آمريكا و اسلام سياسي
نويسنده: فرزان شهیدی
منطقه خاورميانه با توجه به ويژگي هاي خاص خود از ديرباز مطمح نظر قدرت هاي استعماري و استكباري بوده است. حداقل دو ويژگي در اين منطقه باعث شده است ابرقدرت ها وخصوصا ايالات متحده آمريكا در استراتژي خود جايگاه ويژه اي براي خاورميانه ترسيم كنند.
اين دو ويژگي عبارتند از: ذخائر سرشار نفتي كه عمدتا در منطقه خليج فارس نهفته است، وديگري موج اسلامگرايي كه بسياري از كشورهاي منطقه را فراگرفته ودر واقع تهديدگر منافع ومطامـع آمـريكا وهم پيمان استراتژيك آن يعني رژيم صهيونيستي مي باشد.
به ديگر عبارت آمريكا در منطقه اهداف اقتصادي درازمدتي را دنبال مي كند يعني دستيابي آسان وارزان به سوخت فسيلي، اما موج اسلام خواهي مانعي جدي بر سر راه سلطه جويي آمريكا در منطقه شده است. از اين رو پرونده قطوري تحت عنوان «اسلام سياسي» يا اسلام فعال در دستور كار دولتمردان آمريكايي قرار گرفته وبويژه پس از فروپاشي بلوك شـــرق وپايان جنگ سرد، وارد معركه اي سخت عليه اين جبهه شده اند.
در اظهارات تئوري پردازان ومسئولان آمريكايي از اين جبهه به جبهه سبز تعبير شده است كه پس از جبهه سرخ(اتحاد شوروي سابق) فراروي آمريكا قرار گرفته است. جيمز ولسي مسؤول اسبق سازمان جاسوسي آمريكا(سي آي اي) نيز با نوعي مبالغه اين رويارويي را جنگ جهاني چهارم خوانده است. بي ترديد كانون اسلام سياسي ويا به تعبير امام راحل(ره) اسلام ناب، جمهوري اسلامي ايران است، از اين رو لبه تيز حملات متوجه اين كشور است.
حوادث يازدهم سپتامبر از يك سو وظهور تيم نئومحافظه كار كاخ سفيد به رهبري جرج بوش از سوي ديگر، تغييرات قابل توجهي را در راهبردها وراهكارهاي آمريكا در منطقه درپي داشت. ادبيات سياسي جرج بوش كه بيش از هر چيز بر مساله امنيت تكيه داشت لحن تندي عليه جهان اسلام يافت وبا دستاويز مبارزه با تروريسم شيوه هاي سخت افزاري را عليه آن برگزيد.
هر چند براي رهايي از پيامدهاي اين شيوه كه رئيس جمهور آمريكا را به نظامي گري ويك جانبه گرايي متهم مي ساخت به شگرد نرم افزاري هم روي آورد ودر اين راستا طرح «خاورميانه بزرگ» را جهت توسعه ودمكراتيزه كردن خاورميانه ـ البته با رويكرد غربي ـ مطرح نمود.
حوادث سپتامبر معادلات منطقه اي وجهان اسلام را نيز دستخوش تحولاتي كرد. ظهور تروريسم با رويكرد وهابي ـ آن هم از سوي شخصيتي كه سال ها با سي آي اي همكاري داشت ـ افكار عمومي جهان را به آساني عليه اسلام ومسلمانان بسيج كرد ودر واقع راه لشكر كشي نظاميان آمريكايي را به افغانستان ودر مرحله بعد عراق هموار ساخت.
اين روند احتمال وجود يك سناريوي از پيش طراحي شده را حتي در محافل غربي تشديد نمود وانگاره همدستي بن لادن با دستگاه هاي اطلاعاتي آمريكايي وصهيونيستي بر سر زبان ها افتاد.
اين كه القاعده تا چه حد در حملات سپتامبر مرتبط با اين دستگاه ها بوده، بحث ديگري است، اما در اين نكته ترديدي نيست كه تعريف آمريكا از اسلام سياسي پس از حوادث سپتامبر بعد تازه اي يافت وتوصيفاتي چون خشونت طلبي وتروريسم را با جسارت وجرات بيشتري متوجه اسلام نمودند. اگر زماني قانع ساختن جهانيان نسبت به تروريست بودن جنبش مقاومت حزب الله لبنان ويا جنبش هاي جهادي فلسطين، براي آمريكا دشوار بود، اينك با ظهور تروريسم وهابي نه تنها حملات تبليغاتي، بلكه هجوم نظامي به منطقه براي آمريكا ميسر شد واز آن سو دژخيمان صهيونيستي با خاطري آسوده تر به قتل عام فلسطينيان در سرزمين هاي اشغالي ادامه دادند. فشار عليه ايران نيز علي الخصوص در موضوع پرونده هسته اي تشديد شد وسوريه هم كه حامي گروه هاي مبارز ضد صهيونيستي بود از فشار وتهديدات فزاينده آمريكا واسراييل در امان نماند.
آمريكاييان زحمت تفكيك ميان آموزه هاي انقلاب اسلامي ايران وتفكرات افراطي وخشونت طلبانه القاعده را به خود نمي دهند، بلكه با طرح محور شرارت همه معارضان آمريكا در صف تروريسم قرار مي گيرند وآن گونه كه جرج بوش اعلام كرد «هر كه با ما نيست عليه ماست». اين رويكرد دو انگاره اي يا به تعبيري ديجيتالي، در واقع دستاويزي است براي تحقق اهداف ومنـافع منطقه اي وجهاني استكبار. لذا طبيعي است كه در اين رويكرد حتي طيف هاي مخالف در كنار يكديگر قرار مي گيرند. (مثلا جمهوري اسلامي ايران در كنار القاعده وطالبان ويا صدام قرار مي گيرد).
در اين منطق از الفاظ ومفاهيمي چون تروريسم، حقوق بشر ودمكراسي استفاده ابزاري مي شود. بدين معنا كه اين شعارها را به شكل پرطمطراقي سر مي دهند اما زماني كه منافع آن ها اقتضا مي كند عملا اين مفاهيم را نقض مي كنند.
از اين روست كه جنايات اسراييل عليه فلسطينيان با مقولاتي چون دفاع از خـود توجيــه مي شود وحتي آريل شارون پس از جنايت اردوگاه جنين از دست جرج بوش مدال «مرد صلح» دريافت مي كند! ويا سربازان اشغالگر آمريكايي كه از ابتدا منجيان ملت عراق معرفي شده اند به شكنجه وكشتار مردم اين كشور مي پردازند وبالاخره اين كه آمريكا كه مدعي سرسخت دمكراسي است، بر سر راه تحقق دمكراسي واقعي در عراق وحاكميت اكثريت شيعه آن هم با رويكرد اسلامي سنگ اندازي مي كند.
جالب آن كه اين مفاهيم آن گونه كه سران كاخ سفيد وصهيونيست ها آن را تعريف مي كنند، با بوق هاي تبليغاتي به افكار عمومي دنيا القا مي شود تا بلكه دوگانگي در مواضع وسلوك آن ها در گير ودار نبرد تبليغاتي به فراموشي سپرده شود.
به عبارت ديگر مي توان گفت ايالات متحده آمريكا به كليه ابزارهاي نرم افزاري( تبليغات وديپلماسي وجنگ رواني) وسخت افزاري( تهديد وحمله نظامي) براي حضور ونفوذ در منطقه وپي جويي اهداف ومطامع خود متوسل مي شود.
با اين حال هنوز امواج اسلام ناب مانعي بزرگ در برابر اين سلطه جويي هاست. اين است كه اسراييل همچنان از شراره انتفاضه در اراضي اشغالي در رنج است وآمريكا نيز در عراق با چالش هاي فراواني مواجه است كه به اذعان سردمداران آمريكايي بزرگترين اين چالش ها در اسلام خواهي مردم عراق وتكيه آن ها بر كانونهاي توانمنــدي چون نماد مرجعيـت نهفته است... با اين تفاصيـل مي توان گفت آمريكا عليرغم سرمايه گذاري بسيار، در تحقق اهداف منطقه اي خود با موانع دشواري رو به روست، هرچند از اين سو از چالش هاي جهان اسلام در برابر زياده خواهي ونوسعه طلبي دشمنان نيز نبايد غافل شد.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
اين دو ويژگي عبارتند از: ذخائر سرشار نفتي كه عمدتا در منطقه خليج فارس نهفته است، وديگري موج اسلامگرايي كه بسياري از كشورهاي منطقه را فراگرفته ودر واقع تهديدگر منافع ومطامـع آمـريكا وهم پيمان استراتژيك آن يعني رژيم صهيونيستي مي باشد.
به ديگر عبارت آمريكا در منطقه اهداف اقتصادي درازمدتي را دنبال مي كند يعني دستيابي آسان وارزان به سوخت فسيلي، اما موج اسلام خواهي مانعي جدي بر سر راه سلطه جويي آمريكا در منطقه شده است. از اين رو پرونده قطوري تحت عنوان «اسلام سياسي» يا اسلام فعال در دستور كار دولتمردان آمريكايي قرار گرفته وبويژه پس از فروپاشي بلوك شـــرق وپايان جنگ سرد، وارد معركه اي سخت عليه اين جبهه شده اند.
در اظهارات تئوري پردازان ومسئولان آمريكايي از اين جبهه به جبهه سبز تعبير شده است كه پس از جبهه سرخ(اتحاد شوروي سابق) فراروي آمريكا قرار گرفته است. جيمز ولسي مسؤول اسبق سازمان جاسوسي آمريكا(سي آي اي) نيز با نوعي مبالغه اين رويارويي را جنگ جهاني چهارم خوانده است. بي ترديد كانون اسلام سياسي ويا به تعبير امام راحل(ره) اسلام ناب، جمهوري اسلامي ايران است، از اين رو لبه تيز حملات متوجه اين كشور است.
حوادث يازدهم سپتامبر از يك سو وظهور تيم نئومحافظه كار كاخ سفيد به رهبري جرج بوش از سوي ديگر، تغييرات قابل توجهي را در راهبردها وراهكارهاي آمريكا در منطقه درپي داشت. ادبيات سياسي جرج بوش كه بيش از هر چيز بر مساله امنيت تكيه داشت لحن تندي عليه جهان اسلام يافت وبا دستاويز مبارزه با تروريسم شيوه هاي سخت افزاري را عليه آن برگزيد.
هر چند براي رهايي از پيامدهاي اين شيوه كه رئيس جمهور آمريكا را به نظامي گري ويك جانبه گرايي متهم مي ساخت به شگرد نرم افزاري هم روي آورد ودر اين راستا طرح «خاورميانه بزرگ» را جهت توسعه ودمكراتيزه كردن خاورميانه ـ البته با رويكرد غربي ـ مطرح نمود.
حوادث سپتامبر معادلات منطقه اي وجهان اسلام را نيز دستخوش تحولاتي كرد. ظهور تروريسم با رويكرد وهابي ـ آن هم از سوي شخصيتي كه سال ها با سي آي اي همكاري داشت ـ افكار عمومي جهان را به آساني عليه اسلام ومسلمانان بسيج كرد ودر واقع راه لشكر كشي نظاميان آمريكايي را به افغانستان ودر مرحله بعد عراق هموار ساخت.
اين روند احتمال وجود يك سناريوي از پيش طراحي شده را حتي در محافل غربي تشديد نمود وانگاره همدستي بن لادن با دستگاه هاي اطلاعاتي آمريكايي وصهيونيستي بر سر زبان ها افتاد.
اين كه القاعده تا چه حد در حملات سپتامبر مرتبط با اين دستگاه ها بوده، بحث ديگري است، اما در اين نكته ترديدي نيست كه تعريف آمريكا از اسلام سياسي پس از حوادث سپتامبر بعد تازه اي يافت وتوصيفاتي چون خشونت طلبي وتروريسم را با جسارت وجرات بيشتري متوجه اسلام نمودند. اگر زماني قانع ساختن جهانيان نسبت به تروريست بودن جنبش مقاومت حزب الله لبنان ويا جنبش هاي جهادي فلسطين، براي آمريكا دشوار بود، اينك با ظهور تروريسم وهابي نه تنها حملات تبليغاتي، بلكه هجوم نظامي به منطقه براي آمريكا ميسر شد واز آن سو دژخيمان صهيونيستي با خاطري آسوده تر به قتل عام فلسطينيان در سرزمين هاي اشغالي ادامه دادند. فشار عليه ايران نيز علي الخصوص در موضوع پرونده هسته اي تشديد شد وسوريه هم كه حامي گروه هاي مبارز ضد صهيونيستي بود از فشار وتهديدات فزاينده آمريكا واسراييل در امان نماند.
آمريكاييان زحمت تفكيك ميان آموزه هاي انقلاب اسلامي ايران وتفكرات افراطي وخشونت طلبانه القاعده را به خود نمي دهند، بلكه با طرح محور شرارت همه معارضان آمريكا در صف تروريسم قرار مي گيرند وآن گونه كه جرج بوش اعلام كرد «هر كه با ما نيست عليه ماست». اين رويكرد دو انگاره اي يا به تعبيري ديجيتالي، در واقع دستاويزي است براي تحقق اهداف ومنـافع منطقه اي وجهاني استكبار. لذا طبيعي است كه در اين رويكرد حتي طيف هاي مخالف در كنار يكديگر قرار مي گيرند. (مثلا جمهوري اسلامي ايران در كنار القاعده وطالبان ويا صدام قرار مي گيرد).
در اين منطق از الفاظ ومفاهيمي چون تروريسم، حقوق بشر ودمكراسي استفاده ابزاري مي شود. بدين معنا كه اين شعارها را به شكل پرطمطراقي سر مي دهند اما زماني كه منافع آن ها اقتضا مي كند عملا اين مفاهيم را نقض مي كنند.
از اين روست كه جنايات اسراييل عليه فلسطينيان با مقولاتي چون دفاع از خـود توجيــه مي شود وحتي آريل شارون پس از جنايت اردوگاه جنين از دست جرج بوش مدال «مرد صلح» دريافت مي كند! ويا سربازان اشغالگر آمريكايي كه از ابتدا منجيان ملت عراق معرفي شده اند به شكنجه وكشتار مردم اين كشور مي پردازند وبالاخره اين كه آمريكا كه مدعي سرسخت دمكراسي است، بر سر راه تحقق دمكراسي واقعي در عراق وحاكميت اكثريت شيعه آن هم با رويكرد اسلامي سنگ اندازي مي كند.
جالب آن كه اين مفاهيم آن گونه كه سران كاخ سفيد وصهيونيست ها آن را تعريف مي كنند، با بوق هاي تبليغاتي به افكار عمومي دنيا القا مي شود تا بلكه دوگانگي در مواضع وسلوك آن ها در گير ودار نبرد تبليغاتي به فراموشي سپرده شود.
به عبارت ديگر مي توان گفت ايالات متحده آمريكا به كليه ابزارهاي نرم افزاري( تبليغات وديپلماسي وجنگ رواني) وسخت افزاري( تهديد وحمله نظامي) براي حضور ونفوذ در منطقه وپي جويي اهداف ومطامع خود متوسل مي شود.
با اين حال هنوز امواج اسلام ناب مانعي بزرگ در برابر اين سلطه جويي هاست. اين است كه اسراييل همچنان از شراره انتفاضه در اراضي اشغالي در رنج است وآمريكا نيز در عراق با چالش هاي فراواني مواجه است كه به اذعان سردمداران آمريكايي بزرگترين اين چالش ها در اسلام خواهي مردم عراق وتكيه آن ها بر كانونهاي توانمنــدي چون نماد مرجعيـت نهفته است... با اين تفاصيـل مي توان گفت آمريكا عليرغم سرمايه گذاري بسيار، در تحقق اهداف منطقه اي خود با موانع دشواري رو به روست، هرچند از اين سو از چالش هاي جهان اسلام در برابر زياده خواهي ونوسعه طلبي دشمنان نيز نبايد غافل شد.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله