دين و سياست (2)
«كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبواشيئا و هو شر لكم والله يعلم و انتم لاتعلمون.» (45) «بر شما كارزار واجب شده است، درحالى كه براى شما ناگوار است. و بسا چيزى را خوش نمىداريد و آن براى شما خوباست، و بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است، و خدا مىداند و شمانمىدانيد».
علاوه بر بيان اين نقصان، كه مىتوان آن را نقصان اقتضايى در شناخت دانست، بهموانع شناخت او نيز چنين اشاره مىفرمايد:
«علم الانسان ما لم يعلم كلا ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى.» (46) «آنچه را انساننمىدانست [ به تدريجبه او ] آموخت. حقا كه انسان سركشى مىكند، همين كه خود رابىنياز پندارد».
«انه لحب الخير لشديد.» (47) «و راستى او شيفته مال است».
«و يدع الانسان بالشر دعاءه بالخير و كان الانسان عجولا.» (48) «و انسان [ همانگونه كه ]خير را فرا مىخواند، [ پيشامد ] بد را مىخواند و انسان همواره شتابزده است».
«و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا.» (49) «و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت،از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند».
«ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم وارتبتم و غرتكم الامانىحتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور.» (50) «[ دو رويان ] آنان را ندا در مىدهند: آيا ما با شمانبوديم؟ مىگويند: چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد وترديد آورديد و آرزوها شما را غره كرد تا فرمان خدا آمد و [ شيطان ] مغرور كننده، شمارا درباره خدا بفريفت».
«فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم منالعلم و حاق بهم ما كانوا بهيستهزءون.» (51) «و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، به آن چيز [ مختصرى ]از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند و [ سرانجام ] آنچه به ريشخند مىگرفتند آنان رافروگرفت».
اين آيات به روشنى مىرساند كه از ديدگاه اسلام، ابزارهاى ادراكى انسان به گونهاىنيست كه مستقلا بتواند درراه تكامل خود، در رفتارهاى فردى و اجتماعى، همواره مسيرصحيح را از باطل تشخيص دهد.
بازرگان، كه جدايى دين از سياست را تاييد كرد، خود پيشتر در كتاب بازيابى ارزشها،در نقد اومانيسم نوشتهبود:
«آنهايى كه از خدا مهجور و محروم شده بودند، به قول خدا و به خليفه خدا (انسان)روآوردند، غافل از اين كه انسان مختار و گرفتار خود شده بيش از آنچه بنده خدا وتصويرى از او باشد پيروى از شيطان و از نفس اماره بالسوء مىنمايد در فطرت انساناگر، همانطور كه در روانشناسى و جامعهشناسى محقق شده است، كششهاى طبيعىخدادادى براى زيبايى و كنجكاوى و نيكوكارى وجود داشته خالق هنر و علم و انسانيتو نوعدوستى شدهايم شيطنت و طاغوتيت، موجد و فساد و خونريزى هم در سرشتمانجاسازى گشته است.» (52)
در اين جا دو نكته شايان توجه است:
اول: اصل اين انديشه و طرز پاسخ صغروى ما به آن، از سنخ مسائل كلامى و بروندينى است، در حالى كه نگاه درون دينى به مسائل اسلام، جايى براى بروز اين انديشهباقى نمىگذارد و پيش از اين نيز گفتيم كه ريشه اين سخن در رويارويى با مسيحيتبودهاست. وقتى اسلام خود، حقوق اساسى در حكومت را بيان فرموده و وقتى از متن ديناسلام درمىيابيم كه نبىاكرم - صلىالله عليه و آله - و ائمه اطهار - عليهمالسلام - پس از آنحضرت و فقهاى جامعشان در زمان غيبتبراى حكومت منصوب شدهاند، ديگر چهجاى سؤال است كه آيا اسلام حكومت دارد يا نه؟
بله نگاه اسلام به دنيا، واقع بينانه است و آن را محل امتحان و گذر مىداند، لذا تمامبيان او در مسائل دنيا و از جمله حكومت، هدفدار و جهتدار است اما اين هدفدارىباعث نمىشود آن را منصرف از قصد سامان امور دنيا بدانيم.
دوم: اين ديد واقع بينانه در محدوديت دانش بشر، براى او انتظارات خاصى را از دينخاتم ايجاد كرده است. انتظار برنامهاى براى سامان دنيا و از جمله طرح حكومت، كهبتواند سعادت او را در دنيا و آخرت تامين كند. اين انتظارات گرچه به عنوان ارتكازاتعقلايى، در فهم متون دينى بىتاثير نيست اما نمىتواند قلمرويى را كه در دين نيست، بهآن تحميل كند چرا كه متن، خود سخن مىگويد و انتظارات پيشين را تعديل و يا تبديل واصلاح مىكند.
حذف «سنت» از شمار منابع دين
«حضرت رسول و امامان و بزرگان دين مانند هر انسان و بندگان مؤمن و برجستگانامت، علاوه بر وظايف رسالت و امامت، معلم و مصلح و مؤظف به خدمت و اعمالصالح بودند و مىبايستى به مصداق (ولكم فى رسولالله اسوة حسنه) الگو و نمونه باشند.بنابراين در كنار وظايف نبوت و سوقدادن به خدا و آخرت، هر جا كه عهدهدار كارىبراى زندگى شخصى يا عمومى شدهاند به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خير ياامر به معروف و نهى از منكر نيز پرداخته به عنوان انسان مسلمان و خداپرستبا ايمانمبادرت به خدمت و تربيت همنوعان مىكردهاند تعليماتى كه اين نظرها دادهاند در عينارزنده و ممتاز بودن جزء دين و شريعتحساب نمىشود و مشمول «ان هو الا وحىيوحى» نمىگردد.» (53)
محمد سليمانالاسقر، در كتاب «افعال الرسول» (54) مىگويد: «افعال دنيوىرسولاكرم(ص) به هفت دسته تقسيم مىشود: طبابت، زراعت، صناعت، تجارت،مكاسب ديگر، تدابير و اداره جامعه. لزوم متابعت و تاسى در آنچه از آن حضرت در اينزمينهها به ما رسيده، متوقف استبر اين كه اعتقادات حضرت در اين امور مطابق واقعباشد و به عبارت ديگر حضرت در اين امور نيز معصوم باشد». او خود در انكار اين مبنابه دو دليل تمسك مىكند:
1- آيه «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى» (55) «بگو: من هم مثل شما بشرى هستم [ ولى ]به من وحى مىشود».
2- روايت عايشه: رسول اكرم(ص) صداهايى شنيد و از آن پرسيد، گفتند نخل را لقاحمىدهند حضرت فرمود اگر رهايش كنند خودش اصلاح مىشود و آنان لقاح را ترككردند آن سال نخل بارور نشد، اين خبر را به حضرت رساندند ايشان فرمود:
«اذا كان شيئا من امر دنياكم فشانكم به و اذا كان شيئا من امر دينكم فالى»، «اگر كارىدرباره دنيايتان استخودتان به آن رسيدگى كنيد و اگر كارى درباره دينتان استبه منرجوع كنيد.» (56)
بازرگان هم براى قضاوت خود در حذف اين بخش از گفتار و رفتار دليل پيامبر وامامان(ع) از سنت و دين، دليل مستقلى ذكر نكرده و فرضيه جدايى دين از امور دنيا را ازابتداء مفروض گرفته است.
عمده دليل او بر جدايى دين از امور دنيا دو امر است: 1 - هدف دين منحصر در خداو آخرت است; 2 - دين منحصر است در مسائلى كه دست دانش بشر به آن نمىرسد وامور دنيا در دسترس دانش بشر است.
ملاحظه مىشود كه نحوه قضاوت بازرگان و محمد سليمانالاسقر در اين مسالهمتفاوت است گرچه هر دو به يك نتيجه رسيدهاند.
در اين مقاله، كه اصل سخن در مبناى جدايى دين از امور دنيا است، به ادله بازرگاندر اين مبنا پاسخ گفتيم; اما سزاوار است كه پس از ابطال مبناى جدايى دين از امور دنيا واثبات امكان دخالت دين در امور دنيا و از جمله سياست، براى قضاوت در مساله حذفگفتار و رفتار در اين امور دنيا از سنت و دين به صورت مستقل و خرد به بررسى بنشينيم.
اول - امورى كه «محمد سليمانالاسقر» به عنوان افعال دنيوى رسولاكرم(ص)شمرده است، همگى از يك سنخ و در يك مرتبه نيستند. «حكومت» از آن ميان، داراىسه ويژگى است كه هر يك به نوعى آن را داخل دين قرار مىدهد در حالى كه امور ديگرفاقد اين سه ويژگىاند:
اول: رسولاكرم(ص) و ائمهاطهار(ع) از جانب خداوند، متصدى امر زراعت وصنعت نشدهاند و خود نيز چنين ادعائى نكردهاند. در حالى كه امر «حكومت» و ادارهجامعه، مسؤليتى است كه خداوند بر عهده آنان نهاده و منصب كومتبراىنبىاكرم(ص)، منصبى دينى به شمار مىآيد. چنانكه خلافت ائمهاطهار(ع) هم منصبدينى و ابلاغ آن توسط رسولاكرم(ص) از وظايف رسالتبوده است و شاهد ما قرآن وروايات است.
دوم: اهميتحكومت در سرنوشت دنيوى و اخروى انسان، نسبتبه ديگر اموردنيوى، قابل مقايسه نيست زيرا كه «حكومت» در جهتدهى شئون مختلف زندگىفردى و اجتماعى، بشدت مؤثر است. لذا لزوم تشريع و دخالت دين در امر حكومت،بيش از ديگر امور است.
بازرگان پيشاز تحويلفكرى خود، در جزوه «مرز بين دينوسياست»،در پاسخكسانىكه سياست را مانند طبابت امرى تخصصى دانسته كه بايد به اهلش واگذار شود مىگويد:
«اين دسته، دانسته يا ندانسته اشتباه مىنمايند، قياس معالفارق مىكنند. ميان طبابتو سياستخيلى فرق است، عمل طبيب هر قدر ضرورى و اساسى باشد، يك عملجزئى موقتبراى دورانهاى كوتاهى از زندگى فرداست و چندان وسيله سوء استفادهشديد نيست... از طرف ديگر نظارت و كنترل آن آسان است و سلب آزادى از شخصنمىشود در حالى كه سياستمدار و شخص حاكم مقدرات و سرنوشتيك ملت را دردست مىگيرد. مردم را در جهت مطلوب خود به كار و حركت وامىدارد. غفلت در اينامر عواقب زيانبخش عمومى و كلى دارد....» (57)
سوم: امور دنيوى را مىتوان به دو بخش تقسيم كرد:
1 - آنچه از سنخ ارتباط انسان با طبيعت است.
2 - آنچه از سنخ ارتباط انسان با انسانهاى ديگر در اين امور است.
بخش اول مانند فن و دانش زراعت و طبابت و صنعت و ... است كه اولا با پيشرفتعلوم متحول مىشود; و ثانيا پيامبراكرم(ص) مردم را به طلب علم و دانش در آن ترغيبنموده است.
بخش دوم خود بر دو قسم است:
الف) ثابت: كه شامل حقوق زراعت و طبابت و صنعت و ... و حقوق ثابت (اساسى)حكومت مىشود، كه به دليل ثبات و مطابقتبا اهداف دين، جزو دين است.
ب) متغير: و مراد از آن، احكام حكومتى در اين امور است كه به دليل عدم ثبات،مضمون آن، جزء دين نيست اما داراى جنبههاى ثابتى است كه از آن جهت، جزء دينقرار مىگيرد.
«شهيد صدر» در كتاب گرانقدر اقتصادنا، درباره حيطه قانونگذارى اسلام سخنىدارد كه بىارتباط به تفاوت مذكور نيست:
«انسان در حيات اقتصادى خود، با دو امر در ارتباط است، نخست ارتباط با طبيعتياثروتهايى كه در قالب «ابزار توليد» تجسم مىيابد، و ديگرى ارتباط با انسانهاى ديگر، كهدر «حقوق» منعكس مىشود. اسلام ميان اين دو نوع ارتباط تفاوت گذاشته است. ارتباطانسان با طبيعت، در طول زمان به تبع مشكلات جديد و راههايى كه انسان در حل آنمىيابد تكامل پيدا مىكند و پيوسته سيطره او را بر طبيعت افزايش مىدهد. اما ارتباط اوبا انسانهاى ديگر متحول نمىشود چرا كه اين ارتباط براى حل مشكلات ثابتى به وجودآمده است. مثلا هر جامعهاى كه در خلال ارتباطش با طبيعت، بر ثروتى ستيافت، بامشكل توزيع آن و تخصيص حقوق افراد و جامعه در آن مواجه خواهد شد. چه توليد درسطح نيروى بخار و برق صورت گيرد چه در سطح آسياب دستى. قوانين اسلام دربارهارتباط نوع دوم است و لذا ثابت و جاودان است و مىتواند روابط انسانها را در هر زمانىتنظيم نمايد. اما گاه، پيشرفت رابطه اول بر اجتماعى تاثير مىگذارد، لذا اسلام به حاكماسلامى اين اختيار را داده است كه در دايره فعاليتهاى مباح قوانينى را جعل كند تا اينتاثيرات را در راستاى اهداف حكومت اسلامى قرار دهد.» (58)
نتيجه آن كه مسائل «ثابت» مربوط به حكومت، كه از سنتبه ما رسيدهاست چه درحقوق اساسى آن و چه در شيوهها و ملاكهاى صدور آن جزء دين محسوب مىشود.
دوم - گذشته از روايات متواترى كه درباره «علمالامام» در منابع روايى شيعه وجوددارد، در خصوص مساله سياست و اداره جامعه، رواياتى وجود دارد كه عصمترسولاكرم(ص) و ائمهاطهار(ع) را در آن ثابت مىكند. مرحوم كلينى بخشى از اينروايات را در باب تفويض گردآورده است:
عن فضيلبن يسار قال: سمعت اباعبدالله(ع) يقول لبعض اصحاب قيسالماصر: اناللهعزوجل ادب نبيه فاحسن ادبه فلما اكمل له الادب قال: «انك لعلى خلق عظيم»، ثم فوض اليهامرالدين و الامه ليسوس عباده فقال عزوجل: «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»و ان رسولالله(ص) كان مسددا موفقا مؤيدا بروح القدس، لايزل و لايحظى فى شىء مما يسوسبهالخلق متادب بادابالله.... (59)
فضيل بن يسار مىگويد: شنيدم امام صادق(ع) به بعضى از اصحاب قيس ماصرفرمود: همانا خداوند عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد پس نيكو تربيت كرد. چون تربيتاو را تكميل نمود گفت: «تو بر خلق و خوى عظيمى استوارى» سپس امر دين و امامت رابه او واگذار فرمود تا سياستبندگانش را به عهده گيرد سپس فرمود:
«آنچه رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده بازايستيد» همانارسول خدا استوار و موفق و مؤيد به روحالقدس بود، نسبتبه سياست و تدبير خلقهيچگونه لغزش و خطايى نداشت. به آداب خدا تربيتشد....
در روايت ديگرى از همين باب از امام صادق(ع) مىگويد: «آنچه را خدا به رسولشواگذار نموده به ما واگذار كرد.» (60)
سوم - چنانچه گذشت، اصول كلى سياست و حكومت در اسلام، از قرآن و سنتمفسر، (گفتار و رفتارى كه ناظر به آيات قرآن است)، استفاده مىشود لذا حذف اينبخش از سنت هم سود چندانى به مناديان جدايى دين از سياست نمىبخشد.
پىنوشتها:
1- مراد گفتار غير از قرآن و رفتار غير از افعال شخصى و خصوصى است. رجوع كنيد به: الشاطبىابىاسحق، الموفقات فى اصول الشريعه، دارالمعرفه، بيروت، الجزءالرابع، ص 3، درباره قيد افعالشخصى در همين نوشتار سخن خواهيم گفت.
2- نحل/ 44.
3- ترجمه آيات، مطابق با ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند است.
4- حشر/7.
5- احزاب/ 21.
6- جعفر لنگرودى، ترمينولوژى، ص 371، شماره 2981.
7- گفته مىشود «اقتضاى جامعه دينى اين است كه حكومت نيز دينى باشد ولو برنامه حكومت را از ديننگيرد» اما اين مقدار از مناسبت تنها براى اسناد عرفى حكومتبه دين كافى است و در بحثهاى جامعهشناختى مفيد است، نه براى اسناد حقيقى و بحثهاى كلامى و فقهى، حداكثر دينى بودن حكومتبنابراين نظريه عبارت است از اين كه حكومتسر مخالفتبا آيينهاى دينى و الگوهاى جاافتاده دينى رانداشته باشد و به آن احترام بگذارد و همچنين دست رهبران دينى را در اشاعه تقواى دينى بازبگذارد.
8- ر.ك: عبدالكريم سروش، ايدئولوژى و دين دنيوى، كيان شماره 31. و نيز: مهدى بازرگان، جزوه خدا وآخرت هدف بعثت انبياء.
9- مستدرك الوسائل، ج 17، ص 362، ج 1.
10- على عبدالرازق، الاسلام و اصول الحكم، ص 145، بند 3.
11- همان، ص 149، بند 10.
12- نساء/ 59.
13- ر.ك: طباطبايى، سيد محمدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج 4، ص 412.
14- نساء/ 105.
15- ابن هشام، السيرةالنبويه، ج 2، ص 424.
16- شيعه به آياتى چون «انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا...» و حديث غدير و مانند آن و اهل سنتبهآيات شورى و حديث لايجتمع امتى علىالخطاء و امثال آن تمسك كردهاند.
17- در مجلسى كه براى انتخاب عثمان به خلافت تشكيل شد عبدالرحمن به علىبن ابىطالب گفتبا توبيعت مىكنم به شرطى كه به كتاب و سنت نبوى و سيره ابوبكر و عمر عمل كنى، او پاسخ داد به كتابو سنت نبوى عمل مىكنم ولى عثمان آن شرط را پذيرفت. ر.ك: تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 162.
18- مائده/ 67، براى شان نزول و تفسير رجوع كنيد به الميزان، ج 6، ص 42.
19- مائده/ 3، براى شان نزول و تفسير رجوع كنيد به الميزان، ج 5، ص 177.
20- ر.ك: وسائلالشيعه، شيخ محمدبن الحسن الحرالعاملى، ج 18، باب 11، از ابواب صفات القاضى.
21- علىبنالحسين الكركى، جامع المقاصد، ج 4، ص 44.
22- ر.ك: الشهيد السيدمحمد باقرالصدر، اقتصادنا، مجمعالشهيد الصدر العلمى والثقافى، ص 401.
23- همان.
24- آلعمران / 159.
25- مهدى بازرگان، جزوه آخرت و خدا هدف بعثت انبيا، سمينار هفت جلسهاى، بهمنماه 1372، ص 37.
26- همان، ص 36.
27- ابن خلدون مىنويسد «اسلام برخلاف ديگر اديان، علاوه بر دعوت و تبليغ، به تنفيذ و اجراى آن نيزپرداخته است.
28- ميرچااليان، فرهنگ و دين، مقاله جدا انگارى دين و دنيا، ترجمه دكتر مرتضى اسعدى، ص 135.
29- براى نمونه: طه/ 126 - 124.
30- براى نمونه: توبه/ 36 - 35 و قلم/ 43 - 42.
31- براى نمونه: زلزله/ 8 - 6.
32- اين جمله را در روايات نيافتم. ر.ك: علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 105، ص 8.
33- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 78، ص 46، روايت 57، باب 16.
34- احزاب / 67.
35- احزاب / 46.
36- حديد / 25.
37- مهدى بازرگان، جزوه آخرت و خدا هدف بعثت انبيا، ص 11.
38- ر.ك: محمد تقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 195.
39- دربارهمحدوديتعلومر.ك:الميزان، علامهطباطبايى،دارالكتبالاسلامى، ج6، ص214، ج 1،ص297.
40- علق/ 5 - 1.
41- اعراف/ 176 و نحل/ 44.
42- زمر/ 9.
43- شمس/ 8.
44- اسراء/ 85.
45- بقره/ 216.
46- علق/ 7 - 5.
47- عاديات/ 8.
48- اسراء/ 11.
49- نمل/ 14.
50- حديد/ 14.
51- مؤمن/ 83.
52- مهدى بازرگان، بازيابى ارزشها، ج 3، ص 152، بىجا، بىتا.
53- جزوه «آخرت و خدا هدف بعثت انبيا»، ص 29.
54- محمد سليمان الاشقر، افعال الرسول و دلالتها علىالاحكام الشرعيه، مؤسسه الرساله، ج 1، ص 239.
55- كهف/ 110
56- المسند للام احمد بن حنبل، دارالفكر (حروفچين)، ج 9، ص 438، حديث 24974.
57- مرز بين دينوسياست، نقلوتكميل سخنرانى، مهدى بازرگان در دومين كنگره انجمنهاىاسلامىايران.
58- خلاصهاز: الشهيد السيد محمد باقر الصدر، اقتصادنا، مجمع الشهيد الصدر العلمى و الثقانى،ص745-722.
59- ابىجعفر محمدبن يعقوب الكلينى، الاصول منالكافى، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 266، كتابالحجه، باب «التفويض الى رسولالله(ص) و الىالائمه(ع) فى امرالدين»، حديث 4.
60- همان، حديث 2.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله