مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
بسیاری از قدما و معاصران به تفسیر مراد از حروف هفتگانه پرداخته اند که ما از آرای ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه (در گذشته به سال 276 هـ. ق.) آغاز میکنیم.
وی در بحث و بررسی مراد از حروف هفتگانه بخشی از آرا و تفسیرها را آورده است.
از جمله گفته است: «در تاویل این حدیث گروهی به خطا رفتهاند و گفتهاند، حروف هفتگانه عبارت است از: وعد، وعید، حلال، حرام، مواعظ، اَمثال [اَمثلها] و احتجاج. دیگران گفته اند: هفت حرف، هفت لهجه در کلمه میباشد. عدهای هم گفته اند: [هفت حرف]، حلال، حرام، امر، نهی، خبر گذشته، خبر آینده و اَمثال است. هیچ یک از این مذاهب دربارهی این حدیث، تأویلی ارائه نکرده اند. گروهی هم که گفته اند: فلانی به حرف ابوعمر و یا به حرف عاصم قرائت میکند، قصدشان هیچ یک از موارد ذکر شده نیست و در قرآن حرفی که بر هفت وجه قرائت میشود – به نظرم – وجود ندارد. البته تاویل سخن پیامبر- صلی الله علیه [و اله] و سلم- که فرمود: هر طور که خواستید بخوانید».(1)
ابن قتیبه - بعد از ردّ آرایی که بدانها اشاره کرده - بر این باور است که «حروف، هفت گونه [وجه] از لغات [لهجه ها] پراکنده در قرآن است.». یعنی مراد از حرف، «لغت» است و تعداد لغات هفت تاست و بر یک کلمه وارد نمیشوند، بلکه در قرآن، در کلمات متفاوت پراکنده است.
او با شرح و تفصیل در بیان رای خود، چنین میگوید: من وجوه اختلاف در قرائتها را بررسی کردم و آنها را هفت وجه یافتم که خلاصهی آنها چنین است:
1- اختلاف در اعراب کلمه یا حرکت بنائی آن که کلمه را از شکل و ساختار آن در نوشتار از بین نمیبرد و موجب تغییر معنا نمیشود. مثل آیه «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ»(2) که به نصب قرائت شده است. [هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ ]
2- اختلاف در اعراب کلمه و حرکت بنائی آن که موجب تغییر معنای آن میشود و کلمه را از ساختار آن در نوشتار از بین نمیبرد، مثل آیهی « رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا » (3) و قرائت « رَبَّنَا بَاعَدَ...»
3- اختلاف در حروف کلمه، بدون اعراب آن که موجب تغییر معنا میگردد و صورت آن در نوشتار را از بین نمیبرد. مثل: « کَیْفَ نُنْشِزُهَا» (4) و قرائت «نُنشِرُها».
4- اختلاف در کلمه که موجب تغییر ساختار آن در نوشتار و عدم تغییر معنا میگردد، مثل: «ان كانت الا صبیحة» (5) و قرائت «الا زَقیَة».
5- اختلاف در کلمه که موجب حذف صورت و معنایش میگردد. مثل: «و طلح مَنضُودٍ». (6)
6- اختلاف در تقدیم و تاخیر، مثل: «و جاءت سکره الموت بالحق» (7) و قرائت «و جاعت سکرة الحق بالموت».
7- اختلاف در زیادت و نقصان. مثل: « لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً»(8) و قرائت «... نَعجَة أُنثی».
[ابن قتیبه ] در ادامه چنین میگوید: «همه این حروف، کلام خداوند است که جبرئیل آنها را بر پیامبر - علیه السلام - نازل کرده است. مثلاً قبیله هُذیل «عَتی حینٍ» میخواند که مرادش «حَتّی حینٍ» میباشد، چون چنین تلفظ میکند و آن را به کار میبرد یا قبیله اَسد «تعلمون» و «تعلم» میخواند؛ تمیم به همزه میخواند [=هَمز] و قریشی بدون همزه و دیگری «وَ اذا قیلَ لَهُم» [منافقون 63/5 و مرسلات 77/48] و «غیضَ الماءُ» [هود 11/ 44] را به أشمام ضمه با کسره و « هذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا » [یوسف 12/ 65] را به اشمام ضمه با ادغام، میخواند و این چیزی است که بر هر زبانی آسان نیست آن گاه [ابن قتیبه] برای این اجازه در قرائت چنین توجیه میآورد: «اگر به هر یک از این گروهها [قبایل] دستور داده شود، از زبانشان که در کودکی و نوجوانی و میانسالی به آن عادت کرده اند، دست بردارند، کار مشکل میشد و رنج و دشواری عظیم رخ مینماید چه این کار تنها بعد از یک ریاضت طولانی نفسانی و رام کردن زبان و قطع عادات، ممکن است.» (9)
این تفسیر از این قتیبه، در واقع، برآن چیزهایی که از خلال روایتهای حدیث که به علل اجازهی قرائت بر هفت حرف و شکلهای اختلاف در آنها اشاره دارند؛ مبتنی است. وی، در کنار این، تقسیم بندیای از وجوه اختلاف در قرائتها ارائه داده که از ساده ترین شکلها آغاز و تا دورترین آنها از قرائت مشهور پیش میرود.
سه وجه نخست اختلاف [اطهر، باعد، ننشزها ] با متن اجماع شدهی مصحف عثمانی تناقض ندارد. [باعد در رسم الخط عثمانی به صورت «بعد» نوشته میشود که چنین ساختاری، دربردارندهی احتمالات قرائتی است]
و چهار وجه دیگر با رسم الخط عثمانی اختلاف دارد. چون اختلاف در نخستین آنها به جانشینی کلمهای جای کلمهی دیگر به همان معنا محدود میشود [جانشینی «زَقیة» به جای «صیحة» ] و دومین آنها، جانشینی و تغییر آواست که موجب تغییر معنا میگردد [«طلح» و «طلع»] و سومین آن، اختلاف در ترتیب کلمات است که مخالف وضع رایج است تقدیم و تأخیر «اَلحقِّ» و «الموت»] و چهارمین آن، زیادت یا نقصان نسبت به متن مشهور میباشد [«نعجة، و «نَعجَة اُنثی»] همهی اینها داخل در مفهوم حروف هفتگانه است و مهم در نظر ابن قتیبه آن است که اختلاف بین دو «حرف» به مرحلهی تضاد نرسد و گرنه از «حروف هفتگانه» خارج میشود و قرائت به آن حرام میگردد البته جایز است که «اختلاف» از باب تفاوت» باشد که معنای متن با آن هماهنگ بوده و در تناقض نیست.(10)
اما ابوجعفر محمد بن جریر طبری (در گذشته به سال 310 هـ. ق.) معتقد است، حروف هفتگانه «هفت لهجه یا هفت زبان از بین زبانهای عرب است که شمارش آنها [= زبانهای عرب ] غیر ممکن است.».(11)
حروف هفتگانهای که قرآن به آنها نازل شده است، همان زبانهای هفتگانه در یک «حرف» و یک کلمه با اختلاف لفظ و اتحاد معناست. مثل [آنچه گفته میشود]: «هلم، اقبل، تعال، الی قصدی، نحوی و قربی» و امثال آن که واژگان در آن به گونه هایی از تلفظ متفاوتند و اتحاد معنایی با هم دارند، هر چند که زبانها در بیان آن با هم متفاوتند.(12) طبری در توضیح میافزاید: «ما مدعی نیستیم که اینها [حروف] امروزه وجود دارند، بلکه گفتیم، معنای سخن پیامبر - صلی الله علیه [و آله] و سلم - که فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است» به شیوهای است که خبرهای پیشین - که از آن یاد کردیم(13) - آنها را ارائه کرده اند و اکنون به اختیار امت، قرائت بر یک حرف میباشد نه شش تای [حرف] دیگر(14) ... .
ملاحظه میشود که رای طبری آن است که «حروف هفتگانه» همان لغات هفتگانه در یک کلمه میباشند و گذشت که ابن قتیبه درستی آن را رد کرده و گفته است که مراد لغات هفتگانه پراکنده در قرآن است [نه در یک کلمه].
همچنین ملاحظه میشود که طبری همه آنچه را که اکنون قرائت میشود، به عنوان یکی از «حروف هفتگانه»، معتبر میداند و «حروف ششگانهی» دیگر را به اجماع امّت مردود میشمارد؛ علی رغم این که قرائت قرآن به تمام حروفش را بر خواننده که قرائت آن به او اجازه داده شده است؛ حرام ندانسته است.(15) در حالی که ابن قتیبه «حروف هفتگانه» را با ساخت محدود و مشخص موجود می داند که به نظر ما - سه تای از آنها، در رسم الخط عثمانی مصحف وجود دارد. این دو رأی به تعیین قطعی «حرف» و نیز تعیین قطعی «عدد هفته گرایش دارند.
مکیّ بن ابیطالب خاموش القیسی (در گذشته به سال 437 هـ. ق.) تابع رای ابن قتیبه است و عین کلام او را با تفسیرهای ساده و شرحهایی در خلال آن نقل کرده است. وی چنین میگوید: «به این قسمها در معانی حروف هفتگانه، گروهی از دانشمندان معتقدند که همان سخن ابن قتیبه و ابن شریح و دیگران است، اما ما به شرح سخن آنها پرداختیم.»(16)
مکّی به بررسی روش طبری پرداخته و پرده از تناقض گفته وی برداشته و در خلال بسط رای او در کتاب [الابانة عن معانی] القراءات بیان میدارد که طبری معتقد است: آنچه که قاریان امروز در قرائتها با هم اختلاف دارند، یکی از حروف هفتگانه است که عثمان مصحف را به آن نوشت و بقیه «حروف» را امت اسلام به اجماع رد کرده است.(17) - ما هم این مطلب را از تفسیرش نقل کردیم-. مکی از کتاب [الابانة عن معانی ]- القراءات از وی چنین نقل میکند: «تمام قرائتهایی که نزد ما صحیح است، از حروف هفتگانهای است که پیامبر - صلی الله علیه [و آله] و سلم - به امتش تعلیم داده است، حروفی که خداوند به او و امتش اجازه داد تا قرآن را به آن بخوانند، ما هم اجازه نداریم کسی را که چنین قرائت میکند، بر خطا بدانیم، اگر موافق با خط مصحف باشد؛ اما اگر مخالف با خط مصحف باشد، آن را نمیخوانیم و در برابر آن و سخن درباره آن توقّف میکنیم.».(18)
بنابراین طبری، تمام آنچه را که قاریان در آن اختلاف دارند، در حوزهی «حرف واحد» قرار میدهد، یعنی حرفی که مصحف عثمان به آن نوشته شد، و در مرتبهی دوم تمام آنچه را قاریان در آن اختلاف دارند - از موارد صحیح - در حوزهی حروف هفتگانه، میداند، البته تا زمانی که با خط مصحف، هماهنگی داشته باشد. بنابراین خط مصحف نزد طبری به دو گرایش گسترش یافته است، [یعنی دربردارندهی] قرائتهایی از حرف واحده است که همان قرائتها، از حروف هفتگانه هم هست. لذا مکی به او نسبت تناقض در روش میدهد.(19)
آنچه که ما بر آنیم، آن است که این تناقض، امری است صوری، چون به نظر ما، برخی از حروف - کُلاً - از مصحف عثمان دور شدند و این، همان چیزی است که طبری آن را مبنای رای خود می داند، اما وی در تعیین تعداد این حروف دور شده، اغراق میکند، درست آن است که این سخن، بدون تعین کردن، بیان شود، تا زمانی که اصل مساله یعنی حروف هفتگانه نامشخص است چه قیاس مشخص بر امور نامشخص عاقلانه نیست.
اما ابن جزری (در گذشته به سال 833 هـ.ق.) به دلیل متأخر بودنش، آرای تمام گذشتگان را جمع آوری نموده است. اما وی بر همه آنها این مطلب را افزود که مراد از «هفت» در این جا حقیقت عدد نیست بلکه مراد کثرت و مبالغه است، چنانچه ابن جزری، این نظر را خوب توصیف میکند؛ - اگر حدیث آن را طرد نکند - چون در برخی از روایات، حقیقت عدد (یعنی عدد منحصر بین 6 و 8) اراده شده است (20) تلاش و دقت نظر وی و تتّبع وی از قرائتهای «صحیح»، «شاذ»، «ضعیف» و «منکر» در حدود سی و اندی سال - چنان که خود میگوید - به این مطلب منجر شد که اختلاف قرائتها را به هفت وجه ارجاع دهد به طوری که از این هفت وجه بیرون نیستند. این وجوه عبارتند از:
1- اختلاف در حرکات، بدون تغییر در معنا و صورت [نوشتاری]
2-اختلاف در حرکات و تنها با تغییر در معنا
3- اختلاف در حروف با تغییر معنا نه صورت
4- اختلاف در حروف با تغییر صورت نه معنا.
5- اختلاف در حروف با تغییر صورت و معنا با هم.
6- اختلاف در تقدیم و تأخیر.
7- اختلاف در زیادت و نقصان.
این وجوه هفتگانه، همانهایی هستند که قبلاً ابن قتیبه عیناً آنها را تقسیم بندی کرده است هر چند که ابن جزری تأکید میکند که تنها به واسطه دقت نظر و تلاشش به این دسته بندی رسیده است. وی بر ابن قتیبه اشکال میگیرد که برای اختلاف در «حروف کلمه» که موجب تغییر معنا و صورت میگردد «وَ طَلعِ نَضیدٍ» را به جای «وَ طَلح نَضیدٍ»(21) آورده است، چون این مطلب به اختلاف قراتها مربوط نیست و اگر به جای آن، «بِظَینٍ» را به جای «بِضَنینٍ» (22) مثال میزد، بهتر بود.(23)
همچنین بر ابن قتیبه ایراد گرفته که عیب کار او این است که همچون دیگران، بیشتر اصول قرائتها را نادیده گرفت مثل «ادغام»، «اظهار»، «خفاء»، «اماله»، «تفخیم»، «بَین بَین»، «مد» و «قصر»...(24) یعنی ابن قتیبه و دیگران در بحث اختلاف وجوه [قرائتی] به این مسائل اشاره نکرده اند.
[آیة الله] خویی به شرح منطقی و هوشمندانهای بر حصار «حروف هفتگانه» توسط ابن قتیبه و ابن جزری پرداخته است که از دید گذشتگان دور مانده بود. وی میگوید: «بسیاری از قرآن در بین قاریان مورد اتفاق است نه مورد اختلاف. اگر موارد اتفاق را به موارد اختلاف بیفزاییم، به هشت مورد میرسد و این یعنی قرآن بر هشت حرف نازل شده است.».(25) این احتمالی است که گذشتگان در هنگام حصر وجوه اختلاف، در نظر نداشتند.
همچنین ابن جزری از تلاش ابوالفضل رازی (26)(در گذشته به سال 454 هـ. ق.) که به تلاش وی نزدیک است، یاد میکند.
ما مطمئن هستیم که اندیشهی جستجوی وجوه اختلاف و حصرِ آنها در هفت حرف کار ابن قتیبه است چه، دیگران بعد از او تحت تاثیر او بوده و آن را نقل کرده باشند و چه، از روش او تقلید کرده و به همان نتیجهی او یا نزدیک به آن رسیده باشند. تنها طبری در تفسیر مراد از حروف هفتگانه روش مستقلی داشته است و هیچ کس از آنچه که ارائه کرده، از وی تبعیت نکرده است [وجه اختلاف الفاظ و اتفاق معانی]. در نهایت، سیوطی (در گذشته به سال 911 هـ.ق.) میآید و اشاره دارد که تفسیرهای حدیث به چهل تفسیر رسیده است، اما وی تنها سی و پنج تفسیر را ذکر میکند که بیشتر آنها با هم تداخل دارند و مطالبی در آنهاست که معنای آنها فهمیده نمیشود و بیشتر آنها با حدیث عمر و هشام بن حکیم که در صحیح آمده، در تعارض است. (27)
پینوشتها:
1- محمدبن عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 26. [در نقد این وجه میتوان به ماجرای قرائت عُمَر و هشام بن حکیم اشاره کرد که با وجود قریشی بودن، در قرائت اختلاف پیدا کردند بنابراین توجیه حروف به لغات فصیح یا لهجه ها طبق گفتهی ابن قتیبه صحیح نیست: تفصیل را ببینید در: ابوالقاسم الخوئی، البیان، صص 185-186 و نیز : 187 - 188 ]
2- هود (11)، بخشی از آیه 78: آنان برای شما پاکیزه ترند.
3- سبا (34)، بخشی از آیه 19 : پروردگارا، میان [منزلهای] سفرهایمان فاصله انداز.
4- بقره (2)، بخشی از آیه 259: چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند میدهیم.
5- یس (36)، بخشی از آیه 29: تنها یک فریاد بود و بس.
6 - واقعه (56)، آیه 29: و درختهای موز که میوه اش خوشه خوشه روی هم چیده است. در قرائت این مسعود میآید که «طلح» و «طلع» به یك معناست.
7- ق (50)، بخشی از آیه 19: و سکرات مرگ، حقیقت را به پیش آورد.
8- ص (38)، بخشی از آیه 23: او را نود و نه میش [است].
9- ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، صص 28- 30.
10- ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 31.
11- محمدبن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل القرآن (تفسیر الطبری)، ج 1، صص 46- 27.
12- همان، ج 1، صص 57 - 58.
13- همان.
14- محمدبن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل القرآن (تفسیر طبری)، ج 1، صص 58-59.
15- همان، ص 59.
16- مکی بن ابیطالب، الابانة عن معانی القراءات، صص 36-41.
17- همان، صص 10- 11.
18و 19- مکی بن ابیطالب، الابائة عن معانی القراءات، ص20.
20- ابن الجزری، النشرفی القراءات العشر، ج 1، ص 26.
21- نک: واقعه (56) آیه 29. [ در النشر «و طلح منضود» آمده است].
22- تکویر (81)، بخشی از آیهی 24: ضنین: بخیل.
23- ابن الجزری، النشر، ج ?، ص 28.
24- همان، ج 1، ص 28.
25- ابوالقاسم الخوئی، البیان، ج 1، ص 131. [این کلام، یکی از نقدهای ایشان در وجه حروف به معنای الاختلاف فی القراءات است].
26- ابن الجزری، النشر، ج 1، ص 27.
27- جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 149 [محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج 3، صص 227-226].
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.