فصل چهارم
الف - روش تحریک مغزی(1)
یکی از شیوههای مهم و بحث انگیز در آموزش تفکّر خلاّق که به وسیلهی الکس اف اسبورن (2) طراحی شده روش «تحریک مغزی» یا به عبارتی «یورش فکری» است. در لغت نامه و بستر واژه تحریک مغزی چنین تعریف شده است:«اجرای یک تکنیک گردهمایی که از طریق آن گروهی میکوشند راه حلی برای یک مسأله بخصوص با انباشتن تمام ایدههایی که به وسیلهی اعضاء ارائه میشود بیابند».
با استفاده از این روش می توان استعداد عقلی و ذهنی افراد رشد داده چنان که افراد بتوانند بیشترین بهره را از تواناییهای فکری خویش بگیرند.
تحریک مغزی با تشکیل جلسهی گروهی و انتخاب موضوعی برای بحث و برقراری قوانین خاص، بهترین فرصت را برای ایده یابی افراد فراهم میآورد. زیرا وقتی یکی از اعضای گروه ایدهای را طرح میکند. برای سایر افراد ایدههایی را تداعی میکند و زنجیرهای از افکار و ایدههای خلاّق شکل میگیرد. علاوه بر این نوعی رقابت در افراد گروه حاصل میگردد که منجر به تلاش بیشتر افراد برای طرح ایدههای خلاّق میگردد.
قوانین حاکم بر جلسات تحریک مغزی
برای این که بتوان از جلسات گروهی تحریک مغزی بهرهی کافی گرفت حتماً لازم است چهار قانون مهم به دقت رعایت گردد.1- انتقاد ممنوع است:
برای استفاده از این روش در پرورش تفکّر خلاّق لازم است برای مدتی هرگونه قضاوت و انتقاد حذف گردد. زیرا در مواردی قضاوت و انتقاد میتواند مانعی در جهت ارائه اندیشههای نو و خلاّق باشد.ارائهی افکار بدیع و خارج از ذهن مستلزم اجرای قانون اوّل است تا افراد بدون نگرانی از تمسخر یا تحقیر بتوانند ایدههای عجیب و غریب خویش را بیان کنند.
2- کمّیت بیشتر، بهتر است:
ارائهی هر چه بیشتر افکار موجب میگردد. راه حلها و ایدههای بیشتری طرح شود و دامنهی انتخاب وسیعتر گردد. به عبارتی کمیّت بیشتر، کیفیت را به دنبال خواهد داشت.3- ترکیب و اصلاح ایدهها مهم است:
اغلب اوقات وقتی دو یا چند چیز با هم ترکیب شوند نتیجه حاصله چیزی بیش از هر کدام از اجزاء است. در مورد افکار و ایدهها نیز این امر میتواند صادق باشد. یعنی میتوان از ترکیب افکار ایدههای جدیدی بوجود آورد. بنابراین شرکت کنندگان جلسه تحریک مغزی همراه با بیان ایدههای خویش میتوانند به ترکیب ایدهها بپردازند و راههای جدیدی پیشنهاد کنند.در جلسات تحریک مغزی رهبر گروه نقش حساسی دارد. او باید با تأکید بر اجرای قوانین جلسه بدون اینکه ایدهای را تکذیب یا تایید نماید نه تنها به جمع آوری عقاید بپردازد و از منشی جلسه بخواهد تمام ایدهها را یادداشت کند. پس از پایان وقت جلسه میتوان به ارزیابی ایدهها پرداخت و ایدههای خوب را غربال نمود. همچنین با ترکیب و تکمیل ایدههای معمولی از آنها بهترین ایدهها را ساخت.
موضوعهای تحریک مغزی باید مشخص و خاص باشد و جنبهی کلی نداشته باشد. همچنین باید مسائلی که نیاز به داوری و قضاوت ندارد را در برگیرد. علاوه بر اینها در جلسه تحریک مغزی باید مسائلی مطرح گردد که بیش از دو تا سه راه حل دارد.
تحریک مغزی میتواند به شکل فردی نیز ارائه گردد. یعنی فرد تنها عضو گروه تحریک مغزی باشد. عدهای معتقدند از کوشش فردی برای ایدهیابی اگر درست انجام گیرد. نتایج بهتری به دست میآید. برای این کار یک مسأله کلی انتخاب میگردد. و فهرستی از ایدههای مختلف تهیه میشود.
در این جا نیز باید قوانین تحریک مغزی اجرا گردد.
جلسات تحریک مغزی، موقعیتی ایجاد می کند که افراد برای مدتی از یک امنیّت روانی و آزادی روانی برخوردار گردند. زیرا به افراد فرصت میدهد بدون نگرانی از ارزیابی بیرونی و تحقیر دیگران به ابراز وجود بپردازند. بدین ترتیب اعتماد به نفس افراد تقویت میشود و این خود باعث تقویت افراد در ارائهی ایدههای تازه میگردد.
تشویق از خود، در کنار تشویق از دیگران بسیار مهم است. افراد نباید دچار کمال گرایی گردند، بدین معنی که اگر چیزی کامل نباشد آن را رد کنند چه بسا ایدههای با ارزشی از ایدههای ناقص و ناکامل تراوش کند. بنابراین روح جلسه، تحریک مغزی اهمیت زیادی دارد.
چگونگی استفاده از جلسه تحریک مغزی در کلاس
تحریک مغزی را میتوان به راحتی در کلاس اجرا کرد. اگر جمعیت کلاس زیاد باشد، بهتر است در صورت امکان کلاس را گروه بندی نمود و برای هر گروه جلسات مجزا تشکیل داد. تحقیقات نشان داده گروههای کوچکتر نتایج بهتری به دست آوردهاند. تعداد 12 نفر بهترین میزان برای تشکیل جلسه است.طبیعتاً معلم، نقش سرپرست و رئیس جلسه را دارد که باید در حد لزوم از روشهای حل خلاّق مسائل آگاه باشد و قبل از تشکیل جلسه دانش آموزان را نیز با هدفها و روش کار آشنا نماید.
پس از آن معلم راجع به مسألهای که قرار است برای آن جلسه تحریک مغزی تشکیل شود توضیح میدهد و از دانش آموزان میخواهد قبل از تشکیل جلسه روی آن فکر کنند و ایدههایشان را یادداشت نمایند و بدین ترتیب فرصتی برای مرحلهی نهفتگی فراهم میشود.
معلم باید توجه نماید مسأله پیچیده نباشد و هدف آن نیز مشخص باشد. ارائهی درست مسأله و هدف آن، اهمیّت بسیار زیادی در موفقیت جلسه دارد. معلم همچنین باید قبل از تشکیل جلسه خود روی مسأله فکر کند و راه حلهائی بیابد تا در صورتی که جلسه در ایده یابی رکود داشت او پیشنهاداتش را برای تحریک مجدد دانش آموزان ارائه دهد. در مواقعی که کلاس ساکت میشود و ایدهای ارائه نمیگردد، معلم میتواند با دادن سرنخهائی از جنبههای مختلف مسأله بار دیگر به جلسه رونق ببخشد.
معلم با توضیح مختصری از مسأله جلسه را آغاز میکند. بار دیگر قوانین مهم تحریک مغزی را یادآوری میکند و آن را روی تخته سیاه یا صفحهای درشت مینویسد تا رعایت آن فراموش نشود.
او از بین دانش آموزان برای خود معاون یا منشی انتخاب میکند تا ایدهها را یادداشت کنند و ایدههایی را که قبلاً نوشته شده جمع آوری کرده و به معلم تحویل دهند.
سپس از دانش آموزان می خواهد با بلند کردن دست داوطلب ارائه و ایدهی خود گردند. اگر داوطلب زیاد بود باید به نوبت یا به ترتیبی که نشستهاند ایدهی خویش را ارائه دهند. به هر نفر فرصت داده میشود هر بار یک ایده را اعلام نماید.
ایدهها نباید با نام افراد مشخص شود، چون ممکن است به ذهن چند دانش آموز ایده یکسانی رسیده باشد یا یک ایدهی با الهام از ایده دیگری ارائه شده باشد. باید دقّت شود به این ایدههای تکمیلی که با الهام از ایدههای دیگر به دست آمده توجّه خاصی شود. زیرا احتمال این که منجر به نتایج با ارزشی شود زیاد است. مدّت زمان 30 تا 45 دقیقه برای یک جلسهی بسیار مناسب است. پس از پایان جلسه اعلام میشود که تا روز بعد اگر به ایدهای تازه دست یافتند، یادداشت کنند تا به فهرست ایدهها اضافه شود.
جلسهی بعدی برای ارزیابی و انتخاب ایدهها تشکیل میشود تا بتوان بهترین آنها را استخراج کرد. برای این کار نیاز است معیار و ملاکهائی تعیین گردد، مانند این که ایده تا چه اندازه عملی است؟ آیا با شرایط موجود امکان تحقق دارد؟ آیا به اندازهی کافی و از جهات مختلف مفید و با ارزش است؟.
ایدهها بر اساس معیارهای انتخاب شده درجه بندی شده و سپس بهترین ایده ها انتخاب میگردند.
باید توجه شود که از ایدهها به راحتی صرفنظر نکرد، بسیاری از ایدههای به ظاهر کم ارزش را می توان با تغییراتی تبدیل به با ارزشترین ایدهها نمود. همچنین اغلب میتوان با ترکیب ایدهها به بهترین ایده دست یافت. بسیاری از این ایدهها، قابل آزمایش و اجراست که ما میتوانیم پس از اجرا و آزمایش به ارزش واقعی آنها واقف گردیم.
ب - فهرست خصوصیات (3)
در این روش به جای این که به موضوع به شکل کلّی بنگریم آن را به اجزاء کوچکتری تقسیم می کنیم و به هر جزء مستقلاً میپردازیم. در این روش فرد فهرستی از صفات مختلف یک شیء یا ایده را آماده میکند و سپس هر صفت را جداگانه بررسی مینماید.این روش را میتوان هم در مسائل ساده و هم پیچیده به کاربرد و همچنین از اشیاء تا مسائل انتزاعی را دربرگرفت. مثلاً میتوان شیء سادهای مانند میز، کاغذ، مواد و غیره را در نظر گرفت، آن گاه از شیء مورد نظر فهرستی تهیه کرد که کلیهی ویژگیهای آن را مانند شکل، اندازه، رنگ، کاربرد در برگیرد. آن گاه روی هر خصوصیت تمرکز کرد و راههایی که بتوان آن خصوصیت را اصلاح کرده یا تغییر داد و آن را بهبود بخشید را جستجو کرد و مشخص نمود. با تقسیم مسأله به اجزاء آن میتوان به ایدههای بیشتری دست یافت و با مسأله از ابعاد مختلف برخورد نمود.
همچنین میتوان این روش را در مورد مسائل انسانی و معنوی به کار برد. مثلاً هنگامی که میخواهیم مشکل ناسازگاری در کودکان و نوجوانان را تغییر داده و اصلاح کنیم، یا روش تدریس مناسبی برای توسعه تفکّر خلاّق در دانش آموزان طراحی نمائیم. در این جا نیز اجزاء مسأله را مشخص نموده و سپس برای هر جزء فهرستی از خصوصیاتی تهیه کرده و سپس راه حلها و ایدههایی را که میتواند جهت بهبود موقعیت مؤثّر باشد را یادداشت مینمائیم. در این مرحله میتوان از جلسهی تحریک مغزی نیز بهره گرفت و کار را تکمیل نمود. این روش توسط رابرت کرافورد(4) مطرح گردیده است.
ج - فهرست سؤالات
در این روش فهرستی از سؤالات مختلف تهیه میشود تا موجب برانگیختن قدرت تفکّر و تصور فرد گردد سؤالات آن گونه تنظیم میشوند که ایده برانگیز باشند. این روش هم توسط اسبورن طراحی شده است و میتواند به شکل فردی و گروهی مورد استفاده قرار گیرد. سؤالات عبارتنداز:1- کاربردهای دیگر: آیا میتوانید از این وسایل استفاده دیگری نمود؟ چگونه میتوان آن را تغییر دهیم تا کاربرد دیگری داشته باشد؟ از چه راههای دیگر این وسیله مورد استفاده قرار میگیرد؟ با استفاده از این سئوالها گاهی میتوان از یک چیز بی ثمر و زاید استفاده مطلوب به عمل آورد. به طور مثال میتوان از دانش آموزان خواست از چیزهای زاید در خانهشان وسایل مختلفی درست کنند.
2- اقتباس: چه روش دیگری میتوان برای این کار اقتباس کرد؟ چه چیز دیگری شبیه این وسیله است؟ چه ایدهی دیگری میتوان از آن برداشت نمود؟ آیا قبلاً شبیه آن وجود داشته است؟
جستجوی مشابهات منجر به یافتن ایدههای با ارزشی میگردد، چنان که بسیاری از ابداعات، اختراعات حتی شاهکارهای ادبی از موارد مشابهی اقتباس گردیده است.
3- تعدیل و تغییر: چگونه میتوان در ویژگیهای شیء تغییر به وجود آورد؟ با چه تغییر میتوان آن را مناسبتر ساخت؟ تغییر میتواند در اندازه، شکل، رنگ، بو، حرکت، معنی و مفهوم چیزی باشد، گاهی میتوان با تغییر کمی کیفیت بالایی به شیء یا امری داد.
4- جانشین سازی: چه چیزی را میتوان جانشین ساخت؟ چه کسی را میتوان به جای آن به کار گرفت؟ چه احساسی را میتوان جانشین نمود؟ به جای این اجزاء چه اجزائی میتوان به کار برد؟
بسیاری از ایدههای خلاّق به سبب این سئوال که چه چیزی را میتوان جایگزین نمود ایجاد گردیده است. با تغییر و جایگزینی فردی به جای فرد دیگر، مادهای به جای مادهی دیگر، مکانی به جای مکان دیگر و فرایند به جای فرایند دیگر میتوان به نتایج ارزشمند زیادی رسید. در واقع جایگزینی تکمیل کننده اقتباس و تغییر است.
5- بزرگ سازی: چه چیزی میتوان به آن افزود؟ آیا باید قویتر باشد؟ اگر به آن اجزائی اضافه شود چه میشود؟ اگر بزرگتر گردد، چه؟
بزرگ نمایی میتواند در اندازه، تکرار بیشتر، استحکام بالاتر، ارزش بیشتر، افزایش اجزاء و غیره نمود یابد. همچنین میتوان از این شیوه در مسائل رفتاری استفاده نمود. مثلاً وقتی میخواهیم فردی را از خطری برحذر داریم یا بزرگ نمودن عواقب کار به نتیجه بهتری برسیم. از طریق جمع و ضرب کردن امور راههای متعددی در حل مسائل باز میشود.
6- کوچک سازی: چه چیز را میتوان حذف کرد؟ آیا میتوان آن را کوچکتر نمود؟ آیا میتوان سبکتر نمود؟ آیا میتوان آن را تجزیه کرد؟
در کوچک سازی با حذف چیزهای غیرلازم و ساده نمودن امور، راههای اخلاقی برای تولید محصولات با بهره وری بیشتر ایجاد میکند. علاوه بر حذف کردن میتوان با تقسیم نمودن نیز گاهی به شیوههای خلاّقی رسید. همچنین بسیاری از ابداعات در نتیجهی فشرده کردن، تراکم بیشتر و طول کمتر به وجود آمدهاند.
7- تغییر ترتیب: به چه نحو دیگری میتوان در این ترتیب تغییر داد؟ چه نتیجهای از تغییر ترتیب حاصل میگردد؟ اجزاء نسبت به هم چگونه قرار بگیرند بهتر است؟
در بسیاری مواقع لزومی به رعایت تسلسل و توالی معمول در کارها نیست و میتوان با بهم زدن آن مسائل را بهبود ببخشیم.
8- وارونه سازی: برعکس آن چیست؟ چگونه میتوان معکوس نمود؟ روش متضاد چیست؟ معکوس نمودن در هر زمینهای کاربرد دارد. مثلاً با معکوس کردن نقشها میتوانیم انتظارات افراد را دریابیم. یا در مورد اشیاء به ایدههای تازهای دست یابیم، چرا به جای سفید سیاه نباشد؟ چرا به جای پایین بالا نباشد؟ چرا کار من غیرمنتظره نباشد؟
9- ترکیب: چه افکاری را میتوان ترکیب کرد؟ چه اشیائی با هم ترکیب شوند پدیده جالبی میشود؟ بسیاری از ابداعات عملی با ترکیب تازهای از چیزهای موجود ایجاد شده است. یا بسیاری عقاید خوب ترکیبی از نظریات مختلف است.
در مجموع فهرست سؤالات به افراد کمک میکند تا بتوانند ایدههای تازه و مناسبی پیرامون موضوعی که روی آن کار میکنند ارائه بدهند. زیرا این سؤالات به منزلهی محرکی است که استعداد خلاق افراد را به کار میاندازد. حتی افرادی که قوهی تفکّر خلاّق خویش را فعلیت بخشیدهاند و در بروز خلاّقیت موفق بودهاند بازنیازمند استفاده از این فهرست سؤالات هستند.
د - ارتباط اجباری (5)
این روش که توسط چارلزاس وایتینگ(6) طراحی شده است، نوعی رابطهی اجباری و تحمیل شده بین دو یا چند چیز یا فکر است، دو امری که معمولاً هیچ ارتباطی با هم ندارند. با مربوط ساختن دو فکر یا دو شیء که هیچ گونه رابطهای با یکدیگر ندارند مفهوم تازهای به دست میآید که زمینهای برای ایده یابی و ایجاد تفکّر خلاّق میگردد.این روش مبتنی بر این اندیشه است که هر فکر یا شیء ترکیب جدیدی از امور است. آسانترین رای برای انجام این شیوه استفاده از جدول است. اشیاء و تصورات و افکار در سمت چپ جدول به ترتیب نوشته میشود و اشیاء و تصورات دیگر در بالای جدول. نقطه تلاقی هر کدام ترکیب و مفهوم تازهای است که بسیاری اوقات ایده بخش است. بنابراین در این روش افراد حاضر در جلسه برای یافتن ارتباط بین دو چیز نامأنوس فکر میکنند و بدین ترتیب به ایدههای تازه دست مییابند.
اغلب میتوان به سهولت از این روش استفاده نمود. و بهرهی خوبی از آن گرفت. این روش به خصوص برای کودکان مفید است. چون میتواند جنبهی سرگرمی و بازی به خود بگیرد و همچنین منجر به ابداع و ابتکار از سوی آنها گردد. مثلاً ابداع یک سرگرمی تازه با ترکیب وسایل سرگرمیها و بازیهای متفاوت یا ترکیب تازهای برای غذاهای مختلف.
ر- سینکتیکز(7)
گوردون(8) و همکارانش شیوه جالب دیگری برای رشد خلاّقیت به نام سینکتیکز تدوین نمودند. سینکتیکز ترکیبی از دو لغت لاتینی به معنی اتصال و همراهی عناصر به ظاهر بی ربط است. این شیوه زمانی که راه حلهای قدیمی برای انجام کار مناسب نباشد، مطرح میگردد. یعنی باید به افراد فرصت ابتکار راههای جدید برای اشیاء و ابزار خویشتن داد. گوردون آن را آشنایی زدایی مینامید یعنی که فرد تلاش مینماید با دید تازهای به چیزهای آشنا بنگرد.تفکّر خلاّق در این شیوه به وسیلهی فعالیّت استعاری و تمثیلی شکل میگیرد. بدین ترتیب از شباهت امور مانند مقایسه یک چیز یا فکر دیگر به وسیلهی استفاده از یکی به جای دیگری بهره میگیرند و تفکّر خلاّق در خلال این جایگزینها رخ میدهد و مطالب و امور نا آشنا را ارتباط داده و یا فکر تازهای از افکار آشنا به وجود میآورند. بنابراین این روش ساختی را ایجاد میکند که اشخاص بتوانند به وسیله آن خود را برای ایجاد تخیل و بصیرت در فعالیتهای روزمره رشد دهنده و خلاّقیت در خلال این جریان استفاده ارتباطی به وجود میآید.
چهار پایه سینکتیکز عبارتند از:
1-خلاّقیت در زندگی روزمره دارای اهمیت است. خلاّقیت منحصر به آثار بزرگ هنری یا اختراعات نیست، بلکه در کلیه مسائل زندگی میتوان خلاّقیت را مشاهده نمود.
2- جریان خلاّقیت رازگونه نیز قابل توصیف است. در گذشته به خلاّقیت جنبه اسرارآمیز میدادند و آن را قابل آموزش نمیدانستند در حالی که این دیدگاه دیگر مردود است و میتوان خلاّقیت را آموزش داد.
3- اختراع خلاق در تمام رشتهها مشابه است و به وسیله ملاک عقلی مشخص میگردد.
4- ابداع و تفکّر خلاق در فرد و گروه مشابه یکدیگر است.
گوردون معتقد بود که در حل خلاق مسائل، عوامل غیر منطقی ذهن بشر حائز اهمیّت بیشتری است تا جنبههای عقلانی و منطقیاش. این به معنی بی ارزشی نیروی عقلی نیست، استفاده از منطق، در اتخاذ تصمیم اجتناب ناپذیر است. اما خلاّقیت، عناصری نامعقول و احساسی را میطلبد تا جریانات عقلی را افزایش دهد. عناصر غیرمعقول موجب ایجاد افکار تازه میشود. سینکتیکز ما را به دنیایی تا اندازهای غیرمنطقی میکشاند، تا مسائل را در شکلهای جدیدی ببینیم.
از طریق سینکتیکز میتوان یک ساخت استعارهای به وجود آورد تا دانش آموزان بتوانند افکار خویش را رشد داده به محتوایی آشنا از چشم اندازی نو نگاه کنند. مثلاً از دانش آموزان خواسته میشود دربارهی کتاب درسی مانند یک رودخانه فکر کنند.
در سینکتیکز از سه قیاس بیش از همه استفاده میشود:
1- قیاس شخصی(9)
در این قیاس فرد احساس میکند خود قسمتی از موضوع مورد قیاس است و با آن احساس همدلی دارد. این همانندسازی ممکن است با شخص، حیوان یا اشیاء باشد. به طور مثال یک شیمی دان ممکن است خود را به جای مولکولهای در حالت حرکت بگذارد یا مثلاً به دانش آموز گفته شود فرض کن کتاب مورد علاقهات هستی، خودت را وصف نما.2- قیاس مستقیم(10)
در این قیاس دو موجود یا مفهوم با یکدیگر مقایسه میشوند. لزومی به هماهنگی همهی ابعاد نیست. مهم این است که بتوان نظریهی جدیدی از یک مسأله بیان نمود. به طور مثال به دانش آموز گفته میشود. پرتقال شبیه چه موجود زندهای است؟ کدام نرمتر است یک زمزمه یا پوست بچّه گربه؟3- تعارض متراکم(11)
تعارض فشرده توصیف از یک موضوع در دو کلمه ضد و نقیض است. مانند زندگی بخش نابودکننده، دوست دشمن. گوردون معتقد است با این شیوه ما میتوانیم نسبت به عمق موضوع تازه وارد شویم. دانش آموز راجع به یک فرد منفرد، دو چارچوب ذهنی را ترکیب میکند. هر چه فاصلهی چارچوبهای ذهنی زیادتر باشد، انعطاف پذیری ذهنی بیشتر است.برای استفاده از سینکتیکز در کلاس این مراحل طی میشود:
1- ارائهی موقعیت تازه:
دانش آموزان با یک موقعیت جدید رو به رو میشوند و آن را توصیف می نمایند.2- قیاس مستقیم:
دانش آموزان قیاسهای مستقیم ارائه میدهند و سپس یکی را انتخاب کرده، پیرامون آن بحث میکنند.3- قیاس شخصی:
دانش آموزان همان قیاسی میکردند که در مرحله قبل انتخاب کرده بودند.4- تعارض فشرده:
دانش آموزان بر اساس قیاس مستقیم و شخصی خویش تعارضهای متراکم پیشنهاد میکنند و یکی را انتخاب میکنند.5- قیاس مستقیم:
بر اساس تعارض فشرده بار دیگر قیاسهای مستقیمی ارائه داده و از بین آنها یکی را انتخاب میکند.6- بررسی مجدد مسأله اوّلیه:
دانش آموزان بار دیگر به موقعیت مسأله که در ابتدا مطرح بود، برگشته و از قیاس نهایی و همچنین سایر مراحل بهره میگیرند.پینوشتها:
1. brain storming
2. Osborn , Alex.F
3. attribute listing
4. Robert. Crawford
5. forced association
6. Charles S. Whiting
7. Synectics
8. Gordon
9. personal analogy
10. direct analogy
11. compressed confrict
حسینی، افضل السادات؛ (1342)، ماهیّت خلاقیّت و شیوههای پرورش آن، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ پنجم