دگرگوني جهاني و جهاني شدن امور نظامي

هر چند در بسياري از نوشته ها و بررسيهاي جديد، مسائل نظامي و استراتژيک به عنوان بخشي از حوزه سياست بين الملل مطالعه مي شوند، اما ديويد هلد و همکارانش اين حوزه را به عنوان نمودي متفاوت و شاخص جداگانه ي جهاني شدن بررسي مي کنند. به نظر اين گروه چنان که هابسباوم متذکر شده است، بشريت در قرن بيستم همواره در زير سايه جنگ و هراس از آن زيسته است، حتي زماني که تفنگها آتش نمي کردند و بمبهاي منفجر نمي شدند.
دوشنبه، 13 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دگرگوني جهاني و جهاني شدن امور نظامي
دگرگوني جهاني و جهاني شدن امور نظامي
دگرگوني جهاني و جهاني شدن امور نظامي

نویسنده: دکتر حسين سليمي
هر چند در بسياري از نوشته ها و بررسيهاي جديد، مسائل نظامي و استراتژيک به عنوان بخشي از حوزه سياست بين الملل مطالعه مي شوند، اما ديويد هلد و همکارانش اين حوزه را به عنوان نمودي متفاوت و شاخص جداگانه ي جهاني شدن بررسي مي کنند. به نظر اين گروه چنان که هابسباوم متذکر شده است، بشريت در قرن بيستم همواره در زير سايه جنگ و هراس از آن زيسته است، حتي زماني که تفنگها آتش نمي کردند و بمبهاي منفجر نمي شدند. يعني هنگامي که جنگي وجود نداشته نيز اين پديده خودرا همچون عامل اساسي بر زندگي سياسي - اجتماعي بشر تحميل کرده است. شرايط جنگي مدرن و صنعتي شدن لوازم جنگ و تسليحات، زندگي صدها ميليون انسان را به طور بالقوه به خطر انداخته است. البته يک بررسي مقدماتي تاريخي نيز نشان مي دهد که مسائل نظامي و «خشونت سازمان يافته»(1) يکي از اصلي ترين و تعيين کننده ترين امور در زندگي اجتماعي انسان بوده است . قوام و نظم و امنيت داخلي از يک سو و روابط خارجي و قبض و بسط دولتها و امپراتوريها از سوي ديگر به طور عمده با کمک امور نظامي و تحت نفوذ خشونت سازمان يافته بوده است. اما جهاني شدن امور نظامي (2) چيست؟
در طول قرن بيستم، به ويژه در نيمه دوم آن، اين پديده در قالبهاي ذيل نمودار شده است:
  • مه رقابت ژئوپوليتيکي و امپرياليستي قدرتهاي بزرگ( از رقابت بر سر افريقا در دهه 1890 تا جنگ سرد)؛
  • تکامل نظامهاي اتحاد بين المللي و ساختار جهاني امنيتي( از اتفاق اروپا تا ناتو)؛
  • پيدايش تجارت گسترده اسلحه در عرصه جهاني به همراه رشد شگفت انگيز فناوري نظامي؛
  • نهادينه شدن رژيمهاي جهاني در امور نظامي و امنيتي( مثل رژيم منع تکثر سلاحهاي اتمي).
    اين قالبها در سه مفهوم کليدي ذيل جا مي گيرد:
    1) نظام جنگ ،2) ديناميزم تسليحات و3) کنترل جغرافيايي بر خشونت سازمان يافته (Held et
    al., 1999,pp.88-89).
    تا ابتداي قرن شانزدهم ميلادي جهان به لحاظ جغرافيايي به حوزه هايي کاملا متفاوت و مجزا از هم تقسيم شده بود و نيروي نظامي و خشونت سازمان يافته به گونه اي کاملا متفاوت در آن حوزه ها جا گرفته بود. امپراتوري چين سرزمينهاي وسيع و پر جمعيتي را به خود اختصاص داده بود که براي جهانگردان اروپايي حيرت انگيز جلوه مي کرد و حتي ناوگان نظامي آن براي فتح سرزمينهايي از افريقا حرکت کرده بود. تمدنهاي امريکايي براي اروپاييها ناشناخته بودو تمدنهاي خاورميانه و اوراسيا نيز حيات سياسي - نظامي غالب مستقل و متفاوتي را براي خويش داشتند. اما از اوايل قرن شانزدهم به تدريج فرايند رشد و جهان شمولي قدرت نظامي اروپاييان آغاز گشت. با تغييرات شگرفي که در فناوري حمل و نقل دريايي و قدرت آتش در اروپا فراهم شد، قدرتهاي اروپايي به تدريج به مناطق ديگر جهان رفته و با استفاده از قدرت نظامي خويش در کمتر از يک قرن، بخش عمده اي از مناطق جهان، به ويژه آسيا، افريقا و امريکا را تحت سلطه نظامي خود درآوردند. رقابت اين قدرتها بر سر تصرف نقاط مختلف در قاره هاي گوناگون، به تدريج مفهوم ژئوپولتيک را به وجود آورد. مناطق مختلف جهان به حوزه هاي نفوذ نظامي قدرتهاي اروپايي تبديل شد و استراتژي حفظ و محافظت نظامي از هر يک از اين مناطق به دغدغه اي تازه و حياتي در عرصه جهاني مبدل گرديد (Held et al., 1999,pp.90-93).
    اما عصر مخاصمه و تعارض جهاني (3) در فاصله زماني 1914 يعني شکل گيري جنگ جهاني اول تا پايان سرد يعني اوايل دهه 1990 ادامه يافت. جنگ جهاني اول نشان داد که در صورت رويارويي قدرتهاي بزرگ در دنياي صنعتي شده، صحنه جنگ به اروپا محدود نخواهد شد. گسترش جنگ جهاني اول به شمال افريقا و خاورميانه و نيز مناطق وسيعي از اوراسيا و کشتارهاي وسيع ناشي از کاربرد سلاحهاي مدرن، گوياي ايجاد هراسي جهاني بود. جنگ جهاني دوم به تعبير هابسباوم يک فاجعه انساني جهاني بود و براي نخستين بار تصور مصيبت مشترک بشري را به وجود آورد. جنگ از نظر وسعت، عمق و ميزان تأثير گذاري چنان مؤثر و همه جانبه بود که تا قبل از آن در تاريخ تجربه نشده بود. با گسترش نظام دو قطبي و رقابت تسليحاتي بين امريکا و اتحاد شوروي سابق ، ميزان قدرت نظامي آنها و اندازه و وسعت تخريب سلاحهاي جديد به اندازه اي افزايش يافت که موجوديت کل جهان را تهديد کرد. بروز اين تهديد جهاني، پيدايش مفهوم امنيت جهاني را به دنبال داشت. بروز نهضتهاي استقلال طلبانه و اختلافات امنيتي منطقه اي و وارد شدن اروپا به حوزه توليد و رقابت تسليحات خط و تهديدات ناشي از يک جنگ احتمالي ميان قدرتها به اندازه اي افزايش يافت که حتي فکر وقوع جنگ ميان قدرتها غير ممکن و باورنکردني به نظر مي رسيد. اما با خاتمه جنگ سردالگوي نظامي جهاني و روابط امنيتي در عرصه جهاني دگرگون شد. چنان که والتس نيز ذکر کرده است جهان از برخي جنبه ها در پايان قرن بيستم به الگوي سنتي دنياي چند قطبي بازگشت، ولي از نظر نظامي ايالات متحده امريکا موقعيت بي نظيري پيدا کرد. امريکا به تنها قدرت بي رقيب نظامي تبديل شد و سه زمينه و شرايط خاص براي آن پديد آمد:
    نخست آنکه، افزايش دايمي بودجه هاي نظامي به خصوص در حوزه فناوري نظامي، امريکا را به تنها ابرقدرت نظامي در ميان تعداد زيادي قدرت متوسط تبديل کرد. دوم آنکه،برخلاف سايردورانهاي تاريخي، تمامي قدرتهاي نظامي ديگر( به جز تا حدودي چين) در زمان پس از جنگ سرد با امريکا همسو و هم جهت شدند. سوم آنکه، منافع امنيتي اکثر قدرتهاي نظامي به جز امريکا، بيشتر در عرصه هاي منطقه اي خود را نشان داد. برخلاف آنکه در دوران جنگ سرد همه مسائل امنيتي جهاني شده بود، پس از پايان آن مسائل امنيتي بيشتر منطقه اي شد، اما اين مسائل منطقه اي هنگامي که به امريکا مربوط مي شود، جنبه و حالت جهاني به خود مي گيرد (Held et al., 1999,p.208). آنچه بري بوزان با عنوان «مجموعه هاي امنيت منطقه اي »(4) نام مي برد، نمود و ظهور همين منطقه اي شدن امور نظامي است (Buzan,1999, p.208). ظهور بحرانهاي حاد منطقه اي در شبه قاره هند( هند و پاکستان) ، بالکان ، خاورميانه و شمال افريقا بيانگر اين امر است. از اين نظر چهار عامل اساسي وجود دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد:
    اول، در بسياري از مناطق جهان به تدريج ساختارها و سازمانهاي همکاريهاي نظامي و امنيتي شکل گرفت. برخلاف پيش بينيها با پايان جنگ سرد، سازمان ناتو از ميان نرفت و حيطه نفوذ خود را به ديگر مناطق جهان گسترش داد. شکل گيري ARF (5 در منطقه شرق آسيا نيز گوياي شکل گيري يک همکاري امنيتي در اين منطقه بود. دوم، ميزان همکاريهاي اقتصادي و تجاري در سطح مناطق بسيار در حال افزايش است و اين از احتمال درگيريهاي نظامي مي کاهد. سوم، تهديدات امنيت کشورها در عرصه نظامي محدود نمانده و مسائلي چون تروريسم، تهديد، هويت فرهنگي و گسترش جرم و جنايت نيز به تهديدات امنيتي اين کشورها بدل شده است. چهارم، در نظام امنيتي جهاني، اهميت قدرتهاي نظامي جهان به ويژه ايالات متحده باقي مانده است. امنيت ملي در نظام آنارشيک دولت- ملتها مستقل و مجزاي از سيستم جهاني نيست و نفوذ و اهميت نظامي قدرتهاي بزرگ، به ويژه امريکا، در امنيت ملي و منطقه اي مي تواند نقشي اساسي داشته باشد(Held et
    al., 1999,pp.100-102).
    يکي از ديگر از شاخصهاي اصلي جهاني شدن امور نظامي، ميزان فروش و نقل و انتقال توليدات و تجارت تسليحات است. در اواسط دهه 1980 در جريان دومين جنگ سرد هر ساله هزار بيليون دلار صرف هزينه هاي نظامي و 290 بيليون دلار صرف توليد و خريد تجهيزات نظامي مي شد. در سال 1999 اين رقم، اندکي کاهش يافت، ولي هنوز ميزان زيادي از بودجه کشورهاي جهان را به خود اختصاص مي دهد و حدودا 120 کشور جهان به طور جدي با آن درگيرند. چنان که بري بوزان تعريف مي کند:
    ديناميک تسليحات عبارت است از فرايند کمي و کيفي تحول و جابه جايي تواناييها و ظرفيتهاي نظامي در عرصه ملي و جهاني (Buzan, 1999,p.73).
    امروزه ديناميک تسليحات بيانگر وجود يک جريان جهاني توليد و عرضه تسليحات است.
    درابتداي دهه 1990 چهار سطح براي کشورهاي توليد کننده سلاح وجود داشت: در سطح اول توليد سلاح به طور انحصاري امريکا قرار داشت. در سطح دوم به ترتيب روسيه، بريتانيا، فرانسه، آلمان، ژاپن، چين ، ايتاليا، کانادا، سوئد، اسپانيا، بلژيک، سوئيس ، جمهوري چک، لهستان، هلند و هندقرار مي گرفتند و در سطح سوم به ترتيب اسرائيل، برزيل، کره جنوبي، آرژانتين، تايوان، ترکيه، پاکستان، يونان، سنگاپور، افريقاي جنوبي، مصر، کره شمالي، صربستان، ايران و عراق قرار داشتند و مابقي کشورهاي جهان در سطح چهارم جاي مي گرفتند (Held et al., 1999,p.118). به اين ترتيب شبکه هاي جهاني توليد، عرضه و فروش تسليحات در حال شکل گيري است که بخش عمده اي از آن برپايه سرمايه گذاري ايالات متحده پديد مي آيد.
    به هم پيوستگي صنايع و بنگاههاي توليد تسليحات و اتحادهاي استراتژيک بين دولتهاي توليد کننده سلاح در فاصله سالهاي 1986- 1993 نسبت به مدت مشابه قبل بيش از 1/5 برابر افزايش يافته است. فعاليتهاي مشترک در عرصه توليد تسليحات که هلد و همکارانش از آن با عنوان جهاني شدن توليد تسليحات نام مي برند.
    اين امر نشان دهنده ي شکل گيري شبکه همکاريهاي جهاني در عرصه امور نظامي و توليد سلاح است. در نهايت مي توان گفت که شکل گيري جهاني امور نظامي، امنيتي در اختيار شش قدرت اصلي نظامي جهان يعني امريکا، بريتانيا، فرانسه ، سوئد، آلمان، ژاپن و تا حدودي روسيه قرار دارد. امنيت در حال حاضر در همکاريهايي نهفته است که ميان اين کشورها شکل مي گيرد. گر چه امنيت ملي بيشتر کشورهاي جهان در عرصه منطقه اي معنا مي يابد، ولي اين مسائل منطقه اي با شبکه هاي همکاريهاي نظامي، امنيتي جهاني پيوند مي خورد. امنيت ملي به تنهايي قابل حصول نيست و به طور عمده در پيوستن به اين شبکه ها تحقق پذير است. شکل گيري شبکه هاي جهاني مي تواند به تدريج دستيابي به «جامعه مابعد نظامي»(6) را ميسر سازد. در داخل کشورهاي غربي امروز، جامعه غير نظامي شده است و اين امکان وجود دارد که جامعه جهاني نيز از محوريت امنيت ملي به وضعيت مابعد نظامي گري نايل شود. هر چند وقوع حوادث 11 سپتامبر سبب بروز دوباره نظامي گري شد، اما تروريسم بيش از آنکه پديده اي ملي و محلي باشد تهديدي جهاني براي اکثريت ملتهاي جهان بود و به پديده اي جهاني و عکس العمل جهاني انجاميد. تروريسم، شکل گيري وضع ما بعد نظامي گري را به تأخير انداخت، اما پديده امنيت را جهاني تر کرد.
    از نظر هلد نابرابريهاي موجود در عرصه جهاني که به طور مثال ميزان مصرف غذاهاي حيوانات را در ايالات متحده به چند برابر غذاي مورد نياز ميليونها نفر از گرسنگان جهان بدل کرده است، در يازدهم سپتامبر خود را به شکل تهديد امنيتي نشان داد. اين تهديد امنيتي که قدرت درجه اول نظامي جهان را هدف قرار داده بود موجب شد که تروريسم به تهديدي جهاني بدل و مسائل امنيتي با گسترش به اقصي نقاط و به ويژه مناطق حساس جهان جهاني شود
    (Held et al ., 2002 , pp . 4-6).
    براي جمع آوري مبحث جهاني شدن امور نظامي مي توان از جدولي که خلاصه مباحث مربوط در آ« گرد آوري شده است استفاده کرد. شاخصهاي هشت گانه جهاني شدن نظامي از نظر هلد ، مک گرو و همکارانشان بدين شرح است :
    از نظر هلد و مک گرو در اداره امور جهان امروز به لحاظ سياسي، هر چند شبکه عظيمي از سازمانهاي بين المللي، به ويژه سازمان ملل و ديگر سازمانهاي وابسته به آن، شکل گرفته است، اما همچنان دولتهاي ملي و نيز بازيگران منطقه اي و محلي در مرکز ثقل سياست جهاني قرار دارند. البته آنها به وسيله شبکه پيچيده و تعيين کننده جهاني به هم پيوند زده شده اند.
    در اين سيستم، اختلال فراواني در اداره امور جهان ديده مي شود که در آن ايالات متحده و گروه 7 سعي بر کنترل و اداره امور جهان دارند و در کنار آنها و گاهي در مقابلشان شبکه گسترده اي از نهادهاي غير دولتي و تشکلهاي دولتي قرار مي گيرند که اداره امور جهان را مختل مي سازند. در شرايط دگرگوني جهاني، الگوي ثابت و کارآمدي براي اداره جهان به لحاظ سياسي وجود ندارد و در اين عرصه شاهد اختلال هستيم.(Held et al., 2002,pp.68-80).

    پي نوشت :

    1.organized violence
    2.military globalization
    3.the age of global conflict
    4. region security complexes
    5. ASEAN Regional Forum
    6.post military society

    منبع: کتاب نظريه هاي گوناگون درباره ي جهاني شدن

    معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


  • تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




    نظرات کاربران
    ارسال نظر
    با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
    متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.