شهید محمد بروجردی
فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محمد بروجردی
سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان« بروجرد»، در خانهای محقر اما مصفا به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پا به عرصه وجود گذاشت و از زمان نوزادی که آوای حق (اذان و اقامه) در گوشش طنین افکنده بود، خود را برای مبارزه و جهاد با دشمنان خدا آماده کرد. پدر و مادرش که انسانهای مومن و زحمتکش بودند، درتربیت وی سعی و تلاش وافری داشتند. در شش سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه مشکلات و سختیهایی که وجود داشت، تمامی هم و غم خود را برای تربیت وی به کار بست. محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد اما به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاسهای شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه، مدد رساند.
در سن هفده سالگی به رسم و سنت پیامبر (ص) با خانوادهای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد و با این کار، سنت الهی را تداوم بخشید. مدت کوتاهی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستمشاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی «عراق» شد. در مرز دستگیر شد و به مدت شش ماه، در زندانها و شکنجهگاههای رژیم به سر برد. پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. شهید با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود در مدت دو سال خدمت، خود را برای مبارزه با دستگاه طاغوتی آماده کرد، به گونهای که پس از سپری شدن مدت سربازی خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود. او که قبلی مالامال از عشق به حضرت امام (ره) داشت و کینه و نفرت از نظام شاهنشاهی در وجودش موج میزد، با یاران حضرت امام (ره) از جمله، شهید حاج مهدی عراقی مرتبط شد و همواره سعی میکرد تا در تمامی مراحل مبارزه نقش خود را به عنوان یک مقلد و تابع ولی فقیه به اثبات برساند.
شهید بروجردی ضمن ارتباط با شخصیتهای اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت. اما به این حد قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محکم با رژیم ستمشاهی را سرآغاز مبارزه امت اسلامی ایران میدانست. به همین منظور به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه رفت و ضمن ارتباط با امام موسی صدر و شهید محمدمنتظری به فراگیری و آموزش نظامی و چریکی پرداخت تا خود را برای مرحلهای مهمتر آماده نماید.
در وسوریه و لبنان با شهیدانی چون شهید چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد و در کنار فراگیری مسائل نظامی، از خلق و خوی پسندیده و اخلاق وارسته و انقلابی این شهیدان نیز بهرههای وافری برد و همین اخلاص و عشق به اسلام بود که او را در چنین محیطهایی بدون تاثیرپذیری از جریانات چپی و التقاطی حفظ کرد. شهید بروجردی برای حرکت و مبارزه خود به دنبال اخذ حجیت شرعی بود و هرگونه حرکت مسلحانه و بدون نظر ولی امر مسلمین جایز نمیدانست. او در آن روزگار که عوامل منافقین در زندان، عناصر خط امام را با تعابیری از قبیل فتوائی زیر سئوال میبردند، اظهار میداشت: «بدون هیچ ابائی، ما فتوائی و مقلد هستیم. خودمان که مجتهد نیستیم.»
پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بیوقفه به مبارزات خود ادامه داد.
اقدامات مهمی که شهید بروجردی به همراه تعدادی از نیروهای انقلابی در این مدت انجام داد، عبارت بودند از:
1 – مبارزه جدی و عملی علیه حضور آمریکا در کشور.
2 – خلع سلاح قرارگاه پلیس (تهران)
3 – عملیات نظامی 15 خرداد 1357
4 – انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش.
5 – خلع سلاح کلانتری 14 در میدان خراسان.
6 – شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون.
شهید بروجردی در رابطه با اکثر این حرکتهای انقلابی، مسئولیت شناسایی، جمعآوری اطلاعات و طرحریزی عملیات را به عهده داشت و در آخرین عملیات از ناحیه پا مجروح گردید.
تلاش مستمر شهید بروجردی در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به عنوان یک نیروی مبارز و سردار آقا امام زمان(عج) در مراحل مختلف قبل و پس از پیروزی ادامه داشته است. او که با ظاهر شدن نشانههای پیروزی مردم، سر از پا نمیشناخت در هر جا که مسئولان تشخیص میدادند حاضر میشد و به عنوان کسی که آموزشهای نظامی را در دوران سربازی و مراکز آموزشی فلسطین فراگرفته و تجربیات عملی در مبارزه را نیز دارد، مورد توجه مسئولان بود. هنگامی که بازگشت حضرت امام خمینی (ره) حتمی شد، او به عنوان مسئول حفاظت حضرت امام (ره) از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی انتخاب گردید و در طول مسیر با عشق و علاقهای قلبی به این کار مبادرت ورزید و در مدرسه رفاه نیز در آن دوران حساس، به عنوان مسئول حفاظت، ایفای نقش نمود.
دراین ایام او خود را در کنار امام و مراد خود میدید و نظارهگر به ثمر نشستن خون شهیدان و تحقق آرزوهای مجاهدان فی سبیلالله بود.
سرانجام دوران ستمشاهی و ظلم و بیعدالتی از کشور اسلامی ایران رخت بر بست و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در این مقطع اقدامات و تلاش وی ابعاد گستردهتری یافت. و با شناختی که از جریانهای فکری و سیاسی موجود داشت برای افشای چهره پلید منافقین و مبارزه ریشهای با آنها از هیچ حرکتی فروگذار نبود و به حق یکی از بازوهای حزبالله در جهت نابودی این جریان انحرافی بود.
پس ازمدتی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از دوازده نفری بود که در خدت حضرت آیتالله خامنهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند.
شهید بروجردی با تلاشهای شبانهروزی و طاقتفرسا، در کنار سایر برادران، از همان ابتدا در سازماندهی و نظم دادن به سپاه پاسداران شرکت فعال داشت و با وجود مشکلات و نارساییها، دلسوزانه انجام وظیفه میکرد.
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشا خیرات و برکات زیادی گردید.
پس از تصویب طرح تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد» ، مسئولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیتالله بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی به ایشان سپرده شد. اقدامات موثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشههای مزورانه اجنبیپرستان را به هم ریخت و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد.
در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای شهید بروجردی و یارانش آزاد شد. با این که به او توصیه شده بود که در خط اول نباشد، اما همیشه در پیشاپیش نیروها حرکت میکرد. بارها و بارها در محاصره ضدانقلاب افتاد، اما هر بار با شگفتی تمام، خود و همرزمانش را از محاصره خارج ساخت.
او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمالغرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان میرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاکسازی کند.
شهید بروجردی کار خود را در کردستان با افراد محدودی آغاز کرد. او زمانی به کردستان رفت که در اثر سیاست سازشکارانه دولت موقت و خیانت هیئت به اصطلاح حس نیت، جوانان حزباللهی در این خطه به دست ضدانقلابیون ملحد، مظلومانه به شهادت میرسیدند.
او در این منطقه با مشکلات فراوانی مواجه بود اما هیچگاه ناراحتی درون خود را آشکار نمیساخت و با استواری و صلابت به دیگران روحیه میداد و با مشغله فراوان، ساعتها مینشست و به صحبتهای برادران گوش میداد.
بعد از تصدی مسئولیت در کردستان، در خیلی از مناطق مانند پاوه، مریوان و جوانرود به مرز رسیدیم، پاکسازی مناطق سنندج، بوکان، مهاباد، کامیاران به فرماندهی ایشان صورت گرفت. او دوشادوش شهید کاظمی از پاوه حرکت کرد و در پاکسازی بانه و سردشت، که نقطه اتکای بسیار بزرگ ضدانقلاب به شمار میرفت – سهم به سزایی داشت.
شهید بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجیزاده مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعبالعبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضدانقلابیون انداخت.
به راستی که حقی بزرگی بر گردن کردستان دارد. او بارها میگفت:
«آن کس که مردم کردستان را دوست داشته باشد میتواند در کردستان کار کند ،من به این مردم محروم و ستمدیده علاقه دارم.»
شهید بروجردی با اینکه بسیار ملایم و نرم بود اما در مقابل گروهکهای منحرف و عناصر خود فروخته و وابسته، با شدت عمل و بر مبنای «اَشِدّاءُ عَلَیالکُفّار» برخورد میکرد.
او معتقد بود که لحظهای نباید پاکسازی کردستان متوقف شود. گرچه به کارهای تبلیغی، فرهنگی، اقتصادی و عمرانی اعتقاد بسیار داشت، میگفت: ابتدا باید منطقه را پاکسازی کرد و بعد به امور دیگر پرداخت.
شهید بروجردی در مناطق جنوب، مخصوصاً در عملیات فتحالمبین نیز نقش برجستهای داشت. با اینکه مسئولیت منطقه غرب را عهدهدار بود، قبل ازشروع عملیات به جنوب آمدو در عملیات شرکت کرد.
نیروی ایمان و تعهد شهید بروجردی و علاقه قلبی او به انقلاب اسلامی و ارزشهای متعالی آن باعث شده بود که در سنگر زهد و تقوی و خدمت خالصانه از تمامی همرزمانش پیشتازتز باشد.
آن قدر با نفسانیات خود مبارزه میکرد که جایی برای خودستایی در او وجود نداشت. شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین محلاتی در وصف وی میگویند: «به قدری متواضع بود که هیچگاه «من» نمیگفت و از خودی تعریف نمیکرد و همیشه به دنبال کار بود. آنچه برای او مطرح بود، فداکاری، ایثار و مبارزه بود. جهاد و فداکاری او در حد اعلی بود و شاید کمتر برادری به قدر این شهید در غرب خدمت کرده باشد ... پاک زندگی کرد و پاک از دنیا رفت.
درمقابله با ضدانقلاب و برخورد با نارساییهای بیدلیل و مسامحه و سستی افراد، از خود واکنش نشان میداد و دارای اراده محکم و عشق به ارزشهای متعالی اسلام بود.»
سردار سرلشکر پاسدار برادر محسن رضایی فرماندهی کل سپاه اظهار میدارند:
پیروزی ما در عملیات «بازیدراز» و همچنین «قصرشیرین» مدیون این شهید بزرگوار است.
عشق و علاقه وصف ناشدنی آن شهید به مردم کردستان تا حدی بود که در سختترین شرایط، به مشکلات مردم این خطه میاندیشید و چون خود فردی زجر کشیده بود، با احساس عمیق دینی همواره به محرومان فکر میکرد.
او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود. این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود.
هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیهای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بینظیرترین فرد در کردستان بود.
تقوی، خلوص و اعتقادش به توحید، در او ایجاد آرامش میکرد و تحمل و صبر و استقامتی که در او بود، نشان میداد که چگونه مجاهدی است.
او هیچگاه وقار و متانت خود را از دست نمیداد و علاوه بر ارتباط تشکیلاتی، همواره یک ارتباط معنوی با بچهها داشت. نفوذش بر قلبها به گونهای بود که حتی در رابطه با مردم کردستان نیز مصداق داشت. مردم کردستان با علاقه عجیبی او را دوست داشتند. او همواره میگفت: باید حساب مردم را از ضدانقلاب جدا کنیم. این برخورد گرم و صمیمی با مردم آن منطقه بود که به او لقب مسیح کردستان داده بودند.
همواره تبسم بر لبانش بسته بود. درحالی که شکیبا بود، خروشان هم بود. او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود، با تلاش همه جانبه و شبانهروزی، دیگران را برای خدمت هرچه بیشتر ترغیب میکرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود. کسی نمیتوانست زمانی را بیابد که ایشان در حال استراحت باشد و یا وقفهای در کارش ایجاد شد.
او با تمسک به روحانیت پیرو خط امام و تقوی سرشار خود، درمراحل مختلف مبارزهچه قبل و چه پس از پیروزی انقلاب از هرگونه چپروی یا راستروی مصون ماند. او با همین اخلاق اسلامی و تواضع و فروتنی توانسته بود تبلیغات انبوه ضدانقلاب را خنثی نموده و به یک منطقه وسیع حیات دوباره بخشد.
شهید بروجردی یک نظامی بود، ولی بشدت عاطفی و فرهنگی بود. سعی میکرد که به وسیله برخوردها و بحثهای اعتقادی و سیاسی، افراد را با عقاید و دیدگاههای انقلابی و اسلامی آشنا کند و این کار در کردستان کارایی خوبی داشت. با مردمداری و قلب مهربان خود چنان در دل نیروهای سپاهی و بسیجی و مردم کردستان نفوذ کرده بود که هرچند ماموریتها طولانی میشد، نیروها احساس خستگی نمیکردند.
در زندگی شهید بروجردی آثار رفاهطلبی و گرایش به مادیات مشاهده نمیشد و در سختترین شرایط با کمترین امکانات به خدت مشغول بود و همواره خود را مدیون انقلاب و امام میدانست.
در مجموع، آگاهی سیاسی و دینی او، مهارتهای نظامی و عشق و ارادتش به انقلاب از او فردی ساخته بود که خود را همواره در خدمت به نظام مقدس اسلامی میدید و در این راه هیچگاه احساس خستگی نکرد.
بروجردی را همه میشناسند و خوب میدانند که او به واقع منجی کردستان بود و حضورش در آن خطه، دل هر دشمنی را میلرزاند.
پاکی و بیآلایشی محمد به هنگام شهادتش همه را بشدت متاثر کرده و سردار محسن رضایی به هنگام تشییع پیکرش در حالی که عکس آن شهید را در آغوش داشت، پیاده همراه جمعیت تا بهشتزهرا رفت.
محمد با فعالیتهای مخلصانهای همه را مجذوب خود کرده بود. خبر شهادتش، تمامی رزمندگان مستقر در منطقه را آنچنان منقلب کرد که گویی پدر خویش را از دست دادهاند.
شهید بروجردی که در حیات پربرکتش منشا بسیاری از خیرات بود با تقدیر الهی پس از عمری کوتاه ولی سراسر مبارزه و تلاش و محرومیت، با قلبی آکنده از عشق به اسلام و محرومان به شهادت رسید و خصلتهای بیشماری همچون سادهزیستی، تحمل مشکلات، آگاهی و بصیرت، عشق به امام و ولایت، صلابت وقاطعیت در مقابل ضدانقلاب و ستمگران را برای رهروانش به یادگار گذاشت.
سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت درمورد نفوذ کلام او چنین گفته است:
«بودند برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسائل آنها حل میشد و با دلیگرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان میرفتند ...
ما شاگرد او بودیم. ایشان دارای یکسری ویژگیهای اخلاقی خاصی که شاید من در طول زندگیم از کمتر انسانی دیدم و ولایتپذیری در این انسان بزرگ، استقامت و پایداری، اخلاق حسنه، خصوصاً در برخوردهای اجتماعی از ویژگیهای خاص اولیه این مرد بود.
او خیلی ساده از خطای دیگران درباره خویش میگذشت و به اشتباه خود اعتراف داشت و طلب عفو میکرد.»
او نمونهای از شیران صحرای نبرد در روز و زاهدان در دل شب بود.
سردار محسن رفیقدوست در این خصوص میگوید:
«نماز شب او را در شب ورود حضرت امام (ره) که مسئولیت حفاظت نظامی از امام را داشت، دیدم و گریه او را در پیشگاه خدا مشاهده نمودم. او در پیش از انقلاب، شهادت در راه خدا را سعادت میدانست ... او چریک مسلح در قبل از انقلاب بود که بارها به جنگ مسلحانه با طاغوت رفته بود.»
در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عدهای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینهاش (که سالها در نمازها و نیایشهای نیمه شبش از درگاه خداوند میطلبید) رسیده و به فوز عظیم شهادت نایل شد.
یکی از افرادی که در صحنه شهادتش حضور داشت میگوید:
«پس از انفجار وقتی من بالای سر او رسیدم مانند همیشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس کردم که او کلام مولایش را تکرار میکند. «فُزتُ وَ رَبّ الکَعبَه.»
حضور در حوزه علمیه و همنشینی با طلاب علوم دینی، ایشان را به «جریان مبارزه روحانیت» ملحق ساخت و به تدریج با مشی مبارزاتی حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید. ارتباط ایشان با مجامع مذهبی اصفهان و تردد ایشان به قم و استفاده از محضر علمای بزرگ، از او انسانی مبارز، آگاه،متعهد و تربیت یافته ساخت. در این دوره، مبارزه تنها دغدغه و مشغله ذهنی شهید صالحی بود و هر روز تا پاسی از شب به همراه جوانان انقلابی در جلسات مذهبی شرکت می جست و یا در چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) تلاش می نمود.
پس از چندی به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما با صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگانها، از محل خدمت به کمک دوستان فرار کرد.
تلاشهای سیاسی بی وقفه، رفته رفته شهید صالحی را به یکی از ارکان مبارزاتی جوانان شهر نجف آباد درآورد. در سال 1357 با چند تن دیگر از برادران حزب اللهی خود به تهران آمد و در صحنه های مختلف انقلاب حضور فعال داشت.
به هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) از افراد فعال در برنامه استقبال از معظم له و در فرودگاه مهرآباد جزو گروه محافظین حلقه اول بود.
تا لحظه پیروزی انقلاب لحظه ای از حرکت و تلاش و جانفشانی در راه اهداف بلند و الهی ولی امر مسلمین و مرجع و امام خویش دست برنداشت.
سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان« بروجرد»، در خانهای محقر اما مصفا به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پا به عرصه وجود گذاشت و از زمان نوزادی که آوای حق (اذان و اقامه) در گوشش طنین افکنده بود، خود را برای مبارزه و جهاد با دشمنان خدا آماده کرد. پدر و مادرش که انسانهای مومن و زحمتکش بودند، درتربیت وی سعی و تلاش وافری داشتند. در شش سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه مشکلات و سختیهایی که وجود داشت، تمامی هم و غم خود را برای تربیت وی به کار بست. محمد در هفت سالگی وارد مدرسه شد اما به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاسهای شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه، مدد رساند.
در سن هفده سالگی به رسم و سنت پیامبر (ص) با خانوادهای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد و با این کار، سنت الهی را تداوم بخشید. مدت کوتاهی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستمشاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی «عراق» شد. در مرز دستگیر شد و به مدت شش ماه، در زندانها و شکنجهگاههای رژیم به سر برد. پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. شهید با استفاده از فرصتی که پیش آمده بود در مدت دو سال خدمت، خود را برای مبارزه با دستگاه طاغوتی آماده کرد، به گونهای که پس از سپری شدن مدت سربازی خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود. او که قبلی مالامال از عشق به حضرت امام (ره) داشت و کینه و نفرت از نظام شاهنشاهی در وجودش موج میزد، با یاران حضرت امام (ره) از جمله، شهید حاج مهدی عراقی مرتبط شد و همواره سعی میکرد تا در تمامی مراحل مبارزه نقش خود را به عنوان یک مقلد و تابع ولی فقیه به اثبات برساند.
شهید بروجردی ضمن ارتباط با شخصیتهای اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت. اما به این حد قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محکم با رژیم ستمشاهی را سرآغاز مبارزه امت اسلامی ایران میدانست. به همین منظور به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه رفت و ضمن ارتباط با امام موسی صدر و شهید محمدمنتظری به فراگیری و آموزش نظامی و چریکی پرداخت تا خود را برای مرحلهای مهمتر آماده نماید.
در وسوریه و لبنان با شهیدانی چون شهید چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد و در کنار فراگیری مسائل نظامی، از خلق و خوی پسندیده و اخلاق وارسته و انقلابی این شهیدان نیز بهرههای وافری برد و همین اخلاص و عشق به اسلام بود که او را در چنین محیطهایی بدون تاثیرپذیری از جریانات چپی و التقاطی حفظ کرد. شهید بروجردی برای حرکت و مبارزه خود به دنبال اخذ حجیت شرعی بود و هرگونه حرکت مسلحانه و بدون نظر ولی امر مسلمین جایز نمیدانست. او در آن روزگار که عوامل منافقین در زندان، عناصر خط امام را با تعابیری از قبیل فتوائی زیر سئوال میبردند، اظهار میداشت: «بدون هیچ ابائی، ما فتوائی و مقلد هستیم. خودمان که مجتهد نیستیم.»
پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بیوقفه به مبارزات خود ادامه داد.
اقدامات مهمی که شهید بروجردی به همراه تعدادی از نیروهای انقلابی در این مدت انجام داد، عبارت بودند از:
1 – مبارزه جدی و عملی علیه حضور آمریکا در کشور.
2 – خلع سلاح قرارگاه پلیس (تهران)
3 – عملیات نظامی 15 خرداد 1357
4 – انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش.
5 – خلع سلاح کلانتری 14 در میدان خراسان.
6 – شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون.
شهید بروجردی در رابطه با اکثر این حرکتهای انقلابی، مسئولیت شناسایی، جمعآوری اطلاعات و طرحریزی عملیات را به عهده داشت و در آخرین عملیات از ناحیه پا مجروح گردید.
تلاش مستمر شهید بروجردی در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به عنوان یک نیروی مبارز و سردار آقا امام زمان(عج) در مراحل مختلف قبل و پس از پیروزی ادامه داشته است. او که با ظاهر شدن نشانههای پیروزی مردم، سر از پا نمیشناخت در هر جا که مسئولان تشخیص میدادند حاضر میشد و به عنوان کسی که آموزشهای نظامی را در دوران سربازی و مراکز آموزشی فلسطین فراگرفته و تجربیات عملی در مبارزه را نیز دارد، مورد توجه مسئولان بود. هنگامی که بازگشت حضرت امام خمینی (ره) حتمی شد، او به عنوان مسئول حفاظت حضرت امام (ره) از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی انتخاب گردید و در طول مسیر با عشق و علاقهای قلبی به این کار مبادرت ورزید و در مدرسه رفاه نیز در آن دوران حساس، به عنوان مسئول حفاظت، ایفای نقش نمود.
دراین ایام او خود را در کنار امام و مراد خود میدید و نظارهگر به ثمر نشستن خون شهیدان و تحقق آرزوهای مجاهدان فی سبیلالله بود.
سرانجام دوران ستمشاهی و ظلم و بیعدالتی از کشور اسلامی ایران رخت بر بست و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در این مقطع اقدامات و تلاش وی ابعاد گستردهتری یافت. و با شناختی که از جریانهای فکری و سیاسی موجود داشت برای افشای چهره پلید منافقین و مبارزه ریشهای با آنها از هیچ حرکتی فروگذار نبود و به حق یکی از بازوهای حزبالله در جهت نابودی این جریان انحرافی بود.
پس ازمدتی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از دوازده نفری بود که در خدت حضرت آیتالله خامنهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند.
شهید بروجردی با تلاشهای شبانهروزی و طاقتفرسا، در کنار سایر برادران، از همان ابتدا در سازماندهی و نظم دادن به سپاه پاسداران شرکت فعال داشت و با وجود مشکلات و نارساییها، دلسوزانه انجام وظیفه میکرد.
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشا خیرات و برکات زیادی گردید.
پس از تصویب طرح تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد» ، مسئولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیتالله بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی به ایشان سپرده شد. اقدامات موثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشههای مزورانه اجنبیپرستان را به هم ریخت و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد.
در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای شهید بروجردی و یارانش آزاد شد. با این که به او توصیه شده بود که در خط اول نباشد، اما همیشه در پیشاپیش نیروها حرکت میکرد. بارها و بارها در محاصره ضدانقلاب افتاد، اما هر بار با شگفتی تمام، خود و همرزمانش را از محاصره خارج ساخت.
او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمالغرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان میرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاکسازی کند.
شهید بروجردی کار خود را در کردستان با افراد محدودی آغاز کرد. او زمانی به کردستان رفت که در اثر سیاست سازشکارانه دولت موقت و خیانت هیئت به اصطلاح حس نیت، جوانان حزباللهی در این خطه به دست ضدانقلابیون ملحد، مظلومانه به شهادت میرسیدند.
او در این منطقه با مشکلات فراوانی مواجه بود اما هیچگاه ناراحتی درون خود را آشکار نمیساخت و با استواری و صلابت به دیگران روحیه میداد و با مشغله فراوان، ساعتها مینشست و به صحبتهای برادران گوش میداد.
بعد از تصدی مسئولیت در کردستان، در خیلی از مناطق مانند پاوه، مریوان و جوانرود به مرز رسیدیم، پاکسازی مناطق سنندج، بوکان، مهاباد، کامیاران به فرماندهی ایشان صورت گرفت. او دوشادوش شهید کاظمی از پاوه حرکت کرد و در پاکسازی بانه و سردشت، که نقطه اتکای بسیار بزرگ ضدانقلاب به شمار میرفت – سهم به سزایی داشت.
شهید بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجیزاده مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعبالعبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضدانقلابیون انداخت.
به راستی که حقی بزرگی بر گردن کردستان دارد. او بارها میگفت:
«آن کس که مردم کردستان را دوست داشته باشد میتواند در کردستان کار کند ،من به این مردم محروم و ستمدیده علاقه دارم.»
شهید بروجردی با اینکه بسیار ملایم و نرم بود اما در مقابل گروهکهای منحرف و عناصر خود فروخته و وابسته، با شدت عمل و بر مبنای «اَشِدّاءُ عَلَیالکُفّار» برخورد میکرد.
او معتقد بود که لحظهای نباید پاکسازی کردستان متوقف شود. گرچه به کارهای تبلیغی، فرهنگی، اقتصادی و عمرانی اعتقاد بسیار داشت، میگفت: ابتدا باید منطقه را پاکسازی کرد و بعد به امور دیگر پرداخت.
شهید بروجردی در مناطق جنوب، مخصوصاً در عملیات فتحالمبین نیز نقش برجستهای داشت. با اینکه مسئولیت منطقه غرب را عهدهدار بود، قبل ازشروع عملیات به جنوب آمدو در عملیات شرکت کرد.
نیروی ایمان و تعهد شهید بروجردی و علاقه قلبی او به انقلاب اسلامی و ارزشهای متعالی آن باعث شده بود که در سنگر زهد و تقوی و خدمت خالصانه از تمامی همرزمانش پیشتازتز باشد.
آن قدر با نفسانیات خود مبارزه میکرد که جایی برای خودستایی در او وجود نداشت. شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین محلاتی در وصف وی میگویند: «به قدری متواضع بود که هیچگاه «من» نمیگفت و از خودی تعریف نمیکرد و همیشه به دنبال کار بود. آنچه برای او مطرح بود، فداکاری، ایثار و مبارزه بود. جهاد و فداکاری او در حد اعلی بود و شاید کمتر برادری به قدر این شهید در غرب خدمت کرده باشد ... پاک زندگی کرد و پاک از دنیا رفت.
درمقابله با ضدانقلاب و برخورد با نارساییهای بیدلیل و مسامحه و سستی افراد، از خود واکنش نشان میداد و دارای اراده محکم و عشق به ارزشهای متعالی اسلام بود.»
سردار سرلشکر پاسدار برادر محسن رضایی فرماندهی کل سپاه اظهار میدارند:
پیروزی ما در عملیات «بازیدراز» و همچنین «قصرشیرین» مدیون این شهید بزرگوار است.
عشق و علاقه وصف ناشدنی آن شهید به مردم کردستان تا حدی بود که در سختترین شرایط، به مشکلات مردم این خطه میاندیشید و چون خود فردی زجر کشیده بود، با احساس عمیق دینی همواره به محرومان فکر میکرد.
او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود. این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود.
هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیهای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بینظیرترین فرد در کردستان بود.
تقوی، خلوص و اعتقادش به توحید، در او ایجاد آرامش میکرد و تحمل و صبر و استقامتی که در او بود، نشان میداد که چگونه مجاهدی است.
او هیچگاه وقار و متانت خود را از دست نمیداد و علاوه بر ارتباط تشکیلاتی، همواره یک ارتباط معنوی با بچهها داشت. نفوذش بر قلبها به گونهای بود که حتی در رابطه با مردم کردستان نیز مصداق داشت. مردم کردستان با علاقه عجیبی او را دوست داشتند. او همواره میگفت: باید حساب مردم را از ضدانقلاب جدا کنیم. این برخورد گرم و صمیمی با مردم آن منطقه بود که به او لقب مسیح کردستان داده بودند.
همواره تبسم بر لبانش بسته بود. درحالی که شکیبا بود، خروشان هم بود. او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود، با تلاش همه جانبه و شبانهروزی، دیگران را برای خدمت هرچه بیشتر ترغیب میکرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود. کسی نمیتوانست زمانی را بیابد که ایشان در حال استراحت باشد و یا وقفهای در کارش ایجاد شد.
او با تمسک به روحانیت پیرو خط امام و تقوی سرشار خود، درمراحل مختلف مبارزهچه قبل و چه پس از پیروزی انقلاب از هرگونه چپروی یا راستروی مصون ماند. او با همین اخلاق اسلامی و تواضع و فروتنی توانسته بود تبلیغات انبوه ضدانقلاب را خنثی نموده و به یک منطقه وسیع حیات دوباره بخشد.
شهید بروجردی یک نظامی بود، ولی بشدت عاطفی و فرهنگی بود. سعی میکرد که به وسیله برخوردها و بحثهای اعتقادی و سیاسی، افراد را با عقاید و دیدگاههای انقلابی و اسلامی آشنا کند و این کار در کردستان کارایی خوبی داشت. با مردمداری و قلب مهربان خود چنان در دل نیروهای سپاهی و بسیجی و مردم کردستان نفوذ کرده بود که هرچند ماموریتها طولانی میشد، نیروها احساس خستگی نمیکردند.
در زندگی شهید بروجردی آثار رفاهطلبی و گرایش به مادیات مشاهده نمیشد و در سختترین شرایط با کمترین امکانات به خدت مشغول بود و همواره خود را مدیون انقلاب و امام میدانست.
در مجموع، آگاهی سیاسی و دینی او، مهارتهای نظامی و عشق و ارادتش به انقلاب از او فردی ساخته بود که خود را همواره در خدمت به نظام مقدس اسلامی میدید و در این راه هیچگاه احساس خستگی نکرد.
بروجردی را همه میشناسند و خوب میدانند که او به واقع منجی کردستان بود و حضورش در آن خطه، دل هر دشمنی را میلرزاند.
پاکی و بیآلایشی محمد به هنگام شهادتش همه را بشدت متاثر کرده و سردار محسن رضایی به هنگام تشییع پیکرش در حالی که عکس آن شهید را در آغوش داشت، پیاده همراه جمعیت تا بهشتزهرا رفت.
محمد با فعالیتهای مخلصانهای همه را مجذوب خود کرده بود. خبر شهادتش، تمامی رزمندگان مستقر در منطقه را آنچنان منقلب کرد که گویی پدر خویش را از دست دادهاند.
شهید بروجردی که در حیات پربرکتش منشا بسیاری از خیرات بود با تقدیر الهی پس از عمری کوتاه ولی سراسر مبارزه و تلاش و محرومیت، با قلبی آکنده از عشق به اسلام و محرومان به شهادت رسید و خصلتهای بیشماری همچون سادهزیستی، تحمل مشکلات، آگاهی و بصیرت، عشق به امام و ولایت، صلابت وقاطعیت در مقابل ضدانقلاب و ستمگران را برای رهروانش به یادگار گذاشت.
سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت درمورد نفوذ کلام او چنین گفته است:
«بودند برادرانی که در اثر فشار کار خسته شده بودند ولی بعد از چند دقیقه صحبت با شهید بروجردی، تمام مسائل آنها حل میشد و با دلیگرم و امیدوار دوباره سراغ کارشان میرفتند ...
ما شاگرد او بودیم. ایشان دارای یکسری ویژگیهای اخلاقی خاصی که شاید من در طول زندگیم از کمتر انسانی دیدم و ولایتپذیری در این انسان بزرگ، استقامت و پایداری، اخلاق حسنه، خصوصاً در برخوردهای اجتماعی از ویژگیهای خاص اولیه این مرد بود.
او خیلی ساده از خطای دیگران درباره خویش میگذشت و به اشتباه خود اعتراف داشت و طلب عفو میکرد.»
او نمونهای از شیران صحرای نبرد در روز و زاهدان در دل شب بود.
سردار محسن رفیقدوست در این خصوص میگوید:
«نماز شب او را در شب ورود حضرت امام (ره) که مسئولیت حفاظت نظامی از امام را داشت، دیدم و گریه او را در پیشگاه خدا مشاهده نمودم. او در پیش از انقلاب، شهادت در راه خدا را سعادت میدانست ... او چریک مسلح در قبل از انقلاب بود که بارها به جنگ مسلحانه با طاغوت رفته بود.»
در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عدهای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینهاش (که سالها در نمازها و نیایشهای نیمه شبش از درگاه خداوند میطلبید) رسیده و به فوز عظیم شهادت نایل شد.
یکی از افرادی که در صحنه شهادتش حضور داشت میگوید:
«پس از انفجار وقتی من بالای سر او رسیدم مانند همیشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس کردم که او کلام مولایش را تکرار میکند. «فُزتُ وَ رَبّ الکَعبَه.»
حضور در حوزه علمیه و همنشینی با طلاب علوم دینی، ایشان را به «جریان مبارزه روحانیت» ملحق ساخت و به تدریج با مشی مبارزاتی حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید. ارتباط ایشان با مجامع مذهبی اصفهان و تردد ایشان به قم و استفاده از محضر علمای بزرگ، از او انسانی مبارز، آگاه،متعهد و تربیت یافته ساخت. در این دوره، مبارزه تنها دغدغه و مشغله ذهنی شهید صالحی بود و هر روز تا پاسی از شب به همراه جوانان انقلابی در جلسات مذهبی شرکت می جست و یا در چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) تلاش می نمود.
پس از چندی به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما با صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگانها، از محل خدمت به کمک دوستان فرار کرد.
تلاشهای سیاسی بی وقفه، رفته رفته شهید صالحی را به یکی از ارکان مبارزاتی جوانان شهر نجف آباد درآورد. در سال 1357 با چند تن دیگر از برادران حزب اللهی خود به تهران آمد و در صحنه های مختلف انقلاب حضور فعال داشت.
به هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) از افراد فعال در برنامه استقبال از معظم له و در فرودگاه مهرآباد جزو گروه محافظین حلقه اول بود.
تا لحظه پیروزی انقلاب لحظه ای از حرکت و تلاش و جانفشانی در راه اهداف بلند و الهی ولی امر مسلمین و مرجع و امام خویش دست برنداشت.
سال شمار زندگی شهید بروجردی
1333 تولد در روستای دره گرگ از توابع بروجرد
1340 سکونت در تهران
1348 کار در کارگاه تشک دوزی
1352 ازدواج و تشکیل خانواده
1352 اعزام به خدمت سربازی
1354 آغاز مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی
1356 تشکیل گروه توحیدی صف و انجام عملیات نظامی علیه رژیم پهلوی
1356 تولد اولین فرزند به نام حسین
1356 ملاقات با امام خمینی در نجف اشرف
1357 قبول مسئولیت حفاظت از جان امام در 12 بهمن
1357 قبول مسئولیت زندان اوین
1357 مشارکت در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
1357 مسئولیت پادگان ولی عصر (عشرت آباد)
1358 اعزام به کردستان و قبول مسئولیت سپاه در غرب کشور
1359 تشکیل سازمان پیش مرگان مسلمان کرد
1361 تشکیل قرار گاه حمزه السید الشهدا
1362 شهادت
محل دفن: قطعه شهدا در بهشت زهرای تهران
منبع: پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثار گران تهران،مصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
1340 سکونت در تهران
1348 کار در کارگاه تشک دوزی
1352 ازدواج و تشکیل خانواده
1352 اعزام به خدمت سربازی
1354 آغاز مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی
1356 تشکیل گروه توحیدی صف و انجام عملیات نظامی علیه رژیم پهلوی
1356 تولد اولین فرزند به نام حسین
1356 ملاقات با امام خمینی در نجف اشرف
1357 قبول مسئولیت حفاظت از جان امام در 12 بهمن
1357 قبول مسئولیت زندان اوین
1357 مشارکت در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
1357 مسئولیت پادگان ولی عصر (عشرت آباد)
1358 اعزام به کردستان و قبول مسئولیت سپاه در غرب کشور
1359 تشکیل سازمان پیش مرگان مسلمان کرد
1361 تشکیل قرار گاه حمزه السید الشهدا
1362 شهادت
محل دفن: قطعه شهدا در بهشت زهرای تهران
منبع: پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثار گران تهران،مصاحبه با خانواده ودوستان شهيد