وقف از ديدگاه مباني اسلامي
مقدمه
1ـ معناي وقف از نظر عالمان و دانشيان لغت.
2ـ معناي وقف در احاديث.
3ـ معناي اصطلاحي وقف از نظر فقهاي جامعه اسلامي.
4ـ معناي وقف در اصطلاح قانون مدني.
5ـ انگيزه براي وقف.
6ـ سير تاريخي وقف.
7ـ مشروعيت وقف.
8ـ دلائل مشروعيت اصل وقف.
9ـ اقسام وقف.
10ـ موارد وقف.
11ـ اثر اجتماعي وقف.
12ـ نظارت بر وقف.
13ـ شرايط متولي.
14ـ نظارت حاکم شرع بر وقف.
معناي لغوي وقف
احمد فيّومي ميگويد: وقفت الدّار وقفا؛ حبستها فيسبيلاللّه(1) خانه را وقف کردهام وقفکردني؛ حبسنمودم آن را در راه خدا.
ابنمنظور مصري ميگويد: وقف الارض علي المساکين... وقفا؛ حبسها(2) بر مساکين و مستمندان زمين را وقف کرد؛ يعني حبس کرد آن زمين را.
در المنجد آمده: وقف الدار، حبسها في سبيلاللّه «وقف نمودن خانه، حبس آن در راه خداست»
دهخدا در لغتنامه ميگويد:
«ايستادن: وقفکردن چيزي را بر مساکين براي خدا.»
معناي وقف در احاديث
رهاکردن منفعت.
معناي وقف در اصطلاح فقهاي اماميه
وقف در اصطلاح فقهاي اماميه عبارت از حبسنمودن عين ملک و مصرفکردن منافع آن در راه خداست.
شيخ طوسي ميفرمايد: «فالوقف تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة (5) وقف نگهداشتن اصل و ملک و جاريساختن منفعت است.
شهيد اول ميگويد: هو تحبيس الاصل واطلاق المنفعة (6)وقف، نگهداشتن اصل و رهاکردن منفعت است.
محقق حلي ميگويد: وقف عقدي است که ثمره آن حبس اصل و رهاکردن منفعت است (7)نظير همين معنا را صاحب جواهر برگزيده است.
معناي وقف در اصطلاح قانون مدني
يادآوري
انگيزه وقف
سير تاريخي وقف
رسول خدا (ص) خود زميني داشت و آن را در راه خدا وقف کرد و اصحاب و ياران او در اين زمينه از او پيروي نمودهاند.
ابنهشام ميگويد: نخستين صدقه موقوفه در اسلام زمينهاي مخيريق است که آنها با وصيت در اختيار رسول خدا قرار داد و پيامبر آنها را وقف کرد(9).
شرح اين جريان بدينقرار است که مخيريق از عالمان بزرگ اهل کتاب در مدينه و داراي ثروت فراوان بود و پيامبر را بسيار دوست ميداشت، از اينرو در روز شنبهاي به يهوديان گفت: شما ميدانيد که ياريدادن حضرت محمد (ص) حق است و بايد او را ياري کنيد، آنان گفتند: امروز روز شنبه است (که کاري نبايد انجام داد) او گفت: شما شنبهاي نداريد، سپس اسلحه خود را به دوش گرفت و به طرف احد براي ياري پيامبر روي نهاد، قبل از حرکت وصيت او به قومش اين بود که اگر کشته شوم تمام اموالم از آنِ محمد (ص) است که عمل کند در آن مال بدانچه خدا راضي است، وقتي کار جنگ در احد شروع شد، با دشمنان رسول خدا جنگيد و کشته شد (و به شرف شهادت نائل آمد) و رسول خدا اموال او را پذيرفت و آنها را در مدينه صدقه قرار داد.
روايت شده است که حضرت فاطمه (س) باغستان خود را در مدينه وقف کرد(10).
در وقفنامه حضرت امير آمده است: علي عبداللّه اميرمؤمنان، دو مزرعه ابينيزر و بغيبغه را براي فقراي مدينه و ابنسبيل صدقه قرار داد تا خداوند روز قيامت چهره او را از حرارت آتش مصون دارد، پس فروخته و بخشيده نميشود تا به دست وارث هستي برسد.
در تاريخ آمده است که قطعه زميني از اراضي خيبر به عمر رسيد، در اينباره از رسول خدا کسب تکليف کرد، پيامبر به او فرمود: ميتوانيد اصل آن را صدقه بدهيد تا فروخته و بخشيده نشود و به ارث منتقل نگردد و عمر به دستور رسول خدا عمل کرد و منافع آن را براي فقرا و بردگان فيسبيلاللّه و ابناء سبيل قرار داد(11).
و روايت شده است که «لم يکن من اصحابه ذومقدرة الاّ وقف وقفا»(12).کسي از صحابه نبود که داراي توانايي مالي باشد، مگر اينکه مقداري از آن را وقف کرد و جز اينها روايات ديگري وجود دارد که بيان آنها از حوصله مقال خارج است(13).
بلي در صدر اسلام، تعداد موقوفات بسيار نبوده، ولي به تدريج با فتوحات اسلامي و گسترش سرزمينهاي اسلامي و يا بهترشدن وضع مسلمانان از نظر مالي، به همان ميزان موقوفات آنها هم از جهت کمي و کيفي گسترش پيدا نمود. در زمان حکومت عباسيان تقريبا در کشورهاي اسلامي آن روز، از راه موقوفات و صدقات مقداري از منابع عامه تأمين ميشد.
مشروعيت وقف
دلائل مشروعيت اصل وقف
اول ـ آياتي چون:
1ـ اطلاق آيه لن تنالوا البرّ، حتي تنفقوا ممّا تحبّون(14)
در اين آيه و آيههاي بعدي خداوند بر انفاق تأکيد کرده است که يکي از مصاديق آن، وقفکردن است.
2ـ آيه وما تقدموا لاَِنفسکم من خير تجدوه عنداللّه هو خيرا واعظم اجرا(15).
3ـ آيه ليس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البرّ من آمن باللّه واليوم الآخر والملائکة والکتاب والنبيين وآتي المال علي حبّه ذويالقربي واليتامي والمساکين وابن السبيل والسائلين وفي الرقاب...(16).
يادآوري
واضح و روشن درباره وقف وارد نشده است؛ بلکه آياتي در آن آمده که انسانها را به انجام خيرات، ترغيب و تحريص مينمايد که ميتوان وقف را از مصاديق خيرات قرار داد.
دوم ـ رواياتي که شرايط تحقق وقف و غير اينها را بيان ميکند؛ مانند: لا وقف الا في ملک، والوقف بحسب ما يوقفها اهلها انشاءاللّه(17). و مانند اين روايات، که نيازي به بيان آنها نيست(18).
سوم ـ روايات ديگري که از رسول خدا و امامان و غير آنها نقل شده است:
پيامبر فرمود: اذا مات بن آدم انقطع عمله الا من ثلاثه؛ صدقة جارية او علمٌ ينتفع به او ولدٌ صالح يدعوا له(19).
زماني که فرزند آدم بميرد پرونده عمل او بسته ميشود مگر از سهچيز؛ صدقه جاريه، علم مفيد و فرزند صالحي که براي او دعا کند.
امام صادق (ع) فرمود: ليس يتّبع الرجل بعد موته الا ثلاث خصال؛ صدقة اجراها في حياته تجري بعد موته الي يوم القيامة، موقوفة لاتورث او سُنّة هدي سَنّها فکان يعمل بها وعمل بها من بعده او ولد صالح يستغفر له(20).
بعد از مرگ به انسان چيزي بستگي ندارد مگر سه خصلت؛ صدقهاي که در زمان حياتش جاري ساخت و بعد از حياتش نيز تا روز قيامت جريان دارد؛ موقوفهاي که قابل ارثبردن نباشد يا روش درستي که برقرار کرد آن را و خود او بعد از او و ديگران به آن عمل کرده باشند و فرزند خوبي که براي او طلب آمرزش نمايد.
و فرمود: ستة تلحق المؤمن بعد وفاتة؛ ولد يستغفر له ومصحف يخلفه و غرس يغرسه و بئريحفره وصدقة يجريها و سُنّة يؤخدبها من بعده»(21).
شش چيز است که بعد از مردن انسان به او ميپيوندد؛ فرزندي که براي او استغفار نمايد و مصحفي که از خود به يادگار گذارد و درختي که کاشته باشد و چاهي که حفر کرده باشد و صدقهاي که جاري نموده و روش نيکويي که بعد از او به آن عمل شود. وقف نيز از صدقات جاريه محسوب ميشود؛ همانگونه که شهيد اول آن را از آنها محسوب داشته است.
چهارم ـ عمل رسول خدا و امامان ـ عليهمالسلام ـ و اصحاب و ياران رسول خدا که بيان شد.
اقسام وقف
وقف عام
وقف خاص
وقف انتفاع
وقف منفعت
موارد وقف
نقش وقف در گسترش مالکيت
نظارت بر وقف
نظر فقهاي شيعه
1ـ حق نظارت از آن حاکم است؛ زيرا مال از ملک مالک خارج و در ملک خداوند وارد شده است.
2ـ حق نظارت از آن موقوفٌعليهم است؛ چون مال به ملکيت آنها انتقال يافته است(23).
محقق حلي در فرض مسأله سه نظريه را مطرح کرده است:
1ـ حق نظارت براي واقف است؛ زيرا تا زماني که اين حق را براي ديگري قرار نداده باشد براي او باقي خواهد بود. محقق حلي اين نظر را با قيد احتمال بيان کرده است.
2ـ اين حق، براي موقوفٌعليهم است؛ زيرا منفعت موقوفه از آنِ آنان است.
3ـ حق نظارت براي حاکم است(24)
شهيدين ميگويند در وقف عام حق نظارت از آنِ حاکم شرع است و در وقف خاص با موقوفٌعليهم(25).
آيتاللّه طباطبائي ميگويد: حق نظارت در فرض مسأله با موقوفٌعليهم است(26).
مرحوم يزدي ميگويد: حق نظارت با حاکم است؛ چه در وقف عام و چه در وقف خاص، مگر اينکه در برخي اوقاف، مانند وقف درخت و چاه آب و امثال اينها براي استفاده عابرين که نيازي به اذن حاکم يا غيرحاکم ندارند(27).
امام راحل (ره) سرپرستي وقف را در اوقاف عامه و نيز در اوقاف خاصه ـ در آنچه راجع به مصلحت وقف و مراعات بطون
ميباشد ـ از آنِ حاکم ميداند؛ اما آنچه را راجع به منفعتبردن از اوقاف خاصه است و اصلاحات جزئي آنها را که تحصيل منفعت بر آن اصلاحات منوط است، از آنِ موقوفٌعليهم ميداند(28).
نظر عالمان اهل سنت
عالمان مالکيه و حنبليه بر اين اعتقادند که در صورت محدودبودن موقوفٌعليهم، ولايت بر وقف از آنِ ايشان است و در غير اينصورت از آنِ حاکم است(30).
عالمان شافعيه سه نظريه را مطرح کردهاند:
1ـ نظارت به واقف بازميگردد.
2ـ براي موقوفعليهم است؛ زيرا منفعت براي آنان است و نظارت نيز متعلق به آنان خواهد بود.
3ـ سرپرستي براي حاکم است(31).
شرايط متولي
2ـ عقل، پس تولّي ديوانه صحيح نميباشد.
3ـ رشد به حدي که بتواند مصالح و مفاسد را تشخيص دهد.
4ـ امانت، پس توليت خيانتکار صحيح نميباشد.
در اعتبار شرايط يادشده در متولي، بين عالمان جامعه اسلامي اختلافي نيست؛ اما در اعتبار و اشتراط عدالت اختلاف هست.
امام راحل (ره) آن را شرط عقل نميداند و تنها امانت و کفايت را براي متولّي شرط ميداند(32).
ملا احمد نراقي آن را شرط ميداند(33). و نيز شهيد ثاني(34).
علامه ميفرمايد:اگر واقف توليت را براي خود قرار دهد به او تفويض ميشود؛ چه عادل باشد و چه عادل نباشد، و اگر براي ديگري قرار دهد و بداند که او داراي فسق است بايد توليت را به ديگري واگذار کند؛ و در صورتي که عادل نباشد، حکم آنجايي را پيدا ميکند که براي وقف متولي معيّن نکرده باشد، در اينصورت کساني ميتوانند توليت موقوفه را تصدي کنند که صلاحيت داشته باشند و صلاحيت تولي وقف به دو چيز تحقق مييابد: يکي امانت و ديگري مديريت براي تصرّف و اداره موقوفه بهگونه شايسته(35).
شافعيان عدالت را از شرايط متولّي ميدانند،(36) ولي حنفيان و مالکيان و حنبليان نميدانند و تنها بلوغ عقل و رشد و امانتداري را از شرايط او ميشمارند.
نظارت حاکم بر وقف
1ـ نظارت بر حسن اجراي وقف و مفاد وقفنامهها، و اين اختيار براي حاکم نقش سازندهاي در حفظ اموال موقوفه و جلوگيري از سوءاستفاده متوليان دارد، و اين نظارت، تضميني است براي اهل وقف تا با خاطري آسوده به وقف اموال خود بپردازند.
2ـ نظارت بر اوقافي که ناظر نداشته و يا داشته، ولي از عدالت ساقط شده باشد.
3ـ نظارت و اداره موقوفات عامي که فاقد متولي يا مجهولالتوليه باشند و نيز موقوفات خاص؛ در صورتيکه مصلحت وقف آن را داشته باشد.
4ـ حاکم اسلامي ميتواند بهگونهاي موقوفات عمومي را سازماندهي کند که به عنوان يک منبع مالي بتوان از آنها براي ازبينبردن فقر و محروميت و تأمين بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و تبليغات اسلامي و تأمين عدالت اجتماعي استفاده کرد.
پی نوشت:
1- مصباح المنير، ج2، ص391.
2- لسان العرب، ج9، ص359.
3- مستدرک، ج2، باب2، کتابالوقف و الصدقات.
4- مجمعالبحرين، ج5، لغت وقف.
5- المبسوط، باب وقف.
6- لمعه، باب وقف.
7- شرايعالاسلام، باب وقف.
8- تاريخ زندگي روستائيان، 1/ 33.
9- سيره نبوي، ج2، ص164.
10- فروع کافي، ج7، کتاب الوصايا، باب الصدقات، پيامبر (ص) و فاطمه و امامان و وصاياي آنها، حديث5؛ عوالي اللئالي، ج3، باب وقف.
11- مقدمه بر فرهنگ وقف، ص140.
12- فروع کافي، ج7، باب مايلحق الميت بعد موته.
13- براي تفصيل بيشتر رجوع کنيد به تهذيب الاحکام، ج9، بابالوقف والصدقات؛ من لايحضره الفقيه، ج4، بابالوقف والصدقه؛ فروع کافي، ج7، کتابالوصايا.
14- آلعمران، 92.
15- المزمل، 20.
16- البقره، 77.
17- فروع کافي، ج7، کتاب الوصايا، باب ما يجوز منالوقف والصدقة و... حديث34.
18- من لا يحضرهالفقيه، بابالوقف والصدقة، حديث1.
19- صحيح مسلم، جلد5، صفحه73؛ جامعالصغير سيوطي به نقل از صحيح بخاري.
20- فروع کافي، ج7، کتابالوصايا، باب ما يلحقالميت بعد موته، حديث2، با کمي تفاوت در بعضي الفاظ آن.
21- همان، حديث 5.
22- جامعه توحيد اسلام و عدالت اجتماعي، ترجمه سيدمحمد حيدري، ص260.
23- المبسوط، کتابالوقوف والصدقات.
24- شرايعالاسلام، ج3، ص245.
25- شرح لمعه، ج3، ص177.
26- رياضالمسائل، ج3، ص19.
27- ملحقات عروه، ج2، ص277.
28- تحريرالوسيله، ج2، ص75.
29- الفقه علي المذاهب الخمسه، ص608.
30- الفقه علي المذاهب الخمسه، ص608.
31- موسوعة الفقه الاسلامي ج10، ص362.
32- تحرير الوسيله، ج2، ص73.
33- مستند الشيعه، کتاب وقف.
34- شرح لمعه، ج3، ص177.
35- تذکرة الفقهاء، ج2، ص460.
36- مغني المحتاج، ج2، ص392.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله