. الكافى، ج 5، ص 2 ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 9، ح 2 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 218 و 228.
48. وسائل الشيعة، ج 15، ص 100، ح 3 و نيز احاديث 5، 6، 7 بر همين مطلب دلالت دارد.
49. سنن الترمذى، ج 3، ص 213، ح 1977 ؛ كنز العمال، ج 16، ص 448، ش 45369.
50. وسائل الشيعة، ج 15، ص 172، ح 1.
51. همان، ص 155، ح 1.
52. كنز العمال، ج 16، ص 411، ش 45159 ؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 35.
53. همان، ش 45160.

منبع: فصلنامه علوم حدیث

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط