انديشمندان مسلمان و قرائت اسلامى از جهانى شدن
نويسنده: سيد عبدالقيوم سجادى
هرچند جهانى شدن از مقولههاى مهم و مطرح در مجامع علمى و آكادميك جهان اسلام است، اما تا كنون جهان اسلام فاقد پاسخى يكدستبه اين مقوله بوده است. متفكران مسلمان هر كدام از زواياى متفاوت به طرح و بررسى اين مقوله پرداختهاند. در مجموع مىتوان اين ديدگاهها را در دو طبقه كلان جاى داد:
1. ديدگاهى كه جهانى شدن را در چارچوب يك «پروژه غربى» تعريف كرده، بر ضرورت مقابله با آن تاكيد مىكند;
2. نظرياتى كه در چارچوب خوشبينانه طرح مىگردد و جهانى شدن را يك «پروسه طبيعى» تلقى مىنمايند. نگرش دوم اساسا به ضرورت مواجهه منفى و يا مقابله با فرايند جهانىشدن اعتقاد ندارد; در حالى كه نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مىكند و بيشترين نقطه تمركز بحث را روى مكانيزمهاى ممكن براى مقابل قرار مىدهد. به نظر اينان به دليل اقتضاى فرهنگ جهانى شدن كه عمدتا با جهانشمول نمودن فرهنگ ليبراليسم همراه است، حفظ هويت و فرهنگ دينى ضرورت مقاومت در برابر اين مقوله را مطرح مىكند. اما اين كه آيا اين مقابله در حوزه بيرون از جهانىشدن و فاصله گرفتن از آن مىتواند كارآمد باشد يا با ورود در گردونه جهانىشدن، موضوعى است كه با نقد و بررسى جدى روبرو است. برخى از نويسندگان امكان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهانى شدن را منتفى دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزينه زمانى و مالى بدون دستاورد مشخصى مىنامند. مىگويند: اگر ما روند جهانى شدن را بپذيريم، شايد راه فرارى در آن نباشد; چون ما در جايگاه يك عضو نسبتا قابل توجه در نظام بينالملل بايد در فرايند جهانى شدن تاثير گذاريم. بايد بپذيريم كه اين فرايند، يك استراتژيك بينالمللى است و مقاومت كردن در مقابل آن، سودى ندارد.
در اينجا توصيه به برخورد عقلانى و آرام با جهانى شدن است; زيرا با نگرش ستيزهجويانه، دو هزينه را بايد پرداخت:
1. هزينه كمرنگ كردن استراتژىهاى جهانى شدن; 2. هزينه تقويت ارزشهاى خودى. ولى اگر برنامه جهانىشدن را كه در حقيقت همان نظام بينالمللى استبپذيريم و با شيوه مسالمتآميز با آن برخورد كنيم، مىتوانيم ارزشها و دين خود را حفظ كنيم; زيرا جهانى شدن با دين ما سروكار ندارد; بلكه فرآيندى است كه با انديشهها و رفتارهايى مىجنگد كه مغاير منافع جهانىشدن است. (1)
اما اين تنها يك بعد قضيه است. در مقابل كسانى هم امكان مقابله با جهانىشدن را مطرح مىنمايند. در اين جا پاسخ اسلامى به جهانى شدن را از منظر انديشمندان اسلامى، نظير دكتر حنفى، ابوربيع، برهان غليون، دكتر نصر و ديگران مرور خواهيم كرد.
1. بازسازى ابعاد تجويزى و تشريعى اسلام، با توجه به نفى اقتدارگرايى موجود در جهان اسلام. به نظر ابوربيع در حالى كه اسلام بيش از هر دين و فرهنگ ديگرى، آزادى، مساوات و برابرى را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملى همواره با تناقض زندگى نمودهاند. فرايند جهانىشدن از طريق ترويج ليبراليسم، فشار مضاعفى را بر جوامع اسلامى وارد مىكند. روشنفكران مسلمان مىتوانند با بازسازى شريعت اسلامى، روح مساواتطلبى و آزادىخواهى اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشرى عرضه دارند.
2. نگاه تاريخى به تحولات سياسى، فلسفى، اجتماعى و اقتصادى غرب. در اين جا در واقع نويسنده، غربشناسى و شناخت ماهيت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاى غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غيرغربى، بهويژه جوامع اسلامى، مورد توجه قرار مىدهد. وى بر اين نكته تاكيد مىكند كه عدم ارتباط با غرب و اين كه جوامع اسلامى هيچ گونه نيازى به غرب ندارند، گفتار سادهلوحانه است. اما اين تعامل مىبايستى همراه با درك و شناخت ماهيت غرب باشد. بالاخره غرب از نظر فكرى، سياسى و اجتماعى، مراحل مختلفى را پشتسرگذاشته كه آخرين مرحله جهانىشدن است. در اين جا از منظر تاريخى، نويسنده مشكل اسلام را با جهانىشدن، تكرار گفتمان رايج روابط اسلام و مدرنيته تلقى مىكند.
3. سومين مرحله پاسخ مسلمانان به جهانىشدن از نظر ابوربيع آموزش و اصلاح سيستم آموزشى در جهان سوم و به ويژه كشورهاى اسلامى است. وى وضعيت كنونى آموزش در كشورهاى اسلامى را با اشاره به تاريخ آموزش در هند تحت استعمار توضيح مىدهد. مىگويد: سيستم آموزشى در اين كشورها يا كاملا غيربومى و متناقض با فرهنگ اسلامى است، يا اين وجه آموزش آن چنان كمرنگ و ناتوان است كه عملا فرزندان اين جوامع نسبتبه فرهنگ بومى خود، احساس غربت و ناآشنايى مىنمايند. آموزش در اين كشورها با هدف غربىسازى، برنامهريزى مىشود و در اغلب اين كشورها، سيستم آموزشى بيشتر فرزندان و نه تودهها را تحت تربيت و آموزش مىگيرد.
پيشنهاد ابوربيع اصلاح آموزش و سيستم آموزشى در كشورهاى اسلامى است; به گونهاى كه نظام آموزشى قبل از هر امرى به تقويت فرهنگ اسلامى، فرهنگسازى جديد در چارچوب باورهاى دينى و ضرورتهاى عصرجديد، بينديشد. با تعميق فرهنگ بومى، از استحاله فرهنگ دينى در مواجهه با جهانىشدن فرهنگ سرمايهدارى مىتوان جلو گرفت.
مسلمانان با تنوعات قومى و فرهنگى كه هيچگونه زمينه لازم را براى همسويى ندارند، بر محوريت انديشه دينى در تقابل با سكولاريسم به وحدت مىرسند و هويت جمعى مىيابند.
مسلمانان مقيم امريكا كه داراى تنوعات قومى - فرهنگى هستند، بدان دليل كه در درون جامعه سكولار زندگى مىكنند، هويت دينشان از برجستگى خاصى برخوردار است. اين امر يك نكته ظريف و مهم را براى مواجهه اسلام با جهانىشدن بازگو مىكند و آن اين كه مسلمانانى كه در قلب كشور جهانىشده، زندگى مىكنند، شانس بيشتر و بهترى براى ايجاد جامعه جهانى اسلامى را دارند.
از طرف ديگر مسلمانانى كه در معرض جهانىشدن قرار دارند - نظير مسلمانان مقيم امريكا - امروزه به خوبى به اين نكته واقف گشتهاند كه حفظ هويت دينى آنان، در گرو ايجاد و شكلگيرى گروههاى روشنفكرى جديد اسلامى است كه بتواند باورهاى سنتى و اسلامى آنان را با توجه به ضرورتهاى جديد و همزيستى مسالمتآميز، با پيروان ساير اديان بازخوانى و اصلاح نمايند. بدين ترتيب به نظر ابوربيع پاسخ اسلامى به جهانى شدن نمىتواند يك پاسخ بيرونى باشد، بلكه مسلمانان با ورود در گردونه جهانى شدن، بهتر مىتوانند از موضع دينى با اين پديده مواجه گردند.
1. شناخت غرب: ضرورت شناخت غرب از نظر دكتر نصر، اولين و مهمترين گام در رويارويى با تجدد است. اهميتشناخت غرب، از آن رو است كه امروزه بيشتر جوامع اسلامى از مظاهر تكنولوژى و تمدن غرب استفاده مىكنند; بنابراين ناگزيرند به عنوان يك مسلمان، پاسخ اسلامى به اين مسايل و پديدههاى جديد را مورد توجه قرار دهند. بررسى دستيابى به اين پاسخ، لوازم و آثار، مبانى فكرى انسانشناختى آن، از اهميت جدى برخوردار مىباشد. اين در حالى است كه به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درك روشن و بينش درست در مورد غرب مىباشند. «كشورهاى اسلامى سختبراى صنعتى شدن تلاش مىكنند; بدون اين كه پيامدهاى صنعتى شدن از نظر فرهنگى و مذهبى را مورد توجه قرار دهند. اين امر ضرورت صورتبندى جديد تلقى اسلامى از تكنولوژى و فرهنگ غرب را مطرح مىكند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درك عميق از غرب است; در حالى كه عميقا از انواع آراء، انديشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبيل گرفته تا كامپيوتر و سينما و تا ادبيات و آراء فلسفى، اقتصادى و سياسى تاثير پذيرفتهاند.» (4)
وى در جاى ديگر شناخت غرب و درك فرهنگ و مبانى تجدد غربى را پيششرط اساسى هر نوع پاسخ اسلامى به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزشهاى غربى هم چنان بىوقفه از طريق رسانههاى جمعى و ساير طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازير است. اما آنچه موجود نيست، اطلاع درباره غرب و درك روشن انديشههاى فكرى - فرهنگى غرب از نقطه نظر اسلامى است، و تنها چنين معرفتى مىتواند ابزارهاى ضرورى براى مواجهه و مقابله با معارف غرب جديد و تدارك پاسخ اسلامى بدان را در اختيار مسلمانان قرار دهد.» (5)
2. صرف شناخت و درك ابعاد سياسى، اجتماعى، فرهنگى و فلسفى تمدن و تجدد غرب، براى تدارك پاسخ اسلامى و ارايه مكانيزم كارآمد مواجهه با آن كافى نيست، هر چند به عنوان نخستين گام لازم ضرورى است. دكتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامى به تجدد را پس از شناسايى تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامى و پايههاى فكرى، فلسفى انديشه اسلامى مىداند. تعميق بينش دينى، تقويت و استحكام مبانى فكرى و تقويت ايمان دينى جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالشآور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامى است كه مورد تاكيد و توجه نصر قرار مىگيرد. مىگويد: «مهمترين پاسخ جوان مسلمان اين است كه بيش از هر چيز قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد.... مسلمين ابتدا بايد به معارضه تجدد با نفس دين پاسخ دهند و آن گاه به معارضهاى كه دنياى متجدد على الخصوص با وحى اسلامى دارد، بپردازند و در اين راستا تقويت ايمان دينى و استحكام اعتقاد جامعه اسلامى به مبانى دينى از اهميت جدى برخوردار مىباشد.» (6)
بنابراين ديدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامى به جهانىشدن، همچون ابوربيع، شناخت و درك جامع و همهجانبه جهانىشدن و تعميق ايمان دينى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان را مورد تاكيد قرار مىدهد. در اين رويكرد، از منظر اسلامى، جهانىشدن داراى جنبههاى همساز و غيرمناقض با انديشه اسلامى است كه مسلمانان مىتوانند با آن همراه گردند. از سوى ديگر برخى جنبههاى ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامى را با خود حمل مىكند به نظر نصر مهمترين چالش جهانىشدن، ايجاد تزلزل در باورهاى دينى و وحى اسلامى است كه مىبايستى از سوى روشنفكران مورد توجه قرار گرفته و استحكام يابد.
ماهاتير محمد ، نخستوزير مالزى، ضمن هشدار به طرفداران جهانىشدن، نسبتبه آمادهسازى خود براى سوء استفاده از بازار جهانى بدون مرز، مىگويد: «مسلمانان نبايد روند جهانىشدن را رد كنند; بلكه بايد با كوششى هماهنگ بر تعريف مفاهيم آن تاثير بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پايههايش را تغيير دهند و شكل تازهاى بدان بخشند.... لازم نيست كه جهانى شدن به معناى داشتن جهانى بودن مرز باشد; مرزها مىتوانند همچنان سرجاى خود باقى بمانند و بايد همچنان مورد احترام نيز باشند، اما با فناورى مدرن، اطلاعات به همه اشكال خود، مىتواند بدون هيچ محدوديتى از مرزها بگذرد. اما مسلمانان مىتوانند نرمافزارها و حتى سختافزارهايى بسازند كه دست كم برخى از عناصر ناپاك از اين اطلاعات دور نگاه دارد.» به نظر ماهاتير محمد، طرفداران جهانىشدن به خريد بانكها و شركتها پرداخته و دارايىهاى خود را روى هم گذاشتهاند و از بيشتر كشورها هم بزرگتر شدهاند; به گونهاى كه حتى اگر بخواهند، مىتوانند كشورها را نيزخريدارى نمايند. كاهش سرمايهگذارى با خارج كردن سرمايه، كاهش ارزش پول، افزايش فشار بر دولتها براى تغيير قوانين خود به سود آنها و كارهاى ديگرى كه اين غولها مىتوانند انجام دهند، همه در راستاى تاخت و تاز بر ديگر جوامع صورت مىگيرد. وى معتقد است: «زندگى، از هر جنبهاى مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتى دين ما به اشغال درخواهد آمد. اما مسلمانان در برابر چنين وضعيتخطيرى چگونه مىتوانند رفتار نمايند؟ به نظر ماهاتير محمد، مسلمانان بايد بكوشند روند جهانى شدن را درك كنند و با اين درك خود را آماده سازند كه نه تنها خطرها را از خود دور نمايند، بلكه از روند جهانى شدن براى رسيدن به كشورهاى توسعهيافته، هم در فناورى اطلاعات و هم توان صنعتى، بهره گيرند.
1. راست معتدل يا ميانه كه جهانىشدن را تنها به عنوان يكى از ابزارهاى رشد اقتصادى، مورد دفاع و حمايت قرار مىدهد.
2. راست تقليد (افراطى) كه اقتصاد آزاد و ليبرال را تنها توسعه و مسير نهايى تاريخ مىداند.
به همين صورت، دو دسته از نظريات چپ را آقاى حنفى معرفى مىكند:
يك. چپ تقليدى (افراطى) كه جهانىشدن را به عنوان چهره جديدى از استعمار مورد نفى و انكار قرار مىدهد.
دو. چپ جديد (ميانه) كه امكان را به جمع ميان جهانىشدن و خواستهاى مستقل ملى باور دارد و الزاما در مواجهه با جهانى شدن به نفى مطلق آن نمىانديشد.
جهتگيرى اسلامى در كدام دسته جاى مىگيرد؟ البته به نظر آقاى حنفى پاسخ اسلامى الزاما در هيچكدام از طبقهبندىهاى مزبور جاى نمىگيرد; اما قرابت و يا اشتراك نسبى با برخى نظريات، بيشتر است تا با دسته ديگر. جهتگيرى اسلامى در چارچوب واحدى ارايه نمىشود; بلكه با تعدد آراء و افكار روبرو مىباشد و احتمالا همين تعدد آراء و افكار، يكى از مشكلات جدى در بحثحاضر مىباشد. به نظر دكتر حنفى اسلام پيشرو، با چپ ملى از نظر تحليل كيفى همسويى بيشتر دارد تا با اسلام محافظهكار. نقطه اشتراك سكولاريزم ملى با اسلام ملىگرا بيشتر از سكولاريزم ملى يا سكولاريزم جهانوطنى است. بنابراين اختلاف بين اسلام و نگرش چپ به صورت جدى وجود ندارد; زيرا هر دو تا چهره استقلال و پيشرو بودن را مورد تاكيد قرار مىدهند. از سوى ديگر اختلاف بين اسلام پيشرو (مستقل) و اسلام پيرو (تابع) و نيز چپ پيشرو (ملىگرا) و چپ وابسته (تابع) بيشتر مشاهده مىشود. (8) البته آنچه در بيان آقاى حنفى آمده، اشتراك و تشابه جزئى است. عمدتا ديدگاه اسلامى با نگرش چپ در مورد نفى استعمار و مورد توجه قرار دادن پيشينه استعمارى جهان سوم، اشتراك نظر دارد. در هر دو ديدگاه مخالفتبا امپرياليسم به عنوان يك چارچوب تحليلى مورد توجه قرار مىگيرد. آشكار است كه از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامى به همان ميزان كه نگرش ليبراليستى راست را به دليل اتكاء بر رفاه و منافع اقتصادى مادى، مورد نفى قرار مىدهد، به همان ميزان نگرش ماركسيستى چپ را به دليل مادىگرايانه بودن آن طرد مىكند.
به نظر حسن حنفى، جهانى شدن يك مقوله صرفا نظرى نيست، بلكه برخورد تاريخى ميان مركز و پيرامون، بين كشورهاى ثروتمند و فقير، بين استعمار و آزاديخواهى، بين سلطهجويى و استقلال و بالاخره بين شمال و جنوب است. وى تاثير رخدادهاى تاريخى بر شكلگيرى فرايند جهانىشدن را با استناد به اين نكته روششناختى (متدولوژيك) مستدل مىنمايد كه «تئورى و نظريهاى محض، بدون آن كه فعل سياسى و حركت تاريخ، جزيى از عوامل تشكيلدهنده آن باشد، وجود ندارد». بنابراين به نظر دكتر حنفى، جهانىشدن مقوله جديدى نيست; بلكه يكى از اشكال جديد سلطه و برترىطلبى نظام جهانى است. ايشان در جاى ديگر، جهانىشدن را مساوى با اروپايى شدن عنوان مىكند. وى هرچند اين نكته را به صراحت اظهار نمىكند، اما از بيان ابزارى بودن جهانىشدن، براى تثبيت هيمنه و سلطه اروپا بر ساير ملل ابايى ندارد. (9)
حنفى جهانىشدن را يك فرايند فراگير و همهبعدى مىداند كه با آثار اقتصادى، سياسى، فرهنگى و هويتى همراه مىباشد. در بعد اقتصادى، توسعه تجارت آزاد و دستيابى به بازارهاى جهان سوم و تامين مواد خام نفتى و غيرنفتى از اين كشورها مورد توجه است; در بعد سياسى مهمترين هدف جهانىشدن، ترويج ليبراليسم سياسى است. اما در اين ميان به نظرحنفى، بعد هويتى جهانىشدن از اهميت جدىترى برخوردار است. مىگويد: «براى ما، همانند ديگر روشنفكران آزادىخواه، موضع فرهنگى - هويتى جهانىشدن، بيش از ابعاد سياسى و اقتصادى آن حايز اهميت است; زيرا به نظر مىرسد براى سيطره سياسى و اقتصادى غرب، مدخل فرهنگى، طبيعىترين مسير باشد. (10) در همين چارچوب مىتوان تحقيقات انجام شده توسط ادوارد سعيد (شرقشناسى) حسن حنفى (مقدمهاى در علم غربشناسى) سميرامين و انورعبدالملك و ريح الشرق را نام برد. مخرج مشترك كليه اين تلاشها اثبات هويت در مواجهه با غرب مىباشد. به نظر حنفى از آن جا كه فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاريخ كشورهاست نمىتوان از يك فرهنگ عام و جهانى و فراگير ياد كرد. بنابراين جهانىشدن فرهنگ، به مفهوم حاكميتيك فرهنگ خاص بر جوامع بشرى، عملا ممكن نخواهد بود. اين غرب و طرفداران فرهنگ غربى است كه براى تسخير ساير ملل و به اطاعت كشيدن آنان، اسطوره فرهنگ جهانى را خلق كردهاند. (11)
1. دفاع از جهانىشدن و نشر آن، اين استراتژى عمدتا از سوى كشورهايى دنبال مىشود كه در فرايند جهانىشدن ذىنفع هستند. در واقع كشورهايى كه مىتوانند از جهانىشدن به عنوان يك فرصت استفاده نمايند، از آن دفاع كرده و به ترويج آن مىپردازند. در كشورهاى جهان سوم و ملل اسلامى نيز هستند كسانى كه از اين استراتژى حمايت مىكنند; زيرا به نظر آنان راهى غير از اين وجود ندارد.
2. استراتژى همراهى و مقاومتبه منظور سيطره بر آن. در اين جا به نظر حنفى از يك سو تلاش بر آن است تا از فرصتهاى برآمده از جهانىشدن استفاده شود و از طرف ديگر در برابر محصولات آن به خصوص چالشهاى هويتى ناشى از آن مقاومت صورت مىگيرد. بنابراين در اينجا نوعى تلفيق از دو استراتژى نفى مطلق و همراهى مطلق، به چشم مىخورد. اما اين كه آيا فرصتهاى ناشى از جهانىشدن با توجه به توانمندىها و زمينههاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى كشورهاى اسلامى بيشتر ستيا جنبههاى منفى و تهديدآميز آن، آقاى حنفى بدان پاسخ نمىدهد. در جاى ديگر از نوشتههاى آقاى حنفى تاكيد نويسنده بر استراتژى دفاع از هويت محلى و فرهنگ دينى در برابر فرهنگ غربى به عنوان مظروف جهانى شدن به چشم مىخورد. اما وى معتقد است كه دفاع از فرهنگ و هويتخودى در قبال جهانى شدن، نبايستى به مفهوم رفض و نفى مطلق جهانى شدن تلقى شود; زيرا اين امر به قول حنفى، تصحيح خطا به خطا است و هر دوناصواب. (12) نويسنده در ادامه، استراتژى دفاع از هويت محلى و فرهنگ خودى را به صورت تدريجى در سه مرحله مطرح مىكند.
يك. اعاده و بازگشتبه سنتهاى فرهنگى; به گونهاى كه اين سنتهاى فرهنگى از منظر ضرورتهاى جديد مورد بازخوانى قرار گرفته و مواردى كه با تحولات زمانه و نيازمندىهاى عصرناسازگار است، تصحيح شود. به قول نويسنده، تراث قديم، راهنماى اساسى براى فرهنگ بومى است. (13)
دو. دفاع از هويت فرهنگى از طريق كاهش اتكاى بر غرب و تقويتخودباورى. نويسنده پيشنهاد مىدهد كه براى اين امر بازنمايى ميراث فرهنگ بومى و آشكار نمودن كاستىهاى فرهنگ غربى، مىتواند مفيد و كارساز باشد. مىگويد: «فرهنگها عموما در مقطع تاريخى خاص و در درون جامعه خاص، رشد مىكنند و پس از آن از طريق وسايل ارتباطى و تلاش براى هژمونيك شدن، هيمنه خود را بر ساير جوامع بسط مىدهند. اگر چنين است، در روند جديدى كه ايجاد مىگردد، چرا فرهنگ فراگير و جهانىشده، خود از الزامات جهانى شدن استثنا گردد؟» در اين جا حنفى به يك نكته ارزنده اشاره مىكند و آن اين كه: اگر در فرهنگ جهانىشدن، تكثر، تنوع، آزادى اعتقادى و فرهنگى وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نيز مىبايستى به نقض خود برآيد; زيرا او خود ناقض اصولى است كه آنها را تبليغ مىكند. (14)
سه. آخرين مرحله لازم براى استراتژى دفاع از هويت و فرهنگ بومى در برابر جهانى شدن، اين است كه فرهنگ بومى در يك تعامل دو سويه با فرهنگ مسلط، وارد بازى و چانهزنى مىشود. در اين جاست كه فرهنگ بومى ناگزير است كه ميان ميراث گذشته، ضرورتهاى حال و استلزامات آينده زندگى اجتماعى، پيوند زند. بنابراين آنچه سلفىگرى تاكيد دارد (نگاه مثبتبه گذشته) و آنچه نوگرايان مورد توجه قرار مىدهند (نگاه به حال و آينده) در يك معامله منطقى به هم مىرسند و بدينترتيب فرهنگ بومى از فرصتها و جنبههاى مثبت جهانى شدن، بيشترين بهرهبردارى را نموده، محذورات آن را به حداقل مىرساند.
نقد و بررسى
نظريه دكتر حنفى در مورد پاسخ اسلامى به جهانى شدن، هر چند داراى نقاط ارزندهاى است، اما با تاملاتى چند نيز همواره است. مشكل اساسى نظريه حنفى اين است كه تعريف خاصى از جهانى شدن ارايه نمىدهد. تلقى وى از جهانى شدن، كليه ويژگىهايى را براى جهانى شدن در تفاسير و رويكردهاى مختلف بيان شده، دربر مىگيرد. مىگويد جهانىشدن، يعنى توسعه و گسترش اقتصاد آزاد; جهانىشدن، يعنى سيطره مركز بر عالم; جهانىشدن به عنوان جدال تاريخى و بالاخره جهانى شدن عنوانى ستبراى حركتسيطرهطلبانه آمريكا، يعنى تقليل دنيا به دهكده واحد.
همانگونه كه مشاهده مىشود وى كليه ديدگاههاى مثبت و منفى را در جهانى شدن وارد مىكند. همين نكته باعث مىشود كه تحليلهاى بعدى حنفى نيز از وضوح و پايدارى برخوردار نباشد. نكته دوم در مورد ديدگاه حنفى، ماهيت آرمانى آن است. نويسنده مىگويد اگر فرهنگ اسلامى به قرائت پويا از سنتهاى گذشته، دستيابد و بتواند بين تراث تاريخى و نيازمندىهاى عصرى جمع زند، زمينه دفاع از خود را در برابر جهانى شدن دارد. اما توضيح نمىدهد كه آيا اين كار تا چه اندازه عملى است و مكانيزم تحقق و عينيت آن چگونه است؟ و چه زمانى فرهنگ اسلامى به اين مهم دست مىيازد؟
هر چند غليون همانند برخى ديگر نويسندگان، مبناى اصلى و تكيهگاه مهم جهانى شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهانى مىداند، اما همچنان اهميت جهانى شدن سياست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد. بنابراين وى در مورد جهانى شدن فرهنگ عقيده دارد كه جهانى شدن مربوط به انقلاب دانش و تكنولوژى ارتباطى است، و در راستاى سيطره جماعتى بر ساير جوامع عمل مىكند. (16)
در نهايت غليون جهانى شدن را هر چند پديده تاريخى مىداند، اما منشا و خاستگاه آن را با نظامسرمايهدارى پيوند مىزند. به نظر وى جهانى شدن در راستاى هيمنه و برترى جوامع سرمايهدارى بر ساير جوامع، قابل تحليل مىباشد. اگر چنين است ديگر فرهنگها در قبال جهانى شدن فرهنگ سرمايهدارى «نئوليبرال» چه وضعى دارند؟ كدام استراتژى در مواجهه با جهانى شدن مىتواند مفيد افتد. برهان غليون تحول اساسى در موضع و ديدگاههاى تقليدگرايانه فرهنگ اسلامى را پيشنهاد مىدهد. در اين راستا تقويت اعتماد به نفس، تعديل نظام جهانى و تطوير تعاون و همكارى اجتماعى مورد توجه قرار مىگيرد.
هرچند غليون از موضع نفى سلطه فرهنگى صحبت مىكند، اما هيچگاه استراتژى مقابله از بيرون و رويارويى خارج از حوزه جهانى شدن را مطرح نمىكند، بلكه اين عقيده را دارد كه مىبايستى موضع، نص و نفى سلطه فرهنگى با ورود در درون منظومه جهانى شدن و همراهى با اين فرايند، انجام گيرد. از اين روى وى معتقد است كه فرهنگ عربى و اسلامى مىبايستى از طريق همراهى مشروط با جهانى شدن به بديلسازى فرهنگى در درون آن بپردازد و اين امر هم اكنون بايد اجرا شود نه آن گونه كه برخى مىانديشند كه تا لحظه خلاصى و رهايى از هيمنه دولتى فرا رسد و زمينههاى تغيير پديد آيد، بايد صبر كرد. اين زمينهها را بايستى از طريق ورود در گردونه جهانى شدن فراهم نمود. به نظر او، برخورد با جهانى شدن را در سه استراتژى متفاوت مىتوان گونهيابى كرد:
1. مقاومت در برابر جهانى شدن و ناديده انگاشتن اهميت، لوازم و ابعاد مختلف آن. دراين طريق به جاى حركت فعال و پويا در برابر جهانى شدن از واقعيتهاى عينى چشمپوشى مىشود. هر چند اينان تلاش مىكنند تا از طريق اجتناب و دورىگزيدن از جهانى شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهيت جهانى شدن به گونهاى است كه حتى ناخواسته برخى از الزامات خود را بر اينان تحميل خواهد كرد.
2. استراتژى همراهى و اعتراف به اهميت آن، با اتخاذ موضع نفى از درون نظام. اين موضع به گفته غليون روشى است كه به نظر سميرامين منطقى و مناسب است. در اين جا هدف، ايجاد نظام بديل در قبال جهانى شدن سرمايهدارى است. سميرامين در جايى از نوشتههاى خود با تقسيمبندى نظام جهانى به مركز، نيمه پيرامون و پيرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طريق فعاليتهاى شورشى و براندازانه از درون نظام سرمايهدارى جستجو مىكند! در اين جا نيز به نظر برهان غليون، استراتژى نفى مطلق جهانى شدن دنبال مىشود، اما از طريق همراهى و رخنه كردن در درون نظام جهانى. او با نقد معتقد است كه هر دو ديدگاه بدان دليل كه به نفى مطلق جهانى شدن بر مىخيزند و داراى ماهيت كاملا سلبىاند، به خطا مىروند.
3. سومين استراتژى كه خود نويسنده نيز مىپذيرد، بر اين مبنا استوار است كه جهانى شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاريخى است. بنابراين استراتژى مقابله با آن - كه جهانى شدن را نه يك فرايند تاريخى بلكه محصول تلاش غرب براى سيطره برنظام جهانى شدن مىداند - دچار اشتباه تحليلى و نظرى است. به نظر او جهانى شدن كاملا يك پديده منفى و زيانبار نيست، بلكه در برخى ابعاد افقهاى جديدى را براى جوامع بشرى مىگشايد; هرچند از برخى جهات تهديداتى را نيز ايجاد مىكند. در اين ديدگاه درك تناقضات درونى جهانى شدن و آشكار نمودن جنبههاى منفى و زيانبار آن، در نهايت تفكيك فرصتهاى برآمده از محذورات و تهديدات مبتنى بر آن، مىتواند براى برخورد منطقى و كارآمد با اين مقوله كارآمد و مفيد باشد. وى جهانى شدن را در اين چارچوب مورد مطالعه قرار مىدهد. هرچند خود اذعان مىكند كه به دليل هژمنوتيك شدن فرهنگ ليبراليسم و كاستىهاى نظرى فرهنگ عربى - اسلامى، اين امر با مشكلات جدى روبرو است. اما اين مشكلات به مفهوم آرمانى بودن اين انديشه نخواهد بود. در نهايتبه نظر اين نويسنده از آنجا كه جهانىشدن يك فرآورده طبيعى و محصول تاريخ بشرى است، حتى خود غرب و فرهنگ غربى را نيز دربرمىگيرد و از اين رو نفى مطلق آن مبناى منطقى ندارد. از سوى ديگر اين فضاى جديد از نظر سياسى و فرهنگى، همان گونه كه چالشآور است، افقهاى جديدى را نيز ايجاد مىكند. استراتژى كارآمد مىبايستى ضمن فهم چالشهاى درونى جهانى شدن، به تفكيك جنبههاى مثبت و منفى آن همت گمارد; جنبههاى منفى آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشكار نمودن نقايص و تعارضات درونى آن، به الگوسازى بديل و جايگزين بپردازد. در مجموع برهان غليون تمام اين فعاليتها را از طريق همراهى و همآويى با جهانىشدن مورد توجه قرار مىدهد.
نقد و بررسى
ديدگاه غليون هرچند از نظر مبنايى در دستهاى از نظريات خوشبينانه جاى مىگيرد و جهانى شدن را يك فرايند طبيعى و بدور از مداخله هدايتگرانه غرب عنوان مىكند، اما از آنجا كه در درون اين چارچوب به استراتژى مقابله فعال و پويا مىرسد مىتواند، در خور توجه باشد. اما آنچه در اين نظريه بدان توجه نمىشود، مكانيزمهاى اجرايى و يا تحقق اين نظريه است. در عمل استراتژى برخورد فعال چگونه تنظيم و اجرا مىگردد؟ آيا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظريه فوكو كه گفتمانهاى مسلط دانشسازاند» ، امكان فهم تناقضات درونى گفتمان مسلط وجود دارد؟ آيا در درون اين گفتمان مىتوان توانمندىها و كاستىهاى فرهنگ بومى را فهم كرد؟ برهان غليون به اين موارد نمىپردازد.
منبع: باشگاه انديشه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
1. ديدگاهى كه جهانى شدن را در چارچوب يك «پروژه غربى» تعريف كرده، بر ضرورت مقابله با آن تاكيد مىكند;
2. نظرياتى كه در چارچوب خوشبينانه طرح مىگردد و جهانى شدن را يك «پروسه طبيعى» تلقى مىنمايند. نگرش دوم اساسا به ضرورت مواجهه منفى و يا مقابله با فرايند جهانىشدن اعتقاد ندارد; در حالى كه نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مىكند و بيشترين نقطه تمركز بحث را روى مكانيزمهاى ممكن براى مقابل قرار مىدهد. به نظر اينان به دليل اقتضاى فرهنگ جهانى شدن كه عمدتا با جهانشمول نمودن فرهنگ ليبراليسم همراه است، حفظ هويت و فرهنگ دينى ضرورت مقاومت در برابر اين مقوله را مطرح مىكند. اما اين كه آيا اين مقابله در حوزه بيرون از جهانىشدن و فاصله گرفتن از آن مىتواند كارآمد باشد يا با ورود در گردونه جهانىشدن، موضوعى است كه با نقد و بررسى جدى روبرو است. برخى از نويسندگان امكان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهانى شدن را منتفى دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزينه زمانى و مالى بدون دستاورد مشخصى مىنامند. مىگويند: اگر ما روند جهانى شدن را بپذيريم، شايد راه فرارى در آن نباشد; چون ما در جايگاه يك عضو نسبتا قابل توجه در نظام بينالملل بايد در فرايند جهانى شدن تاثير گذاريم. بايد بپذيريم كه اين فرايند، يك استراتژيك بينالمللى است و مقاومت كردن در مقابل آن، سودى ندارد.
در اينجا توصيه به برخورد عقلانى و آرام با جهانى شدن است; زيرا با نگرش ستيزهجويانه، دو هزينه را بايد پرداخت:
1. هزينه كمرنگ كردن استراتژىهاى جهانى شدن; 2. هزينه تقويت ارزشهاى خودى. ولى اگر برنامه جهانىشدن را كه در حقيقت همان نظام بينالمللى استبپذيريم و با شيوه مسالمتآميز با آن برخورد كنيم، مىتوانيم ارزشها و دين خود را حفظ كنيم; زيرا جهانى شدن با دين ما سروكار ندارد; بلكه فرآيندى است كه با انديشهها و رفتارهايى مىجنگد كه مغاير منافع جهانىشدن است. (1)
اما اين تنها يك بعد قضيه است. در مقابل كسانى هم امكان مقابله با جهانىشدن را مطرح مىنمايند. در اين جا پاسخ اسلامى به جهانى شدن را از منظر انديشمندان اسلامى، نظير دكتر حنفى، ابوربيع، برهان غليون، دكتر نصر و ديگران مرور خواهيم كرد.
1. محمدابراهيم ابوربيع
1. بازسازى ابعاد تجويزى و تشريعى اسلام، با توجه به نفى اقتدارگرايى موجود در جهان اسلام. به نظر ابوربيع در حالى كه اسلام بيش از هر دين و فرهنگ ديگرى، آزادى، مساوات و برابرى را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملى همواره با تناقض زندگى نمودهاند. فرايند جهانىشدن از طريق ترويج ليبراليسم، فشار مضاعفى را بر جوامع اسلامى وارد مىكند. روشنفكران مسلمان مىتوانند با بازسازى شريعت اسلامى، روح مساواتطلبى و آزادىخواهى اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشرى عرضه دارند.
2. نگاه تاريخى به تحولات سياسى، فلسفى، اجتماعى و اقتصادى غرب. در اين جا در واقع نويسنده، غربشناسى و شناخت ماهيت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاى غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غيرغربى، بهويژه جوامع اسلامى، مورد توجه قرار مىدهد. وى بر اين نكته تاكيد مىكند كه عدم ارتباط با غرب و اين كه جوامع اسلامى هيچ گونه نيازى به غرب ندارند، گفتار سادهلوحانه است. اما اين تعامل مىبايستى همراه با درك و شناخت ماهيت غرب باشد. بالاخره غرب از نظر فكرى، سياسى و اجتماعى، مراحل مختلفى را پشتسرگذاشته كه آخرين مرحله جهانىشدن است. در اين جا از منظر تاريخى، نويسنده مشكل اسلام را با جهانىشدن، تكرار گفتمان رايج روابط اسلام و مدرنيته تلقى مىكند.
3. سومين مرحله پاسخ مسلمانان به جهانىشدن از نظر ابوربيع آموزش و اصلاح سيستم آموزشى در جهان سوم و به ويژه كشورهاى اسلامى است. وى وضعيت كنونى آموزش در كشورهاى اسلامى را با اشاره به تاريخ آموزش در هند تحت استعمار توضيح مىدهد. مىگويد: سيستم آموزشى در اين كشورها يا كاملا غيربومى و متناقض با فرهنگ اسلامى است، يا اين وجه آموزش آن چنان كمرنگ و ناتوان است كه عملا فرزندان اين جوامع نسبتبه فرهنگ بومى خود، احساس غربت و ناآشنايى مىنمايند. آموزش در اين كشورها با هدف غربىسازى، برنامهريزى مىشود و در اغلب اين كشورها، سيستم آموزشى بيشتر فرزندان و نه تودهها را تحت تربيت و آموزش مىگيرد.
پيشنهاد ابوربيع اصلاح آموزش و سيستم آموزشى در كشورهاى اسلامى است; به گونهاى كه نظام آموزشى قبل از هر امرى به تقويت فرهنگ اسلامى، فرهنگسازى جديد در چارچوب باورهاى دينى و ضرورتهاى عصرجديد، بينديشد. با تعميق فرهنگ بومى، از استحاله فرهنگ دينى در مواجهه با جهانىشدن فرهنگ سرمايهدارى مىتوان جلو گرفت.
مسلمانان با تنوعات قومى و فرهنگى كه هيچگونه زمينه لازم را براى همسويى ندارند، بر محوريت انديشه دينى در تقابل با سكولاريسم به وحدت مىرسند و هويت جمعى مىيابند.
مسلمانان مقيم امريكا كه داراى تنوعات قومى - فرهنگى هستند، بدان دليل كه در درون جامعه سكولار زندگى مىكنند، هويت دينشان از برجستگى خاصى برخوردار است. اين امر يك نكته ظريف و مهم را براى مواجهه اسلام با جهانىشدن بازگو مىكند و آن اين كه مسلمانانى كه در قلب كشور جهانىشده، زندگى مىكنند، شانس بيشتر و بهترى براى ايجاد جامعه جهانى اسلامى را دارند.
از طرف ديگر مسلمانانى كه در معرض جهانىشدن قرار دارند - نظير مسلمانان مقيم امريكا - امروزه به خوبى به اين نكته واقف گشتهاند كه حفظ هويت دينى آنان، در گرو ايجاد و شكلگيرى گروههاى روشنفكرى جديد اسلامى است كه بتواند باورهاى سنتى و اسلامى آنان را با توجه به ضرورتهاى جديد و همزيستى مسالمتآميز، با پيروان ساير اديان بازخوانى و اصلاح نمايند. بدين ترتيب به نظر ابوربيع پاسخ اسلامى به جهانى شدن نمىتواند يك پاسخ بيرونى باشد، بلكه مسلمانان با ورود در گردونه جهانى شدن، بهتر مىتوانند از موضع دينى با اين پديده مواجه گردند.
2. ديدگاه دكتر نصر
1. شناخت غرب: ضرورت شناخت غرب از نظر دكتر نصر، اولين و مهمترين گام در رويارويى با تجدد است. اهميتشناخت غرب، از آن رو است كه امروزه بيشتر جوامع اسلامى از مظاهر تكنولوژى و تمدن غرب استفاده مىكنند; بنابراين ناگزيرند به عنوان يك مسلمان، پاسخ اسلامى به اين مسايل و پديدههاى جديد را مورد توجه قرار دهند. بررسى دستيابى به اين پاسخ، لوازم و آثار، مبانى فكرى انسانشناختى آن، از اهميت جدى برخوردار مىباشد. اين در حالى است كه به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درك روشن و بينش درست در مورد غرب مىباشند. «كشورهاى اسلامى سختبراى صنعتى شدن تلاش مىكنند; بدون اين كه پيامدهاى صنعتى شدن از نظر فرهنگى و مذهبى را مورد توجه قرار دهند. اين امر ضرورت صورتبندى جديد تلقى اسلامى از تكنولوژى و فرهنگ غرب را مطرح مىكند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درك عميق از غرب است; در حالى كه عميقا از انواع آراء، انديشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبيل گرفته تا كامپيوتر و سينما و تا ادبيات و آراء فلسفى، اقتصادى و سياسى تاثير پذيرفتهاند.» (4)
وى در جاى ديگر شناخت غرب و درك فرهنگ و مبانى تجدد غربى را پيششرط اساسى هر نوع پاسخ اسلامى به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزشهاى غربى هم چنان بىوقفه از طريق رسانههاى جمعى و ساير طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازير است. اما آنچه موجود نيست، اطلاع درباره غرب و درك روشن انديشههاى فكرى - فرهنگى غرب از نقطه نظر اسلامى است، و تنها چنين معرفتى مىتواند ابزارهاى ضرورى براى مواجهه و مقابله با معارف غرب جديد و تدارك پاسخ اسلامى بدان را در اختيار مسلمانان قرار دهد.» (5)
2. صرف شناخت و درك ابعاد سياسى، اجتماعى، فرهنگى و فلسفى تمدن و تجدد غرب، براى تدارك پاسخ اسلامى و ارايه مكانيزم كارآمد مواجهه با آن كافى نيست، هر چند به عنوان نخستين گام لازم ضرورى است. دكتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامى به تجدد را پس از شناسايى تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامى و پايههاى فكرى، فلسفى انديشه اسلامى مىداند. تعميق بينش دينى، تقويت و استحكام مبانى فكرى و تقويت ايمان دينى جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالشآور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامى است كه مورد تاكيد و توجه نصر قرار مىگيرد. مىگويد: «مهمترين پاسخ جوان مسلمان اين است كه بيش از هر چيز قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد.... مسلمين ابتدا بايد به معارضه تجدد با نفس دين پاسخ دهند و آن گاه به معارضهاى كه دنياى متجدد على الخصوص با وحى اسلامى دارد، بپردازند و در اين راستا تقويت ايمان دينى و استحكام اعتقاد جامعه اسلامى به مبانى دينى از اهميت جدى برخوردار مىباشد.» (6)
بنابراين ديدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامى به جهانىشدن، همچون ابوربيع، شناخت و درك جامع و همهجانبه جهانىشدن و تعميق ايمان دينى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان را مورد تاكيد قرار مىدهد. در اين رويكرد، از منظر اسلامى، جهانىشدن داراى جنبههاى همساز و غيرمناقض با انديشه اسلامى است كه مسلمانان مىتوانند با آن همراه گردند. از سوى ديگر برخى جنبههاى ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامى را با خود حمل مىكند به نظر نصر مهمترين چالش جهانىشدن، ايجاد تزلزل در باورهاى دينى و وحى اسلامى است كه مىبايستى از سوى روشنفكران مورد توجه قرار گرفته و استحكام يابد.
3. ماهاتير محمد
ماهاتير محمد ، نخستوزير مالزى، ضمن هشدار به طرفداران جهانىشدن، نسبتبه آمادهسازى خود براى سوء استفاده از بازار جهانى بدون مرز، مىگويد: «مسلمانان نبايد روند جهانىشدن را رد كنند; بلكه بايد با كوششى هماهنگ بر تعريف مفاهيم آن تاثير بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پايههايش را تغيير دهند و شكل تازهاى بدان بخشند.... لازم نيست كه جهانى شدن به معناى داشتن جهانى بودن مرز باشد; مرزها مىتوانند همچنان سرجاى خود باقى بمانند و بايد همچنان مورد احترام نيز باشند، اما با فناورى مدرن، اطلاعات به همه اشكال خود، مىتواند بدون هيچ محدوديتى از مرزها بگذرد. اما مسلمانان مىتوانند نرمافزارها و حتى سختافزارهايى بسازند كه دست كم برخى از عناصر ناپاك از اين اطلاعات دور نگاه دارد.» به نظر ماهاتير محمد، طرفداران جهانىشدن به خريد بانكها و شركتها پرداخته و دارايىهاى خود را روى هم گذاشتهاند و از بيشتر كشورها هم بزرگتر شدهاند; به گونهاى كه حتى اگر بخواهند، مىتوانند كشورها را نيزخريدارى نمايند. كاهش سرمايهگذارى با خارج كردن سرمايه، كاهش ارزش پول، افزايش فشار بر دولتها براى تغيير قوانين خود به سود آنها و كارهاى ديگرى كه اين غولها مىتوانند انجام دهند، همه در راستاى تاخت و تاز بر ديگر جوامع صورت مىگيرد. وى معتقد است: «زندگى، از هر جنبهاى مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتى دين ما به اشغال درخواهد آمد. اما مسلمانان در برابر چنين وضعيتخطيرى چگونه مىتوانند رفتار نمايند؟ به نظر ماهاتير محمد، مسلمانان بايد بكوشند روند جهانى شدن را درك كنند و با اين درك خود را آماده سازند كه نه تنها خطرها را از خود دور نمايند، بلكه از روند جهانى شدن براى رسيدن به كشورهاى توسعهيافته، هم در فناورى اطلاعات و هم توان صنعتى، بهره گيرند.
4. ديدگاه حسن حنفى
1. راست معتدل يا ميانه كه جهانىشدن را تنها به عنوان يكى از ابزارهاى رشد اقتصادى، مورد دفاع و حمايت قرار مىدهد.
2. راست تقليد (افراطى) كه اقتصاد آزاد و ليبرال را تنها توسعه و مسير نهايى تاريخ مىداند.
به همين صورت، دو دسته از نظريات چپ را آقاى حنفى معرفى مىكند:
يك. چپ تقليدى (افراطى) كه جهانىشدن را به عنوان چهره جديدى از استعمار مورد نفى و انكار قرار مىدهد.
دو. چپ جديد (ميانه) كه امكان را به جمع ميان جهانىشدن و خواستهاى مستقل ملى باور دارد و الزاما در مواجهه با جهانى شدن به نفى مطلق آن نمىانديشد.
جهتگيرى اسلامى در كدام دسته جاى مىگيرد؟ البته به نظر آقاى حنفى پاسخ اسلامى الزاما در هيچكدام از طبقهبندىهاى مزبور جاى نمىگيرد; اما قرابت و يا اشتراك نسبى با برخى نظريات، بيشتر است تا با دسته ديگر. جهتگيرى اسلامى در چارچوب واحدى ارايه نمىشود; بلكه با تعدد آراء و افكار روبرو مىباشد و احتمالا همين تعدد آراء و افكار، يكى از مشكلات جدى در بحثحاضر مىباشد. به نظر دكتر حنفى اسلام پيشرو، با چپ ملى از نظر تحليل كيفى همسويى بيشتر دارد تا با اسلام محافظهكار. نقطه اشتراك سكولاريزم ملى با اسلام ملىگرا بيشتر از سكولاريزم ملى يا سكولاريزم جهانوطنى است. بنابراين اختلاف بين اسلام و نگرش چپ به صورت جدى وجود ندارد; زيرا هر دو تا چهره استقلال و پيشرو بودن را مورد تاكيد قرار مىدهند. از سوى ديگر اختلاف بين اسلام پيشرو (مستقل) و اسلام پيرو (تابع) و نيز چپ پيشرو (ملىگرا) و چپ وابسته (تابع) بيشتر مشاهده مىشود. (8) البته آنچه در بيان آقاى حنفى آمده، اشتراك و تشابه جزئى است. عمدتا ديدگاه اسلامى با نگرش چپ در مورد نفى استعمار و مورد توجه قرار دادن پيشينه استعمارى جهان سوم، اشتراك نظر دارد. در هر دو ديدگاه مخالفتبا امپرياليسم به عنوان يك چارچوب تحليلى مورد توجه قرار مىگيرد. آشكار است كه از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامى به همان ميزان كه نگرش ليبراليستى راست را به دليل اتكاء بر رفاه و منافع اقتصادى مادى، مورد نفى قرار مىدهد، به همان ميزان نگرش ماركسيستى چپ را به دليل مادىگرايانه بودن آن طرد مىكند.
به نظر حسن حنفى، جهانى شدن يك مقوله صرفا نظرى نيست، بلكه برخورد تاريخى ميان مركز و پيرامون، بين كشورهاى ثروتمند و فقير، بين استعمار و آزاديخواهى، بين سلطهجويى و استقلال و بالاخره بين شمال و جنوب است. وى تاثير رخدادهاى تاريخى بر شكلگيرى فرايند جهانىشدن را با استناد به اين نكته روششناختى (متدولوژيك) مستدل مىنمايد كه «تئورى و نظريهاى محض، بدون آن كه فعل سياسى و حركت تاريخ، جزيى از عوامل تشكيلدهنده آن باشد، وجود ندارد». بنابراين به نظر دكتر حنفى، جهانىشدن مقوله جديدى نيست; بلكه يكى از اشكال جديد سلطه و برترىطلبى نظام جهانى است. ايشان در جاى ديگر، جهانىشدن را مساوى با اروپايى شدن عنوان مىكند. وى هرچند اين نكته را به صراحت اظهار نمىكند، اما از بيان ابزارى بودن جهانىشدن، براى تثبيت هيمنه و سلطه اروپا بر ساير ملل ابايى ندارد. (9)
حنفى جهانىشدن را يك فرايند فراگير و همهبعدى مىداند كه با آثار اقتصادى، سياسى، فرهنگى و هويتى همراه مىباشد. در بعد اقتصادى، توسعه تجارت آزاد و دستيابى به بازارهاى جهان سوم و تامين مواد خام نفتى و غيرنفتى از اين كشورها مورد توجه است; در بعد سياسى مهمترين هدف جهانىشدن، ترويج ليبراليسم سياسى است. اما در اين ميان به نظرحنفى، بعد هويتى جهانىشدن از اهميت جدىترى برخوردار است. مىگويد: «براى ما، همانند ديگر روشنفكران آزادىخواه، موضع فرهنگى - هويتى جهانىشدن، بيش از ابعاد سياسى و اقتصادى آن حايز اهميت است; زيرا به نظر مىرسد براى سيطره سياسى و اقتصادى غرب، مدخل فرهنگى، طبيعىترين مسير باشد. (10) در همين چارچوب مىتوان تحقيقات انجام شده توسط ادوارد سعيد (شرقشناسى) حسن حنفى (مقدمهاى در علم غربشناسى) سميرامين و انورعبدالملك و ريح الشرق را نام برد. مخرج مشترك كليه اين تلاشها اثبات هويت در مواجهه با غرب مىباشد. به نظر حنفى از آن جا كه فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاريخ كشورهاست نمىتوان از يك فرهنگ عام و جهانى و فراگير ياد كرد. بنابراين جهانىشدن فرهنگ، به مفهوم حاكميتيك فرهنگ خاص بر جوامع بشرى، عملا ممكن نخواهد بود. اين غرب و طرفداران فرهنگ غربى است كه براى تسخير ساير ملل و به اطاعت كشيدن آنان، اسطوره فرهنگ جهانى را خلق كردهاند. (11)
استراتژى مواجهه با جهانىشدن
1. دفاع از جهانىشدن و نشر آن، اين استراتژى عمدتا از سوى كشورهايى دنبال مىشود كه در فرايند جهانىشدن ذىنفع هستند. در واقع كشورهايى كه مىتوانند از جهانىشدن به عنوان يك فرصت استفاده نمايند، از آن دفاع كرده و به ترويج آن مىپردازند. در كشورهاى جهان سوم و ملل اسلامى نيز هستند كسانى كه از اين استراتژى حمايت مىكنند; زيرا به نظر آنان راهى غير از اين وجود ندارد.
2. استراتژى همراهى و مقاومتبه منظور سيطره بر آن. در اين جا به نظر حنفى از يك سو تلاش بر آن است تا از فرصتهاى برآمده از جهانىشدن استفاده شود و از طرف ديگر در برابر محصولات آن به خصوص چالشهاى هويتى ناشى از آن مقاومت صورت مىگيرد. بنابراين در اينجا نوعى تلفيق از دو استراتژى نفى مطلق و همراهى مطلق، به چشم مىخورد. اما اين كه آيا فرصتهاى ناشى از جهانىشدن با توجه به توانمندىها و زمينههاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى كشورهاى اسلامى بيشتر ستيا جنبههاى منفى و تهديدآميز آن، آقاى حنفى بدان پاسخ نمىدهد. در جاى ديگر از نوشتههاى آقاى حنفى تاكيد نويسنده بر استراتژى دفاع از هويت محلى و فرهنگ دينى در برابر فرهنگ غربى به عنوان مظروف جهانى شدن به چشم مىخورد. اما وى معتقد است كه دفاع از فرهنگ و هويتخودى در قبال جهانى شدن، نبايستى به مفهوم رفض و نفى مطلق جهانى شدن تلقى شود; زيرا اين امر به قول حنفى، تصحيح خطا به خطا است و هر دوناصواب. (12) نويسنده در ادامه، استراتژى دفاع از هويت محلى و فرهنگ خودى را به صورت تدريجى در سه مرحله مطرح مىكند.
يك. اعاده و بازگشتبه سنتهاى فرهنگى; به گونهاى كه اين سنتهاى فرهنگى از منظر ضرورتهاى جديد مورد بازخوانى قرار گرفته و مواردى كه با تحولات زمانه و نيازمندىهاى عصرناسازگار است، تصحيح شود. به قول نويسنده، تراث قديم، راهنماى اساسى براى فرهنگ بومى است. (13)
دو. دفاع از هويت فرهنگى از طريق كاهش اتكاى بر غرب و تقويتخودباورى. نويسنده پيشنهاد مىدهد كه براى اين امر بازنمايى ميراث فرهنگ بومى و آشكار نمودن كاستىهاى فرهنگ غربى، مىتواند مفيد و كارساز باشد. مىگويد: «فرهنگها عموما در مقطع تاريخى خاص و در درون جامعه خاص، رشد مىكنند و پس از آن از طريق وسايل ارتباطى و تلاش براى هژمونيك شدن، هيمنه خود را بر ساير جوامع بسط مىدهند. اگر چنين است، در روند جديدى كه ايجاد مىگردد، چرا فرهنگ فراگير و جهانىشده، خود از الزامات جهانى شدن استثنا گردد؟» در اين جا حنفى به يك نكته ارزنده اشاره مىكند و آن اين كه: اگر در فرهنگ جهانىشدن، تكثر، تنوع، آزادى اعتقادى و فرهنگى وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نيز مىبايستى به نقض خود برآيد; زيرا او خود ناقض اصولى است كه آنها را تبليغ مىكند. (14)
سه. آخرين مرحله لازم براى استراتژى دفاع از هويت و فرهنگ بومى در برابر جهانى شدن، اين است كه فرهنگ بومى در يك تعامل دو سويه با فرهنگ مسلط، وارد بازى و چانهزنى مىشود. در اين جاست كه فرهنگ بومى ناگزير است كه ميان ميراث گذشته، ضرورتهاى حال و استلزامات آينده زندگى اجتماعى، پيوند زند. بنابراين آنچه سلفىگرى تاكيد دارد (نگاه مثبتبه گذشته) و آنچه نوگرايان مورد توجه قرار مىدهند (نگاه به حال و آينده) در يك معامله منطقى به هم مىرسند و بدينترتيب فرهنگ بومى از فرصتها و جنبههاى مثبت جهانى شدن، بيشترين بهرهبردارى را نموده، محذورات آن را به حداقل مىرساند.
نقد و بررسى
نظريه دكتر حنفى در مورد پاسخ اسلامى به جهانى شدن، هر چند داراى نقاط ارزندهاى است، اما با تاملاتى چند نيز همواره است. مشكل اساسى نظريه حنفى اين است كه تعريف خاصى از جهانى شدن ارايه نمىدهد. تلقى وى از جهانى شدن، كليه ويژگىهايى را براى جهانى شدن در تفاسير و رويكردهاى مختلف بيان شده، دربر مىگيرد. مىگويد جهانىشدن، يعنى توسعه و گسترش اقتصاد آزاد; جهانىشدن، يعنى سيطره مركز بر عالم; جهانىشدن به عنوان جدال تاريخى و بالاخره جهانى شدن عنوانى ستبراى حركتسيطرهطلبانه آمريكا، يعنى تقليل دنيا به دهكده واحد.
همانگونه كه مشاهده مىشود وى كليه ديدگاههاى مثبت و منفى را در جهانى شدن وارد مىكند. همين نكته باعث مىشود كه تحليلهاى بعدى حنفى نيز از وضوح و پايدارى برخوردار نباشد. نكته دوم در مورد ديدگاه حنفى، ماهيت آرمانى آن است. نويسنده مىگويد اگر فرهنگ اسلامى به قرائت پويا از سنتهاى گذشته، دستيابد و بتواند بين تراث تاريخى و نيازمندىهاى عصرى جمع زند، زمينه دفاع از خود را در برابر جهانى شدن دارد. اما توضيح نمىدهد كه آيا اين كار تا چه اندازه عملى است و مكانيزم تحقق و عينيت آن چگونه است؟ و چه زمانى فرهنگ اسلامى به اين مهم دست مىيازد؟
5. برهان غليون
هر چند غليون همانند برخى ديگر نويسندگان، مبناى اصلى و تكيهگاه مهم جهانى شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهانى مىداند، اما همچنان اهميت جهانى شدن سياست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد. بنابراين وى در مورد جهانى شدن فرهنگ عقيده دارد كه جهانى شدن مربوط به انقلاب دانش و تكنولوژى ارتباطى است، و در راستاى سيطره جماعتى بر ساير جوامع عمل مىكند. (16)
در نهايت غليون جهانى شدن را هر چند پديده تاريخى مىداند، اما منشا و خاستگاه آن را با نظامسرمايهدارى پيوند مىزند. به نظر وى جهانى شدن در راستاى هيمنه و برترى جوامع سرمايهدارى بر ساير جوامع، قابل تحليل مىباشد. اگر چنين است ديگر فرهنگها در قبال جهانى شدن فرهنگ سرمايهدارى «نئوليبرال» چه وضعى دارند؟ كدام استراتژى در مواجهه با جهانى شدن مىتواند مفيد افتد. برهان غليون تحول اساسى در موضع و ديدگاههاى تقليدگرايانه فرهنگ اسلامى را پيشنهاد مىدهد. در اين راستا تقويت اعتماد به نفس، تعديل نظام جهانى و تطوير تعاون و همكارى اجتماعى مورد توجه قرار مىگيرد.
هرچند غليون از موضع نفى سلطه فرهنگى صحبت مىكند، اما هيچگاه استراتژى مقابله از بيرون و رويارويى خارج از حوزه جهانى شدن را مطرح نمىكند، بلكه اين عقيده را دارد كه مىبايستى موضع، نص و نفى سلطه فرهنگى با ورود در درون منظومه جهانى شدن و همراهى با اين فرايند، انجام گيرد. از اين روى وى معتقد است كه فرهنگ عربى و اسلامى مىبايستى از طريق همراهى مشروط با جهانى شدن به بديلسازى فرهنگى در درون آن بپردازد و اين امر هم اكنون بايد اجرا شود نه آن گونه كه برخى مىانديشند كه تا لحظه خلاصى و رهايى از هيمنه دولتى فرا رسد و زمينههاى تغيير پديد آيد، بايد صبر كرد. اين زمينهها را بايستى از طريق ورود در گردونه جهانى شدن فراهم نمود. به نظر او، برخورد با جهانى شدن را در سه استراتژى متفاوت مىتوان گونهيابى كرد:
1. مقاومت در برابر جهانى شدن و ناديده انگاشتن اهميت، لوازم و ابعاد مختلف آن. دراين طريق به جاى حركت فعال و پويا در برابر جهانى شدن از واقعيتهاى عينى چشمپوشى مىشود. هر چند اينان تلاش مىكنند تا از طريق اجتناب و دورىگزيدن از جهانى شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهيت جهانى شدن به گونهاى است كه حتى ناخواسته برخى از الزامات خود را بر اينان تحميل خواهد كرد.
2. استراتژى همراهى و اعتراف به اهميت آن، با اتخاذ موضع نفى از درون نظام. اين موضع به گفته غليون روشى است كه به نظر سميرامين منطقى و مناسب است. در اين جا هدف، ايجاد نظام بديل در قبال جهانى شدن سرمايهدارى است. سميرامين در جايى از نوشتههاى خود با تقسيمبندى نظام جهانى به مركز، نيمه پيرامون و پيرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طريق فعاليتهاى شورشى و براندازانه از درون نظام سرمايهدارى جستجو مىكند! در اين جا نيز به نظر برهان غليون، استراتژى نفى مطلق جهانى شدن دنبال مىشود، اما از طريق همراهى و رخنه كردن در درون نظام جهانى. او با نقد معتقد است كه هر دو ديدگاه بدان دليل كه به نفى مطلق جهانى شدن بر مىخيزند و داراى ماهيت كاملا سلبىاند، به خطا مىروند.
3. سومين استراتژى كه خود نويسنده نيز مىپذيرد، بر اين مبنا استوار است كه جهانى شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاريخى است. بنابراين استراتژى مقابله با آن - كه جهانى شدن را نه يك فرايند تاريخى بلكه محصول تلاش غرب براى سيطره برنظام جهانى شدن مىداند - دچار اشتباه تحليلى و نظرى است. به نظر او جهانى شدن كاملا يك پديده منفى و زيانبار نيست، بلكه در برخى ابعاد افقهاى جديدى را براى جوامع بشرى مىگشايد; هرچند از برخى جهات تهديداتى را نيز ايجاد مىكند. در اين ديدگاه درك تناقضات درونى جهانى شدن و آشكار نمودن جنبههاى منفى و زيانبار آن، در نهايت تفكيك فرصتهاى برآمده از محذورات و تهديدات مبتنى بر آن، مىتواند براى برخورد منطقى و كارآمد با اين مقوله كارآمد و مفيد باشد. وى جهانى شدن را در اين چارچوب مورد مطالعه قرار مىدهد. هرچند خود اذعان مىكند كه به دليل هژمنوتيك شدن فرهنگ ليبراليسم و كاستىهاى نظرى فرهنگ عربى - اسلامى، اين امر با مشكلات جدى روبرو است. اما اين مشكلات به مفهوم آرمانى بودن اين انديشه نخواهد بود. در نهايتبه نظر اين نويسنده از آنجا كه جهانىشدن يك فرآورده طبيعى و محصول تاريخ بشرى است، حتى خود غرب و فرهنگ غربى را نيز دربرمىگيرد و از اين رو نفى مطلق آن مبناى منطقى ندارد. از سوى ديگر اين فضاى جديد از نظر سياسى و فرهنگى، همان گونه كه چالشآور است، افقهاى جديدى را نيز ايجاد مىكند. استراتژى كارآمد مىبايستى ضمن فهم چالشهاى درونى جهانى شدن، به تفكيك جنبههاى مثبت و منفى آن همت گمارد; جنبههاى منفى آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشكار نمودن نقايص و تعارضات درونى آن، به الگوسازى بديل و جايگزين بپردازد. در مجموع برهان غليون تمام اين فعاليتها را از طريق همراهى و همآويى با جهانىشدن مورد توجه قرار مىدهد.
نقد و بررسى
ديدگاه غليون هرچند از نظر مبنايى در دستهاى از نظريات خوشبينانه جاى مىگيرد و جهانى شدن را يك فرايند طبيعى و بدور از مداخله هدايتگرانه غرب عنوان مىكند، اما از آنجا كه در درون اين چارچوب به استراتژى مقابله فعال و پويا مىرسد مىتواند، در خور توجه باشد. اما آنچه در اين نظريه بدان توجه نمىشود، مكانيزمهاى اجرايى و يا تحقق اين نظريه است. در عمل استراتژى برخورد فعال چگونه تنظيم و اجرا مىگردد؟ آيا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظريه فوكو كه گفتمانهاى مسلط دانشسازاند» ، امكان فهم تناقضات درونى گفتمان مسلط وجود دارد؟ آيا در درون اين گفتمان مىتوان توانمندىها و كاستىهاى فرهنگ بومى را فهم كرد؟ برهان غليون به اين موارد نمىپردازد.
منبع: باشگاه انديشه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله