اگر قراری داشتند عدول نمیکردند
خانم فریده مصطفوی (دختر امام):
امام نظم خاصی داشتند. کارهایشان در ساعتهایی معین انجام میشد یعنی خیلی دقیق بودند که در ساعت معین غذا بخورند، در ساعت معین بخوابند و رأس ساعتی خاص بلند بشوند. اگر کاری داشتند یا با کسی قرار میگذاشتند، از آن هیچ عدول نمیکردند. یک راز موفقیت امام در این بود که در همهی امور، نظم داشتند و از جوانی به نظافت و منظم بودن معروف بودند. آن قدر دقیق و منظم بودند که واقعاً وقتی بنا بود ساعت معینی برای ناهار بیایند، اگر پنج دقیقه دیر میشد همهی اهل خانه نگران میشدند که آقا چرا چند دقیقه دیر کردهاند. یعنی همه بیاختیار به سوی اتاق آقا کشیده میشدیم و میدیدیم مثلاً حاج احمد آقا رسیده و سؤالی از ایشان کرده و این باعث شده که آقا دیر برسند. (1)هر چیز در جای خود
آقای دکتر محمود بروجردی (داماد امام):
گاهی به اتاق امام میرفتم با اینکه انباشته از کتاب و کاغذ و یادداشت بود، مع ذالک هر کاغذ یا یادداشتی را میخواستند فوراً پیدا میکردند برای اینکه تمام آنها با نظم و در جای مخصوص به خود بود. (2)خیلی مرتب بودند
خانم صدیقه مصطفوی (دختر امام):
امام خیلی زیاد مرتب بودند، خیلی زیاد؛ یعنی از آن ساعت صبح که از خواب بیدار میشدند، هیچ نوع کارشان بدون برنامه نبود. از آن ساعت اول صبح تمام کارهایشان روی برنامه بود. بدون برنامه هیچ وقت زندگی نکردند. سر ساعت، مطالعهشان بود. سر ساعت، استراحت داشتند، سر ساعت، خوابشان بود. سر ساعت، رادیو گوش میکردند. و تمام کارهایشان، حتی عبادتشان سر ساعت بود، ما میدانستیم الآن چه ساعتی است باید برویم پیش آقا، خودمان را مهیا میکردیم که الآن ساعت استراحت آقاست، برویم آقا را ببینیم وگرنه وقتی ساعت عبادت بود، نمیتوانستیم برویم، اگر وقت مطالعه و درس بود نمیتوانستیم برویم، اگر ساعت کارهای دیگری بود؛ مثلاً زمان مطالعهی گزارشهای مملکتی بود نمیتوانستیم برویم، فقط در ساعت استراحتشان - که در این موقع یک ربع یا بیست دقیقه قدم میزدند، و به این کار هم خیلی مقید بودند - خدمتشان میرسیدیم. امام هر روز نیم ساعت صبح، نیم ساعت عصر، قدم میزدند و ما در موقع قدم زدن ایشان و در زمان استراحتشان میتوانستیم و از آقا استفاده کنیم، صحبتی بکنیم، سئوالی بکنیم، یک جوابی بشنویم، یک احوالی بپرسیم. (3)خدا به ما نعمتی داد
حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی:
وقتی امام خبر شهادت مرحوم حاج سید مصطفی را شنیدند، هیچگونه ناراحتی و نگرانی در چهرهی ایشان دیده نشد و حتی آنطور که برادرمان حاج سید احمد آقا تعریف میکردند، امام گفتند: «خدا به ما نعمتی داد و حالا گرفت.»ایشان خیلی قاطعانه در مقابل این فاجعه بزرگ و مصیبت کمرشکن ایستادگی کردند و در برنامه درس و نماز و مطالعاتشان کوچکترین تغییری به وجود نیامد. حتی برادرمان حاج سید احمد آقا میگفتند امام مشغول مطالعه کتابی بودند که من فکر کردم با این ضایعهای که امروز به وجود آمده و امام یک چنین فرزند عزیزی را از دست دادهاند خواه ناخواه نمیتوانند درس مطالعه کنند و شاید برای اینکه خودشان را سرگرم کنند کتابی را جلوی خودشان گذاشتهاند، اما بعد که دقت کردم روی نشانی که بر روی کتاب گذاشتند دیدم در یک روز حدود سیصد صفحه از آن کتاب را مطالعه کرده بودند. (4)
میتوانم فکر نکنم
خانم فاطمه طباطبائی:
امام در برابر اصرار ما که از ایشان میخواستیم از خاطرات زندان و ترکیه برایمان تعریف کنند منظماً هر شب فقط ده دقیقه تعریف میکردند و نه بیشتر، چرا که این مدت زمان را به این کار اختصاص داده بودند و بعد به رختخواب میرفتند و میفرمودند: «اگر چه خوابم نمیبرد اما ساعت خواب است.» من میگفتم: «توی رختخواب که بیدار هستید بالأخره فکر و اینها هم به سویتان میآید پس برایمان تعریف کنید» ایشان میگفتند: «نه، میتوانم فکر نکنم» میگفتم: «اگر نیم ساعت در رختخواب میغلطید، خوابتان هم نمیبرد فکر هم نمیکنید؟» میگفتند: «میتوانم فکر نکنم.» من تا آن موقع عظمت آن حرف را نفهمیدم که چگونه میشود تسلط انسان بر نفسش به حدّی باشد که حتی بتواند فکر هم نکند. (5)تغییری در برنامه روزانه خود ندادند
حجت الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی:
در اواخر جنگ که برای مدتی تهران مورد تهاجم موشکی دشمن قرار گرفت، روزانه گاهی بیش از ده موشک به تهران اصابت میکرد و تعداد زیادی از آنها یک خط منحنی را در شعاعی نزدیک به جماران تشکیل میدادند. اکثر ساکنان تهران و شمیران به شهرهای امن پناه برده بودند. امام علیرغم اصرار فراوان برای جابجایی و حداقل استفاده از پناهگاه به هیچوجه در محل اقامت و در انجام کارها و برنامههای روزانهشان کمترین تغییری ندادند. (6)نظم امام باورنکردنی است
خانم زهرا مصطفوی:
نظم امام باور نکردنی است؛ یعنی تا خود آدم نبیند باور نمیکند؛ مثلاً اگر عصر باشد و به ایشان بگوییم چاپ میل دارید بیاوریم، ایشان به ساعتشان نگاه میکنند و میگویند یک چند لحظهای مانده یعنی چند ثانیه! ایشان چنین نظمی دارند که اگر درست یک و ده دقیقه بعدازظهر در را باز نکنند و به طرف اندرون نیایند همه دلواپس میشوند؛ به خاطر اینکه کارشان طوری تنظیم شده است که رأس ساعت یک و ده دقیقه در را باز میکنند و میآیند برای ناهار. سر ساعت و یا بهتر بگویم سر دقیقه به رختخواب میروند، سر دقیقه احیاناً غذا میخورند و سر دقیقه بیدار میشوند، ایشان روزی سه بار قدم میزنند، هر بار بیست دقیقه، و اگر وقت تمام نشده باشد، سه تا قدم بیشتر راه میروند، برمیگردند و داخل میشوند، چون معتقد هستند به اندازه آن سه قدم زود بوده مثلاً برای داخل شدنشان! نظم ایشان چیز غریبی است و همیشه بوده، یعنی از دوره جوانیشان. اتفاقاً من چند روز پیش برخورد کردم با یک مسألهای که دیگر دیدم خیلی ایشان انگار دقت دارند، گفتم: «شما مثل اینکه نظم را زیاد کردید، دیگر دقتتان خیلی شده»، امام خیلی جدی گفتند: «نخیر همیشه این طور بوده!»ایشان این طور نیستند که بفرض اینکه من الآن وارد شدم چون دخترشان هستم، حالا بنشینم به صحبت، این در کار نیست، با یک سلام وارد میشویم و مینشینیم چون ایشان یا رادیو گوش میکنند یا تلویزیون نگاه میکنند، یا نامههای رسیده را میخوانند، یا اخبار رسیده را مطالعه میکنند. یک دقیقه امام بیکار نیستند، حتی در حمام رادیو همراهشان است و یا هنگام وضو گرفتن رادیو روی دوششان است، گاهی چون خیلی دقیق هستند نسبت به جواب مسأله، اگر ما مسألهای (سؤالی) داشته باشیم و اگر تلویزیون برنامه خیلی مهمی نداشته باشد، آن را خاموش میکنند و میآیند و ما باید در چند لحظه مطالب را جور کنیم و مطرح کنیم و جواب بگیریم. آن هم به خاطر اینکه وقت تلف نشود. من میتوانم با اطمینان بگویم که ایشان اصلاً وقت تلف شده ندارند. (7)
ورزش را رها نمیکردند
خانم زهرا مصطفوی:
شبی امام دراز کشیده بودند و داشتند طبق برنامه، ورزش و نرمش انجام میدادند. از تلویزیون هم برنامهای پخش میشد که امام به آن نگاه میکردند. از بالای سرشان که نگاه کردم دیدم در عین اینکه دارند حرکات نرمششان را میشمارند، به تلویزیون هم نگاه میکنند. برنامه ایشان اینگونه نبود که در این مواقع به خاطر دیدن تلویزیون، برنامه ورزش را رها کنند. ایشان طبق برنامه چون زمان، زمان نرمش بود این کار را دنبال میکردند. (8)هر مرتبه نیم ساعت قدم میزدند
آقای سید رحیم میریان:
امام روزی سه مرتبه و هربار حدد نیم ساعت قدم میزدند این اوقات عبارت بودند از صبحها ساعت هفت تا هفت و نیم و نه تا نه و نیم و بعدازظهرها ساعت چهار تا چهار و نیم. (9)راه رفتن ایشان با ذکر تنظیم میشد
آیت الله توسلی:
اما در طول زندگی خود غیر از برنامهی ذکرهایی که داشتند، سه بار قرآن میخواندند. ذکرهای ایشان با برنامهی راه رفتنشان تنظیم شده بود و مثلاً اگر میخواستند نیم ساعت راه بروند، این نیم ساعت را به ذکر گفتن مشغول بودند و هنگامی که ذکرشان تمام میشد، از راه رفتن نیز باز میایستادند. یعنی نیم ساعت راه رفتن ایشان با ساعت تنظیم نمیشد بلکه با ذکرهایشان تنظیم میشد. (10)نظم حتی در سلول انفرادی
آقای دکتر محمود بروجردی:
وقتی پس از دستگیری امام در شب پانزده خرداد ایشان را به تهران بردند مدت نوزده روز آقا را در یک محلی نگه داشتند. سپس به مدت 24 ساعت به یک سلول انفرادی بردند. خود امام میفرمودند: طول آن سال چهار قدم و نیم بود و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزهام در آنجا قدم میزدم. (11)ساعت قدم زدن دیر شد
آیت الله خامنهای:
ما جلسهای خدمت ایشان داشتیم نشسته بودیم. بحث ما طول کشید. زیاد صحبت کردیم، وسط صحبت، امام یک وقت به ساعت نگاه کردند، فرمودند که ساعت قدم زدن دیر شد. رأس ساعتی که پزشکان به ایشان میگفتند باید قدم بزنید ایشان بلند میشدند و قدم میزدند. (12)من هم کار خودم را میکنم
حجت الاسلام و المسلمین نصرالله شاه آبادی:
یک بار مرحوم آقای اشراقی تعریف میکردند: «گفتم آقا! پلیس فرانسه ناراحت است. آنها این واهمه را دارند که مبادا در هنگام قدم زدن نتوانند امنیت شما را تأمین کنند.»اما امام فرمودند:
آنها به وظیفهی خود عمل کنند. من هم کار خودم را میکنم.
بالأخره هم پلیس فرانسه مجبور شد که بر تعداد نگهبانها و مراقبان بیفزاید. و امام هم دست از برنامهی روزانهی قدم زدن خود برنداشتند و تا آخرین روز حیات خود نیز آن را ادامه دادند. حال آنکه من، که پزشک مستقیماً دستور داده بود که پیادهروی داشته باشم، تنها برای مدتی این برنامه را رعایت کردم. اما امام به محض اینکه تشخیص دادند که این برنامه، عمل مفیدی است، آن را انجام دادند و پیگیری کردند. (13)
نظم چهارده ساله در زیارت
حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی رودباری:
رسم امام در طی اقامت در نجف آن بود که شبها ساعت دو و نیم پس از مغرب و در این سنوات اخیر ساعت دو از شب گذشته از اندرون به بیرونی تشریف میآوردند و طلاب و مردم را به حضور میپذیرفتند و سپس در ساعت سه از شب به حرم مطهر امیرالمؤمنین مشرف میشدند و زیارت امین الله را ایستاده و زیارت جامعه را نشسته میخواندند و بعد از نماز زیارت به منزل مراجعت میفرمودند. این برنامه آقا در تمام چهارده سال سکونتشان در نجف بود به استثنای شبهای شنبه در فصل تابستان که وقت شستشوی حرم و رواقها بعد از نماز مغرب و عشاء بود امام در این شب به حرم مشرف نمیشدند. (14)نظم اتوماتیک و خودکار در برنامهها
حجت الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی:
انسان میتواند زندگی خود را از روی ساعات کار امام تنظیم کند.اهل منزل امام زندگی ایشان را به صورت یک ساعت اتوماتیک و خودکار درک کردهاند و لذا دستورالعمل کارشان را از روی کار امام میزان میکنند. دقیقاً میدانند که امام چه ساعتی میخوابند، چه ساعتی بیدار میشوند، کی باید چای بخورند، چه زمانی برای ملاقات بیرون میآیند.
امام در نجف که بودند طلاب ساعتهای خود را از روی کار امام تنظیم میکردند آنها دقیقاً میدانستند که امام چه ساعتی به حرم رفته و یا در چه ساعتی به درس حاضر میشوند. (15)
اجازه میدهید؟
خانم زهرا مصطفوی:
امام نظمشان این طور نیست که هر وقت بخواهند قرآن بخوانند. ایشان دقیقاً و سر ساعت در زمانهای مختلف - روزی هفت مرتبه - قرآن میخوانند و کتاب دعا و ادعیههایی مثل کمیل و اینها را هم دقیقاً میخوانند. کاری هم ندارند که کی آمده و چه کسی میهمان است و یا کسی در اتاق هست یا نیست. فقط خیلی که بخواهند محبت کنند میگویند «اجازه میدهید؟» و ما هم میگوییم: «خواهش میکنیم، ما هم میشنویم و استفاده میبریم.» (16)به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند
آیت الله حسین نوری:
امام در یکی از تابستانها که در تهران بودند، در نماز جماعت آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت میکردند. آقای رفیعی در مسجد جمعه تهران برای نماز مغرب و عشاء اقامه جماعت مینمودند. اما منظم نمیآمدند. یک روز که آقای رفیعی دیر کردند امام بلند شدند و به مردمی که در آن نماز جماعت شرکت کرده بودند، گفتند «بیایید با هم به آقا بگوییم مرتب بیایید. این جوری که ایشان غیر مرتب میآیند وقت بسیاری از مردم ضایع میشود. همه جا هم به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند.»بعد از آن آقای رفیعی تشریف آوردند و شروع کردند به نماز. نماز که خوانده شد، یک نفر به آقا گفت: یک سید جوانی به مردم گفت که به آقا بگوییم مرتب بیاید، ایشان تقریباً به نامرتب آمدن شما اعتراض داشت. آقای رفیعی فرمودند: «آن سید کی بود؟» آن شخص امام را که آن طرف نماز میخواندند نشان داد. همین که چشم آقای رفیعی به امام افتاد، فرمودند: «ایشان حاج آقا روح الله هستند مردی هستند بسیار فاضل و وارسته و بسیار با تقوی و منظم و مهذب. حق با ایشان است! اگر یک وقت من دیر آمدم، ایشان را جلو بیندازید تا به جای من نماز بخواند.» (17)
موقع تفریح باید تفریح کنی
خانم زهرا مصطفوی:
امام وقتی میبینند من روزهای تعطیل مشغول هستم، میگویند: «به جایی نمیرسید چون باید موقع تفریح، تفریح کنی.» این مسأله را به پسر من جدی میگویند. و این نقل قول از خود امام است چون در حضور من مکرر به پسر من میگفتند: «من نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت درسم را برای تفریح گذاشتم.» یعنی هر وقتی را برای چیز خاصی قرار میدادند و به پسر من هم این نصیحت را میکنند که تفریح داشته باش، اگر نداشته باشی نمیتوانی خودت را برای تحصیل آماده کنی. (18)در ساعت تفریح درس نخوانید
خانم عاطفه اشراقی (نوه امام):
به یاد دارم که امام همیشه میگفتند که در ساعت تفریح، درس نخوانید و در ساعت درس خواندن، تفریح نکنید. هر کدام در جای خود. همچنین میگفتند که از زمان کودکی به یاد دارند که خودشان هیچ وقت ساعت این دو را با هم عوض نکردهاند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. (19)گناه دیگر تو بینظمی است
خانم زهرا اشراقی (نوه امام):
روزی از دانشگاه به خانه آمدم و در حالی که سر و وضع مرتبی نداشتم مستقیماً خدمت امام رفتم. هم لباسم سیاه بود و هم کفشهایم خاکی. امام همان طور که در حیاط قدم میزدند، اخمی کردند و از من پرسیدند: «چرا با این قیافه به دانشگاه میروی؟» من به شوخی گفتم: «در دانشگاه جمهوری اسلامیتان با وضعی بهتر از این نمیشود رفت.» امام گفتند: تو دو گناه کردی. یکی اینکه ریاکار هستی و میخواهی بگویی که من آن قدر استطاعت مالی ندارم که یک جفت کفش بخرم؛ گناه دیگر تو بینظمی است که خلاف شرع و قانون اسلامی است.» من گفتم: «اگر بخواهم با سر و وضع مرتبتری به دانشگاه بروم شاید از من ایراد بگیرند.» امام فرمودند: «اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی.» (20)پینوشتها:
1. همان.
2. همان، ص 7.
3. همان.
4. همان، ص 9.
5. همان، ص 14.
6. همان، ص 15.
7. همان.
8. همان، ص 16.
9. همان، ص 17.
10. همان.
11. همان، ص 18.
12. همان، ص 21.
13. همان، ص 22.
14. همان، ص 25.
15. همان، ص 26.
16. همان، ص 28.
17. همان، ص 30.
18. همان، ص 31.
19. همان.
20. همان، ص 34.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: نظم و قانونگرایی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم