مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
نقطه گذاری (شکل) و اعجام خط عربی در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم]
مراد از اعجام، تفکیک بین حروف مشابه با نشاندن نقطههایی برای جلوگیری از اشتباه میباشد بنابراین همزه در «اعجام» برای سلب یا نفی ابهام است، چنان که وقتی میگوییم: «شکوت الیه فأشکانی» یعنی به نزد او شکایت بردم پس سبب شکوهی مرا زایل نمود. (1)
مراد از نقطه گذاری یا شکل، وضع علامتهایی است که بر حرکتهای حروف دلالت دارد. قُدما آن را «نقطه گذاری» [النقط] مینامیدند، چون در ابتدا به صورت نقطه ای بود که بر بالا یا پایین حرف یا مقابل و یا سمت چپ آن (2) میگذاشتند.
هر چند که متونی داریم که در آن، نقطه گذاری به معنای اعجام به کار میرود.
آنچه که در این جا برای ما مهم است، این است که موضع خط عربی را در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم]، از این دو ویژگی مشخص نماییم، یعنی آیا یکی از اینها [نقط یا اعجام] یا هر دوی آنها، در خط به کار میرفته یا خیر؟ ابتدا از اندیشهی اعجام آغاز میکنیم. وضعی که قرآنهای [مصاحف] نخستین از بی علامتی داشتند - یعنی تنها شکل حروف را داشتند - موجب طرح اندیشهی اعجام در کتاب حاضر شد.
این وضع در صدر اسلام به خاطر نزدیکی با نزول وحی و بیان شفاهی و هم صحبت شدن با پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] قابل قبول است، اما اوضاع بعد آن، دچار تحول گشت و ماندگاری قرآن - بدون نقطه گذاری و اعجام -سرمنشأ اشتباه و غلطهای فراوانی[= تصحیف] در قرائت آن گشت.
ابواحمد عسکری [حسن بن عبدالله بن سعید] میگوید: «علت نقطه گذاری [نقط] قران این گونه روایت شده است که حدود چهل سال و اندی، تا زمان عبدالملک بن مروان، مردم مصاحف عثمان را میخواندند. چون نادرست نگاری و خطا [= تصحیف] فراوان گشت و در عراق شایع شد، حجاج [بن یوسف ثقفی] از کاتبان قرآن خواست تا برای حروف شبیه به هم، علامتهایی وضع نمایند. گفته میشود: نصربن عاصم، دست به این کار زد و نقطههای زوج و فردی را وضع نمود و جاهای آن نقاط را با قرار دادن برخی بر بالای حروف و برخی در زیر حروف، متفاوت قرار داد؛ پس مردم روزگاری خط را به صورت «نقطه گذاری شده» مینوشتند ولی «نقطه گذاری» هم موجب نادرست نگاری میشد، لذا اعجام را وضع کردند و پس از نقطه گذاری، اعجام را پی گرفتند.(3)
سخن عسکری - به طور کلی - کاشف از حقیقت علتی است که اقتضا میکرد، این نشانههای زیادی به کار روند تا متون [قرآن] در برابر خوانندگان روشن گردد. هر چند که عسکری در تعیین نخستین اقدام کند. این امر مهم در تاریخ خط عربی، قاطعانه سخن نمیگوید؛ چون روایت میکند که اولین کس «نصربن عاصم» بوده است و حال آن که در بسیاری از منابع اصلی، میبینیم که اولین کسی که به این امر دست یازید، ابوالاسود دُوّلی بود. که نصربن عاصم از وی فراگرفته است. ابوالاسود نیز در این خصوص با علی [ع] مشورت کرد و آن را برای کسی فاش نساخت، تا روزگار زیاد بن ابیه» که وی از ابوالاسود خواست تا آنچه را که دارد، اظهار نماید تا برای مردمان در قرائت، الگو باشد. لذا ابوالاسود، نخستین کسی است که قواعد نقطه گذاری را وضع نمود، بدین صورت که نقطهی بالای حرف برای فتحه، نقطهی مقابل حرف برای ضمه، نقطه زیر حرف برای کسره و برای تنوین، دونقطه قرار داشت.(4)
اما این دو متن پیشین [متن عسکری و قفطی] در یک امر اتفاق نظر دارند و آن، مسبوق بودن کاربرد نقطه گذاری بر اعجام، در آن شرایط است، چون اشتباه و خطا، ابتدا در ضبط اعراب رخ داد و سپس بعد از نقطه گذاری، به اعجام نیاز افتاد. بنابراین میتوان نسبت نقطه گذاری برای تشخیص ثبت کلمه را به ابوالاسود و اعجام را برای تشخیص و تفکیک حروف مشابه، به «نصربن عاصم» و کسی چون «یحیی بن یعمر» که از او فراگرفت، نسبت داد. تمام این امور، به خاطر اصلاح رسم الخط قرآن بوده است.
علی رغم اینها باز میپرسیم، آیا ممكن است برای نقطه گذاری و اعجام، تاریخی مسبوق بر این تاریخ مشخص شده، وجود داشته باشد؟
آیا بی نقطه و حرکت بودن مصاحف عثمانی، به حکم خطی که در آن روزگار رایج بوده است، امری محتوم بود؟ یا از جانب کاتبان، به خاطر حکمتی که میخواستند - با توجه به انچه روایات بیان میکنند - امری اختیاری بوده است؟
درباره نقطه گذاری [نقط] باید گفت: آنچه قطعی است، این است که خطی که به عرب رسید با حرکات و سکنات، مضبوط نبوده است، بلکه از چیزهایی که بر شکلهای حروف نوشته شده دلالت داشت، خالی بوده است.(5) این امر، وضع تمام خطوط سامی است که با خط عربی ارتباط دارند.(6)
مردم در ضبط کلامشان به طبیعت و سرشت فصیحشان یا آنچه که بافت مکتوب [= سیاق نوشته] مشخص مینماید، تکیه میکردند.
اما در رابطه با اعجام، مطلب متفاوت است، چون اخباری روایت شده، دال بر این که اعجام، نزد کاتبان عرب در عصر جاهلی مشهور بوده است. از جمله این اخبار، آنچه است که ابوعمرو دانی گفته است: «نقطه گذاری نزد عرب، رفع ابهام [اعجام] از شکل و هیأت حروف است. از هشام کلبی روایت شده است که میگفت: اَسلم بن جَدَره، نخستین کسی بود که اعجام و نقطه گذاری را وضع کرد».(7)
این خبر را همچنین به ابن عباس (8) نسبت داده اند. صاحب کتاب «کشف الظنون» آورده است: «نقطه گذاری و اعجام در عصر اموی پدید نیامده است بلکه ظاهراً با «حروف» وضع شده اند»(9) آن گاه [حاجی خلیفه] عبارتی را از قلقشندی نقل میکند که «بعید است که حروف با وجود شباهت در شکل و ظاهرشان، تا زمان نقطه گذاری قرآن، از نقطه خالی بوده باشند. روایت شده است که صحابه، مصحف را از هر چیز حتی از نقطه گذاری و شکل [= حرکت به نقطه](10) بنابراین اگر در زمان صحابه نقطه گذاری و شکل نبود، پیراستن مصحف از آن، درست نبوده است.(11)
از سخن قَلقَشَندی و صاحب کتاب کشف الظنون، پیداست آنچه که به قدمت اعجام فرامیخواند ملاحظهی شباهت شکلهای حروف است. این شباهت را به طور کامل بین مجموعههای حروف میبینیم مثل: (ب، ت، ث) که نشانهی (ن) به آنها نزدیک است و مثل: (ج، ح، خ). نیز (د، ذ) که نشانه (ر، ز) به آن در نزدیك است و مثل: (س، ش)، (ص، ض) و دیگر زوجهای شبیه به هم یا نزدیک هم. بنابراین پذیرفتن امکان تفکیک بین مدلولهای واژگان با بقای این شباهت اشتباه آمیز، دشوار است و طبیعی است که پدیدآورندگان خط یا نویسندگان آن به تفکیک بین نشانههای مختلف خط روی آورند که مراد از الفاظ را مشخص میکند، این امر، به وسیلهی اعجام صورت میگیرد.
پیداست که عربها در نقل اخبار به حافظه تکیه میکردند و در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] کتابت را تنها در ثبت متن قرآن - از ترس تحریف آن متن - به کار میبستند. به کارگیری آنها از حافظه در ثبت متون و نقل آن، برخی را به این امر سوق داد که در نوشتههای خود، رعایت اعجام را نادیده بگیرند و حتی کار به جایی رسید که «برخی از آنها اعجام و نقطه گذاری را شایسته کتابها و نامهها ندانستند، چون بر این امر دلالت دارد که نویسنده، آن کس را که بدو نوشته، با این کار دچار وهم و سوء برداشت میکند.»(12)
تلاش معاصران در پژوهش و بررسی کتیبهها و سندهای باستانی کشف شده، مسأله اعجام را روشنی بخشیده است. از جمله مطلبی است که حفنی نصف بیان داشته که «وی به نوشتههای باستانی قبل از خلافت عبدالملک دست یافته است که در آن اعجام برخی حروف مثل «باء» و امثال آن وجود داشته است.»(13). دکتر ناصرالدین اسد هم با توضیح بیشتر آورده است که وی به سندی پاپیروسی دست یافته است که تاریخ آن به سال 22 هجری قمری در روزگار عمربن خطاب برمی گردد و به دو زبان عربی و یونانی نوشته شده بود. آنچه که از این پاپیروس برای ما مهم است، این است که، برخی از حروف آن نقطه دار و با اعجام بوده است. حروفی مثل: (خ، ذ، ز، ش، ن). همچنین است دربارهی کتیبه ای یافت شده به نزدیکی طائف که تاریخ آن، سال 58 هجری قمری در روزگار معاویة بن ابی سفیان است که بیشتر حروف آن، که به نقطه گذاری احتیاج داشته اند، نقطه گذاری و اعجام شده است .(14)
اما شکی نداریم که ساختار اعجامی جاهلی که به آن اشاره شده است، از ساختاری که بعدها ابوالاسود دُوَّلی، نصربن عاصم، یحیی بن یَعمر و دیگران - علی رغم اختلاف روایتها - ابداع نموده اند، متفاوت است و گرنه علّتی نداشت که روایات آنچه را که به وجود آورده اند، به آنان نسبت دهند و ممکن است به بیان این امر بسنده نمود که آنها ساختاری را که قبلاً شناخته شده بود به کار گرفته اند و عمل آنها فقط از آن جهت، اهمیت ویژه ای یافت که تلاش برای اصلاح رسم الخط قرآنی چنان مقدس بود که دست اصلاح به آن راه نمییابد. تنها به همین دلیل، میتوانیم اشاره مورخان مصاحف را بفهمیم که گاهی ذکر میکند، آغاز نقطه گذاری به دست صحابه و بزرگان تابعین بوده است. ابوعمرو دنی، روایتی را از یحیی بن ابی کثیر نقل میکند که «قرآن بدون نقطه و علامت بود و اولین چیزی که صحابه در آن به وجود آوردند، نقطه گذاری بر «یاء» و «تاء» بوده است و میگفتند: عیبی ندارد، این، نور آن است». و نیز از «اوزاعی» روایت کرده است که گفته: «از قتاده شنیدم که میگفت: آغاز نمودند پس نقطه گذاری کردند، سپس تخمیس نمودند و آنگاه تعشیر» ابوعمرو دانی میگوید: این کلام دلالت دارد بر این که صحابه و تابعین، آغازگران نقطه گذاری و تخمیس و تعشیر بودند، چون حکایت قتاده تنها از آنهاست زیرا وی از تابعین بوده است»(15) یعنی خروج از سنت عثمان در پیرایش قرآن از این نشانههای اضافی، در روزگار صحابه و بزرگان تابعین آغاز شده بود و غالباً این امر ویژهی هر یک از صحابه ای بود که نسخه ای از قرآنها [مصاحف] را در دست داشت و نشانههایی را که به آنها عادت کرده بود، به آن اضافه میکرد تا معنا و مراد و ثبت وجهی که قرائت بدان خواسته شده، تعیین گردد، البته در چارچوب رسم الخط پذیرفته شده. همچنین، از اشارههای مورخان مصاحف، متن ابن جزری است که میگوید: «صحابه وقتی مصاحف (مراد مصاحف عثمان است) را مینوشتند، نقطه و حرکت را حذف کردند تا رسم الخط دربردارنده قرائتهای صحیح دیگر پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] غیر از عرضه اخیر باشد آنها مصاحف را از نقطه و حرکت پیراستند تا یک خط واحد بر دو لفظ منقول شنیده شده و تلاوت گشته، دلالت داشته باشد، شبیه دلالت یک لفظ واحد بر دو معنای معقول و مفهوم.(16)
وی در این سخن، مسأله پیرایش مصحف از نقطه و حرکت را به این سو، سوق میدهد که یک عمل ارادی و از سر قصد بوده است. او میپذیرد که این پیرایش، در حدود
آنچه بوده که از کتابت آن روزگار شناخته شده است یعنی تا جایی که کتابت اعجام داشته. ما در پرتو این مطلب میگویم که به احتمال زیاد، خطی که وحی بدان و به دستور پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نویسانده میشده، این اعجام را دربر داشته، اما صحابه آن را به همان قصدی که ابن جزری از آن در دنباله سخن خود یاد کرده، حذف نموده اند. ابو عمرو دانی هم در این باره میگوید: «صحابهی نخستین، مصاحف را از نقطه و حرکت پیراستند زیرا قصدشان بقای جواز و توسع در لغات [لهجهها] و قرائتهایی بوده است که خداوند به بندگانش در گرفتن آن لغات و قرائتها، اجازه داده است».(17)
از باب طرح موضوعی دیگر، میتوان پرسید که: آیا آن بخش از قرآن که در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نوشته شده بود، برای اخذ کنندگان آن، منقوط تر از مصحف عثمان و بیشتر اعجام شده بود؟ بایسته است برای تصور درستی از آن روزگار، بگوییم: صحیفههایی که در آن بخشی از وحی به املای پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نوشته شده بود، مرجع ضبط و ثبت برای کسانی که به طور شفاهی از پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] دریافت میکردند، نبود زیرا بیشتر اعتماد آنها، به حافظه شان بود- انجیل آنها در سینههایشان بود-. در کنار آن، بعضی نسخه ای داشتند که برخی از وحی را در آن نگاشته بودند و قرائتی داشتند که آن را حفظ کرده و لغتی [لهجه ای] داشتند که به آن سخن میگفتند، البته به میزان اجازه ای که حدیث حروف هفتگانه، با آنها میداد. بنابراین میبینیم آن مکتوب در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم]- اگر اعجام آن درست باشد - فی ذاته، نقطه گذاری و اعجام بیشتری داشته است، اگرچه اثر این نقطه گذاری و اعجام، با وجود اجازه قرائت به حروف هفتگانه و عدم وجودِ مُصحفی نمونه [= امام] از بین رفته است. با این همه، اوضاع بعد از کتابت عثمان دگرگون شد به طوری که رسم الخط دربردارنده وجوه زیادی گردید. ولی عثمان، قرائتهای مباح و جایز را در محدوده اجازه عام [در حدیث حروف هفتگانه] که مخالف با رسم الخط او بود، منع نمود و بعضی از حروف را لغو کرد و بر برخی باقی ماند. در آینده به هنگام سخن از متن قرآن در زمان بعد از پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم]، توضیح بیشتری، در این باره، خواهیم داد.
پینوشتها:
1- حفنی ناصف، حیاة اللغة العربیة، ص 70 [مطلب بالا، اشاره به یکی از معانی باب افعال یعنی «سلب» دارد شیخ رضی، شرح شافیه، ج 1، ص 91].
2- همان، ص 67.
3- ابواحمد، حسن بن عبدالله بن سعید العسکری، شرح ما یقع فیه التصحیف و التحریف، ص 13، اول، 1963.
4-ابوالحسن جمال الدین على بن یوسف القفطى، انباء الرواة على أنباء النحاة، ج 1، صص 4- 5 و ج 3، صص 343- 344، أول، دار الكتب، 1950 و نیز: ابو عمروالدانی، المحکم فی نقاط المصاحف، صص 4-3، اول، 1960.
5 - حفنى ناصف، حیاة اللغة العربیة، ص 66.
6- همان، صص 44-60.
7- ابوعمرو الدّانی، المحکم فی نقط المصاحف، ص 35. در این روایت «خَدَره» آمده است که بیشتر آن را «جدره» تلفظ میکنند.
8- حفنى ناصف، حیاة اللغة العربیة، ص 70.
9- مصطفی بن عبدالله، حاجی خلیفه (کاتب چلبی)، کشف الظنون، ج 1، ص 467.
10- به همین صورت نیز در، صبح الاعشی، ج 3، ص 151، آمده است.
11 - حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 467.
12- ناصرالدین الاسد، مصادر الشعرالجاهلی، ص 41.
13- حفنى ناصف، حیاة اللغة العربیة، صر 70.
14- ناصرالدین الاسد، مصادر الشعرالجاهلی، ص 40.
15- ابو عمروالدانی، المحکم فی نقاط المصاحف، صص 2-3 و صاص 10-11. [تخمیس یعنی پنج پنج آیه را با «خمس» و تعشیر یعنی ده ده آیه را با عشر یا سر عین (ء) علامت نهادن].
16- ابن الجزری، النشر1، ج ?، ص 33.
17- ابوعمرو الدّانی، المحکم فی نقط المصاحف، ص 3.
شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.