مترجم: دکتر سیّدحسین سیّدی
وجوه تصحیف – وجوه جایز
مسألهی رسم الخط عثمانی با خط عربی ارتباط تنگاتنگی دارد. گفتیم که انتقال خط عربی به محیط مکه در زمانی نه چندان کهن بوده که از این رو، آنچنان کامل نبوده است و کسانی که آن را در کتابت قرآن به کار گرفته اند بر دو اساس بوده است:
1- احساس میکردند این خط ابزار مناسبی برای حفظ متن قرآن - آن سان که آن را فرا گرفته و روایت شده بود- میباشد و مانع تغییر و یا تحریف این متن است.
2- تا آن جایی که امکان داشت بین نشانههای نوشتاری و آواهای قرائتی، تناسب ایجاد کرده بودند. اگر بخواهیم عملکرد کاتبان قرآن را در حاقّ مسالهی خط قرار دهیم، از این دو حقیقت نمیتوان چشم پوشید. دلیل بر ثبوت این دو حقیقت، بدیهی است چه دلیل آن همین قرآن سالمی است که به دست ما رسیده و در رسم الخط آن تغییری داده نشده است به طوری که تفاوتی جدی بین الفبای آن و الفبای زبان گفتاری مان، جز در کلماتی اندک و پراکنده که قاعدهای را مشخص نمیکنند، احساس نمیکنیم. [در توضیح عبارت اخیر باید گفت] چه بسا صحابهای که رسم الخط قرآنی را مینگاشتند در نگارش برخی کلمات به سنتهایی آوایی تکیه داشته اند که چنین سنتهایی آوایی را در گفتارشان احساس میکردند، از این رو نشانههای این سنتهای آوایی را آن سان که بدان خو گرفته بودند [ذوق]، به قلم میآوردند لذا وقتی که این سنتها در زبانمان دچار تغییر شد، تفاوت بین الفبای خود و الفبای آنها را احساس کردیم و آواها در پی تعدیل این رسم الخط تکامل نیافته، برآمدند. ما بر این سخن، مثالی روشن داریم. در رسم الخط عثمانی «همزه» به صورت «الف» نوشته میشود. بدین بیان که «همزه» در اول کلمه به صورت «الف» نوشته میشود و هیچ تغییری بر آن عارض نمیشود اما در دیگر مواضع کلمه [وسط یا آخر کلمه] اصلاً نوشته نمیشود بلکه جای آن را «یاء» یا «واو» (بسته به حرکت آن) میگیرد. مثلاً کلماتی چون: الاسماء، بأَسمائهم، السفهاء، هولاء، طائفة، الملائكة، إسرائیل را چنین مینوشتند: الاسما، باسمائهم، السفها، هولا طفة، الملکة، اسربل، یعنی بدون نشانهای برای همزه آنچه که نویسندگان رسم الخط عثمانی را به این شیوهی نگارش سوق داده، این بوده که آنها همزههای کلمه را ثابت نیافته بودند بلکههای این همزهها به اختلاف تلفظ قبایل، متفاوت بوده است لذا همزهها را ننگاشتند تا رسم الخط، دربردارندهی قرائتهای احتمالی بر طبق سنتهای لهجهای هر قاری باشد. تنها چیزی که این نویسندگان در این خصوص میتوانستند انجام دهند آن بود که در صورت نگارش همزه، آن را به صورت «الف» بنویسند. زیرا «الف» نشانهی شناخته شدهی همزه تحقیق یافته است.
ما با این توجیه در پی تعریف و تمجید از رسم الخط قدیم نیستیم بلکه معتقدیم در ورای عملکرد این نویسندگان، انگیزههایی وجود داشته است و اینان با آگاهی این کار را انجام میداده اند لذا شایسته نیست کار آنها را نقد و یا آنها را مورد سرزنش قرار دهیم.
با این همه رسم الخط تنها یک معیار پیشگیری کننده است که مانع قرائتهای مخالف با چارچوبهی رسم الخطی اش میشود، هر چند روایتهای این قرائتها، صحیح باشد. در حقیقت، رسم الخط، صافی اولیهای است که حروف قرائی از آن عبور میکنند که اگر با این معیار سازگاری داشته باشند به سند آن حروف نگریسته میشود و اگر از حیث سند هم درست باشند به سازگاری آنها با قواعد زبان عربی نگاه میشود این همان موضع حقیقی رسم الخط در برابر معیارهای قرائت است.
بنابراین، رسم الخط عثمانی، پدید آرندهی قرائت نیست بلکه قرائت را تعیین میکند که این مهم در روزگار عثمان به هنگام نگارش مصحف نمونه [امام] و سوزانده شدن بقیه مصحفها رخ داد.
چه مصحفهای سوزانده شده شامل بسیاری از حروف مخالف با رسم الخط عثمانی بوده اند و فقط مابقی این مصاحف که در کنار درستی روایت و سلامت زبانی با رسم الخط عثمانی، سازگاری داشت باقی ماند.
می گفت: «با این همه، هر از چند گاهی که در جامعه اسلامی نژادهای غیر عرب راه مییافتند، وجوه متفاوت قرائتی بدون قصد، زیاد میشد و حتی برخی از آنها بر اساس مصحف عثمانی به وجود آمد.».
در واقع این سخن بلاشر، جدید نیست بلکه خاورشناس مجاری، اگناس گلدزیهر قبلاً به آن اشاره کرده است. وی میگوید: «پیدایش بخش زیادی از این اختلافهای قرائتی، به ویژگی خط عربی بازمی گردد؛ ساختار نوشتاری این خط، آواهای مختلفی را پیش رو مینهد که در نتیجهی اختلاف نقطههای وضع شده در بالا یا پایین این خط و تعداد آن نقطههاست. همچنین در حالت تساوی آوایی، اختلاف حرکات که در اصل خط عربی چیزی آن را مشخصی نمیسازد موجب اختلاف در موقعیت اعراب کلمه و درنتیجه، اختلاف معنایی آن میشود. بنابراین اختلاف نقطه گذاری رسم الخط و اختلاف حرکات در نوشتهای یکپارچه و در قالب حروف صامت، نخستین علت در پیدایش حرکت اختلاف قرائتها در متنی بوده اند که هرگز منقوط نبوده و یا در نقطه گذاری و حرکت دادن آن دقت صورت نگرفته است.».(1)
مضمون این متن، با وجود تفصیل آن، همان ادعای بلاشر است که رسم الخط عثمانی که صورتی از خط عربی است، موجب پیدایش بسیاری از گونههای مختلف قرائت شده است. لازم نیست تا به منظور رد سخن گلدزیهر، تمام سخن وی را مورد بررسی قرار دهیم چه این مهم، مجال خاصی میطلبد.(2) اما در اینجا به این سخن بسنده میکنیم که رسم الخط مصحف، در واقع، به احتمالاتی در قرائت که به طریق روایت ثابت نشده است، منجر میگردد، این احتمالات قرائتی چنان که در سخن از ابن مِقسَم، گذشت وجوهی دروغین میباشند، زیرا پیشتر بیان شد که قرائت، سنتی است پیروی شده [که از منبع نخستین اخذ میشود چنان که آمده: القراءة سنة یأخذُها الاخِرُ عن الاوّل، فاقرَئوا کَما عَلَّمتُمُوه]. از این رسم الخط دو گونه وجوه قرائتی زاییده میشود 1- وجوه قرائتی از ناحیه تصحیف 2- وجوهی قرائتی که در کتابهای شواذ به «جواز» توصیف شده اند. چون در زبان عربی یا در لهجهها وجهی دارند.
وجوه تصحیف
1- نوع اول: صورتهای تصحیف است که به نوادر و لطیفهها متمایز است و به معنای قرآنی منجر نمیشود بلکه دارای معنایی نادر یا عوامانه مبتذل و گاهی برخلاف معنای قرآنی است.کتابهای تاریخ و نوشتههای تخصصی در باب تصحیف، پر است از گونههای تصحیف که رسم الخط، اساس پیدایش آن بوده است. از جمله، حمزه اصفهانی آورده است که روزی نزد یکی از بزرگان رفته بود و او در مصحف چنین قرائت میکرد: «یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَى وَالِدَتِکَ» (3) که مخالف با سخن خداوند - عزّ و جلّ - است که فرمود: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ». (4)
همچنین، حمزه آورده است: عبدالله بن احمدبن حنبل برای گروهی نماز میخواند و چنین قرائت کرد: «اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خُلِقَ». کسی به او گفت: پدرت تازیانه خورد، چون میگفت: «کلام خداوند مخلوق است، و حال تو خالق همه چیز را مخلوق قرار دادی؟!». (5)
به نظر ما این نوع تصحیف به معنای نامعقولی منجر میشود که با معنای قرآنی تضاد دارد لذا قضاوت آن آسان است. آنچه مهم است، آن است که چنین قرائتهایی تنها از شخصی ناآگاه به قرآن که آیات را حفظ نیست و معانی آن را درنمی یابد، صادر میشود و علت آن هم رسم الخط است که احتمال تلفظ صحیح و تلفظ غلط و تصحیف شده را در بر دارد.
حمزهی اصفهانی کوشیده است تا در کتاب «التّنبیه علی حُدوث التصحیف» دو تصویر متفاوت از احتمالات قرائتی رسم الخط به ما ارائه نماید:
1- رسم الخط مصحف، برای کلمهی نوشته شده، دو یا چند وجه قرائتی را در بر دارد که همه این وجوه قرائتی روایت شده اند.
2- رسم الخط مصحف به وجوه قرائتی مختلفی منجر شده که با قرائت روایت شده در نشانههای نوشتاری مشترک است و در معنا با آن مخالف.
حمزهی اصفهانی در فصل چهارم کتاب خود، تصویر نخست را با نام «ذکر اختلاف حروف قرآن که الفبای آن احتمال دو لفظ را دارد و چون به هر دو لفظ قرائت شود، به دو قرائت تبدیل شوند» اختصاص داده است. وی در این خصوص مثالهایی آورده که نمونههایی از آن را در پایین آورده و در کنار مقایسه با قرائت حفص، سعی کردهایم تا نسبت این وجوه قرائتی را [به قاریانشان] پیدا کنیم. [شکل اول، قرائت حفص است].
1- «هُنالکَ تَبلُو- تَتلُوا». شکل دوم، قرائت «ابن مسعود» است. (6)
2- «فَتَبَیَّنُوا – فَتَثَبَّتُوا». شکل دوم، قرائت «ابن مسعود» است. (7)
3- «تَثبیتاً – تَبیینّا». شکل دوم، قرائت «مجاهدبن جَبر» است. (8)
4- ««یَیئَس – یَتَبَیَّن». شکل دوم، قرائت «ابن مسعود» است. (9)
5- «لَنُبَوِّئنَّهُم – لَنُثَوِّینَّهُم». شکل دوم، قرائت علی [ع] است. (10)
6- «مَثابَة- (11) مَنابة» صاحب قرائت شکل دوم را، با توجه به منابع در دست، نیافتیم.
7- «لَعنا کبیراً – کثیراً». شکل دوم، قرائت ابن مسعود است. (12)
8- «الَّذینَ هُم عِبدُالرَّحمنِ-عِندَ الرَّحمنِ» شکل دوم، قرائت عمربن خطاب است. (13)
9- «قَد شَغَفَها – شَعَفَها». شکل دوم، قرائت علی و صادق [علیهما السلام] است. (14)
10- «وَ تَاللهِ لاَکیدَنَّ – وَ بِاللهِ». شکل دوم، قرائت معاذبن جبل است. (15)
در این نوع از وجوه تصحیفی، ملاحظه میشود که در کنار روایت تمامی این وجوه - به غیر از وجه ششم [منابة]، تناسبی معنایی با قرائت حفص وجود دارد. این مطلب با مقایسهی تصویر دوم این وجوه تصحیفی که در زیر میآید، خود را نشان میدهد:
1- شخصی آیهی «وَ العادیاتِ ضَبحا» (16) را «وَ العادیاتِ صُبحا» قرائت کرده است و ابن جوزی آن را «وَ الغادِیات صُبحا» روایت نموده است.(17)
2- کسی آیهیی «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (18) را «مَرقُوعَة» خواند.
3- شخصی دیگر « وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» (19) را «یَحُزُّهُ» خواند.
4- کسی دیگر «فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ»(20) را «فَعَرَّرنا بِثالِث» خواند.
5 - عثمان بن أبى شَیبه آیهی « جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ» (21) را «فی رِجلِ اَخیه» خواند.
ابن جوزی آن را «جَعَلَ السَّفینَة فی رجلِ اَخیه» روایت کرده است.(22)
6- همچنین وی آیهیی «وَ ما (عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِحِ» (23) را «مِنَ الخَوارِجِ» قرائت کرد. (24) این نوع تصحیف در قرائت از کسانی روایت شده است که از آنان انتظار نمیرود مثل آنچه که از حمّاد الراویه روایت شده است. در واقع علّت این نوع تصحیف، خودِ رسم الخط است.
خوب است سخن حمزهی اصفهانی را در این مورد ذکر کنیم. او میگوید: «اما علت ایجاد نقطهها از آن رو بود که چون مصاحف پنج گانهای که عثمان خواستار نوشتنش شده بود، نوشته شد و وی آنها را در میان شهرها پراکنده ساخت، مردم حدود چهل و اندی سال آن مصاحف را قرائت میکردند، یعنی از روزگار عثمان تا روزگار عبدالملک. اما تصحیف در زبانشان زیاد گشت چون «باء» و «تاء» و «ثاء» در اتصال و انفصال [به کلمه ای] به هم شبیه بودند و نون و یاء هم در اتصال [به کلمه ای] به «باء»، «تاء» و «ثاء» شباهت میرساندند.
تصحیف چیرگی کامل بر نوشتن به دست آورده بود به طوری که در عراق شیوع یافت و موجب شد حجّاج به کاتبان خویش پناه آورد و از آنها خواست تا برای این حروف شبیه به هم علامتهایی بگذارند، لذا کاتبان نقطههایی فرد و زوج نهادند و جای آنها را با قرار دادن برخی روی برخی حروف و برخی زیر حروف، متفاوت نمودند. بعد از ایجاد نقطهها، مردم زمان طولانیای را گذراندند و دفتر و کتابی را نمینوشتند مگر به نقطه. ولی با توجه به کاربرد نقطه باز هم تصحیف رخ میداد، لذا اعجام را وضع کردند.».(25)
وجوه جایز
2- نوع دوم از وجوه تصحیف، وجوه جایز و موافق با رسم الخط است. در کتابهای شواذ از این نوع وجوه، فراوان یافت میشود به ویژه کرمانی که بیش از دیگران به این وجوه پرداخته است. این وجوه غالباً با نحو و یا با یکی از لهجهها سازگاری دارند. کرمانی در این خصوص، بیش از همه از زجّاج نقل کرده است. وی همچنین از فرّاء، ابوحاتم سجستانی، ابن انباری روایت کرده است. از جمله:1- « وَ لاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَ لاَ تَشْتَرُوا».(26) فرّاء در نحو آن را جایز میداند(27).
2-«وَ لَقَد نَعلَمُ عَنَّهُم یَقُولُونَ» (28) به جای «اَنَّهُم» که لهجه تمیم، قَیس و اَسَد است. (29)
3- «لا شَی^ٌ فیها» (30) به رفع جایز است (31) ولی قرائت عمومی به فتح [لا شَیة] است.
4- «أَساری» (32) به فتح همزه به جای ضمه، بر وزن فَعالی که زجّاج آن را در عربی جایز میداند. (33)
5- «حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحَلَّهُ» (34) به فتح «حاء» به جای کسره [مَحِلَّه]. ابوحیّان میگوید: تا آن جا که ما میدانیم تنها به (کسره) قرائت شده است. (35)
6- «فَاذَا اطبَأنَنتُم» (36) به «باء» به جای «میم» [فَاِذَا اطمَأنتُم]. بنا به قول زجاج، لهجهای است. (37)
7- «بَل اِیّاهُ یَدعُونَ فَیَکشِفُ ما یَدعُونَ الَیه اِن شاءَ وَ یَنسَونَ ما یُشرِکُونَ». (38) به «یاء» به جای «تاء» در فعلهای جمع و اگر چنین قرائت شود، جایز است. (39)
8- «اِلاّ نُکداً» (40) به ضم اول و سکون. زجاج میگوید: چنین قرائتی جایز است. (41)
9- «نِعمات» (42) به دو کسر (اول و دوم) و «نِعَمات» به کسر اول و فتح دوم. این قول، ابوحاتم است. (43)
10- «فِراقُ بَینی وَ بَینَکَ» (44) به اضافهی [فراق به بَینی] او فتحه نون بَنیَکَ [و عدم اضافه فراق] ابن انباری به جواز این قرائت معتقد است.(45)
چنین وجوهی که ممکن است احتمالات قرائتی رسم الخط را آشکار کنند، بیرون از روایت هستند با وجود این، این وجوه همچون صورتهای تصحیف، در روزی نبوده است که نزد قاریای کاملاً پذیرفته شده باشد حتی در دوران عثمان تا عبدالملک. بلکه کاملاً مشخص است که این وجوه روایت شده نتیجهی تصور و بیهودگی و نادانی است. با این همه، محققان با بررسی و آگاهی بخشیدن این وجود همت گماشته اند زیرا تا زمانی که مباحث نحوی لغت پیرامون متون شعری و نثری و در پیشاپیش آنها، قرآن، در جریان باشد، این کار امری است طبیعی، چنان که خواننده خواهد دید که گاهی ما هم در کنار وجوه قرائتی روایت شده، از این وجوه جایز فقط به منظور کسب اطلاعات و قیاس، یاد میکنیم.
اگر منظور گلدزیهر و بلاشر از اختلاف قرائتها، این وجوه جایز یا وجوه تصحیف شده است با نسبت این وجوه به اختلاف قرائات، به قرائتها ظلم کرده اند و اگر منظورشان از اختلاف قرائتها، برخی وجوه قرائتی روایت شده از پیامبر [ص] است که با رسم الخط هماهنگ میباشد، بدون شک ما قبل از آن که به قرانها و تاریخ قرآن بد کرده باشند به کار علمی خویش بد کرده اند.
پینوشتها:
1- گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمان: عبدالحلیم النجّار (به عربی)، 1955.
2- دکتر عبدالفتاح شلبی در این خصوص، کتابچهای به نام «رسم المصحف والاحتجاج به فی القراءات» در سال 1960 به چاپ رسانده که در ردّ گلدزیهر دلایل قانع کنندهای آورده است. هر چند که ما مخالف برخی از آرای او هستیم، [عبدالهادی الفضلی، مقدمهای بر تاریخ قرائات قرآن کریم، ترجمان: محمد باقر حجتی، ص 125 به بعد].
3- نک: مائده (5)، بخشی از آیهی 110: ... یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَى وَالِدَتِکَ ... .
4- آل عمران (3)، بخشی از آیهی 59: در واقع مَثَل عیسی نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت] آدم است که او را از خاک آفرید... .
5- حمزة الاصفهانی، التنبیه علی حدوث التصحیف، نسخه خطی کتابخانهی مجلس، تهران، شماره 282، برگ شماره 4.
6- یونس (10)، بخشی از آیهی 30، بنگرید به: آرتور جفری، ماتریال، ص 46.
7- حجرات (49)، بخشی از آیهی 6. بنگرید به: همان، ص 92.
8- بقره (2)، بخشی از آیهی 265. بنگرید به: همان، ص 77.
9- رعد (13)، بخشی از آیهی 31. بنگرید به: همان، ص 51.
10 - عنکبوت (29)، بخشی از آیهی 58. بنگرید به: همان، ص 188.
11 - بقره (2)، بخشی از آیهی 125.
12- احزاب (33)، بخشی از آیهی 68. بنگرید به: همان، ص 76.
13- زخرف (43)، بخشی از آیهی 19. بنگرید به: همان، ص 221.
14- یوسف (12)، بخشی از آیهی 30. بنگرید به: همان، ص 333. همهی این مثالها از کتاب «التنبیه علی حدوث التصحیف» برگ شمارهی78 میباشد.
15- انبیاء (21)، بخشی از آیهی 57. بنگرید به: الکرمانی، شواذ القراءة، ص 158.
16- عادیات (100)، آیهی 1. حدوث التصحیف، برگ شماره 4.
17- ابوالفرج عبدالرحمان بن علی ابن الجوزی، الحُمقی و الغافلین، ص 49.
18- واقعه (56)، آیهی 34. حدوث التصحیف، برگ شماره 4.
19- اعراف (7)، بخشی از آیهی 150. همان.
20- یس (36)، بخشی از آیهی 14. همان.
21- یوسف (12)، بخشی از آیهی 70.
22- ابن الجوزی، الحُمقی و المغفّلین، ص 46.
23- حمزة الاصفهانی، حدوث التصحیف، برگ شماره 4.
24- همان.
25- حمزة الاصفهانی، حدوث التصحیف، برگ شماره 18. چنین متنی از التصحیف و التحریف عسکری نیز نقل شده است.
26- نک: بقره (2)، بخشی از آیه 41. [قرائت عمومی: وَ لا تَکُونُوا اَوَّلَ کافِرٍ بِه وَ لا تَشتَرُوا].
27- ابن خالویه، المختصر من کتاب البدیع [مختصر البدیع]، ص 4.
28- نک: نحل (16)، بخشی از آیه 103.
29- الکرمانی، شواذالقراءة، ص 26.
30- نک: بقره (2)، بخشی از آیه ی 71. [لا شِیَ^َ فیها= (ماده گاو) بی نقص است.].
31- شواذ القراءة، ص 28.
32- نک: بقره (2)، بخشی از آیه ی 85. [اُساری جمع اسیر است].
33- شواذ القراءة، ص 28.
34- نک: بقره (2)، بخشی از آیه ی 196. [... تا قربانی به قربانگاه نرسیده سر خود را متراشید].
35- شواذ القراءة، ص 37 و ابوحیّان، البحر المحیط، ج2، ص 75.
36- نساء (4)، بخشی از آیه ی 103.
37- الکرمانی، شواذ القراءة، ص 64.
38- نک: انعام (6)، بخشی از آیه ی 41. [بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ . بلکه تنها او را میخوانید و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور میگرداند و آنچه را شریک [او] میگردانید، فراموش میکنید.].
39- شواذ القراءة، ص 76.
40- نک: اعراف (7)، بخشی از آیه ی 57 [اِلا نَکِدّا= جز اندک و بی فایده].
41- شواذ القراءة، ص 87.
42- نک: ابراهیم (14)، بخشی از آیه ی 28. [... نِعمَتَ...].
43- شواذ القراءة، ص 127.
44- نک: کهف (18)، بخشی از آیه 78. [... فِراقُ بَینی وَ بَینِک].
45- شواذ القراءة، ص 143.
منبع مقاله: شاهین، دکتر عبدالصّبور؛ (1381)، تاریخ قرآن، ترجمهی: دکتر سیّدحسین سیّدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم.