مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
رای شیعه امامیه (1) بیانگر جنبهی دیگری در مسالهی حروف هفتگانه است. رای شیعه را سید ابوالقاسم موسوی خویی به تفصیل و روشنی، در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن»(2) آورده است. روش وی در بررسی مشکل آن است که برخی از روایت های حدیث را از طبری نقل نماید و در پایان به داستان «عمر» با «هشام بن حکیم» و حدیث «ابن ابی بکرة» اشاره کرده و بالاخره روایتی را از قُرطُبی به شرح زیر نقل میکند:
«قرطبی از ابی داوود و او از اُبیّ روایت کرده است که گفت: پیامبر- صلی الله علیه [و آله] و سلم فرمود: ای ابی من قرآن را خواندم و به من گفته شد: بر یک حرف یا دو حرف؟، فرشته ای که با من بود گفت: بگو بر دو حرف. باز به من گفته شد: بر دو حرف یا سه حرف؟، فرشته ای که با من بود، گفت: بگو بر سه [حرف] تا این که به هفت حرف رسید. آنگاه گفت: اینها شافی و کافی هستند، اگر بگویی: سمیعاً، علیماً عزیزا، حکیماً [یعنی هر چند «سمیعاً» را به جای «علیماً» و «عزیزاً» را به جای «حکیماً» بگویی] تا زمانی که آیه عذابی با رحمت و آیه رحمتی با عذاب درنیامیزد». این حدیث چیزی بر سخنان ثابت و دارای سند و صحیح پیشین که از پیامبر [ص] نقل شده است، نیفزوده است و هدف نویسنده [آیة الله خویی (رض)] آن بوده است که اولاً بیان کند، تناقضی که در این احادیث وجود دارد به ترکِ آنها و پذیرش ضعف مرجع آن یا درست تر ترک روایت آن از جانب پیامبر [ص] فرامیخواند.
همچنین بیان کند که دیدگاه شیعه دربارهی سندهای صحیح نزد اهل سنت، تا زمانی که از طریق اهل بیت [علیهم السلام] نیامده باشد، همگی مردود است، لذا میبینیم که نویسنده از همان آغاز بیان میکند که همهی این روایتها از طریق اهل سنت است و مخالف روایت صحیح زراره (3) [صحیحه زراره] میباشد که از قول [امام] ابوجعفر [محمد باقر] (علیه السلام) نقل کرده است که «قرآن یکی است و از جانب خدای واحد نازل شده است، اما اختلاف از جانب راویان ناشی شده است».
همچنین [امام] صادق - علیه السلام - به کذب روایت مشهور بین مردم که «قرآن بر هفت حرف نازل شده است» حکم کرده اند و فرموده: «بلکه قرآن به یک حرف و از جانب خدای واحد نازل شده است».(4)
قریب به همین مضمون، روایتی است که ابن ابی داوود از ابن مسعود، هنگام رضایت از جمع آوری قرآن توسط عثمان، روایت کرده است(5).
بدیهی است که پذیرش خبر واحد از شخص واحد یا پذیرش سخنی منسوب بدون ذکر سند مشکل است و این در حالی است که ما تسلیم حدیث متواتر رسیده از طریق بیست و چهار صحابه با چهل و شش سند نمی شویم!
نقد علمی ما را به این موضع میکشاند و اگر برداشتهای مذهبی در راه خرسندی شیعه به قواعد روش علمی نمی پرداخت، چارهای نداشتند که حکم را بپذیرند، چون در این دو قول روایت امام باقر و صادق (علیهما السلام،] تواتری از جانب پیامبر - صلی الله علیه [و آله] و سلم به معنای اصطلاحی وجود ندارد و بیشتر شبیه اقوالی است که بیانگر آرای شخصی صاحبان آن است.
اما مبنایی که موضع شیعه نسبت به این حدیث و امثال آن بنا میشود، آن است که «مرجع در امور دین، بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کتاب خدا و اهل بیت است که خداوند پلیدی را از آنان زدود و پاکیزه شان گرداند» (6) اما باید گفت، حتی این سخن هم خالی از تناقض نیست چون ترتیب مراجع در امور دین چنین است: قرآن و سنت، اما این سخن، ابتدا پیامبر [ص]، سپس قرآن و بعد، اهل بیت [علیهم السلام] را مبنا قرار داده است. در هر حال، هر گروهی توجیهاتی در بیان آرای خود دارد که به آنها پایبند است.
[آیة الله] خویی میگوید: «روایتهایی که با آنچه به طور صحیح از اهل بیت آمده، مخالف باشد ارزشی ندارند، لذا اهمیتی ندارد که دربارهی سندهای این روایتها سخن بگوییم. این نخستین چیزی است که روایت را از اعتبار و حجیت ساقط میکند. (7)
سپس به بیان تناقض و اختلاف بین روایتهایی که آورده میپردازد و میگوید: «از جمله تناقضها این که برخی از روایتها دلالت دارد بر این که جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک حرف را خوانده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب زیادت کرد و او هم افزوده؛ تا این که به هفت حرف رسیده است. این مطلب دلالت دارد بر این که زیادت تدریجی بوده است و در برخی روایتها آمده که زیادت یک بار در مرتبهی سوم بوده است و در برخی هم خداوند در مرتبه سوم فرمان داده است که به سه حرف بخواند و در مرتبهی چهارم، فرمان به خواندن به هفت حرف بوده است.».
از جمله این تناقضها این که، برخی از روایتها دلالت دارند که زیادت، همگی در یک جلسه بوده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به راهنمایی میکائیل طلب زیادت کردند و جبرئیل به آن افزود تا به هفت حرف رسید. برخی دیگر هم دلالت دارند بر این که جبرئیل بارها میرفت و برمی گشت».
«باز از تناقض این که برخی از روایتها چنین میگویند که ابیّ وارد مسجد شد و مردی را دید که بر خلاف قرائتش، قرائت میکند. در برخی از روایتها هم آمده است که وی در مسجد بود و دو مرد به مسجد وارد شدند و بر خلاف قرائت وی، قرائت کردند و اختلاف در آنچه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اُبیّ فرموده بود، رخ داد و...». (8)
همچنین عدم تناسب بین پرسش و پاسخ روایت ابن مسعود از قول علی - علیه السلام است که فرمود: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما فرمان میدهد تا آنگونه که فراگرفتید، قرائت نمایید، بنابراین، این پاسخ ارتباطی با آنچه که محل اختلاف در باب تعداد آیات است، ندارد.
این وجوه که نویسنده برای تناقض بین روایتها ذکر کرده، تا زمانی که نتیجه موضع گیریهای روایتها، امر یا اخبار یا اجازه به قرائت بر هفت حرف باشد، انتقادهای صوری است. آنچه که شان این انتقادها را میکاهد کثرت طریق روایات این حدیث است بنابراین تا زمانی که اختلافات ناچیزی به وجود نیامده باشد، این کثرت طرق، مورد پردازش قرار نمیگیرد و همیشه به یک امر نهایی پایان مییابد. به نظر ما ثابت و متواتر همان نهایتی است که جمهور راویان و سندها بر آن اجماع دارند.
اما عدم تناسب میان پرسش و پاسخ، حقیقت ندارد چون اختلاف در تعداد آیات هر سوره، ناشی از این امر است که دو آیه در یک آیه ادغام شوند یا خیر، این هم مبتنی است بر شکل و نحوهی دریافت. از طرفی فرمان به آنها که هر کس آنگونه که یاد گرفته، بخواند» مناسب است با قطع اختلاف بین آنها.
اما تفسیر معنای «حرف» به نظر شیعه از مواردی نیست که در برابرش درنگ کرد، چون تا زمانی که مطلب در مذهبشان به یک حرف محدود شود، معنای آن چنین است: «وجه و طریقهی واحد» در این باره [آیة الله] خویی میگوید: «حاصل آنچه که گفتیم این است که نزول قرآن به هفت حرف به معنای صحیحی باز نمی گردد و ناگزیر باید این روایتها را وانهاد؛ به ویژه بعد از دلالت احادیث صادقین [امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهماالسلام)] بر دروغ بودن آنها. قرآن فقط بر یک حرف نازل شده است و اختلاف از جانب راویان ناشی شده است».(9)
مهمترین مسأله در این متن، بعد از نفی حروف ششگانه، این سخن است. «اختلاف از جانب راویان میباشد». این سخن لازمه اش نفی حروف است. مقتضای این سخن، همچنین قائل به عدم توقیفی بودن و تحریف و بیهوده دانستن قرائتها و وجوه در قرآن از سوی راویان است. پناه بر خدا که در حق اصحاب قرآن چنین سخن گفته شود. آنها کسانی بودند که در روایت و قرائت، اهل ورع و دقت بودهاند.
پینوشتها:
1- برخی از گروههای شیعی موضع مخالف [آیة الله] سید ابوالقاسم خویی دارند. از جمله ابوعبدالله زنجانی در کتاب «تاریخ القرآن» که علی رغم این که شیعه است حدیث حروف هفتگانه را پذیرفته است (ر. ک: تاریخ القرآن، ص 15)، مطبعة لجنة التألیف، 1935. [وجه اختیاری ابوعبدالله زنجانی از حروف، وجهی است که طبری گزین کرده که مشکل قرائت به معنا را به دنبال دارد.].
2-البیان، ج 1، ص 119 به بعد، چاپ اول، المطبعة العلمیة، نجف. [این تفسیر نیز همچون تفسیر آلاء الرحمان بلاغی ناقص ماند و مرگ این دو فرزانه، ما را از ادامه تفاسیرشان محروم ساخت].
3- همان زرارة بن اعین کوفی است: ر، ک: ابن ابی حاتم الرازی، الجرح و التعدیل، قسم دوم، ج 1، ص 604، شرح حال شماره 2731، [ و نیز:]، ابن حجر العسقلانی، لسان المیزان.
4- ابوالقاسم الخوئی، البیان، ج 1، ص 123، به نقل از [مولی محسن فیض الکاشانی]، الوافی، ج 5، ص 272
5- عبدالله بن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ج 1، ص 18.
6- ابوالقاسم الخوئی، البیان، ج 1، ص 123.
7- همان.
8- ابوالقاسم الخوئی، البیان، ج 1، ص 123.
9- ابوالقاسم الخوئی، البیان، ج 1، ص 135. [آیة الله خویی (ره) اضافه میکند که نزول قرآن بر 7 حرف هیچ توجیه عقلانی ندارد و اگر - بر فرض محال - این روایت صحیح باشد نباید بدین گونه مجمل و به صورت یک معمای غیر قابل درک مطرح میشد].
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.