چشم انداز توسعه سياسى در جهان اسلام
اولا اين كه سلطه استعمارى و نفوذ اقتصادى بركشورهاى اسلامى وجود داشته كه در نتيجه آن شهرهاى جديد بوجود آمدند. (147) شهر ايرانى آبادان، نزديك شط العرب(اروندرود) در راس خليج فارس، به وسيله كمپانى نفتى ايرانى - انگليسى (بعدها شناخته شده به عنوان كمپانى نفتى ايران و انگليس) هنگامى كه امتياز نفت در سال 1901 م، به دارسى (148) اعطاء شد، ايجاد شده بود. هنگامى كه توليد نفت در سال 1908 م، شروع شد، يكپالايشگاه بزرگ و بندر نفتى تاسيس شد و شغلهاى جديد بوجود آمد كه هم به اروپائيها سرويس مىداد هم به ايرانيها. بطور مشابهى «ميسوراتا» (149) در ليبى پس از تهاجمايتاليائيها در سال 1911 م، گسترش يافت. آن به عنوان مركز استان ساخته شده بود و با استقرار و سكونت استعمارگران ايتاليائى، مدارس، بيمارستانها، يك سينما، هتلها و بانكها برپا شده بودند و فرصتهاى شغلى مهاجرت ليبيائيها به شهر را برانگيخت. شهر تريپولى (150) در لبنان بهمين طريق گسترش يافت. هنگامى كه فرانسويها آن را مركز شهرى خودشان و بندرى سرويس دهنده به اقتصاد مبتنى بر بازار سوريه قرار داده و ساختند. در بسيارى از كشورهاى اسلامى، همچون مصر، تركيه و لبنان، «عاملان اصلى تغييرات اقتصادى بيگانگان بودند. آنها بسيارى از فعاليتهاى مربوط به طبقه متوسط را در تجارت و امور ادارى خود انجام مىدادند. هنگامى كه خارجيان بيرون رانده شدند آنها راه را براى بوميان جهت تحويل و بعهده گرفتن كارهايشان هموار كردند و بدين طريق فرصتهايى براى سرمايه گذارى محلى فراهم شد». (151) در اكثر كشورهاى غير توليد كننده نفت، طبقاتمتوسط از طريق خلاء ايجاد شده توسط خارجيان ظهور كردند.
ثانيا، نفت عامل مؤثر ديگرى بود در ايجاد طبقه اجتماعى. دلارهاى نفتى منتهى شد به شهرى سازى و شهرنشينى، همراه با نيازهاى تكنولوژيك و مشاغل و حرف جديد; بازارهاى مصرف منجر به ايجاد طبقات متوسط بوروكرات، تكنوكرات و سرمايه گذار جهت انجام دادن اين كاركردهاى گوناگون گرديد. اكثر شهرهاى مهم در كشورهاى توليد كننده نفتخاورميانه مراكز تجارى شدهاند.
ثالثا، به علت عوامل بالا و بدنبال آنها مهاجرت از روستا به شهر، شهرسازى و شهرنشينى شتاب گرفت. دهقانان فقرزده بواسطه فرصتهاى شغلى مجذوب مراكز شهرى شدند. چنين مهاجرتهايى براى جنبشهاى سياسى تودهاى همچون اخوان المسلمين در مصر و حزب رستگارى يانجات ملى (152) در تركيه، مهم بودند. در ايران امام خمينىقدس سره بواسطه حمايتسياسى مؤثر چنين گروههايى با در آمد متوسط و متوسط به پايين و فقراى شهرى پيروز شد. (153)
طبقات متوسطى كه از طريق چنين رشد شهرى گسترش مىيابند و مركب اند از صاحبان حرف و مشاغل و متخصصان، نظاميان، كاركنان ادارات، مديران، تجار و كسبه جزء و كارمندان دفترى يا دبيران تحصيلكرده مهمتر از همه اين كه از ميان اينها «طبقات تحصيلكرده سكولار» (154) ظهور كردهاند.
غربى سازى (155) در اين كشورها از طريق همين طبقات نفوذ كرده است و جاى تعجبنيست كه ببينيم مردان و زنان لباسهاى به سبك غربى پوشيده و بيرون مىروند، شايد به يك رستوران عمومى براى خوردن گوشت گاو استروگانوف (156) يا ماكارونى. فراغت عيان و آشكار خودش نشانى از منزلت است، بنابراين مردان مايلند در حال استراحت و لميدن در قهوه خانهها و مهمانخانهها در حال تماشاى دنيا بى اعتنا به همه چيز ديده شوند... علامت و نشان ديگرى از نفوذ غربى روى الگوهاى اجتماعى در شهرهاى بزرگتر به سرعت در حال گسترش - بجز در ليبى و عربستان سعودى - موجود و در دسترس بودن فزاينده مشروبات الكلى مىباشد. الكل و فساد و فحشاء در ديدگاههاى اسلامى سنتى ممنوع هستند. اين محاسبات كه تا اندازهاى در مورد شهرهاى پرجاذبهاى چون قاهره، بيروت، استانبول و تهران مىشود، براى ساكنين شهرهاى كوچكتر هم وجود دارد. اگر فرصت اقتضاء بكند برخى افراد ممكن است از شهر بزرگ بخاطر داشتن ايامى آزاد و بى دغدغه، به دور از سخنان عيب جويانه و خرده گيريهاى شهر كوچك، ديدن كنند. (157)
اما همه مردم در مناطق شهرى غرب زده نشدهاند. در بسيارى از شهرهاى ايران همچون تهران، كرمان، يزد و كاشان، ساختارهاى صنفى كه در آنها مذهب اهميت زيادى دارد، در ميان طبقات متوسط بازارى (تاجر) وجود ندارد. (158) چنگونگيها در ميان طبقات متوسط گريزناپذير است ولى بطور كلى مهمترين عامل رشد آگاهى سياسى ميان آنان مىباشد.
برخى محققان خاور ميانه به منظور ارائه مفيدتر و مؤثرتر تحليلهاى طبقاتى در درك و فهم تغييرات سياسى در جوامع مسلمان، روى اهميت طبقه متوسط تمركز دادهاند. كارهاى محققانى چون: «موروبرگر» (159) ، «مانفرد هالپرن»، (160) «رافائل پاتائى»، (161) «چارلزعيساوى»، (162) «پى. ام. هلت» (163) و «تى. كيلريونگ» (164) بر ظهور يك طبقه متوسط جديد مركباز عمدتا صاحبان حرف و مشاغل و متخصصان، روشنفكران، كاركنان ادارات، تكنيسينها و پرسنل نظامى، تاكيد كردهاند.
اما اين تز و نظريات مربوط به طبقه متوسط داراى مخالفانى هم بوده است. برخى افراد همچون «آموس پرلموتر» (165) سرسختانه استدلال كردهاند كه طبقه متوسط بيشتر يكافسانه است تا واقعيتبا وجود تقسيمبنديها و انشعابات درون طبقهاى بسيار زياد (166) .
«برگر» استدلال مىكند كه طبقات متوسط در جوامع خاور ميانهاى را مىتوان بر مبناى منزلت، كاركرد، قدرت و درآمد طبقه بندى كرد. (167) او درآمد را، كه معيار اصلى شناسائى وتعيين هويت طبقاتى در گروههاى طبقه متوسط غربى است، در رديف آخر قرار داده با بحث از اين كه درآمد متغير مهمى در جوامع خاور ميانهاى نيست.
بعلاوه، او دو گونه طبقه متوسط را در چنين جوامعى از هم تميز داد.
اولا، تجار ونيز صنعتگران جزء كه خود گماشته (168) هستند و نفوذ و درآمد آنانآنقدرها نيست كه با ثروتمندان و قدرتمندان برابرى كند. (169)
ثانيا، گروهى متخلط از صاحبان حرف و مشاغل و متخصصان همچون دكترها، وكلاء، مديران، كاركنان و رؤساى ادارات، تكنيسينها و مستخدمان و كارگزاران دولتى كه اكثريت آنان حقوق بگير هستند. اين طبقات با هم طبقه متوسط را در جوامع خاور ميانه تشكيل مىدهند.
اين گروهها چه ميزان قدرت دارند و بكار مىگيرند؟ برگر مشاهده مىكند كه رهبرانى كه از طبقه متوسط ظهور مىكنند براساس منافع طبقاتىشان و به نفع طبقه شان عمل مىكنند. دليل اين امر اين است كه طبقه متوسط بخودى خود آنقدرها قدرتمند نيست كه از نفوذ اقتصادى يا سياسى استفاده كند. اين مهارتهاى اعضايش مىباشد كه مفيد واقع مىشود. بهمين خاطر يك گروه از چنين رهبرانى براى ثروتمندان، آريستوكراتها يا طبقات بالا كه حاميان آنان هستند كار مىكنند، در حالى كه گروهى ديگر مركب از سياستمداران چپ گرا، براى منافع طبقات محروم و فقير كار مىكنند. كارمندان و كارگزاران دولتى به مراكز قدرت نزديك هستند ولى ابزار مطيع و بى ارادهاى مىباشند «در دستان صاحبان واقعى قدرت اقتصادى و سياسى». (170) طبقات متوسط به نظر مىرسد نه تنها فاقد قدرتاقتصادى هستند بلكه همچنين فاقد ايدئولوژى سياسى مىباشند. (171)
اما طبقه متوسط در جوامع خاور ميانه كاملا از نفوذ بىبهره نيست. ضمن اين كه طبقه متوسط سرمايه گذار ممكن است ضعيف باشد، اما طبقه متوسط متخصص و صاحب شغل و حرفه داراى مهارتها و ايدههاى قابل توجهى مىباشد. همين طبقه است كه نقش مهمى در صنعتى كردن كشورهاى خاور ميانه ايفاء كرده است. مهمتر از همه اين كه اين طبقه «به عنوان ناقل و عامل نوسازى و معرفى و ورود عناصر غربى به دنياى عرب نفوذ عظيمى داشته است». (172)
حوزههائى كه در آمها اين امر داراى بيشترين اهميتبوده است عبارتند: از آموزش، آزادى زنان، نقشهاى خانواده، روابط ميان جنس زن و مرد و الگوهاى مصرف. در خلال اين روندها طبقه متوسط خودش دستخوش تغييرات شده است، بويژه تحول آن از «يك بوروكراسى ادارى دفترى به يك بوروكراسى تكنولوژيك مديريتى». (173) اينطور اميد بستهشده است كه از طريق همين طبقه، جهان عرب وارد عصر جديدى از نوسازى اقتصادى و سياسى بشود.
تز و نظريه «هالپرن» اين مجادله مربوط به طبقه متوسط جديد در خاور ميانه را تقويت مىكند. به نظر او اين طبقه از طريق زوال نخبگان زمين دار سنتى و غير آن برخاسته است و مركب از «طبقهاى از مردان ملهم از دانش غير سنتى... جمع شده حول محورى از سياستمداران لشكرى و كشورى حقوق بگير، سازمان دهندگان، رؤساى ادارات و متخصصان» مىباشد. (174) بعلاوه، اين طبقه حقوق بگير قابل مقايسه با طبقه متوسط غربى،كه بعد از صنعتى كردن بوجود آمد و لذا از نظم و دارائيها دفاع مىكند، نيست. در خاور ميانه، بر عكس، طبقه متوسط قدرت را بدست آورد «قبل از اين كه تضمينى در مورد منزلت نظم، امنيتيا سعادت و كاميابى بيابد»، و بنابراين «از قدرتش نه براى دفاع از نظم و دارائيها و اموال بلكه براى ايجاد آنها - وظيفه و كارى انقلابى كه تاكنون بعهده گرفته شده بدون هيچ گونه تعهد مالى نسبتبه هرگونه نظام خاصى از نهادها- استفاده مىكند. (175)
طبقه متوسط جديد به ايدههائى براى اجرا، اقداماتى براى افزايش قدرتش، و حرفهها و مشاغلى براى تحرك اجتماعى عمودى، علاقمند است. بنابراين، اين طبقه بطور ايدئولوژيك متعهد به اصلاحات اجتماعى است. اين طبقه در ساختارهاى لشكرى، كشورى و سياسى اكثر كشورهاى خاور ميانه نفوذ كرده است، و تغييرى مشابه در صحنههاى سياسى هم قابل مشاهده مىباشد. تا قبل از سال 1950 ميلادى، بجز در تركيه، طبقات زميندار عموما داراى اكثريت در پارلمانهاى خاور ميانه بودند، و طبقات متوسط حرفهاى و متخصص در اقليت. اما اين گرايش در اكثر كشورهاى اسلامى در جهت عكس آن تغيير كرده است. (176)
«هالپرن» همچنين متذكر مىشود كه «تجار و واسطهها هيچ چيزى را نه در سرمايه و سازمان و نه در مهارتها قابل مقايسه با قدرتى كه توسط تشكيلات دولتى جمع و انباشته شده و بنابراين بوسيله طبقات حقوق بگير جديد مورد بهره بردارى قرار مىگيرد، كنترل نمىكنند». (177) بعلاوه، طبقه متوسط جديد هم شامل مزد بگيران مىشود و هم حقوق بگيران،بخاطر اين كه «اشتياق و آرزو از نظر سياسى همانقدر معيارى مناسب براى چنين سرشمارى و محاسبهاى است كه آموزش و منصب و مقام». (178)
«هالپرن» با تفسير ماركسيستى از «طبقه» مخالف است. او اظهار مىدارد كه، به علت روندهاى نوسازى و به ميزانى كه تحول فكرى و اجتماعى در جوامع خاور ميانه رخ داده، نقشهاى جديدى ايجاد گرديده است. نتيجه اين بوده كه يك طبقه اقتصادى - اجتماعى همگون، تعريف شده به عنوان «يك گروه اقدام سكولاريزه شده با جهت گيرى به سوى قدرت حكومتى». (179) به وجود آمده كه پايگاه اقتصادى خودش را با در كنترل گرفتن حقوقهاو مسؤوليتهايش تعيين مىكند.
بدين ترتيب و بنابراين، اين طبقه به دلايل زير به عنوان يك نيروى مستقل عمل مىكند:
1- پيش از دستيابى به قدرت، اين طبقه بيش از هر طبقه ديگرى از قيد و بندها و تعصبات سنتى آزاد بوده و بدين طريق بهتر مجهز و مهياى تحت نفوذ گرفتن ارتشها و سازمانهاى داوطلب به عنوان ابزارهاى سياسى انقلابى مىباشد;
2- هنگامى كه اين طبقه دستگاه و تشكيلات دولتى نوساز را تحت كنترل گرفت، داراى پايگاه قدرتى مىشود برتر و بالاتر از آنچه كه هر طبقه ديگرى در خاور ميانه بر مبناى پرستيژ، مال و دارائى يا نيروى فيزيكى مىتواند فراهم كند;
3- از نظر تعداد اين طبقه يكى از بزرگترين گروهها در درون بخش مدرن جامعه مىباشد;
4- اين طبقه تاكنون به وضوح همبستهتر، خودآگاهتر، و تعليم ديدهتر از هر طبقه ديگرى بوده است;
5- اقدامات اجتماعى، اقتصادى و سياسى اين طبقه تا آنجائيكه با تغييرات اجتماعى دست و پنجه نرم مىكنند در تعيين نقشى كه طبقات ديگر درآينده ايفا خواهند كرد، تاثيرى قطعى و قاطع دارد;
6- اين طبقه خودش را توانا در كسب و جلب حمايت تودهاى نشان داده است (180) رشد طبقه متوسط نه يك احتمال بلكه امرى حتمى بود به خاطر اين كه اين طبقه بر موانعى كه در مسير نوسازى قرار داشت، غلبه كرده بود.
اولا، اين طبقه در نبردش بر عليه طبقات حاكمه سنتى، كه قدرتشان به سرعت در حال كم شدن و كاهش بود، پيروز و موفق بيرون آمده بود.
ثانيا، اين طبقه در پنج گروهى كه نخبگان مدرن را در جامعه تشكيل مىدادند يعنى رهبران سياسى، كارگزاران دولتى، مديران اقتصادى، رهبران تودهها، و فرماندهان نظامى، نفوذ كرده بود.
ثالثا، اين طبقه هنوز درگير و دستخوش مبارزه داخلى است.
همه اين مظاهر و وجوه بر توسعه اين طبقه به عنوان يك گروه بهرهور و ذينفع افزوده است. مبارزه داخلى تقدم و اولويتى را كه اعضايش به منافع خودشان مىدهند منعكس مىكند، كه ايجاد كننده يك منازعه «ميان گروههاى بهره ور و ذينفع، نه بين جهت گيريهاى مختلف به سمت تغييرات اجتماعى، مىباشد. منافع يك گروه به هزينه مستقيم منافع گروهى ديگر تامين مىشود». (181)
پىنوشتها:
1 - استاديار دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران و استاد مدعو گروه علوم سياسى دانشگاه مفيد.
Modernization:A Reader in Comparative Political Change(Belmont, Calif:
Wadsworth, 1971) p. 7. d> Macmillan 1972) p. 13. d> Oxford University Press, 1969). d> - Tonnies. d> d> to the Study ofPolitical Development", WorldPolitics, Vol. 17, No. 1 (@Oct 1964) pp. 108-20.
15- For details of these approaches, see:Robert A. Packenham, "Approaches
16 - C.E. Black.
17- C.E.Blck, The Dynamics of Modernization (New York:Harper and Row, 1966) p. 7.
18 - Levy.
Structure of Societies (Princeton, N.J. PrincetonUni@v@ers@ity Pr@ess, 1966) pp. 35-6.:
19- M.J. Levy Jr, Modernisation and the
20- Rustow.
of Political Modernization (Washington: T@h@eBrook@ings Inst@itut@ion, 1967) pp. 1-5.
21- D.A. Rustow, A. World of Nations:Problems
22- Huntington.
Order in Changing Societies (New Haven, Conn. Y@al@e Un@i@v@ers@ityPr@ess, 1968) p. 52.:
23- S.P.Huntington, Political
Politics:A Quest for @a T@h@eory (Columbus, @O@h@io:C@h@arl@es E. M@err@ill,1973) p. 63.
24- J.A.Bill, Comparative
25 - Bill.
26- Secularization.
conttrasts thescientific versus the religious-magical perspective" (ibid., p. 63).
. The attitudinal dimension is that of rationality, and secul@ar@i@z@at@ion @an@d
specialization and embodies the contrast between simple and complexsoc@i@et@i@es
. The Organizational dimnesion reflects the degre@e of@d@iff@er@ent@i@at@ion @an@d
and embodies the contrast betweenpre-industrial and @in@dustr@i@al soc@i@et@i@es
27- The technocratic dimension involved "industrialization
Study of Development",Journal of Development @Stu@d@i@es, @Vol. 7, @No. 2 (@J@an 1971) p. 141.
28- Henry Bernstein, "Modernization Theory and the Sociological
", Comp@ar@at@i@v@e @Stu@d@i@es @@in @@Soc@@i@@ety @@an@@d H@@istory, @@Vol. 15 (1973) p. 203.
Theories and the Comparative Study of @Soc@i@et@i@es: @a Cr@it@ic@alP@ersp@ect@i@v@e
29- Dean C. Tipps, "Modernization
of China and Japan", EconomicDevelopment and Cultural Chang@e, @vol. 2 (1953) pp. 161-97.
30- Marion J. Levy Jr, "Contrasting Factors in the Modernization
31- Urbanization.
32- Talcott Parsons.
. The Theories of Talcott Parsonws (Englewood Cliffs, @N.@J.:pr@enct@ic@e-H@all, 1967).
(New York:The Free Press,1951); and W.C. Mitchell, Sociological Analysis andPolit@ics
, Mass.: HarvardUniversity Press, 1951). See @also T. P@arsons, T@h@e @Soc@i@al @Syst@em
33- T. Parsons et al., Towards a General Theory of Action (Cambridge
Politics: A Reader, ed.H.Eckstein and D. E. Apt@er (@N@e@w York:T@h@e @Fr@e@e Pr@ess, 1963).
34- F.X.Sutton, "Social Theory and Comparative Politics", in Comparative
35- ascriptive.
36- deferential.
37- achievement-oriented.
38- Ibid., p. 71.
39- fused.
40- diffracted.
41- Prismatic.
Countries:The Theory of Prismatic Society(Boston, Mass.:Houghton Miffl@in, 1964).
42- F.W.Riggs, Administration in Developing
Growth:A Non-Communist Manifes to (Cambridge:Cambridge University Press, 1960) pp. 4-11.
43- W.W. Rustow, The Stages of Economic
and the Stages of Growth (Cambridge:Cambr@i@dg@e Un@i@v@ers@ity Pr@ess,1971) pp. 230-66.
44- W.W. Rustow. Politics
45- Black, The Dynamics of Modrnization, pp. 67-8.
History and the Theory of Modernization", @Worl@dPol@it@ics,@vol. 33(1970-1) pp. 92-3.
46- Lester M. Salamon, "Comparative
47- Salamon.
48- Ibid., p. 92.
49- Huntington, Political Order, p. 73.
50- Ibid., p. 77.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله