رفتار با نامحرم در سیره امام خمینی (ره)

برخورد امام با دامادها و عروس ‌هایشان هم خیلی محترمانه بود و هم خیلی دوستانه منتها چون دامادها به همه اهل منزل محرم نیستند، امام با رفت و آمد زیاد دامادها موافق نبودند. از این جهت همیشه بین ما و دامادها فاصله‏ای ‏بود چون
دوشنبه، 7 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رفتار با نامحرم در سیره امام خمینی (ره)
 رفتار با نامحرم در سیره امام خمینی (ره)

 

گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

در مسأله نامحرم سختگیر بودند

خانم فریده مصطفوی:

برخورد امام با دامادها و عروس ‌هایشان هم خیلی محترمانه بود و هم خیلی دوستانه منتها چون دامادها به همه اهل منزل محرم نیستند، امام با رفت و آمد زیاد دامادها موافق نبودند. از این جهت همیشه بین ما و دامادها فاصله‏ای ‏بود چون دخترهای دیگری هم داخل منزل بودند و آقا هم در مسأله محرم و نامحرمی‏سختگیر بودند. در گذشته مثل زمان حال رسم نبود که داماد از روز عقد مرتب به خانه عروس رفت و آمد داشته باشد. تا این اواخر هم در منزل امام نسبت به دامادها همین طور بود که دامادها خیلی رسمی‏به آنجا رفت و آمد می‌کردند. چون دخترها و نوه ‌ها آنجا خیلی آزاد رفت و آمد می‌کردند لذا مردهای نامحرم می‌بایست کمتر بیایند و بروند.(1)

شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید

خانم عاطفه‌ اشراقی:

از مسائلی که امام بیشتر روی آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بین زن و مرد بود. یادم است که ده سال بیشتر نداشتم و با برادرهایم و پسر خاله‏ام قایم باشک بازی می‌کردیم، حجاب هم داشتم. اما یک روز امام مرا صدا کردند و گفتند: «شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید، مگر او با پسرها بازی می‌کند که شما با پسرها بازی می‌کنید؟»(2)

کسی اینجا هست

خانم فاطمه طباطبایی:

امام صحبت بی‏مورد زن‏ها با نامحرم را ضرورت نمی‌دیدند؛ مثلاً در خانه خودشان وقتی که یکی از نوه‏های‏ پسرشان مکلف می‌شد، دیگر با آن‏ها‏ در یک اتاق نمی‌نشستیم. البته جالب اینجاست که وقتی ما نزدشان بودیم نمی‌گفتند که ما از اطاق بیرون برویم، بلکه به او می‌گفتند بیرون برود. یا اگر من پهلوی ایشان بودم و نوه مکلف شده شان که مثل پسر خودم بود می‌خواست وارد اتاق شود می‌گفتند: «کسی اینجا هست».(3)

حتی به هم سلام نکنند

خانم زهرا مصطفوی:

امام در ارتباط با نامحرم خیلی سخت گیرند. الان پسرهای من و حاج احمد آقا 15، 16 ساله‌اند و ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت شویم پسرها حق آمدن ندارند و یا اگر هم بیایند مثلاً ما خانه خانم می‌نشینیم و سفره می‌اندازیم و آن‏ها ‏منزل احمد آقا، آن هم برای اینکه پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند. نه فقط سر سفره بلکه به همدیگر سلام هم نکنند، چون واجب نیست. به هر حال آقا این نوع مهمانی رفتن خانم‏ها و آقایان نامحرم و با هم دور سفره نشستن را حرام می‌دانند.(4)

سلام واجب نیست

خانم زهرا مصطفوی:

من 15 ساله بودم که مرحوم آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد. و داماد ما شده بودند. یک روز ما منزل ایشان دعوت داشتیم. همین جور که من و امام با هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند به استقبال می‌آیند. ما در یک باغچه‏ای ‏داشتیم حرکت می‌کردیم. من به امام گفتم: «سلام بکنم آقا؟» گفتند: «واجب نیست» من هم رویم نشد که سلام نکنم و از داخل باغچه رد شدم که با آقای اشراقی روبرو نشوم.(5)

در موارد ضروری به طور جدی صحبت کنند

خانم زهرا مصطفوی:

وقتی امام را به ترکیه تبعید کردند و عمویم (آیت الله پسندیده) می‌خواستند خدمت آقا به ترکیه بروند، درب منزل ما آمدند و از پشت در گفتند می‌خواهم با خود خانم صحبت کنم که اگر بخواهند پیغامی ‏بدون واسطه برای آقا داشته باشند، بگویند و مادرم ناچار شدند سلام کنند. بعد یادم است که به من گفتند که ناراحت هستند چون اولین اسلام را به نامحرم در نبودن آقا کرده‌اند و گفتند: «حالا اگر آقا راضی نباشند چه؟» البته این را بگویم که امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند که البته باید به طور جدی صحبت کرد، نه اینکه دور هم بیخودی بنشینند و سلام و علیک کنند.(6)

نامحرم داخل اتاق است

آقای خادم:

گاهی اوقات بعضاً لازم می‌شد که ما به طور سرزده به خدمت ایشان برسیم و مطلبی را عرض نمائیم. بلافاصله بعد از زدن درب و تقاضای ورود از جانب ما، اگر از بستگان امام نزد ایشان بودند، خیلی سریع می‌گفتند که کمی‏ صبر کنید و بعد به بستگان خویش تذکر می‌دادند چادر خود را بر سر گذارند تا ما وارد شویم و بالعکس اگر ما در داخل، خانه بودیم و یکی از بستگان امام قصد دخول داشتند. بلافاصله امام می‌فرمودند که: «یا الله، یا الله، نامحرم داخــل اتاق است». البته امام برای ، تذکر اعلام می‌کردند وگرنه بستگان امام همیشه رعایت حجاب خویش را می‌نمودند.(7)

این از اینجا برود

خانم فریده مصطفوی:

روز جمعه قبل از رحلت مقداری سوپ درست کردیم و برای امام بردیم. ایشان مقدار کمی ‏از آن را خوردنـد. دکتر پرسید: «چقدر خوردند؟» گفتم: «چهار تا قاشق چایخوری ماست و سه، چهار قاشق چایخوری سوپ» دکتر گفت: «خیلی خوب خورده‌اند.»، ولی از صبح شنبه اصلاً به هوش نبودند. دکتر گفت: «بیایید دست آقا را بمالید.» بعد از مدتی دست آقا را ماساژ دادم، چشمشان را بازکردند و به دکتر اشاره کردند که این از اینجا برود. (8) من رفتم بیرون اتاق و پشت در ایستادم و از پشت شیشه ایشان را نگاه می‌کردم.(9)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 2، ص 381.
2- همان، ج 1، ص 46.
3- همان.
4- همان، ص 46.
5- همان، ص 47.
6- همان.
7- همان، ص 48.
8- امام هرگونه اختلاط غیرضروری با نامحرم را جایز نمی‌دانستند.
9- برداشت‏‌هایی از سیره‏ی امام خمینی، ج 1، ص 47.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‏هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما